Monday, Nov 20, 2017

صفحه نخست » ایران، دو یا یک، تقی رحمانی

این مقاله سلسله مطالب در باره افسانه ایران شهری و توهم ایران اسلامی است. یعنی فصل دوم قسمت ۵

Taghi_Rahmani_3.jpgاز ایران سخن گفتن با آن حضور تاریخی طولانیش ساده نیست. در کوی و برزنش هزار ماجرا است و هر ماجرا هم به ماجراهای دیگر راه می‌برد. اما در دوره معاصر این نگاه که ایران را دو ساحت یا دو زمان است عمده شد؛ ایران باستانی و ایران اسلامییا ایران ۱۴۰۰ ساله. این ماجرای دو ایران تبدیل به مسئله‌ای نظری شد و در میان روشنفکران جا باز کرد و به حکومت‌ها رسید و این نگاه شروع به فرهنگ سازی کرد و کتاب نوشت و وارد آموزش و پرورش هم شد. ایران دو زمانه ساختن به جای‌های دیگری هم کشیده شد که نتیجه‌اش تقابل بود. این تقابل با سنت در جامعه ایران شیعه بود که آداب و رسوم آن در دوره صفویه بسته شده بود.


دوره پهلوی را می‌توان به جز چند سال آخر غلبه ایران باستان با گرایش شاهنشاهی خواند که میراث معوج شده دیدگاه مکتب برلینی‌ها بود که به دنبال عظمت گذشته ایران بودند اما کامیاب نشدند و در عوض از ایران باستان فقط شاهنشاهی بدون اقتدار آن را نصیب بردند. نظریه پرداز این ایدهیعنی کاظم زاده ایرانشهرهم که متفکری در خور بود و ایران را دوست داشت، در انزوای خود خواسته در سوئیس از دنیا رفت.

اما طوفان فرزندان ناهمگون می‌زاید چرا که آن ایران باستان آن سان منفور گشت که بعد از سال ۱۳۶۰ ایران اسلامی را به جایش آوردند. ایران باستان را به عمد فراموش کردند و بر زخمی که از ۱۸۰ سال پیش بر جان فکر ایران افتاد زخمی کاری زدند. ملی گرائی خلاف اسلام خوانده شد در صورتی که قبلا میهن دوستی از دین ریشه می‌گرفت.


اما همان گونه که رستم فرخزاد ایران آینده را سیاه دید اما شعوبیه مانع از این سیاهی شدند، ولی ایران دو بُنی شکل گرفت که هر زمان امکان گسستن این دو بن از هم وجود دارد. این بار باید هشدار رستم فرخزاد را جدی گرفت که امکان دارد نه ایران بماند و نه فرهنگ و آداب مردم ایران چرا که جزء سومی هم به نام غرب وارد شده است که خود مدعی بنیان کنی است.


این نگاه ایران دو بنی اگرچه در عموم و آداب و ذهن عامه نیست اما در ذهن حکومت و روشنفکر و دانشگاه وارد شده است. این ایران دو بنی را روشنفکران ایدولوژی ساز تقویت کردند. برعکس، این روشنفکران فرهنگی بودند که هر دو ایران را دیدند و هر دو دوره ایران بعد و قبل از اسلام را ستودند اما ایران دو بنی ریشه نظری قوی دارد که باید به آن پرداخت. شاید از کتاب حاجی بابا صادق هدایت تا بوف کور او به دنبال تبیین تضاد و تقابل ایران دو بنی بود.


اما مطالب میرزا آقا کرمانی در باره این ایران دو زمانه صدایش بلند و بلندتر شد و عکس العمل هم برانگیخته است که به نتیجه مناسبی هم نرسیده است. تقابل دین و ملیتکه هم در ذهن روشنفکری و هم برخی کتب جا باز کرده است، به تقابل شومی می‌تواند برسد که زمینههایش وجود دارد.


ریشه نظری اندیشه ایرانی برخلاف اندیشه یونانی برتعامل بوده است نه تقابل. اندیشه یونانی بر جدال انسان و خدایان جریان یافته است و این جریان تاریخ غرب را برای فهم روابط نظری قابل درک می‌کند. در حوزه تمدنی ایران اما برسازش و تعامل صحه گذاشته شده است. خدا در حوزه تمدنی ایران دشمن انسان نیست و برای همین است که ما تراژدی نداریم اما فاجعه داریم. رستم، سهراب را به دستور خدایان نمی‌کشد برخلاف اسطوره هاییونانی که خداین برای انسان سرنوشت شوم رقم می‌زنند این سرنوشست انسان را در برابر خدایان قرار می‌دهد.


در غرب اتن و اورشلیم در برابر هم قرار می‌گیرند و قرون وسطا را طوری نمایش میدهند که رنسانس موعود قلمداد شود. امروز هم به رنسانسی برای اعاده قرون وسط حمله می‌کنند. این دو بنی بودن در اندیشه غربی-یونانی ریشه دارد. اما ایران دو بنی اگر ترسیم شود هم خلاف عادت است و هم سرنوشت مناسب نخواهد داشت. در ایران هم قم و اصفهان و هم طوس و بغداد با هم جمع شده‌اند تا تمدن ساخته‌اند. در حالیکه ایران معاصر در تقابل قم و تهران شکل گرفته است که البته مبارک نبوده است.


روشنفکران طرف دار هر کدام نیزدر کوبیدن دیگری پر کار بوده‌اند اما نتیجه این تقابل که به تکرار می‌زند، برای جامعه مبارک نبوده است. این تقابل ۱۸۰ سال اخیر مبارک نبوده است، نه ایده ایرانعلیه اسلام و نه ایده اسلام علیه ایران و هر دو به کشمکشی طاقت فرسا و زمان سوز ختم شده‌اند که فرصت‌ها را به تهدید مبدل کرده ست.


با این وصف، رفتار درست را روشنفکران فرهنگی در ایران داشته‌اند. این نسل به ایران توجه داشته است؛ هم به مدیریت و حکومت ایرانی و هم به جغرافیای ایرانی و هم مفاخر فرهنگ ساز ایرانی و آنچه که ایرانی می‌دانسته است را نشان داده است و به قبل و بعد از اسلام هم توجه زیادی نداشته است. این جریان حتی به نوع حکومت شیعه یا سنی یا غیر اسلامی توجه نداشته است و در عوض فرهنگ جامعه ایرانی را کاویده است. نه ضد صفویه بوده نه برانداز عباسیان بلکه هر آنچه ایرانی بوده از قیام و اعتراض و خلاقیت هنری و انحطاط را بیان کرده است. در نتیجه روشنفکران فرهنگی بستری مناسب برای کاویدن در ایران گذشته برای ما فراهم کرده‌اند. این بستر را باید شناخت، ارزیابی کرد و باز دوباره ایران را دید.


روشنفکران فرهنگی و ایران و بحران‌هایش


روشنفکران فرهنگی نه ایدولوژی جامعه شناسانه خواستند نه ایدولوژی فلیسوفانه را در پی آن بود نه این و نه آن را خواستن اما ایران شناس بودند در ایران طرف دار نداشته است. چرا روشنفکر ما و دانش آکادمیک ما با هم گسست داشته است.


سودای روشنفکری ما انقلابی بوده سرنگون کردن ساختن بنائی جدید فکری بر خرابه قبلی می‌باشد این جریان هنوز هم چنین است در این مورد میان مذهبی و غیر مذهبی فرق نیست.


این ایده قبل از گز کردن پاره کرده است. پس با آن پاره که در ذهن خود ساخته از واقعیت دور می‌شود. موضوع شناخت امری ثانونی می‌شود ایران هم در این نظریه پردازی‌ها اسیر ایده نظری قرار می‌گیرد. موضوع اصلی شناخت در این رابطه گم می‌شود که همان ایران است.


نظریه در باره ایران زمانی که نظریه پرداز کلیه و دمنه را نخوانده باشد حکمت ایرانی را نشناسد و هم دیان سالاری دولت ساز ایرانی را نداند و هم نقش قبائل را در خرابی و آبادانی را ایران نداند و هم نقش مذهبی را در اشکال گوناگون در ایران بررسی نکرده باشد چگونه می‌تواند نظریه برای ایران بسازد.


این جا است که روشنفکران فرهنگی قبل از گز کردن پاره نمی‌کنند ایران را بهتر شناخته و می‌شناسند.


بازگشت به روشنفکران فرهنگی موج می‌شود که ابزار شناخت ایران فراهم شود.


روشنفکران فرهنگی و ایران عنوان مقاله بعدی خواهد بود.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy