گفت و گو با ناخدا هوشنگ صمدی، به مناسبت هفتم آذر، روز نیروی دریایی ارتش
روزنامه قانون - سامان صابريان
بنا به دعوتي كه از جانب ما صورت گرفته بود، با قدمهايي استوار، قامتي رعنا و چهرهاي سرشار از تجربه به دفتر تحريريه آمد. با تمام صلابتي كه داشت با همه بچهها احوالپرسي كرد و در ادامه به اتاق گفتوگو رفت. ابتداي كار از جزييات روزنامه پرسيد و با روي خوش جوياي پيشينه يكي از دوستاني شد كه خود را همكار او معرفي كرده بود. ناخدا، يكي از همكاران سابقش را در دفتر روزنامه ما يافته بود و همين رويداد سبب شد كه با حس نزديكي بيشتري صحبت را ادامه دهد. گفتوگو را آغاز كرديم، دلپري داشت ولي خود را همچنان سرباز ميدانست.
او هر زماني كه از ياران شهيدش يا همرزمان ايثارگرش سخن ميگفت، بغض مردانگي در گلويش ميپيچيد؛ آن لحظه توانايياش را نداشتيم كه در چشمان مردي نگاه كنيم كه روزگاري دشمن از نامش واهمه داشت ولي امروز غمياران، دلش را به درد آورده بود. ناخدا هوشنگصمدي، از تكاوران نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، فرماندهاي است كه همچنان خود را سرباز و رزمنده ميداند و ميگويد دوست دارم كفنم پرچم ايران باشد. او به برخي مسائل انتقادهاي فراواني داشت كه البته ناشي از علاقه شديد او به كشور و مردم است.
بخشهایی از این گفتگو را در ادامه می خوانید
«شما در گفتوگويي اعلام كرده بوديد كه در زمان مسئوليت محمدغرضي به عنوان استاندار، ۱۹ نفر از ارتشيان را در ميدان صبحگاه اعدام كردند ولي تكذيب شد. در اينباره توضيحي داريد؟
در ابتدا اين موضوع را اعلام كنم كه نوژه يا نقاب، كودتا نبود و آن كودتا يك اقدام ساختگي بود. زيرا كودتا بايد در پايتخت انجام ميشد ولي چرا از خوزستان بايد به تهران ميآمدند و چه كارآمدي داشت؟ دشمن اين كار را كرد تا لشكر ۹۲ زرهي اهواز و پايگاه شكاري دزفول را از كار بيندازد. چند نفرخود فروخته اين اقدام را انجام دادند و در نهايت نيز ديديد كه توسط نيروهاي ارتشي اين اقدام افشا شد. در همان زمان سه فرمانده نظامي خوزستان عوض شد. شهيد جهان آرا كه دوست عزيز من بود، فرمانده منطقه سوم دريايي خرمشهر، شمخاني فرمانده لشكر ۹۲ زرهي اهواز و يك فرد ديگري كه ۱۶ سال و نيم داشت به سمت فرماندهي پايگاه چهارم دزفول انتخاب شدند. آيا اين افراد توانايي اداره اين واحدها را داشتند و آيا واحد ها از اين افراد تبعيت ميكردند؟ گذشته از اين موضوع، شما به عنوان استاندار خوزستان، چه جايگاهي داشتي كه اين افراد را عوض كرديد؟ بايد از ستاد ارتش در مركز تقاضا ميشد ولي اين اتفاق صورت نگرفت. اين فرد اطلاعاتش ضعيفبود و از جنگ هيچي نميدانست و دشمن نيز از اين اقدامات سوءاستفاده كرد. اين اتفاقات كه رخ داد باعث تضعيف دو چندان ارتش به ويژه لشكر ۹۲ زرهي شد. اين لشكر با عظمت را آنقدر ضعيف كردند كه در بولتن عراقيها نوشته بود در ابتدا ي جنگ ،هشت تانك فعال داشت. من ۱مهر ۵۹ به ستاد عمليات اروند رفتم و به من گفتند كه به گردان تانك بروم و تانك تحويل بگيرم. در آنجا مشاهده كردم كه يك سروان مخابرات گردان تانك چيفتن را اداره ميكند! اين گردان بايد توسط يك سرهنگ با تجربه مديريت ميشد. برخي فكر ميكردند در ارتش تخصص ارزش ندارد ولي اينگونه نبود.
پاسخي به اظهارات آقاي غرضي نداريد؟
در آن زمان همانگونه كه در گذشته گفتم، ۱۹ نفر در ميدان صبحگاه اعدام شدند ولي آقاي غرضي ميگويد من اعدام نكردم و اگر صمدي سند دارد ارائه دهد! من قوهقضاييه نيستم كه مدرك ارائه دهم. من رزمنده بودم كه به چشم اعدام را ديدم و مسئوليت آن زمان با استاندار بود.
نظاميها اعدام كردند؟
خير؛ قوهقضاييه، دادگستري و يك دادگاه حكم را صادر كردند و اعدام نيز اجرا شد.
چه زماني اين اتفاق رخ داد؟
۴۵ روز به جنگ باقي ماندهبود كه اين اقدام رخ داد.
به خاطر اين روند و تصمیماتی که گرفته می شد، شما اعتراضي به مسئولان در پايتخت نكرديد؟
خود مسئولان اين موضوعات را ميدانستند. ما بارها مشكلات را ميگفتيم. در بحث مبارزه نيز ما بارها اعلام وضعيت كرديم ولي مشكلات پيش ميآمد. يكي از هم دورهايهاي من در لشكر ۲۱ حمزه ماموريت گرفت كه گرداني را از راهآهن به سوي اهواز به حركت دربياورد ولي در تهران جلوي آن را به بهانه كودتا گرفتند و تيراندازي كردند. در ادامه، ارتش اطلاعيه ميدهد و ميگويد به پايگاه بازگرديد.اين اتفاقها افتاده و متاسفانه برخي ميگويند ارتش درست عمل نكردهاست. اگر اين ادعا صحت دارد صدام چگونه در روز ۷ مهر تقاضاي مذاكره كرد؟ آنها ميخواستند روز هفتم جنگ، در ميدان آزادي مصاحبه داشته باشند ولي در جبهههاي شمالي، مياني وجنوبي زمينگير شدند و نيروي زميني آنها را نابود كرديم؛ كجاي اين اقدامات، غافلگيري است؟
به نظر شما چرا برخي اين ادعاها را درباره ارتش بيان ميكنند؟
تعدادي از افراد، اطلاعاتي درباره جنگ ندارند و برخي با هدف به اين اقدامات متوسل ميشوند. در منطقه جنگ، قبل از انقلاب دو مانور زمستاني وتابستاني داشتيم و گردان تكاوران به عنوان متخصص عمليات آبيخاكي در اين عملياتها شركت ميكرد. نيروهاي زميني با ما در آنجا تمرين عبور از رودخانه داشتند. لشكر ۶عراق كه در كارون وسلمانيه پل زد، همانجايي بود كه ما در تدارك احداث پل بوديم كه اين برگرفته از آمادگي ارتشبود.
دشمن آن زمان به كمك ستون پنجم پل زدند ولي برخي ميگفتند ارتش ما در آن زمان جنگ را بلد نبود! ما در بخشي از كشور خاكريزهاي قبل از انقلاب را داريم ولي اين افراد با دروغ گفتن هر حرفي را مطرح ميكنند ولي كسي از آنها بابت اظهاراتشان سوال هم نميكند.
براي مثال يكي از افراد گفته بود كه من اگر دو تا آرپيجي۷ داشتم خرمشهر سقوط نميكرد! من۲۱۲ آرپيجي داشتم و ۲۱۲ اكيپ شكار تانك تشكيل دادم ولي اين اتفاق افتاد. اظهاراتي بيان ميشود كه جاي تامل دارد. براي مثال ميگفتند به ما اسلحه نميدهند و از قذافي پنجتا آرپيجي گرفتيم و با اين سلاحها تانكها را در سوسنگرد زمينگير كرديم و انحصار سوسنگرد از بين رفت! اين ادعاها حرفهاي بيمبنايي است.
در دوران دفاع از خرمشهر چرا پشتيباني نميكردند؟
تجهيزات نداشتند كه پشتيباني كنند. ما درخواست آتش ميكرديم و چشم ميگفتند ولي دستشان خالي بود. دشمن از دور ما را ميزد ولي ما تجهيزاتمان كامل نبود و براي همين با مشكل روبه رو ميشديم.
۴مهر ۵۹، شلمچه را از دست دشمن گرفتيم بخشي از عراق را نيز گرفتيم و شب در آنجا خوابيديم ولي براي ما پشتيباني نشد و تا صبح بمباران كردند وصبح زود گردانهاي تازه نفس عراقي به ما حمله كردند. اگر توپخانه از پشت سر به من كمك ميكرد، موفقيتهاي زيادي به دست ميآورديم. كل عمليات در مسجد جامع خرمشهر بود و اين مسجد به ستادي براي مبارزه تبديل شده بود. زماني كه ارتباط ما در ۲۸ مهر قطع شد، بالاي مسجد نان وخرما وجود داشت كه با درايت شهيد جهانآرا در آنجا انبار شدهبود. بعضيها ميگفتند كه سپاه و ارتش با هم مشكل دارند در صورتي كه اينگونه نبود. وقتي من عصباني ميشدم شهيد جهانآرا من را آرام ميكرد.
سوالي پيش ميآيد كه چگونه اين نخبگاني كه در جنگ تاثيرگذار بودند با يك هواپيمايي كه به آنشكل بود به تهران فرستادهشدند و سقوط كرد؟
هواپيما را با موشك پدافند زدند و باعث سقوط آن شدند. در آن زمان من و يكي ديگر از فرماندهان ارشد نيز قرار بود با اين هواپيما به تهران بياييم. افضلي** فرمانده نيروي دريايي در بندر امام حضور داشت. در آن زمان افضلي آجودان خود را به فرودگاه فرستاد و گفت به رييس فرودگاه جناب سرهنگ بصيري بگوييد دو جا براي من و صمدي نگهدارند چرا كه قصد داريم به تهران برويم. آجودان برگشت و گفت كه تعداد شهدا بسيار بوده و تنها چندجا مانده است كه آن صندليها نيز به فرماندهان ارشد كه قصد دارند به تهران بروند، تعلق ميگيرد. اندكي بعد خبر رسيد كه C130 سقوط كردهاست و اين سبب شد تا ما شهيد نشويم. گفتني است ظهيرنژاد، از فرماندهان ارشد نيز قرار بود با آن هواپيما به تهران بيايد ولي مقصد خود را به سمت اهواز عوض كرد و شهيد نشد.»
*در اخبار سالهای گذشته از کمک خلبان این هواپیما نقل شده بود: «هواپیما در آسمان قم دچار نقص در سیستم برقی شده بود اما علیرغم این وضعیت، کادر پروازی توانسته بود هواپیما را به زمین بنشاند اما روی زمین به دلیل باز نشدن یکی از چرخ ها، هواپیما سرانجام منفجر شد.»
** ناخدا افضلی دو سال پس از این حادثه دستگیر و به اتهام عضویت در شبکه مخفی حزب توده در سال ۱۳۶۲ اعدام شد.