در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۰، خواهران میرابل (معروف به پروانه ها)، به دلیل مبارزه با حکومت دیکتاتوری تروخیو در دومینیکن به طرز فجیعی کشته شدند.
قتل این سه زن مبارز، آنها را به سمبل مقاومت و ایستادگی و هم چنین به نمادی از آزار و شکنجه ی زنان در جوامع استبداد زده ی آمریکای لاتین بدل کرد و در بیست و یک سال بعد یعنی در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۱، گروهی از فمینیست های آمریکای لاتین، سال روز قتل آنها را به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان برگزیدند. از آن سال به بعد، زنان فعال سراسر دنیا این روز را به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان گرامی می دارند. سال ۱۹۹۹ سازمان ملل نیز ۲۵ نوامبر را به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان به رسمیت شناخت.
خشونت عليه زنان در تمامی جوامع استبدادی و مردسالار، وجود داشته و دارد، البته با مبارزات گسترده و پیگیر زنان، این خشونت ها در جوامع مدرن کاهش یافته و گاه پنهانی شده است، ولی در جوامع عقب مانده و پایبند به دين و خرافات هم چنان وجود دارد. از لحظه ای كه نوزاد به دنيا می آید، اگر پسر باشد، حتی در جوامع پيشرفته، با خوشحالی همراه است، ولی اگر دختر باشد، بيشتر خانواده ها، بخصوص در خانواده های فقير و جوامع عقبمانده با نارضایتی همراه است. در بعضی قبيله ها از دختران، به عنوان كالا و برای رفع خصومت بین دو قبيله استفاده میکنند. "خون بس" در بعضی از اقوام يكی از این مصاديق بارز خشونت است.
اما در ايران و بسياری از كشورهای مذهبی و عقب مانده، تبعيض از همان دوران کودکی آغاز می شود، اسباب بازی دختر بچهها، عروسک و وسایل خانه است و تمرین شان خانه داری. دختران نبايد بلند صحبت كنند و فریاد بزنند، فيلم «دختران نباید فریاد بزنند» از پوران درخشنده، حقايق تلخی را بیان می کند. اگر خانواده ندار باشد و قدرت مالی لازم را برای ادامه ی تحصيل همه ی بچه ها نداشته باشد، این دخترها هستند که از تحصیل محروم میمانند، زیرا دختران باید ازدواج کنند. ازدواج دختر بچهها و زايمان زودرس و مرگ احتمالی آنها، یکی از مصادیق خشونت بر زنان است. ختنه دختر بچهها نیز در برخی از جوامع عقبمانده و سنتی و در کشور ما هنوز انجام می شود. وقتی زن ازدواج می كند نیز با مهريه به مالكيت مرد در می آید. در بيشتر كشورهای آفريقايی و مسلمان، زن بودن خود فاجعه است.
اگر بخواهیم نمونههایی از مصادیق خشونت بر زنان را بیان کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود و میتوان ادعا کرد که ابعاد خشونت علیه زنان در ایران فاجعه بار است: از خشونت خانگی از قبیل خشونت فیزیکی، روانی، مالی و جنسی بر زنان که به اشکال مختلف اعمال می شود تا بارزترین نوع خشونت دولتی که تبعیض علیه زنان در تمامی عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. ما زنان ایرانی این خشونت ها را با همه ی پوست و گوشت خود لمس میکنیم، زیرا در زندگی خصوصی و عمومی ما نقش چشم گیری دارد و این مربوط به دیروز و امروزنیست، زیرا در فرهنگ مردسالاری و زن ستیز کشور ما، این خشونت ها در بطن زندگی ما نهادینه شده است.
اما در جمهوری اسلامی، ابعاد خشونت به شکل عریان تر، گستردهتر و وحشیانه تری بر زنان اعمال میشود، زیرا زن ستیزی و خشونت بر زنان قانونی شده است، از حجاب اجباری گرفته که ملموس ترین نوع خشونت است و مبارزات گسترده ای علیه آن صورت می گیرد، تا اسید پاشی، قصاص، سنگسار، ازدواج اجباری، ازدواج دختر بچهها و تبعیض های مختلف در عرصه های آموزشی، شغلی و نابرابری دستمزدها نسبت به مردان، از اخراج و ممنوعیت های مختلف استخدامی، تفریحی و آموزشی و قانونی از قبیل قانون دیه، و ارث نابرابر تا نداشتن حق حضانت فرزند بالاتر از 7 سال، نداشتن حق طلاق و نداشتن حق خروج از کشور بدون اجازه پدر و همسر و هزاران محدودیت قانونی و عرفی و سنتی دیگر.
نقض گسترده و سیستماتیک حقوق زنان و اعمال انواع خشونت ها و تبعیض ها علیه زنان از همان روزهای ابتدایی به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی خود را نمایان کرد و اعتراض ما زنان به این تبعیض ها نیز آغاز شد و تا به اکنون نیز به اشکال مختلف ادامه دارد. اعتراض گسترده زنان ایرانی علیه حجاب اجباری برای مدت ده روز، یک نمونه آشکار نپذیرفتن این تبعیض هاست، ولی متأسفانه فعالان سیاسی و بدنه جامعه با ما زنان همراه نشدند و حکومت نیز توانست با سرکوب های گسترده و قانونی کردن این تبعیض ها، چادری سیاه بر تمامی کشور بکشد و سایه این سیاهی تا به امروز نیز بر تمامی تار و پود زندگی ما در عرصه های خصوصی و عمومی چنگ انداخته است.
با سرکوب های گسترده حکومت در دهه ی شصت و تلاش برای از بین بردن بهترین و عاشق ترین نیروهای مبارز و خاموش کردن هر صدای اعتراضی، برگی دیگر از ایستادگی و حضور پررنگ زنان درصف اول جنبش دادخواهی شکل گرفت. حضور «مادران و خانوادههای خاوران» گواهی روشن بر این ادعاست که زنان هیچ گاه با وضعیت موجود و سرکوب کنار نیامدند و در برابر هر بیعدالتی سینه سپر کردند و ایستادند و همواره در تمامی عرصه های مبارزاتی حضوری پر رنگ داشته و دارند.
ما مادران پارک لاله ایران، نیز پس از کشتارمردم بیدفاع در سال ۸۸، به عنوان بخش کوچکی از جنبش دادخواهی مردم ایران، همگام و همدوش و همراه با سایر خواهران خود در مقابل این خشونت ها ایستادهایم و ضمن تاکید بر سه خواست همیشگی خود « آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، لغو مجازات اعدام، محاکمه و مجازات آمران و عاملان همه جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی»، اعلام کرده و دوباره تأکید میکنیم که تا محو کامل هر گونه اشکال خشونت علیه زنان، آزادی به دست نمی آید.
ما اعتقاد عمیق داریم که برای رسیدن به سه خواسته خود، باید در جهت رسیدن به آزادی اندیشه و بیان، رفع هر گونه تبعیض و جدایی دین از حکومت نیز تلاش کنیم، زیرا علت اصلی این بیعدالتیها را در ساختار و هم چنین قوانین آزادی ستیز و تبعیض آمیز جمهوری اسلامی ایران می دانیم .
مادران پارک لاله ایران
چهارم آذر ۱۳۹۶/ ۲۵ نوامبر ۲۰۱۷