پرسشی از محمدرضا شالگونی، محمد مالجو، فواد تابان، ملیحه محمدی، فرج سرکوهی، رضا حقیقتنژاد، رضا علیجانی، محمد حیدری
رادیو زمانه - پنجشنبه هفتم دی مشهد دستخوش اعتراضی غافلگیرکننده شد. تظاهرکنندگان در راهپیمایی «نه به گرانی» ابتدا شعارهایی علیه حسن روحانی، رئیسجمهوری سر دادند اما این شعارها به سرعت به ورای دولت رفتند و بنیانهای حکومت جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند. اعتراضهای مشابه پس از آن در بسیاری از شهرهای ایران تکرار شد و بالاخره به پایتخت هم رسید.
معترضان طیفی گوناگون از شعارهای ضددولتی، ضدحکومتی، ناسیونالیستی، عدالتخواهانه و آزادیطلبانه را در نقاط مختلف فریاد میزنند. ناظران این اعتراضها را با اعتراضهای هشت سال پیش در جنبش سبز متفاوت ارزیابی کردهاند. برخی نیز به جایگاه طبقاتی متفاوت معترضان در اعتراضهای اخیر اشاره کردهاند.
در میان مقامهای رسمی ایران نیز بر سر واکنش به این رویدادها اختلاف وجود دارد. حامیان دولت مدعی «دسیسه» مخالفان حسن روحانی در پس این اعتراضها شده اند. منتقدان روحانی نیز ریشه این اعتراضها را ناکارآمدی دولت قلمداد کردهاند.
با توجه به این گوناگونی تحلیلها، زمانه از چند تن از صاحبنظران تحلیلهای کوتاهی پیرامون اعتراضهای چهار روز اخیر جمعآوری کرده است. ما از آنها پرسیدیم تا نظرشان را درباره ریشه و ماهیت این اعتراضات و نوع برخورد جناحهای حکومتی با آن بنویسند و تحلیلشان درباره آینده این اعتراضات را ارائه دهند.
امکانی برای گذار دموکراتیک بدون مداخلهی نیروهای خارجی؛ محمد مالجو
من درک روشنی از نحوه شروع اعتراضات خیابانی مردم در مشهد ندارم. برای درک وضعیت کنونی چندان اهمیتی ندارد که اعتراضات مردمی بهطرزی خودجوش شروع شده است یا در قالب استفاده هدفمند از جماعت در حکم ابزار فشار یک جناح بر ضد جناحی دیگر. آنچه اهمیت دارد نه نقطهی عزیمت بلکه بستر سراسریشدن چنین اعتراضاتی است.
به گمان من، بستر انتشار اعتراضات مردمی بهتمامی آشکار است. اشارهام به وضعیت نامطلوب اصلیترین شاخصهای اقتصاد کلان در وضعیت کنونی است: تورم، بیکاری، و نابرابری. وضعیت اسفبار این شاخصها محصول عملکرد درازمدت نوعی اقتصاد سیاسی ناسالم در ایرانِ چهار دهه اخیر است. بنابراین ماهیت اعتراضات سراسری مردمی اصولاً نارضاییهای اقتصادی است. اما آنچه بر شعلههای این اعتراضات بهقوت میدمد نارضایی گسترده از فقدان حداقلهایی از حقوق مدنی و سیاسی شهروندی در زندگی روزمرهی همهی ایرانیان است. در سه روز گذشته مشاهده شد که جناحین نظام جمهوری اسلامی کوشیدند اعتراضات مردمی را در چارچوب جنگ قدرت خودشان درون طبقهی سیاسی مسلط معنا کنند.
بعید میدانم جناحین نظام سیاسی کنونی از این ظرفیت برخوردار باشند که اعتراضات مردمی را به چشم سازوکاری مؤثر برای صیانت جامعه از فروپاشی مملکت ببینند. هیچیک از دو جناح اصلی نظام سیاسی کنونی مطلقاً هیچگونه راهحل عملی برای برطرفکردن نارضاییهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در چارچوب قواعد اقتصادی و فرهنگی و سیاسیِ کنونی ندارند. به همین دلیل نیز تصور میکنم هر دو جناح دیر یا زود به ائتلافی مستحکم در برابر اعتراضات مردمی دست خواهند یازید، آنهم در قالب سرکوب شدید اعتراضات. اما این که آیا اعتراضات خیابانی مردم در کوتاهمدت ادامه خواهد یافت یا خیر و اگر ادامه یابد به چه شکل و به چه میزان و با چه ترکیبی از مشارکتکنندگان و با چه نوع سوگیریِ سیاسی خواهد بود بستگی به عوامل عدیدهای دارد که پیشبینی برآیند تأثیرگذاریشان پیشاپیش چندان امکانپذیر نیست.
بااینحال، به احتمال قوی از این به بعد ما در میانمدت بهدفعات شاهد امواج پرشماری از این نوع اعتراضات مردمی خواهیم بود. آنچه اهمیت دارد این است که این اعتراضات در خدمت نوعی گذار دموکراتیک بدون مداخلهی نیروهای خارجی قرار بگیرد. حیات و ممات تمدن ما در این خاک یقیناً در گرو چنین گذاری است.
رویارویی سراسری مردم با کل رژیم؛ محمدرضا شالگونی
۱- پیش از هر چیز لازم است تأکید کنم که اعتراضات چهار روز اخیر، شورش مردم به جان آمده از مصیبتهای همه جانبهای است که جمهوری اسلامی در کشور ما به وجود آورده. بنابراین جستجوی دست این یا آن جناح رژیم یا عمال قدرتهای خارجی در پشت این اعتراضات، خواه ناخواه، به نادیده گرفتن مردم یا هم صدایی با دستگاههای سرکوب استبداد حاکم میانجامد. البته میدانیم که در هر بحران بزرگ سیاسی، معمولاً اختلافات جناح های حکومتی تشدید می شود و قدرتهای خارجی نیز به فکر بهرهبرداری از اوضاع برمیآیند. اما خیره شدن به این یا آن درخت و فراموش کردن جنگل انبوه جز چشم بستن به حقیقت و مخصوصاً کل حقیقت، معنای دیگری نمی تواند داشته باشد.
۲- سرعت گسترش اعتراضات به مناطق مختلف کشور و رادیکالیزه شدن شعارها در همین چهار روز، واقعاً بیسابقه بوده است و این دومی مخصوصاً، نشان دهنده ورشکستگی تمام عیار جمهوری اسلامی است. جالب است که در این مدت هیچ شعاری برای "رفع حصر" از موسوی و کروبی شنیده نشده که مهر مختومهای است بر پرونده "اصلاحات" و اصلاح طلبان حکومتی.
۳- جنبش در شرایطی دارد سراسری می شود که هنوز از رهبری سازمان یافته و آلترناتیو سیاسی شاخص خبری نیست، اما فراموش نباید کرد که این یک شورش کور نیست، بلکه برعکس، مضمون اجتماعی آشکارا پررنگی دارد ؛ زیرا شورشی است علیه فلاکت ، نابرابری و تاریک اندیشی بسیار عریان و خشن. بعلاوه، پیش از این، حرکتهای مطالباتی مکرر کارگران، معلمان، بازنشستگان و مال باختگان، ضرورت ارتباط گیری و سازمان یابی سراسری زحمتکشان را نشان داده و رمینه را برای رویاروییهای بزرگ مردم با رژیم فراهم آورده بودند. همچنین بیهیچ تردید، فضای بسیار مساعدی برای پیوند جبهه های نان و آزادی ایجاد شده که در چهار دهه گذشته سابقه نداشته است.
۴- اکنون کلیدیترین مسأله جنبش این است که این رویارویی آشکار و سراسری مردم با رژیم تا کی می تواند ادامه یابد؟ به تجربه میدانیم که هرچه تدوام حرکت بیشتر باشد، گستردگی، آگاهی، سازمان یابی و ریشه دوانی جنبش را به نحوی جهشی تقویت می کند. اما با شناختی که از این رژیم جهنمی داریم، باید در انتظار سرکوب خشن و حتی بسیاری خونینی باشیم. در چنین شرایطی، به نظر من، تمرکز روی بعضی از خواست های بی واسطه مردم، می تواند با بالا بردن شدید هزینه سرکوب برای رژیم، تیغ سرکوب را تا حدی کُند سازد و به موازات این شورش سراسری، عنصر اجتماعی آن را تقویت کند. مثلاً خواستهایی از این قبیل: افشای هویت بدهکاران بزرگ سیستم بانکی؛ مسؤلان ورشکستگی غالب صندوق های بیمه و بازنشستگی؛ مسئولان موسسات اعتباری که پس اندازهای مردم را بالا کشیدهاند؛ اسامی همه شرکتهایی که مزد و حقوق کارکنان شان را به موقع پرداخت نمی کنند؛ افشای نام همه شرکت ها و نهادهایی که مالیات نمی دهند و نیز همه آنهایی که به بهانه ها وعناوین گوناگون از دولت کمک مالی دریافت می کنند؛ خواست حق تشکل مستقل از نهادهای حکومتی برای کارگران و زحمتکشان شاخه های مختلف اقتصادی؛ خواست حق تأمین اجتماعی (مانند بیمه بیکاری و از کار افتادگی ، حق برخورداری از مسکن و آموزش و بهداشت رایگان و همگانی) به عنوان یک حق شهروندی؛ خواست حق شهروندی برابر زنان با مردان.
۵ - تردیدی نباید داشت که دستیابی به چنین خواستهایی در چهارچوب جمهوری اسلامی از محالات است. اما با طرح فشرده این نوع خواست ها اولاً جنبش میتواند علاوه بر تظاهرات اعتراضی، مجال سنگربندی در محیط های کار و زندگی مردم را پیدا بکند؛ ثانیاً میتواند در صورت سرکوب در خیابانهای اصلی، به محلات آشنا عقبنشینی کند و کانونهایی برای مقاومت پایدار به دست بیاورد؛ ثالثاً میتواند هزینه سرکوب را برای رژیم به شدت بالا ببرد.
شورش از حاشیه به متن؛ رضا حقیقت نژاد
اعتراض های اخیرا ایران را راحت تر از هر زمان دیگر می توان سراسری نامید. سرعتش گسترش اعتراض ها تا شهرهای کوچک ایران، غافلگیرکننده بود ولی نکته مهم تر سرایت اعتراض ها از شهرستان ها به پایتخت بود؛ از حاشیه به متن. جهت گیری شعارها نیز از حاشیه سیاست به متن سیاست بود، با «آخوند حیا کن» شروع شد و به «سیدعلی حیا کن» رسید، وجه دیگری از حرکت از حاشیه به متن.
استوارشدن شعارهای نهایی بر شخص رهبر جمهوری اسلامی به خوبی نشان داد درک عموم معترضان به لزوم پاسخگو بودن شخص اوست، نه شلیک کردن توپ به زمین این و آن. ترکیب بدنه معترضان نیز که ابتدا عموما از نیروهای حاشیه ماندهای چون مالباختگان صندوقهای قرضالحسنه و معترضان به گرانی و بیکاری شروع شد، بهسرعت معترضان سیاسی را جذب و به دانشگاه تهران رسید که متن تحولات سیاسی بوده است در سال های گذشته. برجسته شدن و به متن آمدن شعارهای سلطنت خواهانه که در دهه گذشته، حداقل از منظر بازتاب سیاسی و رسانهای یکی از حاشیهای ترین جریانهای سیاسی در جامعه ایران بوده اند، نیز یک وجه قابل تامل دیگر تحولات اخیر ایران بود. شجاعت و نمادین شدن حرکت زنان که پیش از این، نیروی حاشیه سیاست ایران بودند، نیز یک نمونه دیگر بود.
ادغام وجوه گوناگون حاشیه و متن سیاست ایران در این تحولات، می تواند به دشواری تحلیل و پیچیده ترشدن فضای سیاسی، کثرت مدعیان و آشفتگی سازمان و بدنه اجتماعات معترضان منجر شود ولی می تواند برهم زننده محاسبات کلان حاکمیت در تفکیک و جدایی اندازی همواره بین این نیروها باشد. با وجود مدعیان بسیار، روشن است که نیروی محرکه چنین پیوند و شورشی، «اقتصاد» بوده است.
جنس متفاوت این نیروی محرک و هماهنگ کننده که با عصر رسانه گره خورده است، تحلیل سیاست و جامعه ایران را وارد مرحله تازه ای کرده است؛ نقطه سرخط.
انتقام جریان شکستخورده از دولت روحانی، ملیحه محمدی
پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، این انتظار که جناح شکستخورده در انتخابات مانند همه موارد گذشته، در صدد مقابله با جریان اصلاحات و اعتدالی بربیاید، وجود داشت. این جریان در مقابله با شکستهای سیاسی خود از قتلهای زنجیرهای تا حملات کوی دانشگاه و حمله به مطبوعات غیرحکومتی را در پرونده خود دارد.
شیوهها و ابزار برخورد در نتیجه مبارزات طولانی جامعه مدنی و افشاگریهای روزافزون آن، طبعاً دیگر نمیتوانست با آن ابزار و به آن فضاحت صورت بگیرد و قطعاً باید راه و روشهای تازهای به مقتضای زمان جستجو میشد.
جریان شکستخورده که پایگاه عقیدتی و فکریاش حوزههای علمیه و نهادهای مرتبط با آن است، در دوره مبارزات انتخاباتی از جانب روحانی با اشاره به خشونتهای رویداده طی ۳۸ سال گذشته قوه قضائیه را که بازوی اجرایی این نهاد محسوب میشود، از اعتبار انداخته و تولید بغض و کین آشکاری کرده بود.
انتشار بودجه سال ۹۷ که با ذکر همه ردیفهای خرد تا کلان منتشر شد، ضربه کاری دیگری بود که به قلب این مجموعه وارد شد. این اولین بار پس از انقلاب بهمن است که ارقام بودجه با ذکر جزئیات منتشر میشود و به روشنی مردم را در جریان حیف و میلهای چپاولگرانه از ثروت عمومی قرار می دهد.
این حرکت خشم جریان شکستخورده در انتخابات را که ملجأ و آبشخورش همواره حوزههای مرتبط با مراجع بوده و اینبار مشخصاً با نامزدی از سوی آنها به میدان آمده بود، در حدی برانگیخت که به ممکنترین و نیز معمولترین شیوه های اعتراضی در صدد انتقام از دولت روحانی بربیایند.
این واقعیت که در این تظاهرات سامان داده شده، مردمانی با مشکلات واقعی معیشتی و کسانی با نارضایتی های سرکوب شده اجتماعی حضور مییابند، این حقیقت را که سازمانگر این اعتراضات اصولگرایان تند رو هستند تغییر نمیدهد. من ادامه این حرکات را به معنای گسترش اعتراضات و تعمیق شعارها به منظور تعیین تکلیف با نظام، بعید می دانم. زیرا عنصر تعیین کننده در تحولات اجتماعی ایران را طیف های اصلاح طلب طبقه متوسط می دانم که جای خالی شان در این روندها آشکار است. بنابراین باید منتظر پایان یافتن این تظاهرات در زمانی کوتاه و احتمالاً تغییراتی کمی و یا جزئی در بعضی قوانین و برنامه باشیم.
فصل تازه؛ فوأد تابان
در این چند روزهای که از شروع این تظاهرات میگذرد، شاهد تلاشهایی هستیم که میخواهد ثابت کند سر این اعتراضات به جناح اصولگرای حکومت وصل است. این تلاش ها از سوی اصلاحطلبان و حتی - متاسفانه - با شدت بیشتری از سوی هواداران آنها در خارج از کشور صورت میگیرد. آنها به اشکال مختلف و گاه حتی به صراحت در حال پراکندن بی اعتمادی و ترس و گاه نفرت نسبت به اعتراضات مردم هستند. آن ها از دامن زدن به خبرهایی مثل احضار «علم الهدی» به شورای عالی امنیت ملی می خواهند چه چیزی را ثابت کنند؟ این که مردم گرسنه نیستند؟ از فقر و تنگدستی به تنگ نیامده اند؟ باید منتظر اقدامات روحانی بمانند و او را تا سال ۱۴۰۰ حمایت کنند؟ این وضعیت غیرانسانی را «تکرار» و «تکرار» کنند؟
اگر هم اینجا و آنجا اصولگرایان در خیال خود خواستهاند فشاری به دولت روحانی بیاورند، اما همانطور که شاهد بوده ایم اعتراضات مردمی بهسرعت متوجه کل حکومت و راس آن شده است. ریشههای این نارضایتیها در وضعیت فاجعهبار اقتصادی کشور، فقر و گرانی و استبداد است. همان وضعیتی که طبقه کارگر ایران را چند سال است به مبارزات هر چند پراکنده اما پیگیر واداشته است. کارگران و معلمان و پرستاران و بازنشستگان سالهاست دارند در همین جهت مبارزه میکنند. امروز این مبارزه به خیابانها آمده است. یک باره هم شکل نگرفته است. مگر نمیتوان کمپین «پشیمانم» را یکی از مقدمات آن دانست؟
اعتراضات اخیر در طرح خواستههای خود با جنبش سبز متفاوت است. برای اولینبار ما شاهد اعتراضاتی هستیم که مذهب، شعارهای مذهبی، اله اکبر، یا حسین و... در آن حضور ندارد و خواستهای مستقیم تودههای فرودست جامعه را منعکس میکند. از نظر طبقاتی نیز نیروی این اعتراضات از اقشار متوسط جامعه به سوی اقشار و طبقات فرودست و زحمتکش تغییر کرده است. فیلمها و عکسهای این تظاهرات را اگر نگاه کنیم این تفاوتها در ترکیب اجتماعی و طبقاتی معترضین چشمگیر است.
بسیاری از نبود رهبری در این جنبش ابراز نگرانی میکنند. جدا از آن عده که این کمبود را میخواهند برای نفی این جنبش به کار بگیرند - فراموش نکنیم این ها کسانی هستند که در این مدت با هر روشی برای شکلگیری یک آلترناتیو وضعیت موجود مبارزه کرده اند- این جنبش اما مطابق همه جنبش هایی که ما در سالهای اخیر در دیگر نقاط دنیا شاهد آن بودهایم پیش میرود. یعنی متکی به سازماندهی حداقل شبکهای است که از طریق اینترنت صورت میگیرد و اگر ادامه یابد قطعا به مراحل بهتری از سازماندهی میرسد.
این جنبش از همان گام نخست خود ضعف بزرگ جنبش سبز، یعنی بیتوجهی به خواستهای عدالتطلبانه را جبران کرده است. جنبشی که با خواستهای عدالتطلبانه پدید آید بدون تردید خواستهای سیاسی و دموکراتیک را هم به میان خواهد کشید، کما این که تا به حال هم کشیده است.
نیروهای چپ و دموکرات نباید در حمایت از این مبارزات تردیدی به خود راه بدهند. آن ها باید به جای آن که ذره بین به دست بگیرند و دنبال این یا نقطه ضعف و یا شعار اشتباه بگردند، با این اعتراضات همراه شوند. اجازه ندهند کسانی به میدان بیایند و سعی کنند قبای اصلاح طلبی بر تن این اعتراضات بکنند، داستان «اجرای بیتنازل قانون اساسی» و غیره را به میان بکشند. و یا آن را به انحرافهای دیگری از جمله رویای بازگشت سلطنت و یا نوع دیگری از حکومت اسلامی بکشانند. آن راهها امتحان شده و شکست خورده است.
اگر هم نگرانیها درباره سوریهای شدن ایران بیجا نباشد، تنها از طریق شرکت فعالانه نیروهای چپ و دموکرات در این اعتراضات و بردن شعارها و مطالبات دموکراتیک و عدالتجویانه در آن میتوان با چنین خطراتی مبارزه کرد. تاکید حداکثری بر جنبههای مسالمتآمیز مبارزه از این جمله است.
هنگامهای که حضور عینی، فعال و سازمان یافته چپ، نیارِ تاریخ است؛ فرج سرکوهی
اکنون این پیام بیش از پیش ابراز میشود که چپ باید که به صحنه واقعی عمل سازمانیافته سیاسی برگردد که اینده ایران در گرو این حضور است.
این حرکتها ، چه ادامه یاید و چه سرکوب شود تا بار دیگر شعلهور شود، از جمله بر این نکته نیز تاکید نهاد که «چپ» آنگاه چپ است که به عنوان نیروی سازمانیافته فعال در صحنه عینی، در میدان مبارزه عملی مردمان حضور فعال داشته و برای ارتقاء جنبش و برنامهها و شعارهای آن خود و مردمان را یاری کند. (یاد امیر پرویز پویان به خیر که چپ را در عمل معنا میکرد).
نقد برخی شعارهای از نظر ما نادرست، که در آغاز هر حرکتی، به ویژه در غیبت چپ سازمانیافته در عرصه عمل، چندان نامنتظره نیستند (اما در ارتقا حرکتها نمیپایند) نیز تنها از راه حضور فعال و همراهی چپ با جنبش مستقل مردمان ممکن است نه از برخی راههای دیگر از جمله دشنام و تهمت و توهین. چپ محدود به «تفسیر» جهان لابد باید به یاد بیاورد که چپ با تلاش برای «تغییر» جهان معنا میشود.
(منبع این یادداشت: صفحه فیس فرج سرکوهی)
در جستجوی رهبران جنبش مردم؛ محمد حیدری
طوفان جدیدی برخاسته است. گستردگی اعتراضهای اخیر مردم در شهرهای مختلف، شاید که بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ بیسابقه باشد. در این سالهای تاریک، همه حرکتهای اعتراضی با سرکوب متوقف شدند و اینبار نیز استبداد دینی به دنبال آزمودن دوباره همان مسیر خواهد رفت. کشتار چند تن از مردمان معترض دورود لرستان، میتواند طلیعه همین مسیر باشد. نباید فراموش کرد که اراده سرکوب همچنان وجود دارد، و گستردگی اعتراضهای جدید و خصوصا درگیر شدن طبقات مختلف اجتماعی در آن، میتواند سرکوب را بسیار پرهزینه کند.
کوشش امروز ما برای فهم رویدادی که در جریان است، کوششی زودهنگام خواهد بود، اما حداقل میتوان با توجه به دو شاخصه مهم آن، تصویری روشنتر از وضعیت بدست آورد. اول آنکه جنبش جدید، جنبشی رادیکال است. از همان اولین روز اعتراضها، که گفته میشود با "اشتباه محاسباتی" یکی از جناحهای سیاسی آغاز شد، نوک حمله شعارهای مردم به سمت آیتالله خامنهای چرخید. در جنبشهای اعتراضی پس از دهه هفتاد، اینگونه شعارها با تاخیر زیاد طرح میشد و معمولا همهگیر نبود.
مهمترین خواستهای که در میان مردم و با صدای بلند طرح میشود، دعوت به تغییر ساختار حکومت و آرزوی براندازی آن است. فریاد همهگیر "جمهوریایرانی" تقریبا در همه شهرها به گوش میرسد. همچنین شاخصه دیگر این جنبش را میتوان بیسر بودن آن دانست. جنبش بیسر میتواند به جنبشی بیهدف تبدیل شده و با گذشت زمان افسرده شود. اما جنبش بیسر، جنبشی غیرقابلپیشبینی هم هست.
رادیکالیسم و غیرقابلپیشبینی بودن خیزش جدید، موجب واهمه نیروهای سیاسی داخل ایران شد. خیزشی که ناگهان و بصورتی غیرمنتظره ظهور کرد، سردرگمی کسانی را در پیداشت که بصورت طبیعی باید به یاری آن برمیخاستند. رادیکالیسم حیرتانگیز این جنبش چنان است که تمامی نیروهای داخل کشور نسبت به آن عقبماندهاند و نیروهای خارج از کشور نیز "صلاحیت" نظری، اخلاقی و تاریخی هدایتش را ندارند. به این ترتیب، فقر نیروهای اپوزیسیون، موجب تداوم بحران بیسر بودن جنبش خواهد شد. از طرفی چنانچه اعتراضها ادامه یابد، همین ضعف، به بحرانی جدی برای سرکوبگران تبدیل شده و ماشین سرکوب نخواهد توانست که با هدف گرفتن راس جنبش، آنرا نابود کند و حتی امکان مذاکره نیز وجود نخواهد داشت.
جنبشها، لزوما از یک الگوی مشخص پیروی نمیکنند و بنابراین تلاش برای فهم این اعتراضها، با انطباق آن بر حرکتهای پیشین (از جمله انقلاب ۱۳۵۷ یا جنبش سال ۱۳۸۸) اشتباهی بنیادین است. اهمیت توجه به این تفاوت، زمانی آشکار خواهد شد که پرسش ما به چگونگی تداوم آن و برنامههای آینده مربوط شود. بیتردید جستجوی رهبری یگانه و کاریزماتیک برای این جنبش، جستجویی بیهوده است و با توجه به "رویداد"ی که در حال مشاهده آن هستیم، شاید که نیاز به چنین تمرکزی نیز نباشد. در واقع، ناتوانی اپوزیسیون داخلی و خارجی، امکان برآمدن جنبشی کلاسیک را منتفی کرده است. تنها باید امیدوار بود که خیزش ادامه یابد، و رهبرانش از درون آن ظهور کنند. رهبرانی که بتوانند تفاوت نقطه عطف جدید با گذشته را درک کنند و به دنبال راهحلهایی برای مرحله سرکوب باشند.
اینکه سرنوشت خیزش جدید چه خواهد شد را نمیدانیم، اما حتی اگر در گام اول از جنبشی خیابانی فراتر نرود، باز هم تردیدی نیست که دورهای جدید آغاز شده است. دورهای که خروج از دوگانههای درون حکومتی، طلیعه آن خواهد بود.
چه خوب شد مردم آمدند؛ چه بد می شود اگر... - رضا علیجانی
مردم وقتی به طور همزمان هم عصبانی و هم مایوس میشوند خود به فکر و عکس العمل میافتند صدایشان را بلند کنند. تا دیده و شنیده شوند.
وقتی راس بیت قدرت بارها میبیند که سیاستهایش مورد تایید اکثریت ملت نیست ولی باز استبداد رای و یکدندگی به خرج میدهد؛ با بازشدن فضای سیاسی لجبازی میکند، مانع تحقق اراده اکثریت انتخاباتی در برنامههای دولت میگردد، به سیاستهای پرهزینهاش در منطقه و جهان ادامه میدهد؛ مردم عصبانی و مایوس میشوند.
وقتی رئیس دولت وعدههای بزرگ میدهد و بعد با زرنگبازی و دورویی و با ترجیح آینده شخصی بر مصالح ملک و ملت در را باز بر همان پاشنه سابق میچرخاند و از سهم فقرا میکاهد و به ویژهخواریها استمرار میبخشد؛ مردم تحت فشار زندگی عصبانی و مایوس میشوند.
وقتی ضعف گفتمانی و عملکردی اصلاحطلبان در بیتوجهی به مطالبات عمومی و بهخصوص حقوق و خواستههای اولیه اقشار تحت فشار زندگی همچنان استمرار مییابد و بسیاری از راهیافتگان با همین وعدهها به مجلس، به عافیت جویی و فرصتطلبی مشغول میشوند؛ مردم جان بهلبرسیده عصبانی و مایوس میشوند.
وقتی جامعه مدنی سیاسی و روشنفکری تحت فشار امکان تحرک نمییابد و در عرصه محدود قابل فعالیتش نیز کمتر به مطالبات ناراضیان اقتصادی توجه میکند و در حقوق بشرش جایی برای تهیدستان نمیبیند؛ مردم بیپناه که در اینجا نیز پناهی نمییابند مستاصل و مایوس میشوند.
حال خود آنها به صحنه آمده اند تظلم خواه و معترض و بی پناه. مردم بنبستشکن اند. بنبست اصلاح از بالای کمرمق و حرکت مدنی تقریباً چشمبسته بر فقر و فلاکت از پایین. آنها با صدای بلند به بنبستی که راس هرم در روند اصلاحی ایجاد میکند، بنبستی که بیوجودی و بیاخلاقی دولت اعتدال موجب شده است و بنبستی که بیاعتنایی و اشرافیگری روشنفکری دامن میزند؛ معترضند و خود میخواهند بنبستشکن باشند.
و چه بسیار به نفع ملک و ملت خواهد بود، اگر صدایشان از سوی همه بهخصوص راس هرم قدرت شنیده شود و تغییر گفتمان و رفتاری را موجب گردد.
بیت قدرت حداقل میتواند به ویژهخواری و زیادهخواهی نهادهای متعدد ذیل قدرت خویش پایان دهد. آنها را شفاف و تحت نظارت عمومی و مالیاتدهنده سازد. میتواند از تیزکردن هر چه بیشتر تیغ نظارت استصوابی در جلوگیری از برگزیدگی نمایندگان واقعی ملت خودداری کند. میتواند از لجبازی در جلوگیری از فعالیت احزاب و جریانات شناسنامهدار جهت پیگیری مطالبات اقشار مختلف مردم دست بردارد. میتواند پایش را در منطقه و جهان به اندازه گلیم توان اقتصادی کشورش دراز کند. می تواند...؛ و اگر چنین نکند بعداً باید دست از خیلی چیزهای بزرگتر بردارد...
دولت میتواند حداقل تقسیم درآمد محدود ملی را طبق نیازهای واقعی کشور و مردم تعدیل و مقداری عادلانه کند. رئیس دولت اگر دست از دوروییها و جاهطلبیهای فردیاش بردارد و سادهتر و صادقتر باشد حتی می تواند از فرصت بدستآمده هم برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور و عملکرد دولتش بهره گیرد و هم حتی برای آینده سیاسی شخصیاش امتیاز جمع کند. با اندکی صداقت و هوشیاری جمعکردن این دو کار سختی نیست. اگر به جای تکهپرانیهای گاه به گاه و حاد کردن فضا، شرایط اقتصادی را برای راس و قاعده جامعه همزمان توضیح دهد و شفاف سازی کند که با سیاست خارجی بیت نمی توان وضع اقتصادی کشور را سروسامان داد. اصلاح بودجه داخلی و اصلاح سیاست خارجی دو روی یک سکه است و هر دو در بستراعتراضات بن بست شکنانه مردمی بیشتر از هر وقت دیگری در دسترس است.
میانه روها و اصلاح طلبان مجلس اگر نخواهند برده کوته نظران شورای نگهبان برای تایید صلاحیت شان در دوره های بعد باشند زبان خواهند گشود. آنها هم مانع استمرار خطاهای دولت خواهند شد و هم کمک کار او برای بهبود اوضاع. جدا از اینکه حداقل وجود و اثری که از آنها انتظار میرود زبان و وکیل مردمبودن است.
سلاح مردم اما مظلومیت شان است و حق خواهی شان. متن مقدس مسلمانان نیز به آنها اجازه پرخاش گری و حتی بدزبانی در هنگام مظلوم واقع شدن و بی پناهی را داده است! جریان محافظه کار و نهادهایش نیز حداقل در گفتار در برابر آزادی و حقوق بشرخواهی دم از عدالت و فقر زدایی می زنند. اگر برای بسیاری از سردمداران این جریان این شعار دستاویزفریبکارانه ای برای قدرت طلبی بوده، اما برای بخشی از بدنه شان اعتقاد و باوربوده است. این شانس کمی نیست و امکان سرکوب را سخت تر می کند. ولو حفظ نظام اوجب واجبات بوده و هست!
«اگر» شروع جرقه اعتراضات از مشهد «مشکوک» هم باشد، اما باز اشتباه محاسبه تندروهای دل بسته به این استان و رئیس آستانش کار دست شان داده است! متهم کردن همه مردم به تنگ آمده از سوی برخی اصلاح طلبان و هراس افکنی از استفاده از حق اعتراض جمعی؛ آنها را هم رده سرکوبگران جنبش سبز به اتهام فتنه قرار می دهد.
چه خوب که مردم به صحنه آمده اند و خود بن بست حرکت یک سویه و ناقص اصلاحات از بالا (به جای حرکت موازی از دو سو) را می شکنند. به تجربه های تاریخی باید عنایت کامل داشت اما به هراس افکنی برخی ترمزهای اصلاح طلبان باید بی اعتنایی کرد. جدا از تجارت دوسرباختی که بعضی از آنها مدتی است مشغول شده اند.
اما چه بد می شود...
اگر مردم مستاصل و مایوس از همه و معترض به همگان، دست به «خشونت» بزنند. آنگاه خواب آشفته ای که نظامیان از مدتها پیش انتظارش را می کشیدند و فریبکارانه گفته بودند برای مقابله با سارقان و اراذل و اوباش امنیت شهر را بدست خواهند گرفت، تعبیر خواهد شد.
چه بد می شود که برخی کنارگود نشستگان آرزوهای شان را به جای واقعیت بنشانند و وزنه های سنگین تر از توش و توان مردم مستاصل بردوش شان بگذارند و به رجزخوانی های بی پشتوانه دست بزنند. آنگاه خوش بینانه ترین نقش شان دوستی خاله خرسه ای خواهد بود.
حرکتهای اعتراضی خودجوش استعداد فراوانی برای به خشونت و هرج و مرج کشیده شدن و خروج از حالت مدنی دارد. همانطور که وقتی ناگهانی و عکس العملی است و خواسته یا خواسته های مدونی ندارد (و رهبرانی که آن ها را صورتبندی و پیگیری کند)، می تواند به صورت یک شورش موقت در بیاید که مورد سرکوب واقع شود.
اما؛ خواسته های قابل پیگیری فعلی می تواند مبارزه مشخص با فساد، پایان دادن به ویژ خواری و عادلانه کردن بودجه، تغییر سیاستهای پر هزینه و مانع سرمایه گذاری در کشور، فراهم سازی فعالیت نهادهای صنفی و سیاسی مستقل و امکان راهیابی آنها به نهادهای قانوگذاری و تصمیمگیر و مطالباتی در این رده باشد. استعداد شاعرانه ایرانی توان فراوانی برای شعارسازی در این حوزهها دارد.
برای مردم مستاصل و مایوس و معترض نمیتوان موعظههای عاقل اندر سفیه کرد که حاصلش جز بیتاثیری و خط کنارهشدگی نیست. اما ضمن همدلی میتوان تجارب تاریخی مکرر را به یادشان آورد که «شورش و انقلاب آخرین راه حل است نه اولین آن».
امید که صدای مردم از سوی همه شنیده شود. این صدا صدای وجدانهای مستقل است. قابل مصادره نیست. و اگر از سوی راس بیت قدرت و دولت و مجلس و نیز از سوی روشنفکران و فعالان سیاسی شنیده نشود و به برکت شبکه های مجازی مورد گفتگوی متقابل قرار نگیرد؛ موجب پشیمانی خواهد بود. فراموش نکنیم که در راس دولت آمریکا چه فرد ناهنجاری قرار دارد و دولتهای مرتجع و تجاوزگر منطقه نیز با بی خردی ها و بلندپروازی های غیرملی به خصوص در سالیان اخیر چه صف بندی خطرناکی را شکل داده اند.
اینک ناسپاسی است نشنیدن صدای اعماق جامعه. به قول فیلسوفی آب رودخانه بزرگ هم می تواند زمینهای ما را مشروب کند و هم میتواند خرابی و ویرانی به بار آورد. ایران ما بیش از این تحمل خرابی و ویرانی را ندارد.
مردمِ به ستوه آمده؛ رضا علامهزاده
آنان که مشوق حضور مخالفان جمهورى اسلامى نه تنها در راىگیرىهاى رنگباختهى حکومت مذهبى ایران بلکه حتى در مراسم تشییع جنازهى هاشمی رفسنجانی، به صرف اختلاف منافعنش با سیدعلى خامنهاى بودند و این حرکات را ابراز مخالفت با رژیم اسلامى جا مىزدند حالا که بخشى از مردمِ به ستوه آمده در مشهد و کرمانشاه و تهران و حتى قم دست به اعتراض خیابانى زدهاند تمام خلاقیتشان را به کار گرفتهاند تا این اعتراضات را بىریشه و مشکوک جلوه دهند یا دستکم بر بىنتیجه بودن آن تاکید کنند و ادامهاش را موجب سختتر شدن شرائط سیاسى و اقتصادى همان مردم بدانند.
شعارهائى مثل "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" که دیروز در کرمانشاه سر داده شد تنها تنِ سردمداران رژیم را نمىلرزاند، اینگونه بهاصطلاح مخالفان را هم به وحشت مىاندازد. آنان شعار "یا حسین میرحسین" را ترجیح مىدهند چون هم رنگِ شیعهگرائى غلیظ دارد و هم داراى شکل روشن حمایت از بخشى از حاکمیت است؛ گیرم بخشى که مورد بىلطفى بخش دیگر قرار گرفته. حالا اگر شعارهائى ازین دست با شعار خالىبندانهى "کروبى دستگیر بشه، ایران قیامت میشه" همراه شود یک شکل انقلابى هم به آن داده خواهد شد!
تردید ندارم که اگر از دهان اعتراضکنندگان روزهاى اخیر در ایران شعار "الله اکبر" شنیده مىشد دیگر خیال مدافعان پنهان جمهورى جهالت در رسانهها و نشریات داخل و خارج از کشور راحت مىشد و کَکشان هم نمىگزید که این شعار نه تنها سالهاست از دهان حامیان حکومت فاسد اسلامى ایران در مىآید بلکه هر آدمکش تروریست اسلامى قبل از اینکه خودش را وسط یک بازار یا ایستگاه قطار منفجر کند همین شعار را سر مىدهد.
حالا وقتى شعارهائى که در اعتراضات مردمى شهرهاى مختلف ایران سر داده شده را مرور مىکنم مىبینم وحشت هر سه دسته - اصولگرایان، اصلاحطلبان و مدافعان پنهانشان - وحشتى به جاست.
اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!
سیدعلى حیا کن، مملکتو رها کن.
اسلامو پله کردین، مردمو ذله کردین!
اینکه این اعتراضاتِ خودجوش و مردمى تا کجا ادامه خواهد یافت و چه نتیجه یا نتایجى به بار خواهد آورد چیزى نیست که پاسخش برایم روشن باشد چرا که نه خود پیشگویم نه به پیشگوئى پیامبرانه هیچ پیامبرى اعتقاد دارم. همینقدر اطمینان دارم که اگر کسى واقعا مخالف رژیم فاسد اسلامى حاکم بر وطنمان است و خود مستقیم یا نامستقیم به این یا آن جناح حاکمیت وابسته نیست باید بهروشنى و بىپردهپوشى از حرکات اعتراضى مردم در ایران به هر طریق ممکن حمایت کند.
مىدانم که این حرف به گوش بسیارانى نخواهد رفت. آنان همچنان اعتراض مردمى را در دادن راى به کسى که یک وجب از خواست "رهبر" دور باشد، و یا در تشییع جسد دوستِ گلهمند "رهبر" مىبینند حتى اگر همان "رهبر" در مقابل دوربینهاى تلویزیونى بر جنازه او نماز خوانده باشد!