Saturday, Dec 30, 2017

صفحه نخست » یک پیشنهاد راهبردی برای ایران، تقویت توان نظامی، یا الگو شدن در دفاع از حقوق انسان؟ (بخش دوم و پایانی)، احمد فعال

Ahmad_Faal.jpgطرح فرضیه‌های "نفی تقویت توان نظامی"

پیشتر اشاره کردم که در رژیم‌های دموکراتیک امکان جنگ از میان می‌رود. اکنون ممکن است این پرسش به میان آید که این مسئله تنها در کشورهای توسعه یافته صنعتی و پیشرفته امکان‌پذیر است. در کشورهای توسعه نیافته و به ویژه در منطقه خاورمیانه که آبستن حوادث و بحران‌هاست امکان‌پذیر نیست. لذا در چنین منطقه‌ای نمی‌توان تنها به منطق گفتگو اکتفا کرد. تقویت بنیه نظامی ضرورت اجتناب‌ناپذر است. جهت توضیح و نقد این ادعا توجه شما را به این نکات جلب می‌کنم:


۱- پیشتر اشاره کردم که در دموکراسی جنگ وجود ندارد. دموکراسی گفتگو را جانشین جنگ می‌سازد. اگر پاره‌ای از دموکراسی‌ها از جمله در غرب و آمریکا به جنگ روی می‌آورند، به این دلیل است که این دموکراسی‌ها هنوز در سیاست خارجی دیکتاتور هستند. دیکتاتوری این کشورها در سیاست خارجی ناشی از طبیعت تمرکزگرایی و گسترش‌خواهی نظام سرمایه‌داری است. علاوه بر این باید دانست که در یک نگاه کلی‌تر، ساختار و ماهیت دولت‌ها در تمام جهان دیکتاتوری است. اگر دولت‌های دموکراسی در کشورهای توسعه یافته در درون کشورهای خود به جنگ و دیکتاتوری متوسل نمی‌شوند، به دلیل وجود نهادهای نیرومند مدنی و دموکراتیک در این کشورهاست. علاوه بر این، دولت‌هایی که از طبقات سرمایه‌داری نمایندگی می‌کنند، به دلیل نوعی عقلانیت ابزاری که مقتضی امنیت سرمایه و منافع سرمایه‌داری در درون مرزهاست، از توسل به دیکتاتوری خودداری می‌کنند. این دولت‌های اگر ساختار خود را از مفهوم منافع به مفهوم حقوق تغییر دهند، دیگر شاهد اعمال دیکتاتوری و جنگ در بیرون از مرزها نخواهیم بود (۱). تجربه‌های بشری و حتی بعضی از دولت‌ها نشان می‌دهد که ما به این چارچوب‌های نظری نزدیک می‌شویم و می‌توانیم با انتخاب‌های آگاهانه خود بیشتر به این انتخاب‌ها نزدیک شویم. یک نمونه آن دولت باراک اوباماست که توانست وجه دیکتاتوری یک کشور توسعه‌طلب و جنگ‌طلب را با آن هیبت صنعتی، در سیاست خارجی کمرنگ کند. نمونه دیگر دولت آقای خاتمی است که در بند دوم بدان اشاره می‌کنم.

۲- به خاطر بیاوریم که در دوران آقای خاتمی با وجود آنکه وضعیت دولت و ساختار قدرت به حداقل‌های دموکراسی هم دست نیافته بود، اما به دلایل مختلف تنها در دور اول ریاست جمهوری توانست تا حدودی به چارچوب‌های اطمینان بخش در سیاست خارجی نزدیک شود. اگر در آن ایام در کشور زمینه‌های سیاسی و مدنی برای استقرار یک دموکراسی تمام عیار وجود نداشت، اما افق‌ها و چشم‌اندازهای دموکراسی وجود داشت. این چشم‌اندازها در نیروهای اجتماعی بشدت تقویت می‌شد. اینها همه در شرایطی بود که طی ۱۶ سال قبل، هیچ چشم‌اندازی نه در عمل و نه در اجرا نسبت به دموکراسی و حقوق مدنی وجود نداشت. طرح گفتگوی تمدن‌ها به عنوان یک پارادایم جدید، در هنگامه نظریه جنگ تمدن‌ها، چشم جهانیان را شگفت‌زده کرد. این پارادایم دستکم در نظریه و در وجود نیروهای پشتیبان، تنش‌زدایی در منطقه و جهان را در دستور کار خود قرار داد. استقبال از نظریه گفتگوی تمدن‌ها نه تنها توسط کشورهای غرب، بلکه از سوی کشورهای منطقه در خور توجه بود. به خاطر می‌آوریم که همین کشورهای حاشیه خلیج فارس که امروز همه آنها به دشمنان جدی و خطر جدی برای کشور تبدیل شده‌اند، در آن ایام برای نزدیک شدن به ایران از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. اکنون می‌توانید تصور کنید که اگر تمام نهادها و کانون‌های وابسته به قدرت سیاسی و حقوقی در راستای سیاست تنش‌زدایی عمل می‌کردند، اطمینانی شگفت‌انگیز در کشورهای جهان و در منطقه برمی‌انگیخت. اطمینانی که هرگونه بهانه حقوقی را از کشورهایی که امکان خطر و تهاجم نظامی آنها وجود دارد، از میان می‌رفت.


۳- اکنون با تجریه بسیار گرانباری که در پساروی ما وجود دارد، این درس بزرگ به همه ایرانیان است که: در جهانی که دستکم به لحاظ نمادین روابط بین المللی آن بر اصول حقوقی بنا شده است، می‌توان با استقرار دمکراسی و دفاع همه جانبه از حقوق و آزادی انسان، بطور مطلق امکان هرگونه تهدید و تهاجم را از سوی کشورهای دیگر منتفی کرد. گفته می‌شود امانوئل کانت نخستین کسی بود که از صلح دموکراتیک یاد کرد. کانت بر این باور بود که تمام دولت‌ها با سه ویژگی: احترام به آزادی‌های فردی، تفکیک قوا و برابری شهروندان، صلح را بر جنگ ترجیح می‌دهند (۲). جامعه‌ای که مرکب از شهروندان آزاد و برابر هستند، به آسانی تسلیم جنگ نمی‌شوند. جنگ ناشی از وجود نابرابری‌ها در جامعه از یکسو و نابرابری‌ها در روابط بین الملل از سوی دیگر است. وقتی نابرابری‌ها میان شهروندان و ملل مختلف از میان بروند، جنگ بطورکلی در سطح جهان از میان خواهد رفت. با این وجود اگر به دلیل نابرابری‌ها در سطح جهان هنوز تهدیدها وجود دارند، اما یک کشور می‌تواند با الگو شدن در برابری و آزادی شهروندان خود و در اطمینان دادن به برابری در روابط خود با کشورهای دیگر، از هرگونه تهدید و جنگ امتناع کند.
بدین ترتیب ایران می‌تواند با الگو شدن در دموکراسی، در دفاع از حقوق انسان، در پیشرفت و در عمران و آبادی کشور، نه تنها خطر و تهدید را از ناحیه کشورهای دیگر از میان بردارد، بلکه گوش و چشم جهان را به خود جلب کند. تجربه استقبال از نظریه گفتگوی تمدن‌ها در سازمان ملل و ذوق‌زدگی کشورهای غرب نسبت به این تجربه، به خوبی نشان داد، که این سرزمین برای پایان دادن تهدید تاریخی تهاجم، راه حلی جز الگو شدن در دموکراسی و دفاع همه جانبه از حقوق انسان، و الگوی توسعه و پیشرفت شدن، ندارد. نمی‌توان ادعای دموکراسی داشت، اما کشور به لحاظ تمام آنچه که به آزادی و حقوق انسان مربوط می‌شود، در وضعیت نامطلوب باشد. نمی‌توان مدعی الگو بودن داشت، اما کشور در بدترین وضعیت انحطاط اخلاقی قرار داشته باشد.


۴- کشورهای عربی و به خصوص آن دسته از کشورهایی که خطر جدی برای ایران هستند، سالیان درازی است که روحیه بادیه نشینی را ترک گفته‌اند و همه آنها تجاری مسلک شده‌اند. اقتضای تجارت توسعه صلح و امنیت در درون و بیرون مرزهاست. اگر ایران دست از مداخله در منطقه می‌جست، اگر ایران رویه دفاع از شیعیان و گسترش شیعه‌گرایی را در سیاست خارجی در دستور کار قرار نمی‌داد، این کشورها هم به اقتضای تجارت پیشگی، و هم به اقتضای ناتوانی در نظریه سیاسی، و هم به دلیل فقدان یک فرهنگ مدنی و توسعه یافته و تاریخی، قادر نبودند در وضعیتی قرار گیرند که امروز شاهد آن هستیم. چگونه یک کشوری مانند عربستان که هیچ نشانه آلترناتیو شدن در منطقه را ندارد، به کانون و مرجع فتنه علیه تمایت ایران تبدیل شده است؟


۵- در راستای سیاست الگو شدن در منطقه توضیح این حقیقت لازم است که: دفاع معنوی از جنبش‌های رهایی بخش در هر کشوری که با دولت‌های جبار خود مبارزه می‌کنند، و حتی تذکر و تهدید دولت‌های جباری که به سرکوب این جنبش‌ها می‌پردازند، بر هر کشوری که به اصول اخلاقی پایبند است، یک وظیفه انسانی است. این قسم از دفاع‌ها هم مورد تأیید نظام حقوق بشر است و هم مورد تأیید حقوق روابط بین الملل. اما این دفاع‌ها تا زمانی موجه هستند که از حیطه دفاع معنوی به حیطه کمک‌های مادی کشیده نشود. دفاع و کمک‌های مادی به مخالفان یک نظام، به گروه‌های سیاسی و جنبش‌های سیاسی در درون کشورهای غیر، هم مداخله محسوب می‌شود و هم به لحاظ اخلاقی امر فاسدی محسوب می‌شود. چرا؟ نکته با اهمیتی که هیچکس و به خصوص طرفداران مداخله در کشورهای غیر توجهی به آن ندارند، این است که کمک مادی و تسلیحاتی به گروه‌های سیاسی در کشورهای غیر، منجر به وابسته کردن آنها می‌شود. این کمک‌ها بطور آشکار استقلال آنها را از میان می‌برد.
همانطور که وابستگی گروه‌های سیاسی در ایران به کشورهای خارجی و کمک‌های مادی گرفتن از دول خارجی امری مذموم و حتی خائنانه است، همینطور وابسته کردن گروه‌هایی که در سرزمین‌های دیگر با دولت‌هایشان مبارزه می‌کنند و بخصوص کمک مادی و نظامی‌به آنها، تبدیل این گروه‌ها به گروه‌های وابسته و خائن است.
اینکه بگوئیم ما حق هستیم و کشورهای دیگر ناحق هستند، توجیه کننده وابسته کردن گروه‌های سیاسی به کشور ما نمی‌شود. کمک گرفتن نمی‌تواند بدون تعهد باشد. با کمک کردن به این گروه‌ها آنها را متعهد و وامدار خود می‌سازیم و فضیلت استقلال که مهمترین فضل یک انسان و مهمترین فضل گروه‌های سیاسی است، از میان می‌بریم. گروه سیاسی که کمک مادی و تسلیحاتی از کشورهای دیگر می‌گیرد، پس از پیروزی علیه دولت‌های خود غیرقابل اعتماد هستند.
نمونه آن را می‌توان به دولت عراق و حزب الدعوه‌الاسلامی‌ اشاره کرد. این گروه سیاسی سالیان سال در ایران و به کمک ایران علیه دولت صدام می‌جنگید، اما پس از پیروزی در دولت نوری المالکی به یک دیکتاتور سرکوبگر تبدیل شد، و پس از آن تا امروز ماهیت دولت عراق چیزی جز کشمکش قدرت‌ها در درون کشور عراق نیست.
بنابراین (کمک کردن دولتی به گروهی از کشور دیگر) نه تنها به لحاظ بین المللی غیرقابل قبول است، بلکه به لحاظ انسانی پیامدی جز وابسته کردن این گروه‌ها را در پی ندارد. حاصل آنکه، وقتی بجای حمایت معنوی و آموزش استقلال این گروه‌ها، به کمک مادی و تسلیحاتی آنها می‌پردازیم، معلوم است که هم کشور ما به عنوان مداخله‌گر زیان می‌بیند، و هم آن گروه‌ها را به خیانت علیه کشورشان و مردمشان آموزش داده‌ایم. به علاوه وجدان عمومی از این حقیقت آگاه است که به گروه‌ها و دولت‌هایی که وابسته و وامدار کشورهای بیگانه هستند، بی اعتماد می‌شوند، و از این نظر وابسته کردن این گروه‌ها و دولت‌ها جز آموزش آنها به خیانت پیشگی حاصلی به بار نمی‌آورد.


۶- با تفسیری که گذشت، کشور ایران به هیچ رو به تقویت بنیه نظامی حتی در حد افزودن یک گلوله نیاز ندارد. بجای تسلیح نظامی و حیف و میل کردن ثروت کشور در این راستا، باید چاره‌ای برای عمران و آبادی کشور اندیشید. باید چاره‌ای برای بیکاری جست. باید چاره‌ای برای محیط زیست جست که در آلودگی محیط زیست و تخریب جنگل‌ها و تالاب‌ها و در بیابان زایی کشور سرآمد جهانیان هستیم. اگر از انحطاط اخلاقی، از تجمل‌گرایی و مصرف زدگی که سرآمد منطقه هستیم، از قتل‌های خانوادگی، از اعتیاد، از فساد اداری که کشور را به یک دزدخانه تبدیل کرده است، از آمار خودکشی‌ها، از آمار تصادفات جاده‌ای که در جهان رتبه‌های شایان توجهی داریم، از مراجعه به سایت‌های مستهجن، از گسترش بی‌اعتمادی‌ها، از فاصله طبقاتی که بدترین آفت زندگی اجتماعی است، از آخرین خبری که همین دیروز منتشر شد، مبنی بر اینکه ایرانیان عصبانی‌ترین مردمان جهان هستند، از آماری که چندی پیش منتشر شد، که مردمان ایران یکی از ناشادترین مردمان جهان هستند، از اختلافات قومی که آتشفشان خصومت قومیت‌هاست، از همه اینها که بگذریم، فقط تخریب جنگل‌ها و گسترش بیابان در کشور گزارشی از حجم ویرانی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها به طبیعت خدادادی را نشان می‌دهند. این ادعاهای دروغ در برتری‌طلبی و آسمانی بودن، با این همه ویرانی سازگار ندارد. اگر کارگزاران سیاست بخواهند خود و هم‌اندیشان و پیروان خود را فریب دهند، اما آیا مردم ایران و مردم جهان و منطقه تا این اندازه نادان هستند که نتوانند واقعیت‌ها را بینند؟ وقتی گفته می‌شود، ایران دموکراتیک و مدافع حقوق انسان نیازی حتی به یک گلوله ندارد، ایرانی است که نه تنها همه این عوارض را از میان می‌برد، بلکه در دید همگان به یک الگوی واقعی پیشرفت و اخلاق تبدیل می‌شود. طبیعی است که تحقق این الگو در شرایط حاضر که بنیادهای سیاسی و اقتصادی آن بر اصول راهنمای ویران‌کننده استوار هستند، شدنی نیست.


۷- نکته با اهمیتی که مدافعان تقویت توان نظامی درنمی‌یابند، حجم تخریب و ویرانی‌ها در منطقه است. اگر بخواهیم با کشورهای منطقه در تقویت نیروهای نظامی وارد رقابت شویم، این رقابت جز تخریب و ویرانی منابع طبیعی و سرمایه‌های واقعی ایران و مردمان منطقه محصولی ببار نمی‌آورد. امروز اگر عربستان ۱۰۰ میلیارد دلار اسلحه از امریکا خریداری می‌کند و دستگاه هاضمه سودطبی کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکا را اشباع می‌کند، مسئولیت آن بر عهده ما نیز هست. اگر تنش‌زدایی در منطقه را در دستور کار قرار می‌دادیم، اگر به اعراب منطقه و از جمله به عربستان اطمینان می‌دادیم که دست از گسترش شیعه‌گرایی و دفاع مادی و تسلیحاتی از شیعیان منطقه برداشته‌ایم، این کشور نمی‌توانست تا این حد با سیاست ترس‌افکنی، این حجم از منابع کشور را به پای کمپانی تسلیحاتی آمریکا بریزد. لابد همین مبالغ را تمام کشورهای ثروتمند عربی به پای این کمپانی‌ها ریخته‌اند. مبارزه واقعی با آمریکا بستن شریان‌هایی است که از راه ناامنی و بحران، ثروت منطقه را به حلقوم این کمپانی‌ها سرازیر می‌کند.


۸- یک نکته‌ای را که در پایان باید بدان اضافه کنم این است که، قبل از انتشار مقاله بعضی از دوستان انتقاداتی را به متن وارد کردند. انتقادات حول این مسئله بود که نویسنده متن، دفاع نظامی را در دنیای پرتلاطم و بحرانی و جنگ افروز کنونی منکر شده است. در نتیجه، مقاله پیشنهاد می‌دهد که به امحاء دفاع نظامی بپردازیم. اما اگر خواننده محترم به متن مراجعه کند، در هیچ کجا نویسنده از امحاء دفاع نظامی و یا انکار دفاع نظامی یاد نکرده است. بلکه اشاره او به تقویت توان نظامی بود. تقویت دفاع نظامی، یعنی وارد شدن در یک رقابت خطرناک و پایان‌ناپذیر. تردیدی نیست که توان مالی کشورهای منطقه و به ویژه عربستان و امارات متحده و حتی کویت، با ایران قابل مقایسه نیستند. عربستان در یک اقدام ۱۰۰ میلیارد دلار اسلحه از آمریکا خریداری کرد. این مبلغ مساوی است با کل بودجه دوسال کشور ایران. گفته می‌شود که یکی از دلایل سقوط شوروی سابق ورود در همین مسابقه تسلیحاتی بود. بطوریکه زمانی که بودجه دولت آمریکا ۱. ۶ درصد بودجه کل آن کشور بود، بودجه نظامی دولت ایالات متحده شوروی ۱۴ درصد بودجه کل کشور خود بود. دولت آمریکا در یک اقدام زیرکانه بودجه خود را دو برابر کرد و شوروی‌های برای جبران کردن عقب افتادگی، بودجه خود را به ۲۸ درصد افزایش دادند. در اقدام دیگر آمریکا بودجه خود را دو برابر کرد. این در حالی بود که اقدام آنها تنها ۶ درصد کل بودجه آمریکا را تشکیل می‌داد. در این وضع شوروی‌ها بودجه تقویت توان نظامی خود را به ۵۴ درصد کل بودجه افزایش دادند. اگر این روند ادامه پیدا می‌کرد، شوروی‌ها برای حفظ رقابت باید صد درصد بودجه کشور را به تقویت توان نظامی اختصاص می‌دادند. گفته می‌شود که آمریکایی‌ها با این نقشه، شوروی‌ها را در دام اضمحلال کامل توان اقتصادی کشور سوق دادند. جریان سقوط از همینجا شروع شد. بنابراین، رقابت تسلیحاتی در کشورهایی که توان اقتصادی آنها نابرابر است، دامی است برای کشاندن کشور رقیب به اضمحلال و سقوط کامل. در این میان ممکن است دولت مردان با قوای قهریه خود به حکمرانی ادامه دهند، اما عملاً کشور سقوط می‌کند. ادامه حکمرانی همراه با سقوط کشور، مانند وضعیتی است که در کشور سوریه اتفاق افتاد. ادامه این وضعیت جز ارضاء عطش سیری‌ناپذیر قدرت و بنده قواعد قدرت شدن، هیچ توجیه اخلاقی و حتی سیاسی در بر ندارد. حاصل آنکه، آنچه در این نوشتار مورد توجه قرار گرفت، نقد تقویت توان نظامی بود، نه انکار دفاع نظامی. معتقدم که دفاع نظامی باید همراه با الگو شدن در کشور حفظ شود، تا به تدریج که اطمینان‌ها برقرار شد و کشور پیشرفت واقعی را به چشم خود دید، رفته رفته به سمت الگو شدن در خلع سلاح کامل کشورها حرکت کنیم. از خوانندگان محترم می‌خواهم که اگر انتقاد می‌کنند، نقدهای خود را متوجه نقد پیش فرض‌های اینجانب و نقد پیش فرض‌های رقیب قرار دهند.

فهرست منابع

۱ - برای مطالعه در باره تفاوت منافع و حقوق، به مقاله‌ای از همین اثر با عنوان ترمینولوژی حقوق ملی و منافع ملی مراجعه شود.
۲ - کتاب تحول در در نظریه‌های روابط بین الملل، نوشته دکتر حمیرا مشیرزاده، انتشارات مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، صفحه ۳۰

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy