اعتماد ـ چند سال پیش یادداشتی نوشتم با توضیح این سوال که آقای عبدی چی میشه؟ در آنجا توضیح دادم که مردم معمولی و حتی برخی افرادی که به حوزه سیاست علاقه دارند، بسیار پیش میآید که به محض دیدن بنده این سوال را میپرسند، حتی پیش از اینکه سلام و علیکی صورت گیرد. تاکنون در سه مقطع این وضعیت پیش آمده است. یکی پس از اولین تنشها با آژانس بینالمللی اتمی در ابتدای حضور احمدینژاد و آماده شدن پرونده ایران برای ارسال به شورای امنیت بود که این پرسش خیلی طرح میشد. نوبت دوم نیز پس از اتفاقات ۱۳۸۸ و سپس تحریمهای شدید علیه ایران و اکنون دوباره چند ماهی است که این پرسش مطرح میشود. در حقیقت شرایط به گونهای میشود که از یکسو مردم نگران وضعیت آینده هستند و از سوی دیگر ذهن متعارف خودشان نیز چندان پاسخی برای این آینده موهوم پیدا نمیکند. شاید هم پاسخهایی دارد، ولی علاقهای به قبول آن پاسخ ندارند و دنبال آن میگردند بلکه پاسخ مناسبتری پیدا کنند.
برخلاف دو نوبت پیش، اینبار، بنده نیز کمتر میتوانم پاسخی دهم که به نسبت رفع مشکل کند و خودم هم آن پاسخ را قبول داشته باشم. به تعبیر دیگر خودم هم این پرسش را دارم که «چی میشه؟» واقعیت این است که متغیرهای مثبت تعیینکننده آینده کشور وضعیت مناسبی ندارند. نهتنها در وضع مناسب نیستند؛ بلکه غیرقابل پیشبینی و کنترل شدهاند. بدتر از همه کمآبی و بارشهای بسیار اندک، آلودگی هوا کم بود که زلزلههای پیاپی نیز به آنها اضافه شده است. در چنین شرایطی کشور اپوزیسیون کم داشت، احمدینژاد هم به آنان پیوست و به قول معروف گل بود به سبزه آراسته شد! هنوز هیچی نشده، برخی گروهها در هوای گرفتن ماهی از آب گلآلود هستند و به امید اینکه خودی نشان دهند مردم را به خیابان کشاندهاند! غافل از اینکه قبلا هم به دیگران توصیه شده بود که آمدن در خیابان راحت است، مشکل اصلی بیرون رفتن از آن است که لزوما با هدف کسانی که میآیند انجام نشود.
همه اینها یک طرف، آمدن ترامپ دیوانه در ایالاتمتحده کم بود که شاخ و شانه کشیدن محمدبنسلمان در عربستان نیز به آن اضافه شد. مسائل خارجی و اقتصادی به یکسو، مسائل سیاست داخلی اهمیت بیشتری دارد. فقدان انسجام و شکافهای سیاسی که هیچ چشمانداز روشنی نیز پیشروی آن دیده نمیشود و نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری را دچار مشکل کرده است، بیش از هر چیز دیگری چشمانداز آینده را نامتعین و ناروشن کرده است. در چنین شرایطی یأس و سرخوردگی میتواند به عنوان یک عامل مهم در رفتار عمومی ظهور و بروز پیدا کند. انسان منفعل و ناامید ظرفیت زیادی دارد که جذب هر نوع اقدام حساب نشده و غیرعقلانی شود تظاهرات روزهای گذشته در خراسان و برخی دیگر از نقاط کشور اگرچه سازماندهی شده به نظر میرسد و...
میتوان دستهای مخالفان دولت را تا حدودی در پشت این وقایع دید ولی در هر حال زمینههای اجتماعی مهمی دارد که ناامیدی یکی از زمینههای آن است. بدتر از همه نداشتن یک رسانه کارآمد و قابل اعتماد است؛ رسانهای که از دروغ پرهیز کند و اعتماد مردم به آن جلب شود، بیش از هر چیز دیگر نیاز جامعه ایران است. پیش از این نیز یادداشتی نوشتم تحت عنوان «خستگی اجتماعی». واقعیت این است که این حد از تنشها و فشارهای گوناگون، جامعه را خسته میکند و به جایی میرسد که مثل یک شیشه تحت فشار، شکسته و به هزاران قطعه ریز تبدیل میشود. اگرچه نمیتوان برای این مشکلات نسخه پیچید، ولی در هر حال مجموعه مشکلات فوق، هنگامی حل خواهد شد یا حداقل در مسیر تخفیف قرار میگیرد که حداقلی از انسجام داخلی ایجاد شود. البته برخی از نیروها عادت دارند که بگویند، مردم همگی وحدت دارند و اختلافی نیست، فقط سیاسیون هستند که اختلاف دارند. ولی گمان نمیکنم که اینبار کسی باشد که بخواهد این حد از سادهنگری را تبلیغ کند، یا مدعی آن شود. این وحدت و انسجام ممکن نمیشود، مگر با یک شرط اساسی. اینکه تبعیضهای ناروا اگر هم به کل و در یک لحظه برداشته نمیشود، حداقل کاهش یابد. کسانی که سهم بیشتری از کیک قدرت و اقتصاد و بودجه سالانه کشور را دارند، به نفع خودشان است که این سهم را عادلانهتر کنند، چون در این صورت حداقل میتوان امیدوار بود که در آینده هم کیک مزبور وجود دارد تا سهمی به آنان برسد. در غیر این حالت، معلوم نیست که اصولا در آینده کیکی و سهمی وجود داشته باشد. تبعیض و بدتر از آن تحقیر یکی از ریشههای این تشتت و چندپارگی است. تبعیضی که در سیاستهای مشارکتجویانه مردم دیده میشود و آنان را به گروههای ذیحق و بدون حق تقسیم میکند و برخی را از گردونه مشارکت خارج میکند. تبعیضی که در اعمال قانون وجود دارد. تبعیضی که در سیاست رسانهای رسمی وجود دارد. تبعیضی که در بودجه و تخصیص منابع وجود دارد و انواع و اقسام گوناگون این تبعیضها میتواند عامل این گسست و عدم انسجام باشد. ولی از تبعیض بدتر هنگامی است که به مرحله تحقیر دیگران وارد میشویم. به میزانی که دیگران کوچک و خوار شمرده شوند، احساس تحقیرشدگی خواهند کرد و این احساس بسیار خطرناک است. اگر کسی یا کسانی خوار شمرده و نادیده گرفته شوند، دیر یا زود فرصتی برای بروز خویش نیز پیدا میکنند. در چنان احوالی حیرتزده میشویم که این مجموعه افراد که حقیر دانسته میشدند، چگونه در حال ابراز وجود هستند. چارهای نداریم جز آنکه توجیه کنیم و آنان را عامل بیگانه یا توطئهگر خطاب کنیم و این نیز بر ناپایداری وضعیت میافزاید.