Wednesday, Dec 6, 2017

صفحه نخست » این جا جهنم است؛ چگونه یادداشت هاى روزانه بهروز بوچانى رسوایى پناهندگان استرالیا را افشا کرد، گاردین، ترجمه از هیراد رستمی

Behrouz_Bouchani.jpgدر سال ۲۰۱۳ بهروز بوچانى روزنامه نگار کرد ایرانى پس از دستگیرى چند تن همکاران روزنامه نگارش از ایران فرار کردتصمیمى که زندگى او را در مسیر قرار دادو سبب شد او یکى از اساسى شاهدان براى سیاست هاى سختگیرانه پناهندگى استرالیا باشد.


بوچانى با قایق خود را از جنوب شرقى آسیا به جزیره کریسمسنزدیکترین قلمرو استرالیا به اندونزى رساند، از آنجا به جزیره مانوس Mans Island جایى بسیار دور که بخشى ازگینه نو Papua New Guinea (PNG) و براى همیشه ماند.


براه انداختن اعتراضات خیبانى، بحثو ستیز، غرق شدن قایق‌ها توسعه سیاست هاى استرالیا توسط هردو راست گرایان و حکومت کارگرى در آن زمان اجازه وارد شدن پناهندگان از راه دریا را نمى داد، نه به خاطر اینکه آنها انسانهاى بدى هستند.


رئیس جمهور استرالیا در یک گفتگوى تلفنى با دونالد ترامپ که به بیرون درز کرده مى گوید: بخاطر اینکه از قاچاق انسانها پیشگیرى کنیم ما باید آنها را از همه امکانات محروم کنیم، پس اگر مى خواهى بیایى استرالیا با قایق حتى اگر ما فکر کنیم که شما یکى از بهترین انسانهاى این دنیا هستى، حتى اگر برنده جایزه نوبل باشى ما اجازه ورود به شما نمى دهیم.


تقریبا" ۲۰۰۰ نفر در جزیره بسیار کوچک مانوس با ملیت ناورا در بازداشت هستند، بیشتر آنها پناهنده رسمى هستنداما در یک فرایند متمرکز و انباشت جمعیتى زندگى مى کنند و قادر به ترک جزیره نیستند.


از آنجائیکه سیاستمداران کانبرا معتقدند که این یک سیاست بازدارنده گیست لذا خشونتى کسترده را تحمیل کرده‌اند. هزینه بازداشت از سال ۲۰۱۳ ده ملیارد دلار برآورد شده است و بسیارى از کارشناسان معتقدند عملیات هاى دریایى پلیس بصورتى آرام وصلح آمیز تاثیر بیشترى دارد.
مشکلات بازداشت پناهندگان توسط دکترهاى سازمان ملل، گروهها ى طرفدار حقوق بشر، رسانه هاى گروهى حتى گاردین انعکاس داده شده است.
روزنامه نگارهاى استرالیایى به طور گسترده از ورود به جزیره هاى مانوس و نارو منع شده‌اند و از سال ۲۰۱۶ که بوچانى همکارىى با روزنامه گاردین بهترین شاهد موثق و مشهود است او در این سال جایزه عفو ملى را دریافت کرد، فیلم چاوکا "لطفا لحظه شلیک توى مانوس را به ما بگو" که توسط بوچانى با موبایل گرفته بود در لندن و سیدنى فستیوال نمایش داده شد.


او رمان زندگى خود را مى نویسد.


هنگامیکه استرالیایى‌ها و مقامات گینه نو آغاز برنامه هاى خود را به منظور پخش پناهندگان از مانوا به جاههاى کوچک و نا امن در ۳۱ اکتبر روزنامه گاردین از بوچانى خواست که یادداشت هاى روزانه خود و دیدگاههایش را انعکاس دهد، نمونه هایى از هر دو اینجا چاپ شده، انگلیسى بوچانى خوب است اما نوشتن او توسط امید توفیقیان از دانشگاه سیدنى ترجمه شده است.

Behrouz_Bouchani_2.jpg

بهروز بوچانى


شجاعت او در طول چهار سال بازداشت در رویارویى با وحشت جزیره مانوس جهنم سرکوب و وحشت و بدرفتارى قابل ستایش است چیزى که نویسنده استرالیایى برنده جایزه کتاب ریچارد فلانگان Richard Flanagan ماه گذشته در باره او نوشت.


بهروز بوچانى پیغام هاى نا امیدى و دلسردى خود را به بیرون فرستاد به امید آنکه ما به او گوش فرا دهیم و اکنون زمان آن فرا رسیده.


۲۷ اکتبر


ازشدت گرسنگى صبح خیلى زود از خواب بیدار شدم وقتى چیزى براى خوردن پیدا کنم احساس آرامش مى کنم، به اوسکار و دلتا و کمپ فوکس مى روم تا چند پناهنده کورد پیدا کنم تا کمى تنباکو از آنها قرض بگیرم، در زندانى همچون مانوس پیدا کردن هم زبانى مهربان همیشه رویایى است که قابل تصور نیست، با نزدیک شدن به پایان ضرب العجل تحمیلى مبنى بر بستن بازداشتگاه مانوس در ۳۱ اکتبر تصمیم بر انتقال پناهندگان زندانى به لورینگو عملى شد لورینگو شهر کوچکى است در جزیره جایى که یادآور خشونتزو حمله به پناهندگان بود رودررویى به چاقو و دزدى تهدیدات و جایى کاملا نا امن.


دولت استرالیا در تبانى با دولت گینه نو با استفاده از تاکتیک هاى متفاوت پناهندگان را مجبور به خروج از کمپ PRC کرد قسمتهاى مهم کمپ تخریب شد آنها با استفاده از بولدوزر اول اتاق تلفن سپس چادر و محل زندگى پناهندگان را ویران کردند دسیسه هاى بخش مهاجرت استرالیا دستاورد ضعیفى داشت سرویس هاى داخلى زندان به پائین ترین حد خود رسید، سالن هاى ورزشى منحل و کلاسهاى انگلیسى لغو شدند برا ى زمانى طولانى چاى، قهوه، سیگار، شکر و میوه نبود، کیفیت غذاى پناهندگان به پائین ترین حد خود رسید و در حقیقت قابل خوردن نبود، غذاى کافى نبود و بسیارى بدون غذا مى ماندند، پناهندگان پیام هاى تهدید آمیزى ازمردم دریافت مى کردند: اگر شما آمده‌اید به لوریانگو ما مجبوریم به شما حمله کنیم اکثر حملات این روزها اتفاق مى افتاد، اکثر حملات به پناهندگان این روزها اتفاق مى افتاد، شب گذشته پناهندگان یک جلسه بزرگ سرنوشت ساز گذاشتند و همه توافق کردند که هیچکس نباید کمپ را ترک کند، ما در باره نتیجه پرونده دادگاه معاونررئیس جمهور برانبى جویس که خود نیوزلندى تبار است و منجر به بى کفایتى او از مناصب حکومتى شد گفتگو مى کردیم.


هر زمانى موضوعى براى یکى از سیاستمداران استرالیایى پیش مى آیدهمه فکر مى کنند که منجر به آزادى پناهندگان مى شود، اما من براى چند تن توضیح میدهم که ما نباید شرایط سیاسى در استرالیارا فراموش کنیم و این حقیقت که هر دو حزب عمده از ما نفرت دارند، ما تاکنون بارتغییر سه رئیس جمهور و سه تن از وزراى مهاجرت مواجه شده‌ایم و اتفاقى نیافتاده.


این روزها بسیارى از گزارشگران اروپایى در تماس هستند، من احساس مى کنم گزارشگر میدان جنگ هستم و اینجا هم جبهه جنگ است.


۲۸ اکتبر


از کابوسى ترسناک بیدار شدم خورشید هنوز بر نیامده وقت بدیست از طرفى گرسنه هستم و نمى خواهم که صبحانه را از دست بدهم و از طرفى بشدت خواب آلود هستم، با فاصله کوتاهى از رختخواب من یک مرد عراقى بشدت اظطراب دارد و متأثر و پریشان است، سالهاست چشمهایش مشکل دارند، دیدن مردى میانسال که از آزار و رنج متأثر است مرازپریشان کرده او مانند هر روز عکس دخترهایش را به من نشان مى دهد براى یک لحظه احساس شادى مى کند و اسم آنها را از بر مى خواند دختر بزرگ او ۸ساله ودختر کوچکش ۶ ساله است در غمى عمیق فرو مى رود، سه سال پیش همسرش کشته شده، او بارها عکس خانواده خود را به من نشان داده، بازگویى خاطراتش لبخندى بر لبان او مى نشاند بیان رنج‌ها و اندوهش را یارى مى کند و بعد مى پرسد ما کى آزاد مى شویم؟


۲۹ اکتبر


با بسیارى از پناهندگان تمام شب را در کنار سیم خاردار قدم زدیم، امروز پناهندگان بسته هاى غذایى گرفتندصف طولانى غذا در تمام تاریخ این زندان بى سابقه بوده پلیس PNG و نیروى دریایى بیرون کمپ در حال گشت بودند بنظر مى رسید که تعداد آنها افرایش داشته، بسیارى از گاردهاى استرالیایى مانوس را ترک کرده بودند، ما هر لحظه انتظار یک حمله را داشتیم، چیزى دردآورتر ازدیدن رنج و اندوه دیگران نیست، از نوشتن خسته شده‌ام، آنهم در مورد انسانهایى که مرده‌اند، از فکر کردن در مورد نوشتن وحشت دارم.


۳۱ اکتبر


بخش مهاجرت اعلامیه خروج از کمپ راکه تا ساعت ۵بعد از ظهر باید عملى مى شد برروى سیم هاى خاردار چسپانده بود وگرنه با خشونت سربازان مواجه مى شدیم.


ساعت ۵ صبح تمامى گاردهاى محلى کمپ را ترک کردند حتى یکنفر جهت دفاع از پناهنده گان نبود، از بیرون خبر مى رسید که پلیس و سربازان خود را مسلح کرده‌اند، هیچکس نمى دانست هدف پلیس و نیروى دریایى پناهنده گان را آماج حملات خود قرار خواهند داد یا مردم بومى که کمپ را غارت کرده بودند.

Refugees.jpg

۱ نوامبر


شب گذشته تشنگى و گرسنگى پناهنده‌ها را ازپا در آورده بود همه فرسوده بودند، ناگهان ساعت ۷صبح ژنراتورها را خاموش کردند گرما غیر قابل تحمل بودما بر روى جهنم قرارداشتیم گرسنگى همه را دیوانه و عصبى کرده بود فضا کاملازمتشنج بود همه جا هیاهو و کشمکش است در این حین یکى از پناهنده‌ها سینه و مچ دست خود را با چاقو زد تشنج بیشتر شد، چادرها و اتاقها مملو از مردم بود، اینجا یک اکوسیستم استوایى است و به طرزى باور نکردنى گرم حشرات پوست آدم را مى جویدند وقتى برق را قطع مى کنند بوى مشمزءکننده توالت‌ها به آسمان هم مى رسد، بسیار شرم آور است، دریافتم که به چه سان یک انسان مى تواند انسان دیگرى را خوار کند و توالت را مثل تکنولوژى شکنجه بکار ببرد، هفته گذشته بسیار ضعیف شدم، نخوابیدم، دستخوش تجربه هاى غریب و اوهامى شده‌ام تا جائیکه در حالت بیدارى از واقعیت احساس وحشت مى کنم، ویژگى این وحشت و کابوس بسار وحشت آورتر از خیال من است.


۲ نوامبر


اندکى وحشت و گرسنگى و تشنگى بر زندان چیره شده به تدریج این عوامل قدرت خود را براى مهار کردن پناهنده‌ها نشان میدهد، بدن‌ها سست، ماهیچه‌ها خسته، خلق و خوها کسل، تقریبا ۵ سال پر ازرنج و اندوه، شقاوتى که همه را زمینگیر کرده، هفته گذشته هیچکس نخوابیده همه کسل و منگ هستند، فقط یک سرود اینجا همیشه منعکس مى شود:


ما هیچ وقت جا نمى زنیم و این زندان جهنمى را ترک مى کنیم، ما هیچ وقت به زندان دیگرى نمى رویم، ما با هیچ چیزى بجز آزادى آرام نمى شویم فقط آزادى.


این واقعه است این کلمات روح زندان مانوس هستند.


۱۳ نوامبر


براى دهمین روز صدها پناهند زندان استقامت مى کنندبنظر مى رسید که وضعیت به طرف یک رویکرد انساندوستانه عوض شود اما بعدها وضعیت بدتر مى شد ما شاهد یک فاجعه خارج از تصور مى شدیم به استرالیا نیامده‌ایم که در زندان زندگى کنیم، اعتراضى آشتى جویانه توسط پناهنده گان براى این است که مى خواهیم در زندان نباشیم، ما مقاومت مى کنیم چون مى خواهیم در محیطى امن زندگى کنیم.


۲۳ نوامبر


با یک سر وصداى رعد آسا از خواب بیدار شدم، پناهنده گان وحشت زده بودند در راهروهاى کمپ فوکس مى لویدند و فریاد مى زدند حمله است فرار کن حمله است گوش همه به این اخطار‌ها آشنا بود تقریبا ۵سال این فریادهاى هشداردهنده به صدا در آمده‌اند، فضاى زندان مملو از پناهنده هایى درحال فرار بود که توسط ۱۲ پلیس مثل خیل زنبوران آنهارا دنبال مى کردندو فریاد مى زدند بجنبید خشم در صداى ماموران هویدا بود تعدادى خود رابه سقف آویزان کردندو گروه بیشترى در گوشه کمپ فوکس دستهایشان را در هم حلقه زده بودند، سرانجام ماموران دست به کار شدند و تمامى وسیله هاى داخل را در هم شکستند، همه چیز را خراب کردند رختخواب هاى عرقین را باچاقو تیکه پاره کردند، تانکرهاى آب را شکستند در عرض نیم ساعت راهروها به یک شهر زلزله زده شباهت داشت، پناهندها در کمال ناتوانى نگاه مى کردند، احساسى از پوچى و بیهوده گى سخت همه را فرا گرفته بود، احساسى مرموز که با تجربه کردن یک خشونت بى پرده در هم آمیخته شده بود، احساس بى کسى، بى آرامى و اینکه تو هیچ پناهگاهى ندارى، آنها سرانجام مرا یافتند بازوهایم را گرفتند و جلو چشمان دوستانم به بیرون کشیدند، مثل اینکه یک جانى خطرناک هشت نفر مرادوره کرده بودند یکى از آنها مثل بچه موهایم را مى کشید شروع به کتک زدنم کردند طوریم نشد یکى از آنها عینکم را زیر پایش له کرد، مرا زندان کردند با فاصله اى ناله و فریادها را مى شنیدم، دوربین آورده بودند و همه چیز را رکورد مى کردند مرا متهم مى کردند که آبروى آنها را برده‌ام آنطرف تر در کمپ مایک پناهنده‌ها را بزور سوار اتوبسها مى کردند در جلو گیت یکى را خوابانده بودند و به شدت مى زدند.
ما همچون کشور کوچکى بودیم که انرا مورد تجاوز قرارداده بودند، در واقع مثل میدان جنگ بود چهره وحشت زده مادرم که مى ترسید ماموران امنیتى ایران مرا بکشند در برابر چشمانم مجسم شد، فریادبجنبید پلیس همچنان به گوش مى رسید.


بوچانى همان روز بدون هیچ جرمى آزاد شد.


۳۰ نوامبر


پس از تحمل گرسنگى و تشنگى زیاد زندانى هاى کمپ مانوس به کمپ تازه اى انتقال داده شدند، پلیس با در دست داشتن میله هاى آهنى کسانى را که فکر مى کردند اعتراضات را راه انداخته بودند تهدید مى کردند، در کمال آرامش و خشونت آنها به مردان کمپ دلتا حمله ور شدند و آنها را مورد آزار و اذیت قراردادند و با زور به اتوبوس سوار مى کردند، پناهنده هاى مورد آزار قرار گرفته را به کمپ لوریانگوى شرقى منتقل کردند، این کمپ ظرفیت ۲۸۰ نفر داشت اما پلیس ۴۰۰ نفر را در آن اسکان داد، ۶۰ نفر براى دو روز هیچ جایى نداشتند، سپس ۲۵ نفر از آنها را در یک کلاس درس جاى دادند، مردان زیادى را دیدم که کوفتگى و زخم بر بدن آنها بود و معلوم بود اثر میله هاى فلزى بود، مردى نیمه برهنه با پاهاى عریان در میان کثافت نشسته بود صورتش خونین بود خواستم با او صحبت کنم اما او کاملا ساکت بود، سگ یکى از پناهندگان را کشته بودند.
استرالیایى‌ها و دولت گینه نوسرانجام در بکار بردن خشونت براى بستن کمپ موفق شدند، در حقیقت آنها موفق شدند که مشکلات را ۲۴کیلومتر دورتر کنند.

۱ دسامبر


دومین روز است نه چیزى خوردم و نه خوابیده‌ام، هر روز ۱۲سیگار مى کشم خدا کند امروز بتوانم چیزى براى خوردن پیدا کنم.
چند روز گذشته درگیر چندین مصاحبه بوده‌ام، این روزها لحظات سخت تاریخى است، سالهاى سخت استقامت سرانجام ما را مورد توجه رسانه هاى حهانى قرار داد، این دستاورد خوبیست براى ما، این فضیلتى بزرگ است براى گروهى از مردان فراموش شده، این موضوع باید همچون انهدام انسانیت شناخته شود، محبوس بودن انسان در دل تاریخ استرالیاى مدرن، این دلنوشته‌ها از مانوس بیرون مى آید تاریخ غیر رسمى استرالیا تاریخى که توسط دولت مجاز نیست، این تاریخ سرکوب است، تاریخ حاشیه اى استرالیا.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy