صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
(حافظ)
از محمد نوری زاد انتظار نمی رفت که سخنان کورش زعیم را بدون تحقیقات لازم از بازماندگان دکتر مصدق به صورت نوشتاری و شنوایی با یک عنوان زننده اشاعه دهد. ۱
موضوع بحث به پرونده قتل یکی از نوادگان مصدق، معصومه مصدق، بر می گردد که در اردیبهشت ماه ۷۷ در تهران، در خانه اش به قتل رسید و این پرونده هنوز باز است. معصومه مصدق که بیشتر عمرش را در خارج از کشور زندگی کرده بود، پس از مرگ مادر به ایران آمده بود تا به اسباب خانه سروسامان داده، آن را بفروشد و به خارج برگردد.
او را با طناب خفه کردند و به گزارش پزشک قانونی آثار ضربات بر روی صورت و تن و شکستگی بينی ديده می شد.
اما معصومه مصدق هیچ فعالیت سیاسیای نداشت. برای همین گفته شد که احتمالا سارق خانهاش او را به قتل رسانده. اما برادرش، دکترمحمود مصدق، این نظریه را هم رد کرده و گفته خواهرم چیز با ارزشی نداشت که بخواهند برای سرقت به خانهاش بروند.
دکتر محمود مصدق در مصاحبه با «خبر آنلاین» که در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۹۶در (آفتاب نیوز) نیز منتشر شده از اینکه این پرونده با گذشت ۲۰ سال هنوز مفتوح است، احساس ناراحتی می کند. و در پاسخ خبرنگاری که می پرسد:
در این سالها پیگیر نشدید که چرا نتیجه پرونده مشخص نشد؟
پاسخ میدهد: چرا بارها. علائمی از حضور قاتل در خانه خواهرم بود اما پلیس کاری نکرد. خون و مدفوع قاتل در خانه بود. پلیس آن سال گفت که ما امکان آزمایش DNA نداریم، شما اگر میخواهید با هزینه خودتان این موارد را به خارج بفرستیم تا بررسی کنند. ما هم موافقت کردیم اما دیگر خبری از آنها نشد. هیچوقت نتیجه بررسیهایشان را به ما اعلام نکردند.
محمود مصدق تاراج اسباب خانه خواهرش که مستندی برای سرقت و علت قتلش باشد را هم رد میکند و میگوید «اموال ما را بعد از ۲۸ مرداد تاراج کردند. دیگر چیزی نمانده بود برای دزدی!» (منبع:ایسنا)
متاسفانه در سایت نوری زاد با یک تیتر زننده می خوانیم که:
شش: نامحرمان از پنجره که داخل می شوند، سوسو را می بینند که آماده می شود برای خواب. به ضرب یک سیلی او را پخش زمین می کنند. و با برشی از پرده ی اتاق، دهانش را می بندند. لباسش را از تن بدر می برند و یکی یکی پستان هایش را می برند. و آنقدر به سر و صورتش می زنندش و آنقدر با ضربه های چاقو سلاخی اش می کنند که استخوان هایش خمیر می شود. نامحرمان قصدشان این بود: خبرش هم باید بعضی ها را بترساند! ۱
معلوم نیست آقایان زعیم و نوری زاد اطلاعاتشان را از کجا به دست آورده اند که با این دقت تمام حزئیات قتل را به سبک داستانهای جنائی دلهره آور آلفرد هیچکاک تعریف می کنند. اطلاعاتی که برادرمقتوله و سایر بازمادگانش از آن بی خبرند. انسان پیش خودش می گوید مگر آقایان در موقع این جنایت در آنجا حضور داشته اند.
ماجرا در سایت محمد نوری زاد چنین ادامه می یابد:
هفت: سوسو، از اولین های قتل های زنجیره ای در سال هفتاد و هفت بود. و بسیار بی نشان. خبر سلاخی شدنش، آنقدر بی فروغ بود که بیت رهبری حتی بخود زحمت نداد اسمی از او ببرد. نفرت از مصدق باید بجوری التیام می گرفت. با این که: سوسو اصلا سیاسی نبود. هیچ نوشته و هیچ سخنی و هیچ مصاحبه ای از او به یادگار نمانده. از خودش نیز. جرم او جز این نبود که نوه ی مصدق است. مصدق او را تا دو سه سالگی بر زانو می نشاند و می بوییدش و تکان تکانش می داد و می سرود: سوسو خانوم جون منه، خون منه..... و همین خون، کار دست سوسو داد. ۱
جداً موجب تعجب است. پس از شرح ماجرای جزئیات ساختگی قتل، انگیزه آن نیز بدون ارائه سند در بالا برملا می شود و پرونده ی قتلی که بعد از بیست سال به گفته دکتر محمود مصدق هنوز مفتوح است بدست آقایان بسته می شود.
کورش زعیم سالهاست که این داستان ساختگی را به صور مختلف برای پیروانش بازگو می کند اما این اولین بار است که از قطعه قطعه کردن اعضای بدن مقتول سخن می گوید. که مغایر اولین گزارش نوزده سال قبل روزنامه «جامعه» در این مورد است.
اولین گزارش این قتل برگرفته از روزنامه «جامعه» چند روز بعد از قتل معصومه مصدق چنین بود
قتل « معصومه مصدق» نوه زنده ياد دکتر محمد مصدق
افراد ناشناس پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۷۷، با ورود از ديوار پشتی منزل « معصومه مصدق » نوه ی دکتر مصدق ، نخست وزير دوران ملی شدن صنعت نفت ايران ، در نياوران ، وی را با طناب خفه کردند . مجرمان هنوز شناسايی نشده اند . به گزارش پزشک قانونی آثار ضربات بر روی صورت وتن و شکستگی بينی ديده مي شود.
معصومه مصدق ۴۹ ساله که مقيم امريکا بود ، قصد داشت پس از فروش منزل و وسايل خانه به امريکا باز گردد و به همسر خود ملحق شود . صبح روز جمعه وقتی چند مشتری برای خريد لوازم به منزل خانم مصدق رفتند ولی از درون منزل جوابی نگرفتند ، سرايدار منزل بعد از بررسی اطراف خانه متوجه شيشه شکسته يک پنجره در پشت منزل و پنجره باز آن شد . وی جريان را به مأموران انتظامی اطلاع داد .
شايعاتی مبنی بر سياسی بودن قتل اين بانوی ۴۹ ساله ايرانی مقيم آمريکا بر سر زبان هاست . معصومه مصدق در منزل بزرگ و ويلايی خود (منزل شماره ۷ ، کوچه خزايی واقع در نياوران تهران) تنها زندگی می کرد و سرايدار منزل به نام «بختياری» به همراه خانواده خود از منزل مقتوله مراقبت می کردند .
خانم «بختياری» همسر سرايدار ، ديروز در گفت و گويی کوتاه با خبرنگار روزنامه « جامعه» گفت که از زمان دقيق وقوع قتل اطلاعی ندارد و او و خانواده اش رابطه معمولی با مقتوله داشته اند و از اين ماجرا هيچ نمی دانند . خانم بختياری درباره روابط مقتوله با دوستان و آشنايانی که به منزل مراجعه می کردند ، تنها به ذکر اين نکته اکتفا کرد: «خانم مصدق اهل رفت و آمد و شب نشينی نبود و هميشه به ما گوشزد می کرد که مراقب منزل باشيم . او می گفت من خيلی دشمن دارم و خيلی ها علاقه ندارند که من و شما در اين منزل زندگی کنيم» وی افزود : « صبح روز جمعه متوجه شديم که خانم مصدق اگرچه در خانه هست ، ولی در ِ اصلی خانه را باز نمی کند . ما هم توجهی نکرديم ، چون خانم هميشه تنهايی را ترجيح می داد و دوست نداشت بی وقت ، مزاحم او شويم . ولی پس از گذشت چند ساعت ، از نيروی انتظامی درخواست کرديم تا برای بررسی موضوع به منزل بيايند » . خانم بختياری به اين موضوع اشاره کرد که وسيله ای از مجموعه وسايل منزل به سرقت نرفته است .
در همين حال چند نفر از همسايگان کوچه خزايی در گفت و گو با خبر نگار جامعه تأکيد کردند:
« قاتلان قصد دزدی نداشته اند و فقط می خواستند به نوعی انتقام جويی يا تصفيه حساب کنند . چون اين منزل بزرگ و گرانقيمت و تمام اموال پدری ، به نام معصومه ثبت شده بود».
منزل شماره هفت در کوچه خزايی منطقه نياوران تهران اکنون تحت مراقبت نيروی انتظامی است و خانه ويلايی معصومه مصدق مهر و موم شده است .
(بر گرفته از روزنامه جامعه، ارديبهشت ۱۳۷۷)
بار اول نیست که کورش زعیم در باره ی خاندان دکتر مصدق خلط مبحث میکند. سالها پیش نیز در گفت و گو با اسماعیل نوری علا اظهارداشته بود که «دکتر مصدق دو پسر و یک دختر داشت.» که اینجانب در پاسخ نوشتم:
واقعا آدم تعجب میکند که اوتا چه حد می تواند در باره خانواده دکتر مصدق بی اطلاع باشد و اشتباه کند و چه مقدار میتوان و میبایست در تصحیح آن نوشت.
به قول حافظ:
بس كه در خرقه آلوده زدم لاف صلاح/ شرمسار از رخ ساقي و مي رنگينم
اگر کورش زعیم نمی داند، مصدقیها می دانند که مصدق پنج فرزند داشت.
اکنون نیز از دوستی اش با معصومه مصدق می گوید اما عکس خدیجه مصدق، دختر دکتر مصدق را به جای عکس معصومه مصدق برای چاپ در اختیار محمد نوری زاد می گذارد. و اوهم این عکس را با گزارش قتل معصومه مصدق منتشر می کند. ۱
هنگام نوشتن این مقاله دلنوشته یکی از دوستان معصومه مصدق بدستم رسید که حیفم آمد در اینجا بدان نپردازم.
او می نویسد:
« مقاله ای در باره کشته شدن دردناک سوسوی نازنین را که روی سایتی می چرخد، دوستی برایم ارسال داشت که ای کاش ارسال نمی داشت!
چون خواندم و ناخوش شدم، و همچنان در کابوسش بسر می برم!
ما ایرانی ها ملت عجیبی هستیم و دست از سر مرده ها هم بر نمی داریم، به ویژه که اگر نامی هم داشته باشند، می خواهیم به هر شکلی که می توانیم حتی به پلیدترین صورتها، از هر نمدی کلاهی بدوزیم و بر سر نهیم!
و چنانچه از زنده ها تازه ای نبود که به درد کار نفرت بار ما بخورد، به سراغ مرده ها می رویم! بدون آن که به درد بازماندگان و اندوه آنان بیندیشیم.
گویی راوی این جنایت خود در آن صحنه وحشتناکی که شرحش را می آورد حضور داشته است و یا مستقیمآ از جنایتکاران و همدستان شان این داستان را شنیده است، که اینسان با آب و تاب به جزئیات این جنایت دلخراش می پردازد،
و یا این که یک بیمار روانی است که تنها با شرح فاجعه ها ــ راست یا دروغ ــ آرامش می یابد!
از آن عجیب تر این که کسی هم پیدا میشود که عین گفته های مهوع و آزار دهنده ی او را با تیتری به کثافت همان گفته های طرف منتشر و پخش کند!
کافی بود بنویسند: فلان کس چندین سال است که وحشیانه کشته شده است و هنوز قاتلانش در جمهوری اسلامی دستگیر نشده اند و به کیفر نرسیده اند! والسلام و نامه تمام!
سوسوی نازنین، تو نازنین بودی، رفتی، اما در یاد دوستان و دوستدارانت همچنان باقی هستی، دوستت داشتیم و همچنان دوستت می داریم.
روانت شاد! دوست تو (امضاء محفوظ)
دکتر محمود مصدق در مصاحبه با «خبر آنلاین» گفته است:
«بگذارید موضوعی را برای اولین بار به شما بگویم. زمانی که خواهرم به دنیا آمد، من در اروپا بودم. او ۱۶ سال از من کوچکتر بود. در زمان نخستوزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامهای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوهات را میکشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه سالهام به سوییس رفت و خواهرم به جز حدود شش ماه، دیگر به ایران بازنگشت. او اصلا چهره سیاسیای نبود، حتی فارسی را هم خوب بلد نبود و کم پیش میآمد فارسی حرف بزند.»
در بررسی گفتگوهای کورش زعیم در گذشته و حال بايد گفت که او مي خواهد به مردم القاء کند كه او مصدق شناس و کارشناس احمد آباد است و از روزگار دیرین با این خانواده رفت و آمد داشته و مصدق شناس است و دکان داری جبهه ملی را به قامت او دوخته اند.
دكان داری براي نيل به اهداف سیاسی ناسالم به اين صورت است كه با به كارگيری ابزار تحريف و دروغ، وقايعی جعل شود تا به اين وسيله مردم به جهل و نادانی گرفتار آيند و به صورت « مريد» هاي چشم و گوش بسته و مطيع و چاپلوس به تبعيت و پيروي كامل از اين دکان دار بپردازند و او را به شدت احترام نهند و دانا و فهيم و آگاه به همه ی امور بنامند. امری که در برون مرز اندک مریدان چاپلوس او چشم و گوش بسته انجام می دهند.
دکتر پرویز داورپناه
۱۸ نوامبر ۲۰۱۷ برابر ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ) سایت محمد نوری زاد / هجده آبان نود و شش - تهران
http://www.nurizad.info/blog/31825