Tuesday, Oct 31, 2017

صفحه نخست » روایت موسوی‌خوئینی‌ها از اشغال سفارت آمریکا: من رهبر دانشجویان نبودم

Mousavi_Khoveiniha_sefarat_USA.jpgشرق ـ آیت‌الله موسوی‌خوئینی‌ها در کانال تلگرامی خود، به بازخوانی رویداد ۱۳ آبان ۵۸ و اشغال سفارت آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام پرداخته است. او در این روایت درباره نظر امام‌خمینی (ره) در این رابطه، رابطه اشغال سفارت و آغاز جنگ ایران و عراق و نیز برخی تحلیل‌ها در سال ۸۸ درباره این واقعه توضیح داده است. البته بخش زیادی از این توضیحات قبلا در یکی، دو مصاحبه‌ای که آیت‌الله انجام داده بوده، آمده و جدید نیست. نکات مهم این روایت در پی می‌آید:

تقریبا ساعت ۱۰ صبح، دانشجویان وارد سفارت شدند. قراری که من با دانشجویان داشتم این بود که وقتی وارد سفارت شدند و دیدند مشکل خاصی نیست به من اطلاع بدهند که من هم به آنجا بروم. اطلاع دادند و من حرکت کردم. از ساختمان صداوسیما که دفتر کارم آنجا بود (در آن زمان بنده نماینده حضرت امام در سازمان صدا و سیما بودم) تا وقتی برسم به محل سفارت حدود ساعت ۱۲ شد. یعنی شاید دو ساعت من در خیابان‌ها بودم. جمعیت از فاصله خیلی دور، راه نمی‌داد که من بروم به سمت سفارت. یعنی بلافاصله و برق‌آسا چنان این واقعه در شهر تهران پیچیده بود که گویی هرکه شنیده بود، به سوی سفارت راه افتاده بود. مردم از نقاط مختلف شهر، تا شب می‌آمدند. از شب تا صبح، فردا، پس‌فردا، هفته اول، هفته دوم....


آن زمان دانشجویان چند دسته شده بودند: یک دسته امام‌خمینی را قبول نداشتند و بنایشان بر این نبود که به حرف امام گوش دهند. البته صریحا نمی‌توانستند بگویند، چون ملت رهبری امام را قبول کرده بود و خود آنها هم قبل از پیروزی انقلاب، اعلامیه داده بودند که ما رهبری امام‌خمینی را برای مبارزه ضدامپریالیستی می‌پذیریم. دسته دیگر که بخش قابل ملاحظه و وسیعی بودند، عناصری مسلمان، انقلابی و مبارز بودند. هم به امام علاقه داشتند و هم صادق و صمیمی، ایشان را قبول داشتند، نه از باب اینکه امام ولی فقیه است و حکمش شرعا باید اطاعت شود- این‌طور نبود و هنوز این حرف‌ها و این بحث‌ها به گوش همه نرسیده بود- آنها خود امام‌خمینی را از دل و جان قبول داشتند.... دانشجویانی که قصد تحصن در سفارت آمریکا را داشتند، از دسته دوم بودند. طبعا معتقد بودند که اگر امام موافق این کار است، اقدام کنند وگرنه کاری نکنند. می‌خواستند قبل از اقدام، این تصمیم را به اطلاع امام برسانند و برای کسب نظر امام، پیش من آمدند.

پس از آنکه برنامۀ خود را توضیح دادند، از من خواستند که با امام صحبت کنم و ببینم که نظر امام چیست؟ من گفتم که به نظرم درست نیست که با امام در میان بگذاریم. زیرا بر فرض هم که امام بپسندد، آیا در جایگاه رهبر و رئیس یک مملکت، درست است که به کسی بگوید برو سفارت آمریکا را اشغال کن؟ با لحاظ عرف سیاسی، باید بگوید که چنین کاری نکنید. پس در این فرض که شما کار خودتان را درست می‌دانید چرا برویم و امام را در محذور قرار دهیم؟ شما که نمی‌خواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، می‌خواهید وارد سفارت آمریکا شوید. به محض ورود، امام‌خمینی مطلع می‌شود؛ اگر نظرشان این بود که کار غلطی است، بلافاصله دستور می‌دادند که بیایید بیرون و کار درستی نیست. شما هم بیرون می‌آیید. این مزیت را هم دارد که یک قشر دانشجوی مسلمان، کاری را که خود می‌پسندید و صلاح می‌دانست، به خاطر مخالفت رهبرش، کنار می‌گذارد.

وقتی وارد سفارت شدم، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم؛ خواهش کردم که احمد آقا گوشی را بگیرند. پس از آنکه ارتباط برقرار شد، گفتم من الان داخل سفارت آمریکا و همراه دانشجویانی هستم که وارد اینجا شده‌اند (و هدف دانشجویان را هم توضیح دادم)، شما به اطلاع امام برسانید؛ اگر این کار را نادرست می‌دانند، همین حالا جواب دهند و اینها می‌روند بیرون. ولی اگر با اصل کار مخالف نیستند، منتها نمی‌دانند این دانشجویان چه کسانی هستند، خدمتشان از قول من بگویید که من اینها را می‌شناسم و تأییدشان می‌کنم... در این چند دقیقه که مرحوم حاج‌احمدآقا رفتند، تا برگشتند اگر بگویم که تمام نفس‌ها در سینه‌های دانشجویانی که اطراف من بودند حبس شده بود و همه میخکوب شده بودند مبالغه نیست. حاج‌احمدآقا وقتی برگشت، فقط این جمله را گفت: امام فرمودند «بگویید خوب جایی را گرفتید؛ محکم نگه دارید!» دانشجویان با شنیدن این جمله، آنچنان شادی و شور و شوق و هیجانی از خود نشان دادند که توصیف آن برای من بسیار دشوار است. چون از نظر خودشان کاری کرده بودند کارستان و حالا امام هم آن را تأیید می‌کرد.

مرحوم حاج‌احمدآقا بعدها به من گفت که «آقای موسوی برای من چیز عجیبی بود؛ من وقتی رفتم به امام موضوع را اطلاع دهم، دیدم امام سلام آخر نماز را می‌دهند؛ منتظر ماندم، همین که نماز امام تمام شد، نشستم و گفتم که آقای موسوی پشت خط است و این موضوع را می‌گوید؛ امام بلافاصله این جمله را گفتند که به فلانی بگویید خوب جایی را گرفتید، محکم نگه دارید».

حاج‌احمدآقا می‌گفت من بعدا فکر کردم که چطور امام بلافاصله این تصمیم را گرفت و مثلا به من نگفت به آقای موسوی بگویید کمی صبر کند و من هم نمازم را بخوانم و شما هم در این فاصله با شورای انقلاب تماس بگیر، یا مثلا با دولت تماس بگیر، یا با چند نفر از شخصیت‌های درجه اول سیاسی کشور تماس بگیر و از آنها بپرس تا من هم نماز دومم را بخوانم و فکر کنم و بعدا جواب دهم. ایشان می‌گفت که من تعجب کردم که امام، هیچ‌یک از این دستورها را نداد و تأمل نکرد. حتی نگفت که احمد! صبر کن تعقیبات نمازم را بخوانم، نماز عصر را بخوانم و بعدا جواب بدهم. خودت هم در این فاصله فکر کن و...

در آن ایام «مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی» مشغول بررسی و تدوین اصول این قانون بود و صبح و بعد از ظهر، جلسه داشتند. در همان روز اشغال لانه و در آغاز جلسه بعدازظهر، مرحوم شهید دکتر بهشتی به عنوان نایب‌رئیس و مدیر جلسه، در نطقی موضوع را مطرح و از آن حمایت کردند و حاضران نیز آن را تأیید کردند.

عده‌ای می‌گویند اگر اشغال لانه جاسوسی نبود، جنگ ایران و عراق اتفاق نمی‌افتاد؛ گویا این عده هیچ اطلاعی از اوضاع عراق و ایران و اهداف حزب بعث ندارند و گمان می‌کنند رژیم بعث عراق، مانند رژیم شاه، دست‌نشانده آمریکا بوده و اگر آمریکایی‌ها می‌گفتند به ایران حمله کن، صدام هم اطاعت می‌کرد! و گویی حمله نظامی ارتش یک کشور به کشوری دیگر، چیزی است که اگر امروز تصمیم گرفت، بتواند به‌سرعت عملی کند.

با وقوع حادثه، غربی‌ها و به‌ویژه آمریکا در روزنامه‌ها و مجلات، سلسله مطالبی برای توجیه مردم آمریکا و دنیا تهیه کردند تا بگویند این حرکت و موج عظیمی که ایران را فرا گرفته است، اصیل و خواست مردم ایران نیست؛ بلکه کارِ گروهی مارکسیستی است که ازسوی سفارت شوروی حمایت می‌شود و نوشتند که رهبر دانشجویان روحانی کمونیستی است که در مسکو تحصیل کرده است. حتی نام یک دانشگاه را هم نوشتند و نوشتند پدر این روحانی، عضو حزب دموکرات آذربایجان بوده که در غائله آذربایجان کشته شده است.

من رهبر دانشجویان نبودم؛ همراه و مشاور آنان بودم. این اقدام، تصمیم خودشان بود. آمدند و از من خواستند و گفتند شما بروید با امام در میان بگذارید؛ اصل کار به نظرم پسندیده و جالب آمد و با آنان همراهی کردم؛ ولی غربی‌ها برای مقاصد خود که به آن اشاره کردم، نوشتند این اقدام ضدآمریکایی، کار کمونیست‌هاست و رهبر آنان هم روحانی‌ای کمونیست است.

در ۱۳۸۸، یکی از همین محققان گفت اشغال سفارت آمریکا طرح خود آمریکا بوده است! داستانی به این درازی که بزرگ و کوچک، امام و مأموم از آن به عنوان یک حرکت توفنده علیه آمریکا، شکستن بت آمریکا و انقلاب دوم یاد می‌کنند، ناگهان ازسوی این تحلیلگر سفارشی، همین انقلاب دوم، دستپخت خود آمریکا از آب در آمد! محقق دیروزشان می‌گفت کار شوروی‌ها بود، تحلیلگر امروزشان می‌گوید کار خود آمریکاست! این آدم‌ها از کجا آمده‌‌اند و پس از انجام وظیفه به کجا می‌روند؟ تنها می‌توانم بگویم چرب و شیرین قدرت، آن‌چنان را آن‌چنان‌تر کرده است.

من نظری شخصی در موضوع ارتباط با آمریکا دارم؛ نظر دیگری هم در چگونگی تصمیم‌گیری برای این موضوع در سطح کشور دارم. درباره رابطه با آمریکا، تا دولت آمریکا به شکلی پذیرفتنی ستم‌های گذشته را برای مردم ایران جبران نکند، بنده هیچ نظر مثبتی ندارم و همچنان آمریکا را ظالم می‌دانم. او کاری به کار ما نداشته باشد؛ ما به خواست خدا، خودمان مشکلاتمان را حل خواهیم کرد. شاید بفرمایید خوب دیگران هم ظالم‌اند! بله؛ اما رابطه و سابقه ستم آمریکا بر ما که در ابتدا روایت کردم، خیلی با ظلم آنها متفاوت است. آمریکا امروز هم بنای رابطه معقول و انسانی با ما ندارد.

طولانی‌شدن زمان اشغال لانه و پیامدهایش، با اراده و اختیار دانشجویان نبود. این قضایا معلول سلسله حوادثی است که پس از تسخیر سفارت، پی‌درپی رخ داد و مانع تصمیم عاجل شد. اولا امواج پرشتاب و روزافزون احساسات و حمایت‌های مردم تا مدت‌ها اجازه تصمیم به پایان‌دادن ماجرا را به کسی نمی‌داد و مسائل دیگری که تمام آنها درحال‌حاضر در خاطرم نیست و خود آن دانشجویان می‌توانند توضیح دهند و یکی از آن مسائل این بود که امام بیمار شدند و به تهران آمدند و در بیمارستان قلب، زیر نظر پزشکان بودند. بنی‌صدر که رئیس‌جمهور شد، دنبال آن بود که این قضیه را به نحوی حل کند.


دانشجویان نگران بودند این حادثه بزرگ به شکل بدی ختم شود و ما گروگان‌ها را با عذرخواهی و پشیمانی آزاد کنیم. از طرفی دانشجویان به خود اجازه نمی‌دادند در آن شرایط، مدام با امام مرتبط باشند. امام به‌خاطر منع پزشکان نمی‌توانست شخصا پیگیری و بررسی کند. همچنین مناسب نبود تصمیم در این قضیه را به دانشجویان یا رئیس‌جمهور واگذارد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy