فریب دادن خود و دیگران تا مدتی میتواند فریبدهنده و فریبخورده را راضی نگاه دارد. اما به محض اینکه پرده فریب از واقعیت برداشته شد، فریبدهنده و فریبخورده آسیبهای جبران ناپذیری میبینند. نقش فریب وارونه کردن رابطه اسطوره و واقعیت است، یا به عبارتی وارونه کردن رابطه حقیقت و مجاز است. فریب واقعیت را پنهان میکند و آن را چنان نشان میدهد که افسانه است. گاه ممکن است فریب یک رخداد اسطورهای یا افسانهای را به شکلی نشان دهد که کسی در واقعی بودن آن هیچ تردیدی نداشته باشد. ارنست کاسیرر معتقد است که نقش دولتها اساساً تبدیل افسانه به واقعیت است[1]. اما واقعیت چیست؟ اکنون اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد، ده واقعیت که امرهای مستمر در تاریخ جمهوری اسلامی هستند، به عنوان درسهایی از جامعه شناسی سیاسی ایران برای شما بازخواهم گفت.
1- دستکم طی بیست سال سال گذشته با وجود محدودیتهای کامل، مردم ایران در تمام ادوار انتخاباتی به کسانی رأی دادند که برخلاف میل حاکمیت بود. تنها یک مورد استثنایی وجود داشت، که اگر قصد فریب خود و دیگران را نداشته باشیم، همین مورد نیز در راستای مخالفت با حاکمیت قابل ارزیابی است. اظهارنظر درباره دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را به تعلیق میگذاریم. اینکه نتیجه انتخابات حقیقت بود و یا خیر، این را هم به تعلیق میگذاریم. اگر مخالفان و موافقان تقلب، صدها و هزاران سند در اثبات و یا انکار تقلب در اختیار دارند، همه را به تعلیق میگذاریم. چون قصد داریم در این بخش درسهای خود را متوجه حاکمیت بگردانیم، فقط به اشاره یک حقیقت بسنده میکنیم. انتظار میرود که همین اشاره تمام حقیقت را از پرده بیرون بیاورد. آقای احمدی نژاد هزار و یک ویژگی داشت، اما از نقطه نظر آنچه که به این بحث مربوط میشود، نه از قول مخالفان، بلکه از قول اغلب وزرای او، و از قول اغلب اصولگرایان و از جمله دادستان کل کشور، او کلکسیون قانونگریزی و دروغ بود. وزیر کشور او، مرحوم کردان و معاون اول او، آقای رحیمی هر دو متخصص جعل سازی بودند[2]. خوب، دولتی که تخصص و حرفه رئیس آن و اعضای دولتش جعل و دروغ باشد، چگونه میتوانیم به آماری که دولت او از یک انتخابات حیثیتی و حیاتی ارائه میدهد، اعتماد کنیم؟ گوش دادن و درس گرفتن را از همینجا شروع کنید:
اول از همه حق بدهید که عجالتاً انتخابات 88 را به تعلیق بگذاریم. در انتخابات 84 آقای احمدی نژاد دو کار بزگ کرد. نخست آنکه، در نقش یک اپوزسیون ظاهر شد. دوم آنکه، با وعدههای پولی و ژستهای تودهای بخش بزرگی از عوام و حاشیهنشینان کشور را فریب داد. همین امروز هم، نه تنها بخشی ازحاشیهنشینان، بلکه بخشی از دانشجویان و شهرنشینان بر این اعتقاد هستند که آقای احمدی نژاد تنها کسی است که میتواند طومار حاکمیت را جمع کند. همین نگاه نیز به آقای رئیسی در همین دوره انتخابات ریاست جمهوری وجود داشت. اینجانب در نارمک تهران با سه گروه از جوانانی که ظاهر آنها گزارش دیگری از شخصیت و افکار آنها ارائه میداد، اما به نفع آقای رئیسی تبلیغ میکردند، گفتگو کردم. هر سه گروه از مخالفان سرسخت نظام جمهوری اسلامی بودند. نمیخواهم مدعی شوم که این سه گروه جوانان گزارش کامل حقیقت بودند. اما این پرسش که انگیزههای آنها و از جمله انگیزه هرزخوانندهای مانند تتلو چیست، در دستگاه نظری اصولگرایان بدون پاسخ میماند.
در انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری 24 میلیون نفر به آقای روحانی و بیش از 15 میلیون نفر اساساً در انتخابات شرکت نکردند. اگر عدهای بگویند تنها بخشی از مخالفان حاکمیت به آقای روحانی رأی دادند، و بقیه در زمره موافقان کلیت نظام بودند، این اظهارنظر نمیتواند بدون فریب خود و دیگران مطرح شود. اما اگر بخواهیم از فریب دست بشوئیم و حقیقت را باور کنیم باید به صراحت گفت: "مگر موافقان نظام با این همه تبلیغات از سوی حاکمیت، و حتی اظهارات صریح رهبری، چلاق بودهاند و یا مغزشان تعطیل بود که به نماینده نظام و ولایت فقیه رای ندهند"؟ حقیقت این است که تقریباً نزدیک به همه مخالفان وضع موجود به آقای روحانی رأی دادند. به عبارتی، نظام جمهوری اسلامی حداقل با یک جمعیت مخالف 40 میلیونی مواجه است. بخش بزرگی از طرفداران رئیسی هم به همان ترتیبی بود که عرض کردم.
مسئله مهم این است که مردم بیرون از دایره تعین شده، انتخاب دیگری ندارند. جامعه، انتخاب و رأی به آقای روحانی را وسیلهای میشناسند که به واسطه او میتوانند حداقل یک کانال تنفسی بیرون از نظم موجود داشته باشد. در یک عبارت ساده، جامعه روحانی و خاتمی را تنها منفذ تنفسی و یا یک کانال تنفسی بیرون از مدار بسته نظام سیاسی حاکم میشناسند.
2- فرض کنیم همه جامعه بطور مطلق و تام از وضع موجود و نظام موجود دفاع میکنند. 70 میلیون جمعیت ایرانی همه و همه قدم به قدم و با طیب خاطر تابع و مطیع اوامر حاکمیت هستند. سؤال اینجاست، اگر روزی روزگاری خدای ناکرده همه این 70 میلیون جمعیت مطلقاً مخالف و به حضور و وجود شما اعتراض داشتند، و اساسا چنین نظامی را اگرچه یک نظام الهی و آسمانی است برنتابند، چه باید بکنند؟ پرسش اساسی که هیچگاه نه مطرح شد و نه پاسخی برای آن ارائه شد، این است که: مردم ایران و جامعه ایران، از چه راهی میتوانند بگویند ما شما را نمیخواهیم؟ واقعیت این است که نظام انتخاباتی در ایران یک دور باطل است. بدین معنا که سامانه انتخابات به گونهای است که نظام همواره خود را تأیید میکند. به قول علمای سیاسی یک نظام ابطالناپذیراست. اکنون به عنوان یک فرضیه و یا طرح نظری و علمی میگوئیم، اگر این مردم شما را نخواهند چگونه باید خود را نشان دهند؟ اگر پارهای از نظرها مانند مصباح یزدی بر این باور باشند که برای استمرار مشروعیت و حکومت نیازی به آراء مردم نیست، نخست آنکه، صاقانه و به صراحت و رسماً به عدم خواست مردم اعتراف کنید. دوم آنکه، چگونه حکومتی که اکثریت بالای جامعه با آن مخالف هستند، جز از راه اعمال زور و نشان دادن داغ و درفش، آنهم در دنیای امروز که عصر اطلاعات، ارتباطات، آگاهی و رهایی است، می تواند حکم براند؟
3- اساساً حاکمیت با هرگونه تجمع اعتراضی مخالف است. و اساساً مهم هم نیست که برخلاف قانون اساسی خودنوشته عمل میکند. چه آنکه قدرت، نه به هیچ قاعدهای متکی است، و نه در برابر هیچ قانون و قراری تعهد دارد. مقامات جمهوری اسلامی گویی اینکه پس از 40 سال آموزش دیدن در قدرت و حاکمیت، به خوبی و به درستی تربیت شدهاند که مقتضی خواست قدرت اظهار نظر کنند. این هم متاسفانه یک آفت بزرگی است که دیگر به هیچ وجه نمیتوان یک زبان مشترک با حاکمان پیدا کرد. تقسیم کامل است: حاکم و محکوم. در نتیجه زبان هم مقتضی این تقسیمبندی کامل است: زبان حاکم و زبان محکوم. خاصه آنکه، کسانی که امروز 40 سال تجربه حکمرانی را دارند، از آغاز نوجوانی و جوانی به موقعیت و مقام صدارت و وکالت و ریاست رسیدهاند. در نتیجه تمام آموزشها و تربیتهای آنها، آموزشها و تربیتهایی است که در درون حاکمیت و مقتضیات قوانین و ماهیت قدرت بدست آوردهاند. این خیلی بد است و بداقبالی بزرگی است برای حاکمان، که همه آموزشها و تربیتهای آنها از خلال حکمرانی بدست آمده است. حتی آن قسم از آموزشها و تربیتهایی که به دوران قبل از انقلاب مربوط میشوند، یا بسیار کمرنگ، یا به دلیل فقدان اندیشه راهنمای آزادی، بکلی در آموزش و تربیت حکمرانی بیرنگ شده است. از این روست که متأسفانه باز تکرار میکنم که زبان حاکم و محکوم کامل شده است. با این وجود هنوز فرض میگیرم که شاید بتوان نه از راه همزبانی، بلکه از راه هشدار و انذار نسبت به وضعیت پیشارو، نوعی فهم مشترک در مفاهیم ایجاد کرد. به همین دلیل به حکمرانان عرض میکنم،
4- ابتدا از مسائل روشن شروع میکنیم، تا قدری جلوی خودفریبی را بگیریم. وزیر کشور در یکی از اظهارت خود گفت، کل جمعیت تظاهر کننده در تمام کشور 41 هزار نفر بودند. از این مسئله درمیگذریم که در حوادث 88 وقتی اینجانب با چشمان خود جمعیت چند ده هزار نفری و در ماههای نخست جمعیت چند صدهزار نفری را در نقاط مختلف شهر مشاهده میکرد که در هولناکترین شرایط خطر و مرگ در خیابانها حضور پیدا میکردند، در همان ایام روزنامه کیهان کل جمعیت تظاهرکننده را 6 هزار نفر تخمین میزد. اما فرض میگیرم که وزیر کشور مثل کیهان قصد ندارد اینگونه با کوچکنمایی اعتراضات، اسباب نادیده گرفتن آنها را تعقیب کند. آقای وزیر و دیگرانی که جمعیت اعتراضی را چه در سال 88 و چه در زمان حاضر، اینگونه آمارشناسی میکنند، یا قبل از انقلاب در تظاهرات نبودند و یا اگر بودند، با هدف نادیده گرفتن اوضاع آن ایام، قصد فریب دارند. در این جا لازم است توجه شما را به تظاهرات قبل از انقلاب جلب کنم،
الف) اولین تظاهرات پس از مرگ مرحوم دکتر شریعتی و در اعتراض به مرگ او در شهر اهواز با 20 نفر شروع شد. دومین اعتراض پس از مرگ مرحوم مصطفی خمینی از مسجد حسینه اعظم شروع شد، در مجموع حدود 30 الی 40 نفر جوان بودیم که به طرف مرکز شهر حرکت کردیم. 20 دقیقه بعد به دلیل حمله پاسبانهای معمولی با باتونهای معمولی، پراکنده شدیم. تقریبا تا ماهها بعد و تا سال بعد، هم در اهواز و هم وقتی به تهران میآمدم، جمعیت تظاهرکننده که خطر به خود میخریدند و با نیروهای سرکوبگر که از حد چند گروه پاسبانی و چند گروه سربازان ارتش تجاوز نمیکردند، در سراسر شهر اهواز بیش از 1000 نفر نبودند و در تهران بیش از چندهزار نفر نبودند. هم اکنون نیز همه آنهایی که در انقلاب بودند میتوانند شهادت بدهد که تا زمانی که تظاهرات و انقلاب خطرناک بود و جنگ و گریز بود، یعنی چیزی در حدود یک سال اول، تنها و تنها نیروهای انقلابی مرکب از جوانان و دانشجویان در آن شرکت داشتند. به تدریج هم که انقلاب گستردهتر میشد و جمعیتهای بیشتری به صفوف آن میپیوستند، بازهم در شرایط خطر و التهاب (آنهم با آن حجم بچهگانه سرکوب)، جمع تظاهرکنندگان در تهران یک صدم تظاهرکنندگان در سال 88 نمیرسید. حالا این حجم از تظاهرات را با حجم نیروهای سرکوب در سال 88 مقایسه کنید. اگر کسانی نرفتهاند و ببینند، ولی فیلمهای آن وجود دارد. زمانی مرحوم خمینی در 15 خرداد خطاب به رژیم گفت: شما با پاسبان و سرنیزه برسر مردم ایستادهاید، اگر راست میگوئید پاسبانها را از توی خیابان جمع کنید، آنگاه ببینید دو روز دوام میآورید (نقل به مضمون)[3]. بعد از انقلاب، پاسبان سابق ابقاء شد و دو پاسبان دیگر به نامهای سپاه و بسیج کنار آن به وجود آمدند. اجازه بدهید باز برای آنکه مانع خودفریبی حاکمان شویم، توجه شما را به اعتراضات سال 88 جلب میکنم. روزی که بعد از تظاهرات عاشورا 88 حکمرانان با تبلیغات صدا و سیما قانع شدند که در عاشورا عدهای به شادمانی پرداختند (حالا معلوم نیست این شادمانی چگونه بود؟ چون هرگاه اینجانب از لابلای صفوف کماندوها نزدیک تظاهرات میشدم، میزان استرس در حد سکته کردن بود. حالا این وسط چگونه در عاشورا جشن و شادمانی بپا کردند، خدا داند. دستکم هیچیک از حکمرانان در آن ایام هم نخواستند گزارش مشاهدات میدانی آقای دکتر مهدی خزئلی را در روز عاشورا، بخوانند و ببینند[4])، دستگاه قوه قضائیه اعلام کرد که حکم کسانی که از این به بعد بیرون بیایند، محارب است. همین حکم برای اینجانب کافی بود که به همه اعلام کنم، که جنبش به پایان رسید. این حکم یعنی هزینه هر تظاهرکننده مساوی است با مرگ. حکمرانان دقت نمیکنند که در حرکت اعتراضی سال 88 حجم نیروهایی که شهر را به کنترل خود در آوردند، از صدها و شاید هزاران موتور سوار، از نیروها و یگانهای ویژه ارتش گرفته تا نیروهای بسیج، از نیروهای کماندویی نیروی انتظامی گرفته تا لباس شخصیها، از نحوه و تنوع مسلح شدن آنها، با کلاه کاسکت، بدون کلاه کاسکت، با جلیقه و بدون جلیقه، با لباس شخصی، با باتونهای برقی، با شوکر، با زنجیر، با گاز فلفل (که در یکجا برای پادرمیانی توی صورت من و همسرم پاشیدند) از تعداد ماشینهایی که فقط هیبت آنان ترسناک بود، از دالانهای عریض و طویلی که نیروهای کماندو در مراکز شهر ایجاد میکردند، که گاه برای عبور باید از این دالانها رد شد، همه و همه در اندازهای بودند که بدون خوردن چند قرص آرامش بخش محال بود نزدیک تراکم این نیروها شد (که در یک مورد شاهد بودم که چگونه یک دختر خانم وقتی با یک فاصله دور از نیروهای نظامی میخواست به منزل خود که در همان حوالی بود بازگردد، داشت از فرط ترس سکته میکرد). بعد میگوئید چندهزار نفر بیشتر نبودند؟ اصلا این چه هنری است که ادعا شود به تظاهرات خاتمه دادیم و یا چند صدنفر بیشتر نبودند؟ اگر هنر است و می خواهید هنر بیشتر به خرج دهید، خوب است با فانتوم و اف 15 و با تجهیزات زرهی و خمپارهاندازه و تیربارهایی که روی پشت بامها نصب میکنید، شهر را به تصرف در بیاورید و بعد بگوئید، تعداد تظاهرکنندگان و مخالفان نظام 4 نفر بیشتر نبود. لابد آن 4 نفر هم دیوانه بودند.
اصلا بگوئید 20 نفر، مگر کجای دوران انقلاب ما که یک به صد این ارعاب وجود نداشت، مردم در جنگ و گریز در جمعیتهای بزرگ ظاهر شدند؟ بله وقتی خطر برطرف شد، در اولین راهپیمایی عید فطر و پس از آن در اربعین 57 مردم بدون هیچ بیم و واهمهای به خیابانها آمدند و اسمش را گذاشتیم انقلاب.
من تردید ندارم و شما هم حتم دارم تردید ندارید که اگر همان شرایط بیخطر را برای مردم به وجود بیاورید، جمعیت میلیونی که چه عرض کنم، شهرهای کوچک هم در جمعیتهای میلیونی در خیابان حاضر میشوند، تا مراتب نفی و اعتراض خود را فریاد کنند. و فراتر از آن، اثبات این ادعا چندان دشوار نیست که حتی اگر حجم ارعاب و وحشت و میزان کنترلها در سال 88 و در شرایط حاضر، در حد همان گروههای پاسبانی و سربازی دوران شاه تقلیل پیدا میکرد، حتی در شرایط خطر و جنگ و گریز، مردم برای نشان دادن اعتراض و مخالفت خود صدها برابر دوران انقلاب بیرون میآمدند. انصاف در قضاوت هم چیز خوبی است.
5- یکی از مدعیات حاکمیت این است که معترضین دست به تخریب میزنند. و گاه حداکثر کاری که میکنند، این است که بین آشوبگران و معترضین تفکیک قائل میشوند. برای اینجانب که هم قبل از انقلاب در صف انقلاب بودم و هم در سال 88 بسیاری از روزها را اگر نه به عنوان یک جنبشگر و یا به عنوان یک فتنهگر، اما قطعا به عنوان یک محقق از نزدیک شاهد اعتراضها بودم، روشن نیست که مراد و مقصود حاکمیت از تخریب و آشوب چیست؟ مگر خود ما در دوران انقلاب در اولین تظاهراتی که به پا کردیم یک راست سراغ سینماها و بانکها نرفتیم و به شکستن شیشههای آنها به عنوان نماد حاکمیت، اقدام نکردیم؟ مگر در موقع پرتاب گاز اشکآور برای خنثی کردن اثر آن، لاستیک اتومبیلها را نمیسوزاندیم؟ در سال 88 حداکثر تخریبی که قابل مشاهده بود همین آتش زدن سطلهای زباله برای خنثی کردن اثرات گاز اشک آور و یا ایجاد مانع برای عبور اتومبیلهایی بود که با آنها برخورد میشد. در موارد معدودی هم که به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد، اتومبیلهای نیروهای انتظامی را به آتش میکشیدند. خوب مگر در جنبش اعتراضی وال استریت و یا در جنبش اعتراضی انگلیس، جنبشگران اتومبیلهای پلیس را در موارد بسیار بیشتر به آتش نکشاندند؟ این منطق دوگانه با هدف فریب صورت میگیرد و یا با هدف گزارش واقعیت؟ به علاوه قابل درک است که وقتی یک حرکت اعتراضی از سوی تهدیستان صورت میگیرد، آنهم بدون هیچ تشکیلات، بدون هیچ رهبری و بدون هیچ سازماندهی، طبیعی و روشن است که که پارهای محدود از حرکتهای تخریبی و حتی آشوبگرانه صورت میگیرد. این وضعیت در حرکتهای اعتراضی به خصوص از ناحیه تهیدستان کاملا طبیعی است. اگر حرکتهای اعتراضی مجال سازماندهی و هدایت میداشتند، آثار و خطرات زیانبار آن بسیار کمتر بود. چنانچه بدنامترین و حتی غیرمطمئنترین جریانهای اپوزسیونی در داخل و خارج از کشور، پیامهای خشونتزدایی به معترضین ارسال میکردند.
6- این ادعا که اعتراضات از ناحیه عربستان و یا داعش صورت میگیرد. هم بیاساس است و هم به شدت خطرناک و بر ضد امنیت ملی است. بیاساس است چون: مگر طی یکی دو سال اخیر یک رشته از اعتراضهای صنفی از ناحیه کارگران و از ناحیه مالباختگان صورت نگرفت که روز به روز بر دامنه آن افزوده میشد؟ این اعتراضات طبق گزارشها، بیش از صدها بار در دهها شهر صورت گرفت. خیلی روشن بود که این اعتراضات وقتی با یک رشته از عوامل دیگر دست به دست دادند، به یک خیزش عمومی منجر شود. این عوامل کدام بودند:
الف) روایت خُورد و بُردها و فسادهای مالی در این چند سال اخیر که تقریباً در تاریخ خُورد و بُردهای جهان یک نمونه تمام عیار بود، باید یک جایی در اعتراض عمومی سربا زمیکرد. هر کجای جهان اگر یک به صد این حجم از اختلاسها به وجود میآمدند، تا کنون صدبار زلزله اتمی نظام سیاسی آن کشور را زیر رو میکرد. خیلی وقاحت میخواهد که هیچ اتفاقی در کشور صورت نگرفته، کلی هم طلبکار باشند.
ب) فتنه خواندن اعتراضات ۸۸ با فریب خود و هواداران خود تا چند صبا اثرگذار بود. اگر به تعبیر خود حاکمان امروز شخص آقای احمدی نژاد و تیم همراه او کلکسیون دروغ و نقض قانون بودند، نمیتوان اعتراض مردمی را نسبت به آن جریان در سال ۸۸ فتنه نامید ولو اینکه بعضی از مسئولان را خوش میآمد یا نمیآمد. اگر مردمی در برابر چنین دولتی قیام نکنند باید به حال زار آنها گریست. خوب است آنها که خود را بر قلّه عدالت و ارزشهای انسانی و الهی مینشانند قدری از جفرسون سومین رئیس جمهور آمریکا بیاموزند که وقتی در پاریس بود و خبر شورش دهقانان به رهبری جوانی بنام شیزو به گوش او رسید گفت: «از آشوب دهقانان نترسید، از روزی بترسید که مردم بخاطر ترس نتوانند بر حاکمان خود برآشوبند».
آن اعتراضات به ظاهر خاموش شدند. اما اگر اندکی از جامعه شناسان و به ویژه جامعه شناسان سیاسی مدد میگرفتند، درمییافتند که در تمام دنیا و به خصوص در ایران، جنبشهای اجتماعی به ظاهر خاموش میشوند. اما در پس زمینه ناخودآگاه جمعی و یا وجدان جمعی، متراکم میشوند. انرژی اعتراضات هرگز از میان نمیروند، بلکه در برهههای بعد در نازکترین لایههای زندگی سیاسی و اجتماعی، به سطح جامعه وارد میشوند و اعتراض و جنبشی بس سنگینتر و فراگیرتر ایجاد میکنند. چنانچه حرکت اعتراضی سال 88 به خودی به خود به وجود نیامد، بلکه حاصل دهها حرکت اعتراضی جوانان و دانشجویان طی ده سال قبل از آن بود.
ج) زخم ناشی از مال باختگان کم نبود که زخمها یکی پس از دیگری کل پیکره جامعه را به درد و رنجی بزرگ مبتلا کرد. در حالی که جامعه کاملاً رنج دیده و زخم خورده از وضعیتی بود که بدان مبتلا شده بود، درز پیدا کردن اخبار بودجههای صدها میلیاردی برای هزینه کرد دستگاههای غیرمولدی که علیالقاعده باید الگوی قناعت، الگوی نان به نمک خوردن، الگوی فدا شدن و الگوی معنویت و رویگردانی از زخارف دنیوی باشند، و نهایتاً الگوی استقلال باشند، تا استخوان درد و رنج جامعه را عمیقتر کرد.
د) رویگردانی آقای روحانی بعد از دور دوم انتخابات از مردم به طرف دستگاههای قدرت و به طرف همانهایی که مردم در مخالفت با آنان به او رای دادند، روح عمومی جامعه را بشدت جریحهدار کرد. در واقع حرکت چرخشی دولت روحانی، نوعی دهن کجی به آراء عمومی و دهن کجی به وظیفه نمایندگی بود. اگر آنچه که در بند نخست همین متن آوردیم، مردم تنها و تنها به این دلیل به آقای روحانی و دولت او رأی دادند که او را تنها منفذی میشناختند که بیرون از مدار بسته حاکمیت امکان تنفس به آنها میداد. اگر شخص رئیس جمهور ذرهای به وجدان اخلاقی و انسانی و دینی پایبند بود، یا کاملا به وظیفه نمایندگی خود عمل میکرد و یا آنکه با یک عذرخواهی از مردم میخواست که قادر به ایفای این وظیفه نیست و عطای حاکمیت را به لقایش میبخشید.
حاصل اینکه، هر حکومتی بود بجز حکومتهای کاملاً خودکامه، این تحلیلها و گزارشها را به عنوان درس آویزه گوش خود میساخت. اما گویی اعتیاد حکمرانان به قدرت و حفظ دیوانسالاری قدرت به جایی رسیده است که آدمی را از این همه ناشنوایی در شگفت میماند.
اما اظهار نظرها درباره دخالت داعش و عربستان بسیار خطرناک است. زیرا،
الف) این اظهارنظرها و ادعاها نافی و ناقض ادعاهایی است که حضور در سوریه و جنگ با داعش را توجیه میکرد. بطور مکرر مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه اظهار میکردند و میکنند که اگر در سوریه نمیجنگیدیم اکنون باید با داعش در تهران و در شهرها میجنگیدیم. بدتر و خطرناکتر از این اظهارنظر ممکن نبود که بگوئیم نیروهای داعش بطور ناگهانی و برنامهریزی شده در بیش از 50 شهر ایران حضور پیدا میکنند، آتش میزنند، از شورشیان گرفته تا پلیس را میکشند، و شعارهای جمعیت را به دلخواه خود هدایت میکنند. اینگونه حضور داعش در براه انداختن و یا هدایت آشوبگران و برنامهریزیها برای ادامه و استمرار آن، حتی برای یک هفته، صدبار بدتر از بارها حمله تروریستی است که داعش میخواست با حضور خود در ایران به نمایش بگذارد.
ب) اظهارنظرها درباره دخالت عربستان نیز خطرناک و بر ضد امنیت ملی است. مضحکه این اظهارات زمانی بیشتر میشود که از سوی دبیر شورای امنیت ملی بیان میشود. گویی اعتیاد به قدرت به اندازهای است که الفبای فهم امنیت را هم در مخیله خود از دست میدهند. چگونه یک کشور میتواند در بیش از 50 کشور آشوب به پا کند؟ حضور عوامل یک کشور عربی از جنوب کشور گرفته تا شمال و از غرب کشور گرفته تا شرق، از مناطق سنی نشین گرفته تا مناطق شیعه نشین، تا حتی در مناطقی که کاملاً پایگاه ایدئولوژی رسمی حاکمیت است، به جد تهدید کننده امنیت ملی است. حرکت اعتراضی مردم نیز در سال 88 با تزریق 100 میلیارد دلار به رهبران آن، به عربستان نسبت داده شد. این دروغهای گزاف تنها برای خام کردن افرادی است که وقتی در اوامر و نواهی قدرت ذوب میشوند، توانایی فکر کردن را کاملاً از دست میدهند. دبیر شورای امنیت ملی و سایر اظهارنظرها گویی اینکه در همان دام بیاعتنایی افتادهاند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب در آن گرفتار است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی به این حقیقت که قاطبه مردم و یا نزدیک به همه مردم ایران چی فکر میکنند، کاملا بیاعتنا است. و حتی نسبت به اینکه نخبگان فرهنگی و علمی کشور، اساتید و دانشجویان چه استدلالی بر علیه این شبکه رسانهای به خرج میدهند، کاملاً بیاعتناست.هانا آرنت در کتاب خود شرح مبسوطی از ویژگی جنبشهای توتالیتاریستی ارائه میدهد. از جمله یکی از ویژگی مهم توتالیتاریستها این است که نسبت به استدلال مخالفان خود بیاعتنا هستند[5]. متاسفانه دیری است که بیاعتنایی به استدلال مخالفان در روح و افکار مسئولان کشور چنان رخنه کرده است، که دقیقاً مصداق آیهای شده اند که قرآن میگوید خداوند بر دلهای آنها قفل زده است[6].
ج)همینجا اضافه کنم که دفاع یک دولت فاسد و شبکههای رسانهای وابسته به دول غرب از یک حرکت اعتراضی، درست و یا نادرست بودن آن حرکت اعتراضی را نشان نمیدهد. چنانچه هم در پیش از انقلاب بی بی سی به شبکه رسانهای انقلاب بدل شده بود و هم در همین دوران اخیر، حمایت صریح تمام دول جهان از جمله کشورهای دشمن از براندازی قذافی و صدام حسین، چیزی از حقانیت قیام مردم لیبی و عراق نمیکاست. متقابلاً ایستادگی یک دولت در برابر دولتهای فاسد از جمله ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیل، چیزی به حقانیت آن دولت ها نمیافزاید. مثال آن در تاریخ معاصر فراوان است. خطر دیگر اظهارات دبیرشورای امنیت ملی اینجاست که نسبت دادن حرکتهای اعتراضی مردم به کشورهای خارج، خطر و تهدید جدی برای مخدوش کردن مرزهای اخلاقی یک حاکمیت است.
7- اعتراضات اخیر به گفته خود مسئولین ریشه در نابسامانیهای اقتصادی دارند. مسئله بیکاری، مسئله رشد اقتصادی، مسئله تهدید همه جانبه محیط زیست، مسئله گسترش بیابان در کشور، مسئله مصرفزدگی در جامعه، مسئله افزایش روزافزون نظام توقعات در جامعه، مسئله تحریمها و هر روز و هرسال کشور را در فراز و نشیب تهدیدها و تحریمها بردن، مسئله 11 میلیون جمعیت حاشیهنشینی در کشور، مسئله گسترش روزافزون آمار اعتیاد در کشور، مسئله فساد اداری که روی دست تمام جهان زدهایم، مسئله مرگ و میر تصادفات جادهای که مقام نخست را در جهان داریم، مسئله آمار خودکشیها، آمار قتلهای خانوادگی، آمار مصرف مواد آرایشی که سرآمد منطقه هستیم، مسئله دروغگوییها و بیاعتمادیها، مسئله بیماریهای عصبی که ناشادترین کشور جهان هستیم، اینها مسائلی نیستند که با این دولت و آن دولت و حتی با استخدام کردن تمام نخبههای جهان حل شوند. هر راهحلی که ارائه شود جز دروغ گفتن به جامعه کاری از پیش نمیبرد. رشد اقتصادی را به 6 درصد که هیچ، به 60 درصد هم برسانید ، یا توجه به ناامنیها و تلاطمها در حوزه سیاست، و با توجه به گرایشها به بحران دائمی، دور بعد توسط دولت بعد، به رشد منفی خواهیم رسید. حتی اگر به رشد منفی نرسیم، رشد اقتصادی، توسعه اقتصادی نمیشود، و اگر به توسعه هم برسیم، با توجه به زمینههای فلسفی و فکری تولید فساد اداری و تخریب دائمی محیط زیست به توسعه پایدار نمیرسیم. حاصل آن چیزی جز تخریب دائمی کشور در یک مدار بسته نیست. واقع این است که راهحلها در یک مدار بسته به ضد راهحل تبدیل میشوند. این حقیقت بس مهمی است که حکمرانان چشم و گوش خود را بر روی آن بستهاند.
8- در جاهای دیگر گفتهام و باز تکرار میکنم، مسئله شیعه گرایی و حمایت از شیعیان منطقه، بدترین آفتی است که کشور را در بحران دائمی و در مدار بسته فقر و تهدید نگاه داشته است. مداخله در سرنوشت کشوهای دیگر و وابسته کردن دولتها و گروههای سیاسی کشورهای دیگر، خدمت به آنها نیست، آموزش آنها در خیانت کردن به کشور است. همانگونه که گرفتن هرگونه کمک مادی و تسلیحاتی از کشورهای دیگر برای گروهها و جریانهای سیاسی در داخل کشور، فلاکت سیاسی و خیانت بزرگ محسوب میشود. به همین ترتیب کمک مادی و تسلیحاتی به دیگران و وابسته کردن آن به خود، آموزش آنها در خیانت به کشور است. این تقسیمبندی که ما خوبیم و دیگران بد، از نفسِ نقضِ استقلال که بالاترین خوبی و بالاترین فضل یک دولت و جریان سیاسی است، نمیکاهد.
کمکها و مداخلات تا زمانی که در حد کمک معنوی بمانند، تا وقتی که این کمکها مشمول یک طرز فکر خاص و یا یک آئین خاص نباشند، بلکه صرفا حقوق ملل ستمدیده مد نظر باشند، اقدامی پسندیده، برحق و مورد قبول حقوق بین المللی است. اما بر هیچکس پوشیده نیست که کمکهای ایران کاملا مداخلهجویانه و با هدف گسترش قدرت و حوزههای نفوذ صورت میگیرد. به علاوه از این نظر حتی مشکلی نیست که ایران نقش یک استعمارگر مخرب را در منطقه ایفاء کند. مشکل از جایی آغاز میشود که این نقش با دو مانع اساسی روبروست. مانع اول بودجه اقتصادی کشور است. ایران بدون به فقر کشاندن کشور نمیتواند به این نقش خود ادامه دهد. مانع دوم وارد شدن در یک مدار بسته و دائمی بحران است. زیرا تمام کشورهای منطقه رویاروی این نقش قرار گرفتهاند. این نقش، کشور عربستان را از حد یک کشور عقبمانده فرهنگی و عقبمانده سیاسی ، و تنها به یمن دلارهای نفتی، به یک کانون و مرجعیت سیاسی و مصیبت در منطقه تبدیل کرده است. این نقش داعش را به عنوان یک جنبش ضدشیعی پدید میآورد. این نقش افکار عمومی منطقه و حتی جهان اسلام را بر ضد نه تنها ایران، بلکه بر ضد ایرانیت سوق داد. یک مطالعه میدانی دقیقاً این ضدیت را به ما نشان میدهد.
دولت و نظام جمهوری اسلامی نمیخواهند بپذیریند که بخش بزرگی از بیچارگیهای اقتصاد کشور ناشی از همین نقش مداخلهجویانه و گسترش شیعهگرایی در منطقه است. رشد و توسعه اقتصادی و از بین بردن فقر و بیکاری به باز شدن رابطه اقتصادی و سیاسی، و ایجاد امنیت داخلی و بین المللی نیاز دارد. پروژه اتمی کردن کشور با صرف صدها میلیارد دلار مستقیم و صدها میلیارد دلار هزینههای جانبی دیگر، کشور را به فقر و نکبت طولانی کشاند. توافق برجام هرچند یک تسلیمنامه محض و نادیده گرفتن این حجم از سرمایهگذاریها بود. اما دولت نتوانست آن را وسیلهای برای بازشدن مدار بسته قهر و خشونت در درون و بیرون مرزها بگرداند. راهحل صیح این بود که رئیس جمهور به آشکار با مردم هزینههای مصرف شده و اهداف تعقیب شده این پروژه را بازمیگفت. راهحل این بود که رئیس جمهور به آشکار به مردم میگفت، هم به دلیل بودجه کشور و هم به دلیل تهدیدها و تحریمها، قادر به ادامه این پروژه نبودیم. راهحل این بود که رئیس جمهور پیامدهای پروژه اتمی را بر فقر و نکبتی که دامنگیر جامعه میشد، با مردم بازمیگفت. راهحل این بود که به مردم بازمیگفت که، اگر پروژه اتمی کشور تنها اهداف علمی را تعقیب میکرد، پس چرا هر زمان که بحث محدودیت به میان میآمد، این نظامیان و افراطیها بودند که برآشفته میشدند؟ مگر محافل حقوقی بین المللی ابله و احمق هستند که این نیّات را درنیابند؟ اگر رئیس جمهور قادر به ایفای نقش نمایندگی خود نیست، عزت دنیا و آخرت او این بود که با توضیح و بیان حقایق استعفای خود را تقدیم ملت میکرد. اما او هم گویی آموزش دیده و تربیت شده همین نظام قدرت است، و بسیار دشوار است که از آموزشها و تربیتهای خود دست بشوید.
9- سه سال پیش، وقتی مدیر عملیات پالایشگاههای پارس جنوبی نزد اینجانب آمد تا به اظهارات و نظرات کارمند دون پایه خود درباره علل مفاسد اداری، گوش دهد. به او یادآور شدم که نه تنها هیچ ارادهای برای از بین بردن فساد اداری وجود ندارد، بلکه تمام جلسات، سمینارها، دستوالعملها، ایجاد نظام سلامت اداری، همه و همه با این هدف صورت میگیرند که هیچ کاری انجام نشود. او با ذوق و شوق مایل بود به نظرات خود ادامه دهم. و حتی در میان صحبتها، وقتی یکی از روسای اداره بیمقدمه وسط مباحث ورود کردند، گفت اجازه بدهید داریم نزد آقای فعال تلمذ میکنیم. برای او از نظام جانشینی و پیشرفت صحبت کردم. از معیارهایی که افراد سازمان میتوانند تحت لوای آن هرم سلسله مراتبی قدرت و شؤنات اداری را به مراتب بالاتر طی کنند. شرح ماجرای نظام جانشینی را به مثابه یکی از ریشههای اصلی فساد اداری که به هیچ وجه قابل حل شدن نیست، توضیح دادم. زیرا معتقدم که حل این مسئله به نفی سامانهای میپردازد که نظام سیاسی و اداری کشور بر اساس آن سامان گرفتهاند. برای او توضیح دادم که چگونه فساد ساختاری در کشور هیچ راهحلی ندارد. زیرا معیارهایی که در نظام جانشینی و پیشرفت اداری وجود دارند، بر اساس مقتضیات سیاسی در نظام قدرت طراحی شدهاند. این معیارها دوری و نزدیکی با ایدئولوژی نظام قدرت، را اندازهگیری میکند. براساس این معیارها نظام اداری پس از 35 و 36 سال آموزشها و تربیتها، به گونهای سامان یافته است که نوعی نفاق و ریاکاری آشکار روابط سازمانی را تحت تأثیر خود قرار داده است. نظامی که 35 سال فریاد مبارزه و جنگ با منافقین را برتارک آسمان نواخته است، دیری است که در سازوکار نظام اداری، خود به کارگاه تولید نفاق تبدیل شده است. در چنین نظامی تکنوکراتهای خنثی که به نوعی خود را سازگار با نظام قدرت نشان میدهند، سریعتر از دیگران راه سلسله مراتبی پیشرفت را در هرم قدرت طی میکنند. حتی حزب الهیهایی که تا حدی صداقت دارند و مستقل هستند، محلی برای ارتقاء در سلسله مراتب سازمان نمییابند. نظام اداری تکنوکراتهای و بورکراتهای خنثی و تسلیم را به آنها ترجیح میدهد. برای مدیر عملیات شرح دادم که اکنون فکر میکنید بعد از 35 سال چه اتفاقی میافتد؟ مدیر باز هم مایل به شنیدن اظهارات اینجانب بود. برای او شرح دادم که پس از 35 سال شما نه با یک نظام اداری، بلکه با یک باتلاق مواجه هستید. زیرا همه آنهایی که میتوانند در پرده نفاق دوام بیاورند و در هرم سلسله مراتب قدرت و پیشرفت کورس رقابت از دیگران بربایند، به جزئی از سامانه فساد و تبهکاری تبدیل میشوند. نظام آموزشی و تربیتی در الگوی سلسله مراتبی پیشرفت، براساس آموزههای اثباتی و روشهای اثباتی سامان گرفتهاند. از این نظر، در این سامانه محلی برای نگاهها و تفکر انتقادی باقی نمیگذارد. برای مدیر عملیات توضیح دادم که حتی اگر فرض کنیم رئیس جمهور و بالاتر از او رهبری، از جمله منزهترین شخصیتهایی باشند که خداوند در جهان خلق کرده است. اما طی 35 سال، دور تا دور خود حلقهای از یک باتلاق انسانی پدیده آوردهاند. آنها هیچ انتخابی بیرون از باتلاق انسانی ندارند. تمام انتخابهای آنها از درون همین باتلاق صورت میگیرد. حتی زمانی که دست به انتخابهایی چون رئیس مبارزه با مواد مخدر یا رئیس مبارزه با مفاسد اداری میزنند، چارهای جز انتخاب کردن از میان همین باتلاق انسانی ندارند. به همین دلیل است که معتقدم، نه تنها هیچ ارادهای وجود ندارد، بلکه تعمداً بنا بر این است که هیچ کاری صورت نگیرد. مدیر عملیات آقای منبتی پس از شنیدن اظهارات اینجانب، رفت که رفت و هرگز پشت سرخود را نگاه نکرد. یکسال بعد به یمن حسابرسی فساد مالی وی برملا شد. با وجود آشکار شدن فساد مالی و عزل از منصب مدیریت، اما باتلاق انسانی انتخاب دیگری جز او نداشت. او موفق شد در همین باتلاق انسانی، مجددا به عنوان مدیر پالایشگاههاشمینژاد در سرخس انتخاب شود. نیازی نبود تا دریابیم کسی که بیشتر خود را متشرع نشان میداد، از همه فاسدتر و منافقتر بود. کافی است به کارنامه دارائیهای 170 میلیاردی و 200 میلیاردی هر یک از وزراء فعلی و قبلی نظر بیاندازید. این داراییها در یک نظام بیادعا و سرمایهدارانه هیچ مشکلی نبود. حتی از جهاتی میتوانست اسباب پیشرفت جامعه شود. اما در نظامی که قاعده خود را بنا به وعدههای انقلاب، تا امروز، دفاع از محرومان و مستضعفین میشناسد، پوزخندی آشکار به جامعه فقرزده ایرانی است. این دسته از وزراء و مدیران که امروز به یمن امتیازهای ارشدیت کورس از بدترین نظامهای سرمایهداری ربودهاند، از خود نمیپرسند که مشروعیت خود را در ابتدا، از کجا بدست آوردهاند؟ چگونه شد و چرا آنها نسبت به خیل عظیم متخصصان و توانمندان دیگر در نظام اداری کشور ارجحیت پیدا کردند؟ تنها طرح حقوقهای نجومی یک کشور با این همه نابرابریها، مسئله نبود. مسئله اصلی که هرگز مطرح نشد و مطرح نخواهد شد، خاستگاه مشروعیت این دسته از مدیران و دولتمردان است. در حقیقت اگر بخواهیم ریشه مفاسد اداری را جستجو کنیم و از آنجا به ریشه اعتراضات جامعه پی ببریم، باید از دوگانگیای یاد کرد که خاستگاه مشروعیت مدیران و دلتمردان، با نظام جانشینی و سلسله مراتبی ایجاد کرد. در خاستگاه مشروعیت با الگوی فداکاری و ایثار و پرهیزکاری مواجهایم، اما در نظام سلسله مراتب جانشینی، با ناپرهیزی کامل در تسلیم مناقانه نسبت به قدرت مواجه هستیم. وقتی این دوگانگی ساختاری به وجود آمد، از همان زمان باید درمییافتیم که این دوگنگی حاصلی جز تولید دائمی فساد ببار نمیآورد.
10- آنچه در بند 8 و 9 اشاره کردم، نشان میدهد که نظام سیاسی خواه در سیاست داخلی و خواه در سیاست خارجی گرفتار یک مدار بسته است. مسئله فقر، نابرابری و بیکاری به هیچ وجه در یک مدار بسته راهحل پیدا نمیکنند. تغییر این دولت به آن دولت، صرفاً جابجایی در مدار بسته قدرت است. بنا به آمار، متوسط رشد جمعیت از سال 1357 تا کنون 2.15 درصد و متوسط رشد اقتصادی 2/2 درصد بوده است. این بدان معناست که طی 38 سال انقلاب وضعیت ما در نقطه صفر قرار دارد. اکنون اگر از این معادله درآمدها ناشی از نفت را کسر کنید، وضعیت اقتصادی کشور ما از فقیرترین کشور جهان عقبتر بود. صدای اعتراضات را امروز و سال 88 زیر صدای چکمههای نیروهای پلیسی خاموش کردید، اما به عنوان یک جامعه شناس سیاسی خدمت شما عرض میکنم، این صدا مانند همه صدهای دیگر از زمان مشروطیت تا امروز هرگز به خاموشی ابدی فرو نمیروند. یکی از ویژگی جامعه ایرانی دوگانگی وجدان عمومی و افکار عمومی است. سیاستمداران اغلب فریب افکار عمومی را میخورند که تحت تأثیر تبلیغات و هیجانات و روزمرگیهاست. آنها قادر به درک وجدان عمومی که در پس هیجانات روزمرگی ریشه در ذخائر انرژیک تاریخی دارد، نیستند. اگر نبود وجود وجدان عمومی، و اگر نبود این حجم از انرژیهای ذخیره شده در وجدان عمومی، حتی تصور انقلاب 22 بهمن ماه 1357ممکن نبود. اعتراضات سال 88 جنبش طبقه متوسط بود. اما اعتراضات دی ماه 96 ناشی از شورش تهیدستان بود. در مقاله بعد تفاوت میان شورش اجتماعی و جنبش اجتماعی را شرح خواهم داد. اما همین اندازه در حد هشدار و انذار عرض کنم که پیوند میان شورش اجتماعی و جنبش اجتماعی جامعه را در معرض یک انقلاب دیگر قرار خواهد داد. این هشدارها از این روست که به بیان این حقیقت بس مهم بپردازم که شکستن مدار بسته، و باز شدن در قلمرو مرزهای درون و بیرون، جز با یک انفجار درونی ممکن نخواهد شد. این انفجار اگر توسط خود نظام صورت گیرد، با کمترین هزینه واتخاذ یک راهحل مسالمت آمیز کشور سامان درستی پیدا خواهد کرد. و اگر نه، دیر یا زود توسط جامعه با یک هزینه سنگین صورت خواهد گرفت.
@BayaneAzadi
فهرست منابع
[1] -برای مطالعه بیشتر به کتاب افسانه دولت نوشته ارنست کاسیرر انتشارات خوارزمی مراجعه شود
[2]- اشاره به جعل مدرک دکترا توسط این دو فرد
[3] - سخنرانی معرف مرحوم خمینی در 15 خرداد 1342
[4] - برای مطالعه اینکه در روز عاشورای 1388 چه گذشت به گزارش آقای دکتر مهدی خزئلی مراجعه شود
[5] - برای مطالعه درباره ویژگیهای توتالیتاریسم به کتاب ارزشمند هانا آرنت تحت عنوان توتالیتاریسم مراجعه شود.
[6] - قران سوره محمد آیه 24
اول از همه حق بدهید که عجالتاً انتخابات ۸۸ را به تعلیق بگذاریم. در انتخابات ۸۴ آقای احمدی نژاد دو کار بزگ کرد. نخست آنکه، در نقش یک اپوزسیون ظاهر شد. دوم آنکه، با وعدههای پولی و ژستهای تودهای بخش بزرگی از عوام و حاشیهنشینان کشور را فریب داد. همین امروز هم، نه تنها بخشی ازحاشیهنشینان، بلکه بخشی از دانشجویان و شهرنشینان بر این اعتقاد هستند که آقای احمدی نژاد تنها کسی است که میتواند طومار حاکمیت را جمع کند. همین نگاه نیز به آقای رئیسی در همین دوره انتخابات ریاست جمهوری وجود داشت. اینجانب در نارمک تهران با سه گروه از جوانانی که ظاهر آنها گزارش دیگری از شخصیت و افکار آنها را ارائه میداد، اما به نفع آقای رئیسی تبلیغ میکردند، گفتگو کردم. هر سه گروه از مخالفان سرسخت نظام جمهوری اسلامی بودند. نمیخواهم مدعی شوم که این سه گروه جوانان گزارش کامل حقیقت بودند. اما این پرسش که انگیزههای آنها و از جمله انگیزه هرزخوانندهای مانند تتلو چیست، در دستگاه نظری اصولگرایان بدون پاسخ میماند.
در انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری ۲۴ میلیون نفر به آقای روحانی و بیش از ۱۵ میلیون نفر اساساً در انتخابات شرکت نکردند. اگر عدهای بگویند تنها بخشی از مخالفان حاکمیت به آقای روحانی رأی دادند، و بقیه در زمره موافقان کلیت نظام بودند، این اظهارنظر نمیتواند بدون فریب خود و دیگران مطرح شود. اما اگر بخواهیم از فریب دست بشوئیم و حقیقت را باور کنیم باید به صراحت گفت: "مگر موافقان نظام با این همه تبلیغات از سوی حاکمیت، و حتی اظهارات صریح رهبری، چلاق بودهاند و یا مغزشان تعطیل بود که به نماینده نظام و ولایت فقیه رای ندهند"؟ حقیقت این است که تقریباً نزدیک به همه مخالفان وضع موجود به آقای روحانی رأی دادند. به عبارتی، نظام جمهوری اسلامی حداقل با یک جمعیت مخالف ۴۰ میلیونی مواجه است. بخش بزرگی از طرفداران رئیسی هم به همان ترتیبی بود که عرض کردم.
مسئله مهم این است که مردم بیرون از دایره تعین شده، انتخاب دیگری ندارند. جامعه، انتخاب و رأی به آقای روحانی را وسیلهای میشناسند که به واسطه او میتوانند حداقل یک کانال تنفسی بیرون از نظم موجود داشته باشد. در یک عبارت ساده، جامعه روحانی و خاتمی را تنها منفذ تنفسی و یا یک کانال تنفسی بیرون از مدار بسته نظام سیاسی حاکم میشناسند.
۲- فرض کنیم همه جامعه بطور مطلق و تام از وضع موجود و نظام موجود دفاع میکنند. ۷۰ میلیون جمعیت ایرانی همه و همه قدم به قدم و با طیب خاطر تابع و مطیع اوامر حاکمیت هستند. سژال اینجاست، اگر روزی روزگاری خدای ناکرده همه این ۷۰ میلیون جمعیت مطلقاً مخالف شوند، و اساسا چنین نظامی را اگرچه یک نظام الهی و آسمانی است برنتابند، چه باید بکنند؟ پرسش اساسی که هیچگاه نه مطرح شد و نه پاسخی برای آن ارائه شد، این است که: مردم ایران و جامعه ایران، از چه راهی میتوانند بگویند ما شما را نمیخواهیم؟ واقعیت این است که نظام انتخاباتی در ایران یک دور باطل است. بدین معنا که سامانه انتخابات به گونهای است که نظام همواره خود را تأیید میکند. به قول علمای سیاسی یک نظام ابطالناپذیراست. اکنون به عنوان یک فرضیه و یا طرح نظری و علمی میگوئیم، اگر این مردم شما را نخواهند چگونه باید خود را نشان دهند؟ اگر پارهای از نظرها مانند مصباح یزدی بر این باور باشند که برای استمرار مشروعیت و حکومت نیازی به آراء مردم نیست، نخست آنکه، صاقانه و به صراحت و رسماً به عدم خواست مردم اعتراف کنید. دوم آنکه، چگونه حکومتی که اکثریت بالای جامعه با آن مخالف هستند، جز از راه اعمال زور و نشان دادن داغ و درفش، آنهم در دنیای امروز که عصر اطلاعات، ارتباطات، آگاهی و رهایی است، میتواند حکم براند؟
۳- اساساً حاکمیت با هرگونه تجمع اعتراضی مخالف است. و اساساً مهم هم نیست که برخلاف قانون اساسی خودنوشته عمل میکند. چه آنکه قدرت، نه به هیچ قاعدهای متکی است، و نه در برابر هیچ قانون و قراری تعهد دارد. مقامات جمهوری اسلامی گویی اینکه پس از ۴۰ سال آموزش دیدن در قدرت و حاکمیت، به خوبی و به درستی تربیت شدهاند که مقتضی خواست قدرت اظهار نظر کنند. این هم متاسفانه یک آفت بزرگی است که دیگر به هیچ وجه نمیتوان یک زبان مشترک با حاکمان پیدا کرد. تقسیم کامل است: حاکم و محکوم. در نتیجه زبان هم مقتضی این تقسیمبندی کامل است: زبان حاکم و زبان محکوم. خاصه آنکه، کسانی که امروز ۴۰ سال تجربه حکمرانی را دارند، از آغاز نوجوانی و جوانی به موقعیت و مقام صدارت و وکالت و ریاست رسیدهاند. در نتیجه تمام آموزشها و تربیتهای آنها، آموزشها و تربیتهایی است که در درون حاکمیت و مقتضیات قوانین و ماهیت قدرت بدست آوردهاند. این خیلی بد است و بداقبالی بزرگی است برای حاکمان، که همه آموزشها و تربیتهای آنها از خلال حکمرانی بدست آمده است. حتی آن قسم از آموزشها و تربیتهایی که به دوران قبل از انقلاب مربوط میشوند، یا بسیار کمرنگ، یا به دلیل فقدان اندیشه راهنمای آزادی، بکلی در آموزش و تربیت حکمرانی بیرنگ شده است. از این روست که متأسفانه باز تکرار میکنم که زبان حاکم و محکوم کامل شده است. با این وجود هنوز فرض میگیرم که شاید بتوان نه از راه همزبانی، بلکه از راه هشدار و انذار نسبت به وضعیت پیشارو، نوعی فهم مشترک در مفاهیم ایجاد کرد. به همین دلیل به حکمرانان عرض میکنم،
۴- ابتدا از مسائل روشن شروع میکنیم، تا قدری جلوی خودفریبی را بگیریم. وزیر کشور در یکی از اظهارت خود گفت، کل جمعیت تظاهر کننده در تمام کشور ۴۱ هزار نفر بودند. از این مسئله درمیگذریم که در حوادث ۸۸ وقتی اینجانب با چشمان خود جمعیت چند ده هزار نفری و در ماههای نخست جمعیت چند صدهزار نفری را در نقاط مختلف شهر مشاهده میکرد که در هولناکترین شرایط خطر و مرگ در خیابانها حضور پیدا میکردند، در همان ایام روزنامه کیهان کل جمعیت تظاهرکننده را ۶ هزار نفر تخمین میزد. اما فرض میگیرم که وزیر کشور مثل کیهان قصد ندارد اینگونه با کوچکنمایی اعتراضات، اسباب نادیده گرفتن آنها را تعقیب کند. آقای وزیر و دیگرانی که جمعیت اعتراضی را چه در سال ۸۸ و چه در زمان حاضر، اینگونه آمارشناسی میکنند، یا قبل از انقلاب در تظاهرات نبودند و یا اگر بودند، با هدف نادیده گرفتن اوضاع آن ایام، قصد فریب دارند. در این جا لازم است توجه شما را به تظاهرات قبل از انقلاب جلب کنم،
الف) اولین تظاهرات پس از مرگ مرحوم دکتر شریعتی و در اعتراض به مرگ او در شهر اهواز با ۲۰ نفر شروع شد. دومین اعتراض پس از مرگ مرحوم مصطفی خمینی از مسجد حسینه اعظم شروع شد، در مجموع حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر جوان بودیم که به طرف مرکز شهر حرکت کردیم. ۲۰ دقیقه بعد به دلیل حمله پاسبانهای معمولی با باتونهای معمولی، پراکنده شدیم. تقریبا تا ماهها بعد و تا سال بعد، هم در اهواز و هم وقتی به تهران میآمدم، جمعیت تظاهرکننده که خطر به خود میخریدند و با نیروهای سرکوبگر که از حد چند گروه پاسبانی و چند گروه سربازان ارتش تجاوز نمیکردند، در سراسر شهر اهواز بیش از ۱۰۰۰ نفر نبودند و در تهران بیش از چندهزار نفر نبودند. هم اکنون نیز همه آنهایی که در انقلاب بودند میتوانند شهادت بدهد که تا زمانی که تظاهرات و انقلاب خطرناک بود و جنگ و گریز بود، یعنی چیزی در حدود یک سال اول، تنها و تنها نیروهای انقلابی مرکب از جوانان و دانشجویان در آن شرکت داشتند. به تدریج هم که انقلاب گستردهتر میشد و جمعیتهای بیشتری به صفوف آن میپیوستند، بازهم در شرایط خطر و التهاب (آنهم با آن حجم بچهگانه سرکوب)، جمع تظاهرکنندگان در تهران یک صدم تظاهرکنندگان در سال ۸۸ نمیرسید. حالا این حجم از تظاهرات را با حجم نیروهای سرکوب در سال ۸۸ مقایسه کنید. اگر کسانی نرفتهاند و ببینند، ولی فیلمهای آن وجود دارد. زمانی مرحوم خمینی در ۱۵ خرداد خطاب به رژیم گفت: شما با پاسبان و سرنیزه برسر مردم ایستادهاید، اگر راست میگوئید پاسبانها را از توی خیابان جمع کنید، آنگاه ببینید دو روز دوام میآورید (نقل به مضمون) (۳). بعد از انقلاب، پاسبان سابق ابقاء شد و دو پاسبان دیگر به نامهای سپاه و بسیج کنار آن به وجود آمدند. اجازه بدهید باز برای آنکه مانع خودفریبی حاکمان شویم، توجه شما را به اعتراضات سال ۸۸ جلب میکنم. روزی که بعد از تظاهرات عاشورا ۸۸ حکمرانان با تبلیغات صدا و سیما قانع شدند که در عاشورا عدهای به شادمانی پرداختند (حالا معلوم نیست این شادمانی چگونه بود؟ چون هرگاه اینجانب از لابلای صفوف کماندوها نزدیک تظاهرات میشدم، میزان استرس در حد سکته کردن بود. حالا این وسط چگونه در عاشورا جشن و شادمانی بپا کردند، خدا داند. دستکم هیچیک از حکمرانان در آن ایام هم نخواستند گزارش مشاهدات میدانی آقای دکتر مهدی خزئلی را در روز عاشورا، بخوانند و ببینند) (۴)، دستگاه قوه قضائیه اعلام کرد که حکم کسانی که از این به بعد بیرون بیایند، محارب است. همین حکم برای اینجانب کافی بود که به همه اعلام کنم، که جنبش به پایان رسید. این حکم یعنی هزینه هر تظاهرکننده مساوی است با مرگ. حکمرانان دقت نمیکنند که در حرکت اعتراضی سال ۸۸ حجم نیروهایی که شهر را به کنترل خود در آوردند، از صدها و شاید هزاران موتور سوار، از نیروها و یگانهای ویژه ارتش گرفته تا نیروهای بسیج، از نیروهای کماندویی نیروی انتظامی گرفته تا لباس شخصیها، از نحوه و تنوع مسلح شدن آنها، با کلاه کاسکت، بدون کلاه کاسکت، با جلیقه و بدون جلیقه، با لباس شخصی، با باتونهای برقی، با شوکر، با زنجیر، با گاز فلفل (که در یکجا برای پادرمیانی توی صورت من و همسرم پاشیدند) از تعداد ماشینهایی که فقط هیبت آنان ترسناک بود، از دالانهای عریض و طویلی که نیروهای کماندو در مراکز شهر ایجاد میکردند، که گاه برای عبور باید از این دالانها رد شد، همه و همه در اندازهای بودند که بدون خوردن چند قرص آرامش بخش محال بود نزدیک تراکم این نیروها شد (که در یک مورد شاهد بودم که چگونه یک دختر خانم وقتی با یک فاصله دور از نیروهای نظامی میخواست به منزل خود که در همان حوالی بود بازگردد، داشت از فرط ترس سکته میکرد). بعد میگوئید چندهزار نفر بیشتر نبودند؟ اصلا این چه هنری است که ادعا شود به تظاهرات خاتمه دادیم و یا چند صدنفر بیشتر نبودند؟ اگر هنر است و میخواهید هنر بیشتر به خرج دهید، خوب است با فانتوم و اف ۱۵ و با تجهیزات زرهی و خمپارهاندازه و تیربارهایی که روی پشت بامها نصب میکنید، شهر را به تصرف در بیاورید و بعد بگوئید، تعداد تظاهرکنندگان و مخالفان نظام ۴ نفر بیشتر نبود. لابد آن ۴ نفر هم دیوانه بودند.
اصلا بگوئید ۲۰ نفر، مگر کجای دوران انقلاب ما که یک به صد این ارعاب وجود نداشت، مردم در جنگ و گریز در جمعیتهای بزرگ ظاهر شدند؟ بله وقتی خطر برطرف شد، در اولین راهپیمایی عید فطر و پس از آن در اربعین ۵۷ مردم بدون هیچ بیم و واهمهای به خیابانها آمدند و اسمش را گذاشتیم انقلاب.
من تردید ندارم و شما هم حتم دارم تردید ندارید که اگر همان شرایط بیخطر را برای مردم به وجود بیاورید، جمعیت میلیونی که چه عرض کنم، شهرهای کوچک هم در جمعیتهای میلیونی در خیابان حاضر میشوند، تا مراتب نفی و اعتراض خود را فریاد کنند. و فراتر از آن، اثبات این ادعا چندان دشوار نیست که حتی اگر حجم ارعاب و وحشت و میزان کنترلها در سال ۸۸ و در شرایط حاضر، در حد همان گروههای پاسبانی و سربازی دوران شاه تقلیل پیدا میکرد، حتی در شرایط خطر و جنگ و گریز، مردم برای نشان دادن اعتراض و مخالفت خود صدها برابر دوران انقلاب بیرون میآمدند. انصاف در قضاوت هم چیز خوبی است.
۵- یکی از مدعیات حاکمیت این است که معترضین دست به تخریب میزنند. و گاه حداکثر کاری که میکنند، این است که بین آشوبگران و معترضین تفکیک قائل میشوند. برای اینجانب که هم قبل از انقلاب در صف انقلاب بودم و هم در سال ۸۸ بسیاری از روزها را اگر نه به عنوان یک جنبشگر و یا به عنوان یک فتنهگر، اما قطعا به عنوان یک محقق از نزدیک شاهد اعتراضها بودم، روشن نیست که مراد و مقصود حاکمیت از تخریب و آشوب چیست؟ مگر خود ما در دوران انقلاب در اولین تظاهراتی که به پا کردیم یک راست سراغ سینماها و بانکها نرفتیم و به شکستن شیشههای آنها به عنوان نماد حاکمیت، اقدام نکردیم؟ مگر در موقع پرتاب گاز اشکآور برای خنثی کردن اثر آن، لاستیک اتومبیلها را نمیسوزاندیم؟ در سال ۸۸ حداکثر تخریبی که قابل مشاهده بود همین آتش زدن سطلهای زباله برای خنثی کردن اثرات گاز اشک آور و یا ایجاد مانع برای عبور اتومبیلهایی بود که با آنها برخورد میشد. در موارد معدودی هم که به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد، اتومبیلهای نیروهای انتظامی را به آتش میکشیدند. خوب مگر در جنبش اعتراضی وال استریت و یا در جنبش اعتراضی انگلیس، جنبشگران اتومبیلهای پلیس را در موارد بسیار بیشتر به آتش نکشاندند؟ این منطق دوگانه با هدف فریب صورت میگیرد و یا با هدف گزارش واقعیت؟ به علاوه قابل درک است که وقتی یک حرکت اعتراضی از سوی تهدیستان صورت میگیرد، آنهم بدون هیچ تشکیلات، بدون هیچ رهبری و بدون هیچ سازماندهی، طبیعی و روشن است که که پارهای محدود از حرکتهای تخریبی و حتی آشوبگرانه صورت میگیرد. این وضعیت در حرکتهای اعتراضی به خصوص از ناحیه تهیدستان کاملا طبیعی است. اگر حرکتهای اعتراضی مجال سازماندهی و هدایت میداشتند، آثار و خطرات زیانبار آن بسیار کمتر بود. چنانچه بدنامترین و حتی غیرمطمئنترین جریانهای اپوزسیونی در داخل و خارج از کشور، پیامهای خشونتزدایی به معترضین ارسال میکردند.
۶- این حقیقت که اعتراضات از ناحیه عربستان و یا داعش صورت میگیرد. هم بیاساس است و هم به شدت خطرناک و بر ضد امنیت ملی است. بیاساس است چون: مگر طی یکی دو سال اخیر یک رشته از اعتراضهای صنفی از ناحیه کارگران و از ناحیه مالباختگان صورت نگرفت که روز به روز بر دامنه آن افزوده میشد؟ این اعتراضات طبق گزارشها، بیش از صدها بار در دهها شهر صورت گرفت. خیلی روشن بود که این اعتراضات وقتی با یک رشته از عوامل دیگر دست به دست دادند، به یک خیزش عمومی منجر شود. این عوامل کدام بودند:
الف) روایت خُورد و بُردها و فسادهای مالی در این چند سال اخیر که تقریباً در تاریخ خُورد و بُردهای جهان یک نمونه تمام عیار بود، باید یک جایی در اعتراض عمومی سربا زمیکرد. هر کجای جهان اگر یک به صد این حجم از اختلاسها به وجود میآمدند، تا کنون صدبار زلزله اتمی نظام سیاسی آن کشور را زیر رو میکرد. خیلی وقاحت میخواهد که هیچ اتفاقی در کشور صورت نگرفته، کلی هم طلبکار باشند.
ب) فتنه خواندن اعتراضات ۸۸ با فریب خود و هواداران خود تا چند صبا اثرگذار بود. اگر به تعبیر خود حاکمان امروز شخص آقای احمدی نژاد و تیم همراه او کلکسیون دروغ و نقض قانون بودند، نمیتوان اعتراض مردمی را نسبت به آن جریان در سال ۸۸ فتنه نامید ولو اینکه بعضی از مسئولان را خوش میآمد یا نمیآمد. اگر مردمی در برابر چنین دولتی قیام نکنند باید به حال زار آنها گریست. خوب است آنها که خود را بر قلّه عدالت و ارزشهای انسانی و الهی مینشانند قدری از جفرسون سومین رئیس جمهور آمریکا بیاموزند که وقتی در پاریس بود و خبر شورش دهقانان به رهبری جوانی بنام شیزو به گوش او رسید گفت: «از آشوب دهقانان نترسید، از روزی بترسید که مردم بخاطر ترس نتوانند بر حاکمان خود برآشوبند».
آن اعتراضات به ظاهر خاموش شدند. اما اگر اندکی از جامعه شناسان و به ویژه جامعه شناسان سیاسی مدد میگرفتند، درمییافتند که در تمام دنیا و به خصوص در ایران، جنبشهای اجتماعی به ظاهر خاموش میشوند. اما در پس زمینه ناخودآگاه جمعی و یا وجدان جمعی، متراکم میشوند. انرژی اعتراضات هرگز از میان نمیروند، بلکه در برهههای بعد در نازکترین لایههای زندگی سیاسی و اجتماعی، به سطح جامعه وارد میشوند و اعتراض و جنبشی بس سنگینتر و فراگیرتر ایجاد میکنند. چنانچه حرکت اعتراضی سال ۸۸ به خودی به خود به وجود نیامد، بلکه حاصل دهها حرکت اعتراضی جوانان و دانشجویان طی ده سال قبل از آن بود.
ج) زخم ناشی از مال باختگان کم نبود که زخمها یکی پس از دیگری کل پیکره جامعه را به درد و رنجی بزرگ مبتلا کرد. در حالی که جامعه کاملاً رنج دیده و زخم خورده از وضعیتی بود که بدان مبتلا شده بود، درز پیدا کردن اخبار بودجههای صدها میلیاردی برای هزینه کرد دستگاههای غیرمولدی که علیالقاعده باید الگوی قناعت، الگوی نان به نمک خوردن، الگوی فدا شدن و الگوی معنویت و رویگردانی از زخارف دنیوی باشند، و نهایتاً الگوی استقلال باشند، تا استخوان درد و رنج جامعه را عمیقتر کرد.
د) رویگردانی آقای روحانی بعد از دور دوم انتخابات از مردم به طرف دستگاههای قدرت و به طرف همانهایی که مردم در مخالفت با آنان به او رای دادند، روح عمومی جامعه را بشدت جریحهدار کرد. در واقع حرکت چرخشی دولت روحانی، نوعی دهن کجی به آراء عمومی و دهن کجی به وظیفه نمایندگی بود. اگر آنچه که در بند نخست همین متن آوردیم، مردم تنها و تنها به این دلیل به آقای روحانی و دولت او رأی دادند که او را تنها منفذی میشناختند که بیرون از مدار بسته حاکمیت امکان تنفس به آنها میداد. اگر شخص رئیس جمهور ذرهای به وجدان اخلاقی و انسانی و دینی پایبند بود، یا کاملا به وظیفه نمایندگی خود عمل میکرد و یا آنکه با یک عذرخواهی از مردم میخواست که قادر به ایفای این وظیفه نیست و عطای حاکمیت را به لقایش میبخشید.
حاصل اینکه، هر حکومتی بود بجز حکومتهای کاملاً خودکامه، این تحلیلها و گزارشها را به عنوان درس آویزه گوش خود میساخت. اما گویی اعتیاد حکمرانان به قدرت و حفظ دیوانسالاری قدرت به جایی رسیده است که آدمی را از این همه ناشنوایی در شگفت میماند.
اما اظهار نظرها درباره دخالت داعش و عربستان بسیار خطرناک است. زیرا،
الف) این اظهارنظرها و ادعاها نافی و ناقض ادعاهایی است که حضور در سوریه و جنگ با داعش را توجیه میکرد. بطور مکرر مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه اظهار میکردند و میکنند که اگر در سوریه نمیجنگیدیم اکنون باید با داعش در تهران و در شهرها میجنگیدیم. بدتر و خطرناکتر از این اظهارنظر ممکن نبود که بگوئیم نیروهای داعش بطور ناگهانی و برنامهریزی شده در بیش از ۵۰ شهر ایران حضور پیدا میکنند، آتش میزنند، از شورشیان گرفته تا پلیس را میکشند، و شعارهای جمعیت را به دلخواه خود هدایت میکنند. اینگونه حضور داعش در براه انداختن و یا هدایت آشوبگران و برنامهریزیها برای ادامه و استمرار آن، حتی برای یک هفته، صدبار بدتر از بارها حمله تروریستی است که داعش میخواست با حضور خود در ایران به نمایش بگذارد.
ب) اظهارنظرها درباره دخالت عربستان نیز خطرناک و بر ضد امنیت ملی است. مضحکه این اظهارات زمانی بیشتر میشود که از سوی دبیر شورای امنیت ملی بیان میشود. گویی اعتیاد به قدرت به اندازهای است که الفبای فهم امنیت را هم در مخیله خود از دست میدهند. چگونه یک کشور میتواند در بیش از ۵۰ کشور آشوب به پا کند؟ حضور عوامل یک کشور عربی از جنوب کشور گرفته تا شمال و از غرب کشور گرفته تا شرق، از مناطق سنی نشین گرفته تا مناطق شیعه نشین، تا حتی در مناطقی که کاملاً پایگاه ایدئولوژی رسمی حاکمیت است، به جد تهدید کننده امنیت ملی است. حرکت اعتراضی مردم نیز در سال ۸۸ با تزریق ۱۰۰ میلیارد دلار به رهبران آن، به عربستان نسبت داده شد. این دروغهای گزاف تنها برای خام کردن افرادی است که وقتی در اوامر و نواهی قدرت ذوب میشوند، توانایی فکر کردن را کاملاً از دست میدهند. دبیر شورای امنیت ملی و سایر اظهارنظرها گویی اینکه در همان دام بیاعتنایی افتادهاند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب در آن گرفتار است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی به این حقیقت که قاطبه مردم و یا نزدیک به همه مردم ایران چی فکر میکنند، کاملا بیاعتنا است. و حتی نسبت به اینکه نخبگان فرهنگی و علمی کشور، اساتید و دانشجویان چه استدلالی بر علیه این شبکه رسانهای به خرج میدهند، کاملاً بیاعتناست. هانا آرنت در کتاب خود شرح مبسوطی از ویژگی جنبشهای توتالیتاریستی ارائه میدهد. از جمله یکی از ویژگی مهم توتالیتاریستها این است که نسبت به استدلال مخالفان خود بیاعتنا (۵) هستند. متاسفانه دیری است که بیاعتنایی به استدلال مخالفان در روح و افکار مسئولان کشور چنان رخنه کرده است، که دقیقاً مصداق آیهای شدهاند که قرآن میگوید خداوند بر دلهای آنها قفل زده است (۶).
ج) همینجا اضافه کنم که دفاع یک دولت فاسد و شبکههای رسانهای وابسته به دول غرب از یک حرکت اعتراضی، درست و یا نادرست بودن آن حرکت اعتراضی را نشان نمیدهد. چنانچه هم در پیش از انقلاب بی بی سی به شبکه رسانهای انقلاب بدل شده بود و هم در همین دوران اخیر، حمایت صریح تمام دول جهان از جمله کشورهای دشمن از براندازی قذافی و صدام حسین، چیزی از حقانیت قیام مردم لیبی و عراق نمیکاست. متقابلاً ایستادگی یک دولت در برابر دولتهای فاسد از جمله ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیل، چیزی به حقانیت آن دولتها نمیافزاید. مثال آن در تاریخ معاصر فراوان است. خطر دیگر اظهارات دبیرشورای امنیت ملی اینجاست که نسبت دادن حرکتهای اعتراضی مردم به کشورهای خارج، خطر و تهدید جدی برای مخدوش کردن مرزهای اخلاقی یک حاکمیت است.
۷- اعتراضات اخیر به گفته خود مسئولین ریشه در نابسامانیهای اقتصادی دارند. مسئله بیکاری، مسئله رشد اقتصادی، مسئله تهدید همه جانبه محیط زیست، مسئله گسترش بیابان در کشور، مسئله مصرفزدگی در جامعه، مسئله افزایش روزافزون نظام توقعات در جامعه، مسئله تحریمها و هر روز و هرسال کشور را در فراز و نشیب تهدیدها و تحریمها بردن، مسئله ۱۱ میلیون جمعیت حاشیهنشینی در کشور، مسئله گسترش روزافزون آمار اعتیاد در کشور، مسئله فساد اداری که روی دست تمام جهان زدهایم، مسئله تصادفات جادهای که مقام نخست را در جهان داریم، مسئله آمار خودکشیها، آمار قتلهای خانوادگی، آمار مصرف مواد آرایشی که سرآمد منطقه هستیم، مسئله دروغگوییها و بیاعتمادیها، مسئله بیماریهای عصبی که ناشادترین کشور جهان هستیم، اینها مسائلی نیستند که با این دولت و آن دولت و حتی با استخدام کردن تمام نخبههای جهان حل شوند. هر راهحلی که ارائه شود جز دروغ گفتن به جامعه کاری از پیش نمیبرد. رشد اقتصادی را به ۶ درصد که هیچ، به ۶۰ درصد هم برسانید، یا توجه به ناامنیها و تلاطمها در حوزه سیاست، و با توجه به گرایشها به بحران دائمی، دور بعد توسط دولت بعد، به رشد منفی خواهیم رسید. حتی اگر به رشد منفی نرسیم، رشد اقتصادی، توسعه اقتصادی نمیشود، و اگر به توسعه هم برسیم، با توجه به زمینههای فلسفی و فکری تولید فساد اداری و تخریب دائمی محیط زیست به توسعه پایدار نمیرسیم. حاصل آن چیزی جز تخریب دائمی کشور در یک مدار بسته نیست. واقع این است که راهحلها در یک مدار بسته به ضد راهحل تبدیل میشوند. این حقیقت بس مهمی است که حکمرانان چشم و گوش خود را بر روی آن بستهاند.
۸- در جاهای دیگر گفتهام و باز تکرار میکنم، مسئله شیعه گرایی و حمایت از شیعیان منطقه، بدترین آفتی است که کشور را در بحران دائمی و در مدار بسته فقر و تهدید نگاه داشته است. مداخله در سرنوشت کشوهای دیگر و وابسته کردن دولتها و گروههای سیاسی کشورهای دیگر، خدمت به آنها نیست، آموزش آنها در خیانت کردن به کشور است. همانگونه که گرفتن هرگونه کمک مادی و تسلیحاتی از کشورهای دیگر برای گروهها و جریانهای سیاسی در داخل کشور، فلاکت سیاسی و خیانت بزرگ محسوب میشود. به همین ترتیب کمک مادی و تسلیحاتی به دیگران و وابسته کردن آن به خود، آموزش آنها در خیانت به کشور است. این تقسیمبندی که ما خوبیم و دیگران بد، از نفسِ نقضِ استقلال که بالاترین خوبی و بالاترین فضل یک دولت و جریان سیاسی است، نمیکاهد.
کمکها و مداخلات تا زمانی که در حد کمک معنوی بمانند، تا وقتی که این کمکها مشمول یک طرز فکر خاص و یا یک آئین خاص نباشند، بلکه صرفا حقوق ملل ستمدیده مد نظر باشند، اقدامی پسندیده، برحق و مورد قبول حقوق بین المللی است. اما بر هیچکس پوشیده نیست که کمکهای ایران کاملا مداخلهجویانه و با هدف گسترش قدرت و حوزههای نفوذ صورت میگیرد. به علاوه از این نظر حتی مشکلی نیست که ایران نقش یک استعمارگر مخرب را در منطقه ایفاء کند. مشکل از جایی آغاز میشود که این نقش با دو مانع اساسی روبروست. مانع اول بودجه اقتصادی کشور است. ایران بدون به فقر کشاندن کشور نمیتواند به این نقش خود ادامه دهد. مانع دوم وارد شدن در یک مدار بسته و دائمی بحران است. زیرا تمام کشورهای منطقه رویاروی این نقش قرار گرفتهاند. این نقش، کشور عربستان را از حد یک کشور عقبمانده فرهنگی و عقبمانده سیاسی، و تنها به یمن دلارهای نفتی، به یک کانون و مرجعیت سیاسی و مصیبت در منطقه تبدیل کرده است. این نقش داعش را به عنوان یک جنبش ضدشیعی پدید میآورد. این نقش افکار عمومی منطقه و حتی جهان اسلام را بر ضد نه تنها ایران، بلکه بر ضد ایرانیت سوق داد. یک مطالعه میدانی دقیقاً این ضدیت را به ما نشان میدهد.
دولت و نظام جمهوری اسلامی نمیخواهند بپذیریند که بخش بزرگی از بیچارگیهای اقتصاد کشور ناشی از همین نقش مداخلهجویانه و گسترش شیعهگرایی در منطقه است. رشد و توسعه اقتصادی و از بین بردن فقر و بیکاری به باز شدن رابطه اقتصادی و سیاسی، و ایجاد امنیت داخلی و بین المللی نیاز دارد. پروژه اتمی کردن کشور با صرف صدها میلیارد دلار مستقیم و صدها میلیارد دلار هزینههای جانبی دیگر، کشور را به فقر و نکبت طولانی کشاند. توافق برجام هرچند یک تسلیمنامه محض و نادیده گرفتن این حجم از سرمایهگذاریها بود. اما دولت نتوانست آن را وسیلهای برای بازشدن مدار بسته قهر و خشونت در درون و بیرون مرزها بگرداند. راهحل صیح این بود که رئیس جمهور به آشکار با مردم هزینههای مصرف شده و اهداف تعقیب شده این پروژه را بازمیگفت. راهحل این بود که رئیس جمهور به آشکار به مردم میگفت، هم به دلیل بودجه کشور و هم به دلیل تهدیدها و تحریمها، قادر به ادامه این پروژه نبودیم. راهحل این بود که رئیس جمهور پیامدهای پروژه اتمی را بر فقر و نکبتی که دامنگیر جامعه میشد، با مردم بازمیگفت. راهحل این بود که به مردم بازمیگفت که، اگر پروژه اتمی کشور تنها اهداف علمی را تعقیب میکرد، پس چرا هر زمان که بحث محدودیت به میان میآمد، این نظامیان و افراطیها بودند که برآشفته میشدند؟ مگر محافل حقوقی بین المللی ابله و احمق هستند که این نیّات را درنیابند؟ اگر رئیس جمهور قادر به ایفای نقش نمایندگی خود نیست، عزت دنیا و آخرت او این بود که با توضیح و بیان حقایق استعفای خود را تقدیم ملت میکرد. اما او هم گویی آموزش دیده و تربیت شده همین نظام قدرت است، و بسیار دشوار است که از آموزشها و تربیتهای خود دست بشوید.
۹- سه سال پیش، وقتی مدیر عملیات پالایشگاههای پارس جنوبی نزد اینجانب آمد تا به اظهارات و نظرات کارمند دون پایه خود درباره علل مفاسد اداری، گوش دهد. به او یادآور شدم که نه تنها هیچ ارادهای برای از بین بردن فساد اداری وجود ندارد، بلکه تمام جلسات، سمینارها، دستوالعملها، ایجاد نظام سلامت اداری، همه و همه با این هدف صورت میگیرند که هیچ کاری انجام نشود. او با ذوق و شوق مایل بود به نظرات خود ادامه دهم. و حتی در میان صحبتها، وقتی یکی از روسای اداره بیمقدمه وسط مباحث ورود کردند، گفت اجازه بدهید داریم نزد آقای فعال تلمذ میکنیم. برای او از نظام جانشینی و پیشرفت صحبت کردم. از معیارهایی که افراد سازمان میتوانند تحت لوای آن هرم سلسله مراتبی قدرت و شؤنات اداری را به مراتب بالاتر طی کنند. شرح ماجرای نظام جانشینی را به مثابه یکی از ریشههای اصلی فساد اداری که به هیچ وجه قابل حل شدن نیست، توضیح دادم. زیرا معتقدم که حل این مسئله به نفی سامانهای میپردازد که نظام سیاسی و اداری کشور بر اساس آن سامان گرفتهاند. برای او توضیح دادم که چگونه فساد ساختاری در کشور هیچ راهحلی ندارد. زیرا معیارهایی که در نظام جانشینی و پیشرفت اداری وجود دارند، بر اساس مقتضیات سیاسی در نظام قدرت طراحی شدهاند. این معیارها دوری و نزدیکی با ایدئولوژی نظام قدرت، را اندازهگیری میکند. براساس این معیارها نظام اداری پس از ۳۷ سال آموزشها و تربیتها، به گونهای سامان یافته است که نوعی نفاق و ریاکاری آشکار روابط سازمانی را تحت تأثیر خود قرار داده است. نظامی که ۳۷ سال فریاد مبارزه و جنگ با منافقین را برتارک آسمان نواخته است، دیری است که در سازوکار نظام اداری، خود به کارگاه تولید نفاق تبدیل شده است. در چنین نظامی تکنوکراتهای خنثی که به نوعی خود را سازگار با نظام قدرت نشان میدهند، سریعتر از دیگران راه سلسله مراتبی پیشرفت را در هرم قدرت طی میکنند. حتی حزب الهیهایی که تا حدی صداقت دارند و مستقل هستند، محلی برای ارتقاء در سلسله مراتب سازمان نمییابند. نظام اداری تکنوکراتهای و بورکراتهای خنثی و تسلیم را به آنها ترجیح میدهد. برای مدیر عملیات شرح دادم که اکنون فکر میکنید بعد از ۳۷ سال چه اتفاقی میافتد؟ مدیر باز هم مایل به شنیدن اظهارات اینجانب بود. برای او شرح دادم که پس از ۳۵ سال شما نه با یک نظام اداری، بلکه با یک باتلاق مواجه هستید. زیرا همه آنهایی که میتوانند در پرده نفاق دوام بیاورند و در هرم سلسله مراتب قدرت و پیشرفت کورس رقابت از دیگران بربایند، به جزئی از سامانه فساد و تبهکاری تبدیل میشوند. نظام آموزشی و تربیتی در الگوی سلسله مراتبی پیشرفت، براساس آموزههای اثباتی و روشهای اثباتی سامان گرفتهاند. از این نظر، در این سامانه محلی برای نگاهها و تفکر انتقادی باقی نمیگذارد. برای مدیر عملیات توضیح دادم که حتی اگر فرض کنیم رئیس جمهور و بالاتر از او رهبری، از جمله منزهترین شخصیتهایی باشند که خداوند در جهان خلق کرده است. اما طی ۳۵ سال، دور تا دور خود حلقهای از یک باتلاق انسانی پدیده آوردهاند. آنها هیچ انتخابی بیرون از باتلاق انسانی ندارند. تمام انتخابهای آنها از درون همین باتلاق صورت میگیرد. حتی زمانی که دست به انتخابهایی چون رئیس مبارزه با مواد مخدر یا رئیس مبارزه با مفاسد اداری میزنند، چارهای جز انتخاب کردن از میان همین باتلاق انسانی ندارند. به همین دلیل است که معتقدم، نه تنها هیچ ارادهای وجود ندارد، بلکه تعمداً بنا بر این است که هیچ کاری صورت نگیرد. مدیر عملیات آقای منبتی پس از شنیدن اظهارات اینجانب، رفت که رفت و هرگز پشت سرخود را نگاه نکرد. یکسال بعد به یمن حسابرسی فساد مالی وی برملا شد. با وجود آشکار شدن فساد مالی و عزل از منصب مدیریت، اما باتلاق انسانی انتخاب دیگری جز او نداشت. او موفق شد در همین باتلاق انسانی، مجددا به عنوان مدیر پالایشگاههاشمینژاد در سرخس انتخاب شود. نیازی نبود تا دریابیم کسی که بیشتر خود را متشرع نشان میداد، از همه فاسدتر و منافقتر بود. کافی است به کارنامه دارائیهای ۱۷۰ میلیاردی و ۲۰۰ میلیاردی هر یک از وزراء فعلی و قبلی نظر بیاندازید. این داراییها در یک نظام بیادعا و سرمایهدارانه هیچ مشکلی نبود. حتی از جهاتی میتوانست اسباب پیشرفت جامعه شود. اما در نظامی که قاعده خود را بنا به وعدههای انقلاب، تا امروز، دفاع از محرومان و مستضعفین میشناسد، پوزخندی آشکار به جامعه فقرزده ایرانی است. این دسته از وزراء و مدیران که امروز به یمن امتیازهای ارشدیت کورس از بدترین نظامهای سرمایهداری ربودهاند، از خود نمیپرسند که مشروعیت خود را در ابتدا، از کجا بدست آوردهاند؟ چگونه شد و چرا آنها نسبت به خیل عظیم متخصصان و توانمندان دیگر در نظام اداری کشور ارجحیت پیدا کردند؟ تنها طرح حقوقهای نجومی مسئله یک کشور با این همه نابرابریها، مسئله نبود. مسئله اصلی که هرگز مطرح نشد و مطرح نخواهد شد، خاستگاه مشروعیت این دسته از مدیران و دولتمردان است. در حقیقت اگر بخواهیم ریشه مفاسد اداری را جستجو کنیم و از آنجا به ریشه اعتراضات جامعه پی ببریم، باید از دوگانگیای یاد کرد که خاستگاه مشروعیت مدیران و دلتمردان، با نظام جانشینی و سلسله مراتبی ایجاد کرد. در خاستگاه مشروعیت با الگوی فداکاری و ایثار و پرهیزکاری مواجهایم، اما در نظام سلسله مراتب جانشینی، با ناپرهیزی کامل در تسلیم مناقانه نسبت به قدرت مواجه هستیم. وقتی این دوگانگی ساختاری به وجود آمد، از همان زمان باید درمییافتیم که این دوگنگی حاصلی جز تولید دائمی فساد ببار نمیآورد.
۱۰- آنچه در بند ۸ و ۹ اشاره کردم، نشان میدهد که نظام سیاسی خواه در سیاست داخلی و خواه در سیاست خارجی گرفتار یک مدار بسته است. مسئله فقر، نابرابری و بیکاری به هیچ وجه در یک مدار بسته راهحل پیدا نمیکنند. تغییر این دولت به آن دولت، صرفاً جابجایی در مدار بسته قدرت است. بنا به آمار، متوسط رشد جمعیت از سال ۱۳۵۷ تا کنون ۲. ۱۵ درصد و متوسط رشد اقتصادی ۲/۲ درصد بوده است. این بدان معناست که طی ۳۸ سال انقلاب وضعیت ما در نقطه صفر قرار دارد. اکنون اگر از این معادله درآمدها ناشی از نفت را کسر کنید، وضعیت اقتصادی کشور ما از فقیرترین کشور جهان عقبتر بود. صدای اعتراضات را امروز و سال ۸۸ زیر صدای چکمههای نیروهای پلیسی خاموش کردید، اما به عنوان یک جامعه شناس سیاسی خدمت شما عرض میکنم، این صدا مانند همه صدهای دیگر از زمان مشروطیت تا امروز هرگز به خاموشی ابدی فرو نمیروند. یکی از ویژگی جامعه ایرانی دوگانگی وجدان عمومی و افکار عمومی است. سیاستمداران اغلب فریب افکار عمومی را میخورند که تحت تأثیر تبلیغات و هیجانات و روزمرگیهاست. آنها قادر به درک وجدان عمومی که در پس هیجانات روزمرگی ریشه در ذخائر انرژیک تاریخی دارد، نیستند. اگر نبود وجود وجدان عمومی، و اگر نبود این حجم از انرژیهای ذخیره شده در وجدان عمومی، حتی تصور انقلاب ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ممکن نبود. اعتراضات سال ۸۸ جنبش طبقه متوسط بود. اما اعتراضات دی ماه ۹۶ ناشی از شورش تهیدستان بود. در مقاله بعد تفاوت میان شورش اجتماعی و جنبش اجتماعی را شرح خواهم داد. اما همین اندازه در حد هشدار و انذار عرض کنم که پیوند میان شورش اجتماعی و جنبش اجتماعی جامعه را در معرض یک انقلاب دیگر قرار خواهد داد. این هشدارها از این روست که به بیان این حقیقت بس مهم بپردازم که شکستن مدار بسته، و باز شدن در قلمرو مرزهای درون و بیرون، جز با یک انفجار درونی ممکن نخواهد شد. این انفجار اگر توسط خود نظام صورت گیرد، با کمترین هزینه واتخاذ یک راهحل مسالمت آمیز کشور سامان درستی پیدا خواهد کرد. و اگر نه، دیر یا زود توسط جامعه با یک هزینه سنگین صورت خواهد گرفت.
@BayaneAzadi
[email protected]
www.Ahmadfaal.com
فهرست منابع
۱ -برای مطالعه بیشتر به کتاب افسانه دولت نوشته ارنست کاسیرر انتشارات خوارزمی مراجعه شود
۲ - اشاره به جعل مدرک دکترا توسط این دو فرد
۳ - سخنرانی معرف مرحوم خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
۴ - برای مطالعه اینکه در روز عاشورای ۱۳۸۸ چه گذشت به گزارش آقای دکتر مهدی خزئلی مراجعه شود
۵ - برای مطالعه درباره ویژگیهای توتالیتاریسم به کتاب ارزشمند هانا آرنت تحت عنوان توتالیتاریسم مراجعه شود.
۶ - قران سوره محمد آیه ۲۴