آقای حسن شریعتمداری در مورد مرحوم دکتر ابراهیم یزدی در بزرگداشت چهلمین روز درگذشت آن مرحوم سخنانی ارائه دادند، که نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت و در برابر این حجم از تحریف مغرضانه واقعیات سکوت کرد.
پس از درگذشت دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران، اعضا و علاقمندان این حزب دیرپای ملی-اسلامی در خارج کشور تصمیم گرفتند تا برای چهلمین روز درگذشت آن شادروان، مراسمی در آلمان برگزار کنند. مرحوم دکتر یزدی این پیر دیپلماسی از فعالان و مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و از اعضای نهضت مقاومت ملی بعد از کودتا نگین ۲۸ مرداد، شخصیتی اثرگذار بود و در دوران انقلاب و بعد از آن، غریب شش دهه بر لبهی تیز سیاست ایران حرکت کرده و در بین روشنفکران مؤثرترین نقش را در پیروزی انقلاب ایفا نمود. بنابراین، نقد کارنامه چنین شخصیتی میتواند برای جامعه و تاریخ مؤثر واقع گردد.
با همین دیدگاه و برای روشن شدن سیر تاریخیِ تحولات رخ داده، از یکی از منتقدین ایشان دعوت به عمل آمد تا شاید آنچه در حرکت عظیم انقلاب و دوره ی تاریخی پرحادثه برای ایران عزیز پیش آمد از افکار عمومی جامعه پنهان نماند و اگر ابعادی ناگفته باقی مانده بود روشن گردد. از اینرو، قرعه به نام آقای حسن شریعتمداری افتاد. گرچه ایشان در دوران انقلاب از لحاظ تأثیرگذاری هیچگاه در حد و اندازههای روشنفکرانی نظیر شادروانان مهندس بازرگان، دکتر سنجابی، قطبزاده، بنی صدر و یزدی نبود اما آقازادگی و شرایط خانوادگی برای ایشان فرصتی طلایی را به ارمغان آورده بود.
در اینجا باید یادآور شد ایشان در ابتدا به سنت کهن جامعه ایرانی و با تعارف و مقرر کردن شروطی، فقط در صورت داشتن مجوز برای نقد جدی آن مرحوم، آمادگی خود برای سخنرانی در مجلس چهلمین روز درگذشت ایشان در آلمان را پذیرفت.
اما آقای شریعتمداری از فرصت مناسب پیشآمده طوری استفاده کرد که انصاف و راستی را که لازمهی نقد خیرخواهانه است پشت سر گذاشت و در عوض با بزرگنمایی به نقش خویش و مرحوم آیتالله شریعتمداری از سال ۱۳۴۰ و دوران پر از التهاب انقلاب اشاره کرد و بهگونهای سخن گفت تا بیشتر به مذاق سلطنتطلبان خارج نشین خوش آید. او سعی کرد از مرحوم آیتالله شریعتمداری، قهرمانی دیگر برای تاریخ ایران بسازد و به تعبیر بهتر، روایت تاریخی جدیدی ارائه نماید.
ایشان فارغ از برجسته کردن نقش پدر در تمامی امور، بخصوص در فقه و فقاهت و روند انقلاب به توافق مرحوم پدرشان با بزرگانی همچون آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی برای پیشبرد مقصود خود (که هدایت انقلاب در مسیر صحیح یا مهار آن باشد) سخن گفت، اما باید خاطرنشان شد چرا این حضرات علیرغم داشتن این نقش برجسته و با پذیرش قانون اساسی مشروطه و متمم آن و اعتماد به سلطنت کنندگان، از دولت مستعجل بختیار حمایتی به عمل نیاوردند و انقلاب را در مسیر موردنظرشان هدایت نکردند.
آقای شریعتمداری متأسفانه در آن سخنرانی و نوشتار منتشر شده نکاتی را مطرح نمود که صحت و سقم آن مورد شک و تردید قرار میگیرد چون اکثر نام بردگان یا در قید حیات نیستند یا در خاطرات مکتوب و شفاهی و نوشتار بجای ماندهشان اثری از آن ادعاها نبوده و نیست.
علاوه بر آنچه که تا کنون گفته شد لازم است به چند نکته بی سند و نا معتبر ایشان مستقیم اشاره کنم:
یکم. تصور رقابت بازرگان و سنجابی و یا نهضت آزادی و جبهه ملی برای تأثیرگذاری بیشتر در پیروزی انقلاب دور از واقعیت است. مرحوم بازرگان، بهعنوان کسی که تلاش میکند تا بختیار را به آیتالله خمینی بقبولاند و او را در پست نخستوزیری تثبیت نماید و در پذیرش نخستوزیری خود تردید و استنکاف میکند و سپس با اکراه و به اصرار همفکران و بخاطر مصلحت انقلاب نخستوزیری را میپذیرد و حتی پذیرش استعفایش را عروسی دوم خود مینامد نمیتواند با مرحوم سنجابی بخاطر نخستوزیری انقلاب تا این حد رقابت کند. ضمن اینکه هیچ سند معتبر و بی غرضی به این ادعاها تاکنون اشاره نکردهاست.
دوم. دکتر یزدی، برخلاف آقای حسن شریعتمداری نماینده مکتب و میراث پدرش نبود و چون او از دور دستِ بیت پدر دستی بر آتش نداشت؛ بلکه خود در قلب وقایع پیش آمده حاضر بود و بهعنوان بازیگری مؤثر در مبارزه و در پیروزی انقلاب سهیم بود. ایشان در سخنان خود از سر ناآگاهی یا غرض ورزی، از سیر وقایع پیش آمده برای مرحوم دکتر یزدی که در ساخت شخصیت انقلابیش سهیم بود و سیر فعل و انفعالات جامعه و روند تاریخی و مسیری که مرحوم دکتر یزدی طی کرد تا بدان تصمیم و بدان نقطه از تاثیرگذاری رسید، اشارهای نکرد و نگفت چگونه آن شادروان بدون پشتوانه تاریخی، آقازادگی و میراث داریِ نامی، به این حد از اثرگذاری در تاریخ معاصر ایران رسید.
سوم. آقای شریعتمداری در فرازی از سخنانشان مدعی شدند که مرحوم دکتر یزدی و شادروان قطبزاده در پاریس مهندس بازرگان را تهدید به انشعاب از نهضت آزادی میکنند. سند این مدعای واهی چیست؟ در اینجا یادآور میشوم دکتر یزدی یکی از باوفاترین اعضای نهضت در همه حال و قبل و بعد از انقلاب نسبت به مهندس بازرگان بود و هیچگاه تهدید به جدائی و انشعاب از نهضت نکرده بود. تاریخسازی تا کجا؟ در کجا مهندس بازرگان و دکتر یزدی به این واقعه اشاره کردهاند که خود بیخبر اما آقای شریعتمداری از آن مطلع است؟ اگر مرحوم یزدی شیفته آیتالله خمینی و اهل سازش با او بود پس چرا بعد از استعفای دولت موقت که بیشترین شانس ریاستجمهوری را داشت در کنار آیتالله خمینی و رو درروی بازرگان نماند و در نقش اپوزیسیون سه دهه بهعنوان رئیس دفتر سیاسی نهضت به مهندس بازرگان اعتراض نکرد تا چهار بار به زندان نرود؟
اما در مورد شادروان قطبزاده؛ باید بگویم با آن روحیه و اخلاق انقلابی، قبل از بازگشت به ایران شیفته آیتالله خمینی شد و استعفایش را از نهضت آزادی ایران اعلام نمود اما چنان گفتاری از ایشان با توجه به سوابق و ارادت گذشته به دوستان داخل و بخصوص به مرحوم بازرگان بسیار بعید به نظر مینماید، قطب زادهای که موضوع تز دکترایش پیش از انقلاب در فرانسه افکار سیاسی و دینی مهندس بازرگان بود و پس از یک دوره تنش و مخالفت و انتقاد جوانان با نحوه مدیریت دولت توسط بازرگان و پس از استعفای دولت موقت برای عرض ارادت و حلالیت خواهی به نزد مهندس بازرگان میرود و زانو میزند و خاضعانه به پای مهندس بازرگان میافتد، تهدید به جدائی از نهضت سخنی بیاساس است.
چهارم. متأسفانه باید یادآور شد در جائی از مقاله و سخنان آقای شریعتمداری، صحبت از تخلف سنجابی و بازرگان از عهد اساسی و ملی با مرحوم آیتالله شریعتمداری به میان میآید. این مدعا، سخن سنجیدهای نیست. نه تمایل به یک نحوه نگرش تعهدی به کسی محسوب میشود و نه حمایت از طرز فکری دیگر خیانت به نگرش قبلی است. اگر هم مرحومان مهندس بازرگان و دکتر سنجابی بنا به مصالح و منافع ملی و در تبادلنظر با صاحبنظرانی دیگر خلاف تمایل شخصی خود عمل کردند و به ضرورت زمانه تن دادند نقض عهد با کسی محسوب نمیشود.
در آخر شاید بتوان گفت یزدی اولین نسل پرورشیافته در دامن روشنفکری دینی با درون مایه ی اسلام سیاسی است و خواهان براندازی سلطنت و هر نوع استبداد برآمده از آن است اما ادعای سخنران که بیان کرد عشق مرحوم یزدی به آیتالله خمینی و نفرت از شاه، سنگ بنای تفکر و حرکت یزدی را بنا نهاد متأسفانه باید گفت که قضاوتی نادرست، تحلیلی غلط و سخنی بی اعتبار است. یزدی در دوران زندگی نشان داد که مخالف سرسخت استبداد و استعمار برآیند آن است و کودتای ۲۸ مرداد نقطهی شروع مبارزه برای از بین بردن این استبداد بود، او عاشق معنای آزادی، و میهنش ایران بود و نه شخص. چرا که اگر یزدی کیش شخصیت پرستی در خود داشت و به آیتالله خمینی عشق میورزید، از همان اولین سال انقلاب راهش با او جدا نمیشد و از پست و مقام و رسیدن به مقام ریاستجمهوری صرفنظر نمیکرد.