مقدمه
سرزمین ایران دستکم بعد از حمله اعراب تا کنون یک سرزمین امنیتی بوده است. تهاجمها از درون و برون مرزها، رژیمهای حاکم بر این سرزمین را به رژیمهای امنیتی تبدیل کرده است. اگر وجود رژیمهای امنیتی در سدههای گذشته یک امر طبیعی بود و بنا به روایتی نوعی انتخاب سرزمینی شماره میشد، لیکن در یکصد ساله اخیر وجود رژیمهای امنیتی با تمرکز و تراکم کانونهای قدرت، فرایند دموکراسی شدن جامعه را به مهار خود در آوردهاند. رژیمهای امنیتی اگرچه مدعی حقانیت هستند، اما هرگز سخنی از حقوق انسان به میان نمیآورند. خاستگاه مشروعیت رژیمهای امنیتی در ایران از عهد باستان به ایده فره ایزدی بازمیگردد. ایدهای که سلاطین آن را ودیعه آسمانی میشماردند. ایده فره ایزدی و به تبع آن مشروعیت، یک رخداد الهی است که به موجب حوادثی نادر از آسمان بر زمین خیمه میزند. بنا به روایت شاهنامه فردوسی، این حادثه از راه فتح، پیروزی، تصرف و غلبه، به چنگ سلاطین درمیآید. فتح و پیروزی فره ایزدی را بر تاج و تخت یک سلطان و یا یک امیرنشین فرومینشاند. شخصی که فاتح است دارای فره ایزدی است. فتح و پیروزی عرصه اثبات حقانیت است. حقانیت با کسی است که بر امیر پیشین تسلط پیدا میکند و او را از تاج و تخت فرو مینشاند. این قول چمبرلین که میگوید حق از لوله تفنگ خارج میشود، روشنترین بیان در توجیه خاستگاه مشروعیت است. لوله تفنگ توجیه کننده جایگاه فره ایزدی و ادعای حقانیت رژیمهایی است که به زور متوسل میشوند. اشتیاق وافر رژیمهای امنیتی به نظامیگری و گسترش سپاه و قشون نظامی، فرآیند دائمی کردن عناصر مشروعیت و حقانیت است. این توضیح لازم است که ایده فره ایزدی هرگز نمیگوید که فتح و پیروزی و نظامیگری، ابزاری برای کرسی نشاندن حقیقت است. در ایده فره ایزدی نفس پیروزی و فتح کردن، حقانیت ایجاد میکند. به قول آقای کاتوزیان هیچ آزمون عینی برای اثبات فره ایزدی جز پیروزی و فتح وجود ندارد. حق با کسی است که پیروز از میدان بیرون میآید. اینکه قدرت حقانیت ایجاد میکند، نابترین نظریه درباب اصالت قدرت = زور است. در طی تاریخ، ایدهای که حقانیت را با تصرف و با قدرت این همان میشمارد، بنا به وضعیت امنیتی که هرگز از میان نرفت، دوگانهای از اندیشه "قضاء و غضب" در فرهنگ ایرانیان پدید آورد. ایرانیان گاه قدرت را قضاء خود میدانستند و گاه بر آن برمیآشفتند. فرهنگ و اندیشه ایرانی همواره میان این دوگانه در کشمکش دائمی بوده است. فرهنگ شاهدوستی و شاهکشی از همین دوگانگی ناشی میشود. هاله فرهنگی دوگانگی، سایهسار اندیشه ایرانی است. ضعف و قوت ایرانیان در برهههای مختلف تاریخ، گزارشی از شاهدوستی و شاهکشی است. نظام ملکداری در ایران را میتوان براساس همین دوگانگی توجیه کرد. این دوگانگی حتی در وضعیت معمولی زندگی نسبت به کانونهای قدرت وجود دارد. همین الان توی خیابانهای شهر میتوان ایده دوگانگی را در اندازههای کوچکتر مشاهده کرد. ادارههای شهرداری و یا اداره پلیس، بعضی از معابر و خیابانها را تصرف و به حریم و ملکیت خود تبدیل کردهاند. چون در شرایط ضعف، عقیده عمومی میپذیرد که قدرت میتواند حق ملکیت ایجاد کند. اما در شرایط قوت همه چیز بر ضد این نوع ملکداری دگرگون میشود.
ورود به بحث
در انقلاب ۲۲ بهمن ماه تصور عمومی و روشنفکران و دانشگاهیان و حتی تصور روحانیونی که در انقلاب شرکت داشتند این بود که انقلاب خط بطلانی بر تمام رژیمهای امنیتی است که در طول دوهزار سال بر ایران حکمرانی کردهاند. بنا بر این بود که علم، فرهنگ، نظریهها درباب انسان و جامعه، دانشگاه و روشنگری، مباحثه و جدل به احسن، گفتگوها پیرامون حقیقت و آزادی و حقوق انسان، در مرکز توجهات، سیاستها و علائق دولت و سیاستمداران گردند. و متقابلاً بنا بر این بود که علاقه و اشتیاقی که بطور معمول توسط دیکتاتوریها به نظامیگری نشان میدهند، از توجه و علائق کارگزاران دولت و سیاستگزاران جامعه رخت ببندد. موضوع اصلی ایده انقلاب این بود که قلم علما بر خون شهیدان فضیلت برتر دارد ("مداد العلما افضل من دماء شهدا"). این حرفها به معنای اصالت فرهنگ و ادب و گفتگو بود. اما دیری نگذشت که دو پدیده گروگانگیری و جنگ به بازتولید اوضاع امنیتی گذشته پرداختند. جنگ و امنیت مسئله اصلی کشور شد و تجهیز نظامی کشور، بخش بزرگی از هزینههای عمرانی دولت را به سمت خود جذب کرد. با این وجود جنگ و گروگانگیری با همه خسارتهایی که به بار آوردند به پایان رسید، آنچه که بجا ماند تمایلات شدیدی است که از سوی پارهای از مسئولان کشور، برای بازگشت به رژیم امنیتی وجود دارد. آن دسته از مسئولانی هم که ممکن است موافق رژیم امنیتی نباشند، و یا انتصاب لقب رژیم امنیتی را ناچیز کردن و یا بدنام کردن اهداف و ارزشهای ایدئولوژیک انقلاب و نظام بشمارند، اما خواسته و یا ناخواسته در دام ملزومات و یا مفروضههایی میافتند که فلسفه بقاء و دوام رژیمهای امنیتی است. مهمترین ملزومات و یا مفروضههای رژیمهای امنیتی عبارتند از:
- رژیمهای امنیتی دائماً خود را از درون و بیرون مرزها در تهدید میبینند
- قدرت نظامی و تسلیحاتی را مهمترین منبع مشروعیت میشناسند
- قدرت نظامی و تسلیحاتی مهمترین قسم تواناییهای یک کشور محسوب میشود
- سرانجام نفس اشتیاق به نظامیگری، از اهمیت زیادی برخوردار میگردد
نکته با اهمیت اینجاست که وجود رژیم امنیتی تنها یک رویکرد سیاسی نیست. تنها سیاستمداران حاکم نیستند که دچار ترس و تهدید هستند و اشتیاق شگرفی به نظامی شدن در آنها وجود دارد. عادت به یک زندگی امنیتی و وجود ناامنیها در طی تاریخ، اشتیاق به نظامی شدن را به یک هاله فرهنگی تبدیل کرده است. این هاله فرهنگی سایه سنگینی در فضای جامعه گسترده است. اکنون در میان مردم، دانشگاهیان و کنشگران سیاسی کم نیستند کسانی که با قدرتمند شدن کشور به لحاظ نظامی موافق هستند. کم نیستند کسانی که به قدرت نظامی رژیم پهلویها میبالند و هزینههای سنگینی که رژیم شاه بابت خرید سلاحها نظامی صرف کرد، مورد تحسین قرار میدهند. استدلال آنها این است که این سلاحها در جنگ ایران و عراق بکار آمدند و ایران را از چنگ عراق نجات دادند. این ادعاها در دفاع از نظامی شدن و تقویت بنیه نظامی کشور بر فرضیههایی استوار هستند که محور بحث ما در این نوشتار نقد همین فرضیهها و جانشین کردن فرضیههای بدیل است.
نقد فرضیههای تقویت توان نظامی کشور
۱- تردیدی نیست که ایران در طی قرون متمادی از درون و بیرون در معرض تهدید بوده است. بطوریکه گوبینو ایران را چهار راه حوادث لقب داده است. تهدیدهای درون ناشی از وجود نظام ایلاتی بود. در نظام ایلاتی، ایلات و عشایر در سراسر کشور، روستاها را مورد تاخت و حمله خود قرار میدادند. سران ایلات و عشایر هم از راه تسلیح نظامی و ایجاد سپاه و لشکر و قشون، ایجاد رعب و وحشت، از خودمختاری نسبی برخوردار بودند. گفته میشود یکی از دلایل از توسعه بازماندگی کشور، وجود همین نظام ایلاتی بود که امکان سامان گرفتن نظام تولید روستایی را با حملههای مکرر از میان میبردند. اغلب حکومتهایی که بعد از حمله اعراب بر این سرزمین حکمرانی کردند، حکومتهای ایلاتی بودند که رسم و آئین حکمرانی را نمیدانستند. با این وجود همین حکومتها پس از یکی دو نسل حکمرانی به محض اینکه رسم حکومتداری را از دیوانسالاران ایرانی میآموختند، به واسطه سران ایلات دیگر دستخوش حمله و انقراض میشدند. با روی کار آمدن رضا شاه و ضرورت نوسازی در نظام اداری کشور و متمرکز شدن دولت از یک سو، و سرکوبی سران عشایر از سوی دیگر و تحمیل نظام سکونت نشینی، تقریبا نظام ایلاتی در کشور رو به انقراض گذاشت. تغییر و تحولات بعدی و اصلاح نظام روستایی در سالهای دهه ۱۳۴۰، همچنین مهاجرت روستائیان و عشایرنشینان به شهرها به موجب سیاست صنعتی شدن در دهه ۱۳۵۰، از آن زمان تا کنون نظام ایلاتی کاملاً از میان رفت و هیچ اثری از آن به مثابه عامل تهدید داخلی بجا نماند.
۲- تهدیدهای خارجی کماکان وجود دارند و از حمله عراق به این سو دائماً در حال تشدید شدن هستند. اما جنس و ماهیت این تهدیدها نسبت به آنچه که در روزگاران گذشته، یعنی از عهد باستان تا عصر مشروطیت وجود داشت، تحول یافته است. تهدیدهای گذشته ناشی از فقدان مناسبات حقوقی در روابط بین الملل بود. هر دولتی و هر کشوری که به قدرت میرسید، میل به تجاوز و گسترشخواهی را با حمله نظامی به عرصه عمل در میآورد. با تأسیس جامعه بین الملل در سالهای پس از جنگ جهانی اول و پس از آن، تأسیس سازمان ملل در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، همچنین تأکید منشور این سازمان بر روی صلح جهانی و حفظ حقوق ناشی از حکمرانی و قلمروهای سرزمینی، عملاً تهدیدهایی که ناشی از حملات نظامی لجامگسیخته که به سبک گذشته وجود داشت، از میان رفت. با این وجود این سازمان در اجرای وظایف قانونی خود در ایجاد صلح جهانی ناموفق بوده است. اما وجود نظام حقوقی در روابط بین الملل و نهادینه شدن این حقوق نزد همه دولتها، روش تهدیدها و حملههای نظامی را دگرگون و در اشکال جدیدتری بازتولید کرد.
۳- تردیدی نیست که با وجود منشور حقوقی سازمان ملل، تهدیدها نه تنها وجود دارند، بلکه با گسترش خشونت در جهان رو به فزونی هم هستند. اما اشکال جدید این تهدیدها، به عوامل مهمی بستگی دارند که بعضی از آنها به این ترتیب هستند:
الف) این منشور بر اصل موازنه قوا سامان یافته ونقش قدرت را که اساساً از عوامل تهدید صلح است، از میان نبرده است.
ب) فقدان یک اراده بین المللی به منظور ایجاد صلح
ج) فقدان ضمانتهای اجرایی مفاد منشور
د) طبیعت نظام سرمایهداری بین الملل، گسترش خواهی و تمرکز ثروت و قدرت است. بدون این تمرکز و گسترش، فلسفه وجودی خود را از دست میدهد.
با وجود این عوامل، بنا به اینکه تجاوزها در سراسر جهان اغلب و به ویژه نزد کشورهای پیشرفته صنعتی ماهیت حقوقی پیدا کردهاند، دیگر بدون پوشش و توجیه حقوقی، تقریباً هیچ کشوری نمیتواند به آشکارا به کشورهای دیگر تجاوز کند. حتی دیکتاتوریترین کشورهای جهان تجاوزهای خود را در پوشش نظام حقوقی بین الملل توجیه میکنند. کشورها و مناطقی که به آنها تجاوز میشود اغلب این توجیه را بدست قدرتهای متجاوز میدهند. جلوتر به این مسئله بازمیگردم.
۴- تقویت قدرت نظامی در زمان شاه در حالی که بعد از قرارداد الجزایر در سال ۱۳۵۳ عملاً هیچ خطری ایران را تهدید نمیکرد، کاملاً بیوجه بود. پارهای از تهدیدها که از ایام دور با عراق وجود داشت، ناشی از تفاوت و تضاد بین دو نظام دیکتاتوری بود. نکته با اهمیت اینجاست که دیکتاتوریها وقتی با یکدیگر مواجه میشوند، عامل اصلی تهدید هستند. دیکتاتوریها میل به تجاوز دارند. این تجاوز تنها با دیکتاتوری دیگر صورت عملی به خود میگیرد. اگر بخواهم صورت مسئله را روشن شرح داده باشیم و نظامهای سیاسی کشورها را در یک نگاه کلی به دو دسته دموکراسی و دیکتاتوری تقسیم کنیم، دو دموکراسی با یکدیگر جنگ نمیکنند. در مواجهه یک دموکراسی واقعی با یک دیکتاتوری هم امکان جنگ از ناحیه نظام دموکراسی از میان میرود. تنها در صورت وجود دو دیکتاتوری امکان جنگ تقویت میشود. البته این بدان معنا نیست که در دموکراسیهای موجود در جهان که به دموکراسی صوری موسوم هستند، جنگ کاملا رخت بسته است. جلوتر به این بحث بازمیگردم. بنابراین، اختلافهای مرزی که اغلب به جنگ و یا مناقشه نزدیک به جنگ منجر میشوند، ناشی از برخورد دو دیکتاتوری است. زیرا در دیکتاتوریها گفتگو به عنوان یک فرهنگ وجود ندارد. دیکتاتوریها تنها ممکن است تسلیم گفتگو شوند. چه آنکه گفتگو روش حل و فصل منازعات و اختلافات میان دیکتاتوریها نیست. دلیل روشن اینکه، دیکتاتوریها فقط در شرایط فشارخارجی تسلیم گفتگو میشوند، اما در واقعیت و ماهیت خود به گفتگو باور ندارند. این است که در سیاست داخلی چیزی به نام گفتگو میان دیکتاتوریها با مخالفان خود وجود ندارد. پس فقط در شرایطی که در خارج از کشور دچار ضعف و یا فشار قرار میگیرند، تسلیم گفتگو میشوند.
حاصل آنکه، اولاً از سال ۱۳۵۳ بعد از قرارداد الجزایر، هیچ خطر جدیای ایران را تهدید نمیکرد. درحالی که بیشترین سهم توسعه قدرت نظامی ایران از همان سال ۱۳۵۳، یعنی از زمانی که رژیم شاه به پولهای بادآورده نفتی دست پیدا کرد، آغاز شد. دوم اینکه، رژیم شاه به دو دلیل قدرت نظامی خود را افزایش داد. یکی به دلیل مأموریت او در مقام ژاندارم منطقه بود، و دلیل دوم از جاهطلبیهای این رژیم در منطقه حکایت میکرد. اگر این عوامل از بین میرفتند و از جمله از بین رفتن روابط دیکتاتورمآبانه دو رژیم حاکم در ایران و عراق، هیچ نیازی به تقویت بنیه نظامی وجود نمیداشت.
۵- کسانی که مدعی هستند که سلاحهای نظامی رژیم شاه، ایران را از تصرف عراق در جنگ نجات داد، خطای بس بزرگی را در فرضیه خود به خرج دادهاند. آنها فرضیه خود را در وضعیتی اعلام میکنند که هر دولتی بنا به هر دلیلی به جنگ کشیده میشود. جهت اطلاع، در جنگ ایران و عراق هر چند دولت دیکتاتوری عراق پس از سُست دیدن و بحرانی دیدن شرایط انقلاب میل به تجاوز به ایران را در سرپروارند و جنگ را به این کشور تحمیل کرد. اما بنا به روایت آشکار آقای دکتر ابراهیم یزدی، دولت و حاکمیت ایران میتوانستد از بروز جنگ پرهیز کنند. حاصل اینکه، ادعای قدرت نظامی رژیم شاه و کمک به ایران بعد از انقلاب، بر این فرضیه غلط استوار است که: جنگ در هر شرایطی امری محتوم و اجتنابناپذیر است. اما هرگاه شرایطی که پرهیز از تنش و جنگ را در دستور کار خود قرار میدهد، در فرضیه خود قرار دهیم، خواهید یافت که در همین جنگ ایران و عراق، جنگ کاملاً اجتنابپذیر بود.
حاصل اینکه، طرفداران تقویت بنیه نظامی کشور فرضهای خود را بر وضعتی از نظامهای سیاسی قرار میدهند که در سیاستهای داخلی ناتوان از گفتگو با مخالفان خود هستند، و در سیاست خارجی ناتوان از ایجاد کمترین اطمینان نسبت به کشورهای پیرامونی هستند. گفتگو در سیاست خارجی را نه به عنوان یک سیاست و یا یک اندیشه راهنما، بلکه به عنوان یک اضطرار که بوسیله آن یا تسلیم میشوند و یا قصد تسلیم کردن طرف مقابل دارند، تلقی میشود. در ادامه بحث به طرح فرضیههایی میپردازم که به نقد و نقی تقویت توان نظامی میپردازند.
۲- برای مطالعه بیشتر به بخش مشروعیت و جانشینی در تاریخ ایران از کتاب ایران جامعه کوتاه مدت، اثر دکتر همایون کاتوزیان انتشارات نشر نی، مراجعه شود
۳ - برای مطالعه بیشتر به نسخه اینترنتی کتاب استبداد در ایران، نوشته شیرزاد کلهری مراجعه شود
۴- طرفداران مکتب فرانکفورت به دموکراسیهای غربی، دموکراسی صوری لقب میدهند