برگرفته از لوموند دیپلوماتیک
یادداشت مترجم:
" جامعهای که شاعرانش را میکشد، جامعهای بیمار است "
آلبرتو موراویا
در صبحگاه مه آلود ۲ نوامبر ۱۹۷۵، روی شنهای سیاه ساحل او ستی، در نزدیکی شهر رم، ما ریا تر زا لولوبریجیدا*، جسد تکه پاره شدهی پازولینی را جلوی خانهاش پیدا میکند بی آنکه بداند این تن آش و لاش شده از آن کیست و قضیه از چیست. او به پلیس میگوید: " نمیشد گفت که جسد یک انسان است بلکه به تلی از کهنه پارهها شباهت داشت. آنچه را که من دیده بودم، گمان میبردم که پسر بچهی لات و شیطانی زباله دانهای کنار کوچه را جلوی در خانهام پخش کرده است ". خون زیادی که از تن پازولینی روی کارت شناسائیاش ریخته بود، دست یابی به هویتش را نا ممکن میکرد. سر انجام پس از ساعتها جستجو و تلاش توانستند جسد این سینماگر، شاعر، روزنامه نگار، و نویسندهی پر ماجرای ایتالیایی را بشناسند. عکاسی که خود را به جنازه او نزدیک میکند، هر تکه از پارههای تنش را از هر طرف میغلطاند تا بتواند شکلی از جسد یک انسان را، نخست به تصور آورد و آنگاه عکس برداری کند.
مرگ پازولینی را به پینو پلو سی**، جوان ۱۷ سالهی او باشی که خود فروشی میکرد نسبت دادند و او را به نه سال و نیم، که حداکثر حبس برای یک مجرم نا بالغ بود، محکوم کردند. ولی آنچه را که بعدا مشخص شد، مرگ اسرار آمیز پازولینی نمیتوانسته توسط این جوان عملی شود و وی بازیِ دست فاشیستها و رهبران سیاسیی دموکراسی مسیحیی ایتالیا، که دل خونی از پازولینی داشتند، شده بود. قبل از مرگش، پینو پلوسی در یک برنامه تلویزیونی از حضور دو فرد دیگر در آن شب دهشتناک حرف به میان میآورد، ولی وی هیچگاه حاضر نشد که صحنه کشتار را بازسازی کند و همهی اسرار جاودان ماندهی مرگ شاعر را با خود در دل خاک مدفون میکند.
سرانجام، چهل سال پس از مرگ پازولینی، سیمون زکشی***، روزنامه نگار پژوهشگر و مستقل ایتالیایی بر مبنای تحقیقی موشکافانه وبا بررسی و جمع آوری دهها عکس، سند و شواهد، در کتابی بنام " بررسی کشتار یک شاعر "، پرده از ناروا گوئیهای چند دهه گذشته بر میدارد. علیرغم آنچه را که دادگاه به پازولینی نسبت میداد، وی برای همخوابگی با قاتلش به ساحل او ستی نرفته، بلکه در دام طرح ریزی شدهای که برایش گسترده بودند، گرفتار شده بود. قراری را که با پازولینی در ساحل او ستی میگذارند به این منظور بود که بوبین (قرقره)های دزدیده شده فیلمش بنام سالو (صد و بیست روز لواط) را به او بر گردانند. چند روز قبل از مرگش به پاریس میآید تا برای آخرین بار در یک برنامهی تلویزیونی، از این فیلم حرف بزند. مجری برنامه از او میپرسد: " شما فکر میکنید، یکبار دیگر با فیلم جدیدتان رسوایی سرسام آوری خواهید آفرید؟ " پازولینی در جواب میگوید: " بر پا کردن یک رسوایی، حق هر کسی ست، تکان خوردن از این رسوایی، لذت بخش است و اجتناب از آن، یک نگرش اخلاق گرا ست. "
جنایت هولناک؟ توطئه؟ آدم کشی سیاسی یا مافیایی؟ مرگ پیر پائولو پازولینی هنوز هم پس از گذشت بیش از چهل سال، سوال برانگیز ست. روزنامه فیگارو چاپ پاریس در شماره ۳ نوامبر۱۹۷۵، یک روز بعد از مرگ پازولینی نوشت: " سینما گر و شاعر کفر گوئی که کلیسا از او پشتیبانی میکرد، مردی از تبار انسانهای زخم دیده که قبل از هر چیز خود را شاعر میپنداشت و به شهرت و آوازه و پول، بی اعتنا بود. "
مقالهای را که در پی میآوریم، به مناسبت چهلمین سال مرگ پازولینی منتشر شده، و نویسنده به خوبی توانسته است تضادها و پارهای از نقد و نظرهای حیرت انگیز این شاعر و کارگردان سینما را، به ما به نمایاند.
-----------------------------------------------------------------
آشوبگر بزرگ نظم حاکم، با موضع گیریها، نوشتهها، و فیلمهایش، قهرمان افسانهای و نظاره گر فشارهای ویرانگر سالهای ۱۹۶۰، پیر پائولو پازولینی "۲"، هرگز مبارزات سیاسیاش را از کار شاعریاش جدا نکرد و شاید به این خاطر است که همواره پیک آور دلواپسیهای زیبائی باقی ماند.
"ما یک نظاره گر را از دست دادهایم، نظاره گری متفاوت از دیگران. ولی چرا و چگونه متفاوت؟ زیرا او به شکلی سعی میکرد-چطور بگویم- واکنشهای فعال و سودمند را در جامعهی سست و بی حرکت ایتالیا برانگیزد و وجه تمایز وی در این بود که حساب و کتاب کردنها، ساخت و پاختها و دور اندیشی، در به ثمر رساندن این واکنشها، غایب بودند "
چهل سال از درگذشت پیر پائولو پازولینی، که وی را با جمجمه خورد شده در سال ۱۹۷۵ در ساحل اوستی "۳" ایتالیا پیدا کردند، میگذرد. گفتمان داخل گیو مهی بالا را دوستِ نویسندهی وی، آلبرتو موراویا" ۴" در مراسم خاک سپاری او بیان کرده است. پازولینی انسانی متفاوت از دیگران بود. ولی این دیگر گون بودن وی، لزوما آن چیزی نیست که ما از او در سر داریم. آنچه مسلم است او یک کمونیست بود و به پسرها علاقه نشان میداد و این امر در ایتالیای بعد از جنگ قابل هضم نبود. - شیفتگیهای مکرر- که او در رمانها یش نقل کرده و با شهامت در فیلمهایش به روی صحنه آورده است، برای او به بهایِ رفتن به دادگاهها و تحمل نگرانیهای مداوم تمام شد. با وجود این، پنهان ترین ویژگیهای روح و روان او از همین ماجراها نشات میگرفت و وی را از گروههای دیگر و نظم خفت بار، متمایز میکرد. چونان آرتور رامبو"۵ " که در سن ۱۶ سالگی هوشیاری تاسف بار را کشف نمود، پازولینی هم گاهی "آنچه رامی دید که دیگران خیال میکردند دیدهاند " و همه این نگرشها را جدی میگرفت و حاضر بود تاوان تراژیک آنها را به پردازد. او نه تنها دوست داشت اکتورهای فیلمهایش را از میان کارگران پائین دست رم پیدا کند، بلکه یک مربی و دارنده هنری پر ارزش، نادر و دشوار بود و چون نظاره گری هوشیار نمیتوانست فریفتهی نگاه انسانها باشد. کلاه برداری، دروغ و فریب کاری را فورا میدید و میشناخت. " هرگز فریب ظواهر و سیما را نخوردهام، زیرا سائقهِ جنسیام و کم روئی وادارم میکرد آنهائی را که مثل من بودند، بخوبی بشناسم. ". او در ۱۹۴۵، زمانی که در فریول" ۶" بخشی از دوران جوانی خود را با دیدن کارگران، ثروتمندان، تحقیر شد گان گذرانده بود، کارل مارکس را خواند. "هنوز در سی- سیل عملا زمین داران و فئودالها وجود د داشتند، من بی آنکه مارکس را خوانده باشم، خودم را در صف کارگران روز مزد و در کنار رو سری قرمزها میدیدم. " پازولینی هرگز از توانش برای سودا گری بهره نبرد. نزد وی، تنها چیزی که اهمیت پیدا میکرد جهش و مقاومت در مقابل حوادث بود. بی نیازی و بخشند گی پازولینی کثرت آثار او را توجیه میکند. اهمیت مجموعهی کارهای پازولینی هنوز بخوبی شناخته نشده و به سختی میتوان گفت که تماما کشف شده باشد. در میان آثار بیشماری که از او بجا مانده، میتوان از رمانهای با ارزشی چون" یک زندگی خشن، " نفت" و فیلمهای شاهکاری چون ماما روما" ۱۹۶۲"، انجیل به روایت ماتیوی مقدس " ۱۹۶۲"، پیسهای تاتر، صدها شعرو ترجمهی مقالات روزنامهها نام برد. فراموشی، توان سرد کردن این گدازههای آتشفشان را ندارد.
پازولینی احتیاج به بیوگرافی ندارد. زندگیش در آثارش بیان شده است. او خود را چنین توضیح میدهد: "مرتدِ مقدس" " پسری که هرگز پدر نمیشود" " شاعر مارکسیست مرفه " ونیز گفتههای شگفت انگیز تری چون: " من یک نیرویی از گذشتهام "، "عشق من جز در سنت، مکانی ندارد "، " من از ویرانهها و کلیساها، از بناهای درون کلیسای دهکده، از رشته کوههای آپنس و یا آلپ آمدهام، آنجائی که برادرانم زندگی کردهاند ". این گفتهها از کتاب شعری به نام " شعر به گونه گل سرخ" که در سال ۱۹۶۴ منتشر کرد، آمده ست.
در سال ۱۹۶۰ پازولینی در مرثیهای بنام مرد چهل ساله، خاطرات کودکی و راه و رسم شاعری خود را مینویسد و درست، کاری را میکند که شارل پگی" ۷" در ویکتور ماری، کنت هوگو با برافراشتن پرچم " حزب بزرگ نا معاصر ان" کرده بود. پگی- پازولینی؟ نزدیکی این دو اتفاقی نیست.
پیر پائولو پازولینی
دو شاعر، پگی و پازولینی، در اوضاع و احوال مبارزه برای آزادی- چون ژور ژ برنانوس"۸"، ویکتور سرژ"۹"، ژورژ اورول"۱۰"، سیمون ویل" ۱۱" و یا آلبر کامو"۱۲" -، نخست آتش را بسوی خودیها گرفتند و سستی و کور دلیشان را برملا کردند. " شورش علیه بستگانشان تا پای قطع هر گونه رابطه با آنها "، آنچه را که پازولینی، پسر یک صاحب منصب که پدرش در مقابل فاشیسم سر خم نمود و برادرش در مبارزه با فاشیسم کشته شد، انجام داد. در این هنگام بود که پگی خود شاهد جریان دریفوس" ۱۳ " و راز و رمزهای سیاسی شدن آن، و نیز گواه آنتی فاشیسم بعد از اعدام موسولینی بود. پازولینی در کتاب نوشتههای کور سیر" ۱۴ " میگوید: " امروزه بخش اعظم آنتی فاشیستها و یا دست کم آنهائی که خود را ضد فاشیسم میدانند یا زود باور و ابلهاند و یا فرصت طلب و بد طینت. آنها علیه پدیدهای مبارزه و یا تظاهر به آن میکنند که مرده و به خاک سپرده شده است و استخوانهای آن کسی را نمیترساند و این نوعی آنتی فاشیسم راحت طلب و آسایش جو ست. من عمیقا معتقدم که یک فاشیسم واقعی آن پدیدهای است که جامعه شنا سان، مهربانانه به آن جامعه مصرفی میگویند. "
در سالهای ۱۹۷۳-۱۹۷۵، زمان کمی قبل از کشتن شدن وحشیانهاش، پازولینی در مقالات خود سعی داشت بین آزادی بیان و پایان زندگی هولناکش ارتباطی بر قرار کند. در یکی از با ارزش ترین رسالههای معاصر در سالهای اخیر بنام - چیزی نوشته شده - که نویسنده ایتالیایی امانوئل ترروی" ۱۵" به پازولینی اختصاص داده است، به شرحِ رمان معروف وی به نام " نفت" میپردازد که این سینما گر سه سال از عمرش را صرف نگارش آن کرد و شاید به خاطر همین اثر، بهای سنگین از دست دادن زندگیش را پرداخت. پازولینی، در مقالهای در سال ۱۹۷۴ در روزنامه کوریه دلا سارا" ۱۶" تحت عنوان " این کودتا چیست؟ "، مینویسد: " من نام مسئولین کشتار میلان در ۱۲ دسامبر ۱۹۶۹ را میدانم، من دست اندر کاران کشتارهای برسسیا، بولون را در اولین ماههای ۱۹۷۴ میشناسم. " او از این هم فرا تر میرود و جسورانه از ۱۹۷۲ در هیئت تحریریه " کتاب کامل " به برملا کردن ماهیت و طبیعت اهریمنی قدرت حاکمه میپردازد.
پازولینی، این معترض بزرگ، در حالیکه خود را کمونیست میخواند، با شور و شدت فراوان از حزب کمونیست ایتالیا انتقاد میکرد. در این راستا، او دست از سر هیچکس بر نمیداشت، از طبقهی حاکم گرفته تا سازمان سیا، افسران یونان و ما فیا، همه و همه را از لبهی تیز تیغ خود میگذراند. در نوشتههای تکان دهندهای که از او بجا مانده است به قدرتهای صنعتی و گروههای فشار نفتی به شکلی حمله میکند که روایت و متن مستند را به همراه سکس، مرگ، سیاست، افسانه، واقعیت و خرد، بهم میآمیزد. در ماه مارس ۱۹۷۲، پنجاه سالگی خود را جشن میگیرد؛ در آن ایام تنفر ش از بورژوازی ایتالیا به اوج خود رسیده بود. آن روز بود که گفت: "بورژوازی یک شیطان است". ظهور ناگهانی کلمات دیو و شیطان در آخرین سالهای زندگی پازولینی شگفت آور ست. او بی خدا و بی مذهب بود و هیچگاه کلمهای پیدا نکرده بود که بتواند تقدس الاهی را بیان کند، لیکن به یکباره میبینیم که از شیطان، برای تعبیر تاریخ معاصر نام میبرد.
آنچه را که هنوز میتوان در ده سال آخر عمرش با شگفتی به آن نگاه کرد، دل مشغولیها یش به معصومیت گم شدهی کود کیش و حضور سحر انگیز مادرش- سوزانا کلوسی - است که در کتاب انجیل به روایت ماتیوی مقدس به او نقش ماری، مادر مسیح را میدهد:
" تو جایگزین ناپذیری / چرا که، زندگیای را که به من بخشیدی، محکوم به تنهاییست / و من میخواهم تنها باشم. / من میل بیکران به عشق دارم، عشق به تنهای بی روانِ بیشمار/ زیرا جان و روان، در توست، / خود توست، تو بی پیرایه، مادر منی و عشق به تو، اسارت من/ در تمام دوران کود کیم، با هیجان، این اسارت را گذراندهام، با هیجانی بی انتها و در مان ناپذیر و با میثاقی بی پایان. / (شعر به گونه گل سرخ).
در این شعر، پازولینی خود را چون "جنین بزرگسال " تعریف میکند. دیدگاهِ وی و موضع گیری مشکل او در برابر قانونی شدن سقط جنین در ایتالیا، تعجب برانگیز و غیر قابل فهم بود. علیرغم اینکه تاکید داشت هیچ خاطرهی بدی از دوران زندگیِ جنینیاش ندارد، ولی بطور متافیزیکی با رفع ممنوعیتِ سقط جنین مخالفت میورزید، هر چند که از نقطه نظر سیاسی با آن موافق بود. آنچه که میتواند اندوه بار و درعین حال فاجعه آمیز باشد، انزجار باطنی او از یک ارتباط جنسی در جامعهی مصرفی ست. بی عدالتی نسبت به طبقهای که محکوم به تبعیت ابدی از موازین و قوانینی است که بر او حاکمند، موجب شد که در قیام ۱۹۶۸ پاریس اعلام نمود که در کنار پلیس علیه دانشجویان قرار میگیرد، زیرا اینها از بورژواها و آنها از پرولترها هستند. این موضع گیری، فاصله زیادی با یک آبروریزی نداشت.
با این حال، اشتباه است که در مورد سقط جنین، انسان علیرغم میل باطنیاش، به مثابهی خشکه مذهبیهای کمونیست و یا زاهد نماهای کاتولیک، در آن خلل به وجود آورُد. برای روشن شدن مسئله، باید به وابستگی مداوم، علنی و مطمئن وی به تنِ مادرش برگشت، چون کشش وی به رو سری قرمزهای کارگر فرییولاند، این امر نیز از یک مسئلهی بینشی نشات میگیرد. پس از اخراجش از کار معلمی و حزب کمونیست، به جهت اغوای پسر بچهای نا بالغ، در سال ۱۹۴۹، مادرش، با شهامت او را تا رم همراهی کرد. " من و مادرم با یک چمدان و با شادیهای فراوان که بعدا دروغین از آب درآمد، با ترنی که به آهستگی ترنهای بار کشی میرفت، فرار کردیم ". پیر ادریآن " ۱۷" که کتابی دربارهی شخصیت پازولینی در سال ۲۰۱۵نوشته است، به گورستان کا سا رسا جائیکه خانه ابدی پیر پائولو پازولینی ست میآید تا به بهانهی گشت و گذاری درآن، او را تحسین کند. در حالیکه پدر و برادر شاعر و سینما گر در فاصلهای دورتر از او آرمیدهاند، پازولینی با سنگ قبری ساده و بی پیرایه در کنار قبر مادرش به خواب ابدی فرو رفته است. پازولینی برای بیان روشنی از شیفتگیِ ذاتی و خطرناکی که پسر و مادر را بهم پیوند میداد، میگوید: " شاید هیچکس والائیِ این اشتیاق را زندگی نکرده است - دلهرِهِی مرگ را - " و شاید عظمت و ابهام پازولینی در همین جاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- Sébastien Lapaque رمان نویس و روشنفکر معاصر فرانسوی، برندهی جایزهی پر ارزش گنکور سال ۲۰۰۲. در کارنامه ادبی وی میتوان دهها اثر در زمینههای رمان، رساله و نقد و نظر یافت. این مقاله در شمارهی ماه نوامبر ۲۰۱۵ به مناسبت چهلمین سال مرگ پازولینی، در ماهنامهی لوموند دیپلماتیک منتشر شده است.
۲ - Pier Paolo Pasolini نویسنده، شاعر، روزنامه نگار، و کارگردان سینما، در سال ۱۹۲۲ در ایتالیا چشم به جهان گشود و در شب اول نوامبر ۱۹۷۵ در ساحل اوستی به قتل رسید. او را از هنرمندان متعهد چپ میشناسند ولی خود او سعی بر این داشت که بدور از نهادهای حزبی و دسته بندیهای فرقهای، باقی بماند. وی سریعا از جنبش ۱۹۶۸ فرانسه فاصله گرفت. فیلمها و آثار وی چندین جایزه ارزشمند را از آن وی کردند و راه و رسم او همواره به عنوان سرمشقی در هنر سینما توگرافی ماندنی شد.
۳ - Plage Ostie به فاصله سی کیلو متری شهر رم.
۴ - Alberto Moravia نویسندهی ایتالیایی قرن بیستم و صاحب آثاری چون: زمستان بیمار، اپیدمی، دلباختهی تیره بخت و نافرمانی.
۵ - Arthur Rimbaud شاعر فرانسوی قرن نوزدهم که در سن سی و هفت سالگی در گذشت و ایدههای ضد بورژوازی و آزادی طلبانه داشت. اشعاری از وی چون: قایق مست، خفته در دره، از آثار ماندنی ادبیات فرانسه بشمار میروند.
۶ -Frioul - یکی از مراکز صنعتی و کشاورزی ایتالیا.
۷ - Charles Péguy شاعر و نویسندهی اوایل قرن بیستم فرانسه. ابتدا به حزب سوسیالیست فرانسه روی آورد ولی پس از چندی آن را ترک کرد زیرا معتقد بود که حزبی مرکب از روشنفکران بورژوا ست. وی به دفاع از دریفوس شدیدا فعال بود. در میان آثار او میتوان از: پول، ویکتور ماری- کنت هوگو و میهن ما، نام برد
۸ - George Bernanosنویسنده فرانسوی اواخر قرن نوزدهم که با تکیه بر مذهب، به نبرد بین نیکی و بدی پا فشاری میکرد..
Victor serge - ۹ نویسنده بلژیکی اواخر قرن نوزدهم که در جوانی انارشیست بود و در سال ۱۹۱۹ به حزب کمونیست شوروی و به مارکسیسم رو آورد و سپس به جریان چپ مخالف استالین پیوست.
- ۱۰ George Orwel در سال ۱۹۰۳ در هند چشم به جهان گشود و در ژانویه ۱۹۵۰ در لندن درگذشت. این نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی توانسته است خود را در میان نویسندگان متعهد قرن بیستم جای دهد. وی به دفاع از عدالت اجتماعی پرداخت و علیهِ امپریالیسم انگلیس، توتالیتاریسم نازی و شوروی، اعتراض کرد. دو اثر وی بنام: مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴، شهرت جهانی یافته است.
۱۱- Simon Weil فیلسوف، نویسنده، و مبارز سیاسی قرن بیستم فرانسه که در میان آثار وی میتوان از: درباره علم، درسهای فلسفه، خفقان و آزادی، نام برد.
۱۲- Albert Camus روز نامه نگار، نویسنده، فیلسوف، رمان و نمایشنامه نویس قرن بیستم فرانسه که آثار بسیاری در زمینههای فلسفی و سیاسی از
خود بجای گذاشته است. از معروفترین آنها چون: بیگانه، طاعون، و سقوط را میتوان نام برد.
۱۳- Alfred Dreyfus در سال ۱۸۵۴ در منطقه آلزاس فرانسه بدنیا آمد و سال ۱۹۳۵ در پاریس در گذشت. ماجرای دریفوس، جنجالی ترین درگیری سیاسی- اجتماعی فرانسه در پایان قرن نوزدهم است که انعکاسی جهانی یافت. آلفرد دریفوس، افسر یهودی ارتش فرانسه، در پایان سال ۱۸۹۴ به خاطر افشای اسرار نظامی به امپراطوری آلمان، خیانتکار شناخته شد ولی به دنبال اعتراضهای وسیع، در دادگاه تجدید نظر تبرئه گردید. مطبوعات در دفاع از او نقش مهمی ایفا کرد و اعتراض ایمیل زو لا در شکستن رای اولیه، تاثیر چشم گیری داشت.
-۱۴ Ecrits Corsaires
-۱۵ Emanuel Trevi نویسنده ایتالیایی، برنده جایزهی اتحادیه اروپا.
۱۶ - Corriere della Sera
۱۷ - Pierre Adrian نویسندهی فرانسوی، برنده جایزه فرانسوا موریاک.
Maria teresa Lollobrigida *
. Pino Pelosi **
Simon Zecchi ***