مقدمه
در روز ۶ دسامبر آقای دانالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلام نمود که دولت او بیت المقدس را بعنوان پایتخت رسمی اسرائیل به رسمیت میشناسد. ایشان همچنین با امضای یک فرمان ریاست جمهوری فرایند انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس را آغاز نمود. اگرچه هدف این مقالهٔ بحث درباره چرایی این تحول در سیاست خارجی آمریکا نیست، روشنگری درباره آن مفید خواهد بود. چه عواملی در اینکار سهیم بودند؟
اول، میلیاردرهای کلیمی طرفدار اسرائیل، مانند شلدن ادلسون صاحب کازینوهای متعدد در سراسر جهان، و همان کسی که پیشنهاد نمود آمریکا یک بمب هستهای در کویر مرکزی ایران بیندازد، و اگر ایران برنامه هستهای خودرا متوقف نکرد، بمب بعدی را در تهران بیندازد. در انتخابات سال گذشته ادلسون دستکم ۲۰ میلیون دلار به انتخاب آقای ترامپ کمک مالی نمود، و از زمان انتخاب او بر او فشار آورد که سفارت آمریکا را از تل آویو به بیت المقدس انتقال دهد.
دوم، مسیحیهای صهیونیست، یعنی مسیحیهایی که معتقدند تمام کلیمیهای دنیا باید به فلسطین تاریخی بازگردند و شهر بیت المقدس پایتخت اسرائیل شود، تا حضرت مسیح بازگردد. جالب است که بر طبق این "نظریه" فقط ۱۴۴،۰۰۰ کلیمی که مسیحی خواهند شد آمرزیده میشوند، و بقیه کشته خواهند شد. آقای مایک پنس معاون آقای ترامپ از این نوع است، و نقش مهمی در این تصمیم آقای ترامپ ایفا نمود. این نوع مسیحیان در حزب جمهوریخواه دارای نفوذ بسیاری هستند.
اینطور که گفته میشود، عامل سوم انتخابات سه شنبه ۱۲ دسامبر ایالت آلاباما برای انتخاب یک سناتور جدید است. نامزد حزب جمهوریخواه، روی مور، توسط دستکم ۹ خانم متهم شده است که زمانی که آنها بسیار جوان و کمتر از ۱۸ سال داشتند، مورد مزاحمتهای جنسی مور قرار گرفتند. ترامپ مایل است مور در انتخابات پیروز شود، و چون درصد رأی دهندگان مسیحی صهیونیست آلاباما زیاد است، با اعلام به رسمیت شناختن بیت المقدس بعنوان پایتخت اسرائیل آقای ترامپ سعی دارد آن رأی هارا برای مور بدست آورد. آقای مور معتقد است که آمریکا در زمانی که در آن برده داری آزاد بود، کشور با عظمتی بود.
آقای رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا، ژنرال جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا، و آقای مایک پامپئو مدیر سازمان سیا با این اقدام آقای ترامپ مخالف بودند، چون معتقدند اینکار باعث تهدید بیشتر برای نیروهای آمریکا در منطقه، تهدید بر علیه سفارتهای آمریکا در منطقه و همچنین شدت یافتن تروریسم خواهد شد. از ۱۱ سفیر سابق آمریکا در اسرائیل ۹ نفر آنها با اینکار مخالف بودند. تمامی جهان، بجز اسرائیل، حتی ارتجاعیترین رژیمهای عرب نظیر عربستان سعودی، اردن و مصر نیز با این اقدام آقای ترامپ مخالفت نمودند. ولی آقای ترامپ به دلایل ذکر شده سنت سیاسی خارجی آمریکا از۱۹۸۰، که اسرائیل بیت المقدس را پایتخت خود اعلام کرد، را شکست.
هدف اصلی این مقالهٔ یادآوری چند نکته درباره یک موضوع میباشد که در ماههای گذشته بسیار مورد بحث قرار گرفته است، و آن دفاع کردهای ایران، عراق و سوریه از "حق تعیین سرنوشت" خود، و رابطه آن با حق تعیین سرنوشت فلسطینیان، بخصوص در پرتو اقدام آقای ترامپ میباشد. آن ایرانیان غیر کرد که "سینه" برای "حق تعیین سرنوشت" کردها جلو دادند، مقالات منتشر کردند، و آنهایی را که به دلایل مختلف با اینکار، بخصوص در شرایط بحرانی خاورمیانه متهم به "ناسیونالیسم فارس" نمودند؛ آن آقای چپگرای سابق که بعد از مسافرت به لوس آنجلس و ملاقات با برخی از "ما بهتران" ناگهان طرفدار اسرائیل شد، هرچه مینویسد در این رابطه است و از استقلال کردستان عراق نیز حمایت نمود، و امثال آنها، حال اگر ذرهای صداقت در آنها هست باید با همان شدت و شوق از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان دفاع کنند. اقدام آقای ترامپ امکان تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانه باختری رود اردن و شرق بیت المقدس را اگر به صفر نرسانده، آنرا بسیار غیر محتمل کرده است.
کوبانی و سرنوشت فلسطینیان
در سپتامبر ۲۰۱۴ شهر کوبانی در سوریه به محاصره داعش درامد. این شهر، که نام واقعی آن عین العرب است، از سال ۲۰۱۲ در کنترل کردهای سوریه بوده است. بین ۱۸ و ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴ حدود ۱۳۰،۰۰۰ نفر از مردم شهر از کوبانی گریختند. از ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴ بمباران داعش توسط آمریکا و متحدان آغاز شد. با این وجود بین ۶ تا ۱۱ اکتبر ۲۰۱۴ تروریستهای داعش پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشتند. ولی بین ۱۴ تا ۳۰ اکتبر نیروهای کرد تپههای مجاور کوبانی را به تصرف خود دراوردند. بین ۶ تا ۱۹ ژانویه ۲۰۱۵ نیروهای کرد پیشرفتهای مهمی داشتند، و در ۲۶ ژانویه شهر از کنترل داعش خارج شد. در ۲۵ ماه جون ۲۰۱۵ تروریستهای داعش باردیگر وارد کوبانی شدند و با انفجار بمبهایی دستکم ۱۶۴ نفر از مردم بیگناه را کشتند.
در تمامی آن دوران فریاد "به کمک کوبانی بشتابید" از هر گوشهای بلند بود. گویی کوبانی استالینگراد زمان ما بود. گویی کوبانی تنها شهر در سوریه بود که مورد حمله داعش قرار گرفته بود. گویی همه، بخصوص خود کردها، نمیدانستند که داعش مورد حمایت قطر، امارات متحده، عربستان، و بخصوص ترکیه بود که نفت تولید شده در مناطق تحت کنترل داعش را خریداری میکرد، بود، نکته مهمی که هم آقای جّو بایدن معاون آقای اوباما و خانم هیلری کلینتن تائید نموده بودند. گویی، آمریکایی که داعش را بمباران میکرد همان آمریکایی نبود که بر طبق اظهارات آقای جان کری میتوانست داعش را در سوریه در نطفه خفه کند، ولی به آن اجازه رشد داد تا از آن بر علیه دولت و ارتش سوریه استفاده کند.
حال چرا همان کردها و همان طرفداران آنها کوچکترین کلمهای درباره آنچه که برسر مردم فلسطین میاید بر زبان نمیآورند، و یا نمینویسند؟ آیا به این دلیل نیست که کردها مایل نیستند بر علیه اسرائیل، متحد خود، موضع بگیرند؟
کردها و "حق تعیین سرنوشت"
چگونه است که کردهای عراق، سوریه، ترکیه، حتی بخشی از هموطنان کرد، و طرفداران ایرانی غیر کرد آنها که همیشه راجع به "حق تعیین سرنوشت" کردها سخن میگویند و مینویسند، تا بحال از همان حق برای فلسطینیان دفاع نکرده اند؟ چگونه است که سکوت مردم کرد درباره همان حق برای مردم فلسطین، همان مردمان کردی که از تمامی جهان برای کمک به "حق تعیین سرنوشت" خود تقاضای کمک میکنند، و هر کسی را که به هر دلیلی با این ادعا مخالفت کند هدف شدیدترین حملات، فحاشی ها، و اتهامات خود قرار میدهند، از سکوت گورستانها عمیق تر است؟
حال باید منتظر باشیم که ببینیم که آن فعالی که سابقاً در ایران "ملی--مذهبی" بود، ولی حال در فرانسه به صف راستگرایان پیوسته، از استقلال کردستان عراق حمایت کرد، و دلایل مخالفین را حتی بدون آنکه آنهارا فهمیده باشد به سخره میکشد، درباره این موضوع مینویسد یا خیر. حال باید منتظر شد تا ببینیم همه آنهائیکه از "حق تعیین سرنوشت" برای کردها حمایت کردند، از همان حق برای مردم فلسطین در یک کشور مستقل در کنار اسرائیل نیز حمایت میکنند یا خیر. حال باید ببینیم آن چهره دانشگاهی در جنوب کالیفرنیا که حمایت از استقلال کردستان عراق را به جایی رساند که ادعا کرد هر کسی با آن مخالفت کند ضدّ زن است، در حمایت از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان نیز اینچنین ادعا میکند یا خیر. حال باید منتظر شد تا ببینیم که آیا همان فعالان اقدام آقای ترامپ را که توسط تمامی جهان محکوم شده را محکوم میکنند یا خیر . گرچه بشر با امید زنده است، ولی نگارنده پیشنهاد میکند که خوانندگان محترم نفس خودرا در انتظار برای اینها در سینه حبس نکنند.
کردهای سوریه به مثابه پیاده نظام پنتاگون
درباره رهبری کردهای سوریه، که در حقیقت شاخه سوریه حزب پی ک ک کردها در ترکیه میباشد، زیاد نوشته شده است و هدف نگارنده مرور آنها نیست. ولی نکته ثابتی که درباره این رهبری در همه این نوشته به چشم میخورد این ادعا است که این رهبری چپگرا، مردمی، و مترقی است. ولی این کردهای "چپگرا" تا دندان توسط آمریکا مسلح شده اند. ولی این کردهای "چپگرا" در مناطق تحت کنترل خود در سوریه که بسیار وسیع تر از مناطق کرد نشین سوریه قبل از آغاز جنگ است، برای آمریکا پایگاه برپا کرده اند. آمریکا که همیشه ادعا میکرد با شکست داعش از سوریه خارج خواهد شد -- صرف نظر از اینکه اصولا حضور آمریکا در سوریه کاملا غیر قانونی است -- حال اعلام کرده است که از سوریه خارج نخواهد شد. تعداد نیروهای آمریکا در مناطق کرد نشین سوریه هم چیزی است بین ۲۵۰۰ تا ۵،۰۰۰ نفر.
فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا، که مسئولیت تمامی نیروهای آمریکا در خاورمیانه، آسیای مرکزی و افغانستان را به عهده دارد، از مدتها قبل به دنبال یک پایگاه نظامی در سوریه بوده است. اصولا یکی از اهداف سرنگونی دولت بشار اسد ایجاد چنین جای پا و پایگاهی بود. حال که هدف اولیه، یعنی سرنگونی دولت بشار اسد با تقویت داعش و گروههای تروریستی دیگر از قبیل جبهه نصره، شکست خورده است، کردهای "چپگرای" سوریه به مثابه پیاده نظام پنتاگون عمل نموده و پایگاه در اختیار آن قرار داده اند. ولی همان کردهای "چپگرا" با حمایت امریکا به ۴،۰۰۰ تروریست داعش و خانوادههای آنان اجازه خروج از رقه را داده بودند تا در دیر الزور با ارتش سوریه بجنگند. مهمتر از همه، طرفداران همان کردهای "چپگرا" در همه جا، از صفحات فیسبوک گرفته تا شبکههای اجتماعی و رسانه از "حق تعیین سرنوشت" خود دفاع میکنند، بدون آنکه کوچکترین کلمهای درباره مردم مظلوم فلسطین و حق آنها بیان کنند، در حالیکه اگر واقعا به آنچه که ادعا میکنند باور دارند، فلسطینیان طبیعیترین متحد آنها هستند. ولی چنین کردانی متحد اسرائیل و آمریکا هستند و به مثابه پیاده نظام آنها عمل میکنند، و پر واضح است که اقدامی که مورد قبول آنها نباشد انجام نمیدهند.
کلام پایانی
یکی از مهمترین معضلات اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی، که اخیرا به حمایت از عربستان نیز برخاسته و دروغهای آنرا درباره سوریه، لبنان، و یمن کلمه به کلمه تکرار میکند، همین معیارهای دوگانه و چندگانه آن میباشد: تروریست "خوب" انی است که در سوریه با دولت بشار اسد میجنگد. تروریست بد انی است که در برابر تجاوز عربستان به یمن مقاومت میکند. "حق تعیین سرنوشت" برای کردها محترم است، ولی برای فلسطینیان نیست، و یا دستکم درباره آن نباید سخن گفت. محمد بن سلمان، حاکم عربستان، که مرتکب جنایت جنگی در یمن شده است "اصلاح طلب" است -- با وجودیکه به اصطلاح اصلاحات او فقط تلاش برای تحکیم قدرت خود است -- ولی اصلاح طلبان ایران که مهمترین نیروی سیاسی در ایران هستند، از وسیعترین حمایت مردمی برخوردارند، و هزینه بسیاری نیز برای تلاشهای خود دادهاند، "بخشی" از حاکمیت هستند و از نظام دیکتاتوری ولایت فقیه حمایت میکنند. اگر بی اهمیتترین و ناشناختهترین آخوند در ایران مرتکب جنایتی شود، آنرا با بوق و کرنا اعلام میکنند، ولی وقتی ۲۰ بیمار فلسطینی فقط به دلیل آنکه اسرائیل به آنها اجازه خروج از غزه را نداده جان خودرا از دست میدهند، از دیوار صدا بلند میشود، از این جماعت خیر. حقوق بشر، که ارزشی است جهان شمول و مرز، ملّیت، مذهب، قومیت، و جنسیت نمیشناسد، به صورت اسلحهای در دست این جماعت است که با آن دائماً همصدا با ارتجاعیترین محافل غرب برای مردم شریف ایران تبلیغ منفی کنند.
البته دلیل معیارهای دوگانه و چندگانه این جماعت روشن است: اینها فرصت طلبانی بیش نیستند که یا بدنبال گذراندن زندگی خود با نامیدن خود بعنوان "فعال حقوق بشر" و "فعال سیاسی،" و "دموکراسی خواه" هستند که بتواند انواع و اقسام بورسها و بودجههای مختلف را برای خود دریافت کنند، و یا در رویاهای خود جاه طلبی رهبری دارند و دائماً خودرا در نقش "رهبر" آینده ایران، "وزیر خارجه" و یا وزیران دیگر، "سخنگوی" این و یا آن "جنبش" و یا "حزب" اینترنتی با چند عضو میبینند.
اپوزیسیون واقعی طرفدار دموکراسی و حقوق بشر هم با دیکتاتوری نظام ولایت فقیه و اعوان و انصار آن مخالفت و درباره آن روشنگری میکند، هم با همه مسائل با معیارهای یکنواخت برخورد میکند، هم از احترام برای حقوق بشر استفاده ابزاری نمیکند، و هم از امنیت ملی ایران و یکپارچگی آن دفاع نموده و با هرگونه تحریم اقتصادی و تهدید نظامی مقابله میکند.
صفحه فیسبوک نگارنده