نوار بسیار گویایی که به تازگی، در باره بخشی از جریان انتخاب رهبر پخش شده است، معلوم میکند که در آن مجلس، رهبر بطورموقت انتخاب شده است. چرا موقت؟ قبل از اینکه به تشریح نوار بپردازیم و پاسخ این چرا را بیابیم، بطور اجمال، نکاتی را یاد آوری میشویم:
یکم: خیزش مردم، حدود بیش از۸۰ شهر ایران را در بر گرفت. دانشجویان و زنان و قشرهای کارگر، بیکاران تحصیل کرده و نکرده، حاشیه نشینها، خلاصه قشر فقیر تهیدست و فراموش شده، شعار سر دادند که: «دین را پله کردند، مردم را ذله کردند»، «اصول گرا اصلاح طلب! دیگر تمامه ماجرا»، «رهبر خدایی میکند، ملت گدایی میکند»، «مرگ بر دیکتاتور» و «آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی». عدهای هم ساخته و پرداخته سازمان اطلاعات رژیم و قلیلی البته شاه اللهیهای فرصت طلب در بعضی از شهرها و از جمله قم شعارهای بنفع سلطنت پهلوی سردادند! باید گفت حاکمان هم دین را پله برای رفتن به قله قدرت کردند و هم ایران را گرفتار فقر کرده و به سمت تجزیه و نابودی سوق دادهاند. دیده شده که هم اصول گرایان و هم اصلاح طلبان، چه در داخل و چه خارج از کشور، جز انگشت شماری، تمام قد پشت نظام دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه ایستادند و مردم را «آشوبگر و آشوب طلب، عدهای فریب خورده، خرابکار، از خارج تحریک شده» و... قلمداد کردند. آقای محمد خاتمی که تا دیروز از سخنرانی محروم وحتی ممنوع التصویرو محصور بود، به یکباره آزاد شد و در مقام ریاست مجمع روحانیون مبارز اطلاعیه بر ضد مردمی صادر کرد که برای آزادی، حقوق فردی و اجتماعی و طلب نان و کار خود بپا خاسته بودند. مردم ستم دیده و زجر کشیده هم درست فهمیده بودند که اصول گرایان و اصلاح طلبان دو روی یک سکه هستند که شعار سر دادند: «اصول گرا، اصلاح طلب! دیگر تمامه ماجرا». با کشتار بیش از ۲۳ نفر چه در جریان تظاهرات مسالمت آمیز، چه پس از دستگیری معترضین در داخل زندان، و گسیل بیش از سه هزار نفر به زندانها، مردم را این بار هم موقتاً به خاموشی کشاندند.
دوم: اکنونای ملت بزرگ ایران وای دموکراتها و آزادی خواها ن! از خود بپرسید نظامی که از ریشه و از سر تا پا فاسد و غاصب و در تعارض با تمامی حقوق وآزادی ملت است، چگونه میتواند برای مردم عمل کند؟ اگر میتوانست میبایست در این چند دهه عمل میکرد. تجربه چهار دهه ثابت کردهاست نظام، در کلیت خود، اصلاح ناپذیراست. مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور باشد، اگر امام زمان هم رئیس جمهور چنین نظامی بشود، نظام غیر قابل اصلاح میماند و جریان سقوط را طی میکند. زیرا ولایت مطلقۀ فقیه محصول و ساختۀ ذهنیت قدرت پرستان و زورمداران و کودتاچیان روحانی وغیرروحانی برضد حقوق و کرامت انسانی است. نافی و ناقض حقوق ملی، آزادی و استقلال ایران است. با توجه به تجربهام در طول سالها بر این باورم که ولو خامنهای برود و کسی دیگر جانشین شود، وضع تغییر نخواهد کرد و روز بروز بدتر و بدتر خواهد شد. بیاد شما میآورم که گمان بر این بود که اگر آقای خمینی زحمت زندگی را کم کند، اوضاع ایران از آن جهنمی که بوجود آورده بود، بهتر خواهد شد و حتی رژیم سقوط خواهد کرد. اکنون حتی اگر شما هم و یا ازاین بالاتر امام زمان هم رهبر و یا رئیس جمهور شود، تا این رژیم مطلقه و با این قانون اساسی برجاست، تغییر اساسی ممکن نیست. حرف هویدا هم درست بود که گفت: من مقصر نیستم و سیستم است که چنین عمل میکند. ایراد وارد بر او این بود که او میتوانست در آن نظام کارگزار نشود و شد. او که میدانست سسیستم مقصراست پس چرا خود سیزده سال، نخست وزیرچنین سیستم فاسدی بود؟. حال با وضعی که پیش آمده و شما بیش از من اطلاع دارید، میدنید که اگر امروز فکری برای برون رفت از دیکتاتوری و استبداد مطلقالعنان رژیم ولایت فقیه فاسد نشود فردا خیلی دیر است.
این نکته را همین جا خاطر نشان کنم: چهار ماه پیش در دو مقاله تحت عنوان «راه حل برون رفت از دیکتاتوری و استبداد» نوشتم و در سایتها منتشر شد. این نکته را از آن نوشته یادآور میشوم که هر حرکت، نهضت و یا جنبشی که به راه میافتد، رژیم سعی میکند آن را، از راههای مختلف، به انحراف بکشاند تا زمینه سرکوب آن را فراهم آورد. مهمترین روشی که بکار میبرد و همان را دستآویز سرکوب میکند، اینست که، با نفوذ دادن افراد خود به درون جنبش و یا نهضت، توسط آنها خشونت در کار میآورد و جمعیت برافروخته و زجر کشیده را به دست زدن به خشونت بر میانگیزد و راه و روش مسالمت آمیز و خشونت زدای جنبش را به روش بکارگیری خشونت، بر میگرداند.
جامعه و زعمای قوم باید بدانند که وقایع در حال اتفاق افتادن است و یا اتفاق خواهد افتاد و جنبشها و نهضتها در راه است. با وجودی که به تجربه میدانیم رژیمهای دیکتاتوری سعی میکنند که جنبشها را به خشونت بکشانند، و با عوامل خود دست به تخریب و آشوب میزنند تا به گردن جنبش بگذارند و سرکوب آن را توجیه کنند، نباید نسبت به درکارآمدن خشونت لاقید باشیم. زعمای قوم و رهبران نباید بگذارند جنبش به خشونت کشیده شود. مردم باید بدانند که اگر روش ضد خشونت بکار برند، ولو عوامل رژیم، در صفوف مردم در جنبش رخنه کنند و دست به خشونت بزند، دستشان رو میشود و رسوا میشوند. باید گوش به زنگ و آماده عمل بود. چرا که علائم انحطاط رژیم بیش از پیش براهل بصیرت آشکار و عیان گشته است.
سوم: محتوای گفتگوهای این نوار روشن میکند که کسانی که در آن مجلس خبرگان بودهاند، نه تنها همان قانون اساسی خود ساخته را دور زدهاند، بلکه به هیچ قانونی اعتقاد ندارند و عمل نمیکنند. هر زمان که دم از قانون میزنند، زمانی است که تحت فشار جامعه ملی قرار گرفته و خود را در خطر میبینند. آنها خود را فوق قانون و فوق احکام دین تعریف کردهاند و حفظ قدرت را «حفظ نظام» میخوانند وآن را اوجب واجبات میدانند.
چهارم: شاید کم شمار باشند کسانی که از خود میپرسند: اینان این درس را از چه کسی یاد گرفتهاند. قانونی که قدرتمدارها از آن پیروی میکنند، عمل نکردن به هیچ قانون و وسیله کردن قانون و دورزدن قانون است هر وقت قدرت طلبی ایجاب کند. در ایران، بعد از انقلاب، آقای خمینی از قانون قدرتمداری پیروی کرد و مدرس اینان شد:
صرفنظر از اینکه روحانیت، به جز انگشت شماری، دین را بیان قدرت میدانند و مردم را صغیر قلمداد میکنند و آنها را صاحب حق اداره زندگی خود نمیشناسند، روحانیان حاکم، شاگرد آقای خمینی در آموختن این درس بودند. آقای خمینی، خود، به هیچ قانونی عملاً پایبند نبود. در دوران حیات خود حداقل به بیش از ۲۰۰ مورد قانون اساسی (محسابه نقضها بعد از شکایت مجلس از نقض مداوم قانون اساسی توسط آقای خمینی) را که خود آن را تصویب مردم رسانده و توشیح کرده بود، نقض کرد. چند مورد از مهمترین موارد: ابقای دادگاههای انقلاب و ایجاد دادگاه ویژه روحانیت، نصب رئیس دیوان کشور (بهشتی که دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود) و دادستان کل (موسوی اردبیلی عضو شورای عالی آن حزب)، بنابراین، تبدیل قوه قضائی به آلت فعل قدرتمداری که خود و دستیارانش بودند. عزل از و نصب به فرماندهی کل قوا، صدور احکام حکومتی، دخالت در نصب و عزل نخست وزیر و وزیران، ایجاد کمیته انقلاب فرهنگی، تحمیل مجلسی که اکثر انتخاباتش تقلبی بود، دستور به مجلس برای این که کار بنیصدر را زودتر تمام کند و... و تشکیل کمیته بازنگری در قانون اساسی.
بدین ترتیب، اعضای مجلس خبرگان و آقای خامنهای و بویژه آقای هاشمی رفسنجانی که با بیاعتنایی به قانون اساسی و دور زدن آن، کسی را که هیچ شایستگی و لیاقت رهبری را نداشته، به مردم تحمیل کرد، آنها با جعل یک نامه و یک قول از زبان آقای خمینی، این درس را جز از استاد اعظم خود آقای خمینی که به هیچ قانونی و اساسی پای بند نبود، از چه کسی میآموختند؟ مگر ما ایرانیان این قاعده را از یاد بردهایم که دردو بیت زیر بازگو شده است:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامانش آن درخت از بیخ
و یا:
اگر به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
اینها هم که به قول خودشان استاد اعظم و رهبرشان آقای خمینی بوده و مقلد او بودهاند، ادامه دهنده راه مراد خود، آقای خمینی هستند. جون او نه به قانون عمل میکنند و نه به آن اعتقاد دارند.
پنجم: و به فرض اینکه نامه آقای خمینی به مشکینی را جعلی نشماریم، آقای خمینی اولاً چه حقی داشت قانون اساسی را دور بزند؟ ثانیاً آن نامه مگر ناقض قانون اساسی نبود؟. آیا دین میآموزد هر بار قانون اساسی با دلخواه شما موافق نبود، باید آن را زیر پا بگذارید؟ نه، قدرتمداری میآموزد. ثالثاً او چه حقی داشت که برای مردم، بعد از فوتش، رهبری را که بنا به قول صریح خودش هیچ شایستگی ندارد، بر خبرگان و مردم تحمیل کند؟. بازهم به فرض جعلی نبودن نامه، بنابر آن، رهبر باید مجتهد عادل باشد و آقای خامنهای در آن مجلس گفته است: «مسلمانان باید خون گریه کنند اگر چون او کسی رهبر آنها شود و او فاقد شرائط قانون اساسی و صدور حکم شرعی است». اگر راست نگفته، عادل نبوده وفاقد ملکه لازم بوده است و اگر راست گفته، فاقد صلاحیت بودهاست. سخن او مصداق تواضع و فروتنی نیست. زیرا در مقام اظهار، عالمی که علم و عدل خود را اظهار نکند، فاسد است. او حقیقت را گفتهاست ولو مرادش واداشتن به تمکین اعضای آن مجلس بودهاست که باز گویای نداشتن ملکه عدالت و عمل او در پذیرفتن مقام، جرم بوده است. رابعاً مگر این آقای خمینی نبود که خطاب به محمد رضا شاه گفت: بفرض اینکه شما آدم خوبی هم هستی و پدران ما هم درست عمل کردهاند، پدران ما چه حقی داشتند که برای سرنوشت ما تعیین تکلیف کنند. بر اساس این گفته آقای خمینی، او چه حقی داشت که برای چگونگی انتخاب رهبری بعد ازخودش تکلیف معین کند؟
گرچه، متأسفانه، جیره خواران روحانی و غیر روحانی آقای خامنهای، به توجیه آن میپردازند، اما رهبری نزدیک به سه دهه او خود نشان دهنده ناتوانی و ناشایستگی او، در زمینه نظری و هم عملی است. اعمالش داد میزند که او شایستگی رهبری نداشته و ندارد. کشوری نظیر ایران، با داشتن امکانات عظیم مادی و معنوی، را او به ورشکستگی و سقوط کامل کشاندهاست.
ششم: اگرچه برای مطلعین و صاحب نظران آشکار بود که صحنه گردان تحمیل این رهبری بر خلاف قانون اساسی، آقای هاشمی رفسنجانی است. اما این نوار نقش او را بر همگان آشکار کرد. رهبرکردن آقای خامنهای را او پیش از مرگ آقای خمینی، زمینه سازی کرده و مجلس خبرگان را او در تحت منگنه، به رأی دادن به آقای خامنهای مجبور کردهاست. لذا آقای رفسنجانی در تمامی جنایات و فسادها که این چند دهه به دست آقای خامنهای و ایادی او واقع شدهاست، شریک است. چه ما دوست داشته و چه نداشته باشیم و ولو بخواهیم از او حرّ بسازیم، او شریک و سهیم است. حقیقت را بخواهید جرم آقای رفسنجانی از دید من، بسیار سنگینتر از جرم آقای خامنهای است. زیرا این اوست که با وجودی که میدانسته که او شایستگی لازم را ندارد، یک چنان آدم فاقد صلاحیت و ضعیفی را بر مردم تحمیل کردهاست. البته به خیال اینکه چون آقای خامنهای ضعیف است، امورکشور در دست او باقی خواهد ماند. او از تجربه تاریخ درس نگرفته بود و نمیدانست که وقتی اهرمهای قدرت در دست کسی جمع شد، اولین کسی که فدا میشود، آن کسی است که نردبان قدرت شدهاست. افزون بر این، نوار بیش از پیش بی دینی، بی اخلاقی و قدرت پرستی فقهای شورای خبرگان رهبری را در انظار ملت ایران آشکار و بر ملا میکند.
هفتم: این نوار یکی دیگراز اسناد و نوارهایی است که چهره این رژیم را بیش از پیش آشکار میکند. یکی دیگر از جنایات این رژیم را که تحمیل رهبری نادان و نالایق و فاقد صلاحیتهای قید شده در قانون اساسی است، بر مردم ایران عیان میکند. میشود آن را با نواری که از آیت الله منتظری خطاب به هیئت مرگ منتشر شد، مقایسه کرد. حقیقت این است که اینها در جستجوی یافتن " ولایت بر فقیه" بودهاند و نه «ولایت فقیه». مرحوم منتظری به درستی گفت که «اینها برای بعد از امام به دنبال «ولایت بر فقیه بودند». نوار واضح میگوید چگونه در آن مجلس راهکار «ولایت بر فقیه» صورت عمل یافته است.
هشتم: صرفنظر از اینکه ولایت فقیه، چه مطلق و چه غیر مطلق آن، باطل و جعلی است در اسلام و فقیه را نشاید که بر جان و مال مردم مسلط باشد و بنام دین، دین دولتی را در پوشش دولت دینی که ناشدنی است، بر مردم مسلط سازد. گفتهاند که چون رهبر واجد شرایط ذکر شده در قانون اساسی وجود نداشت، آقای خامنهای را به رهبری انتخاب کردهاند. «دلیل» آنها عذر بدتر از گناه است. آنها همچون استاد اعظمشان آقای خمینی، سقوط انسانی خود را بطور آشکار به نمایش گذاشتند چه دروغ بزرگی است که این بیدینان بنام فقیه گفتهاند. در همان زمان، آیت الله شیرازی، سید صادق روحانی، سید حسن قمی که در تمامی دوران شاه مبارزه میکردند، و... دیگرانی در ایران بودند که قبلاً هم آیت الله العظمی بودند. درهمان خبرگان هم از آیت الله گلپایگانی نام بردهاند. میگویند ۱۴ رأی هم آورده است. در همین جا بگویم که قبل از تشکیل مجلس به سراغ مرحوم گلپایگانی رفته بودند و او درمورد رهبری جواب سختی به آنها داده بود، توضیح آن بعداً خواهد آمد.
نهم: کلید فهم این معما که چرا در آن مجلس خبرگان، آقای خامنهای را به رهبری موقت، «برگزیدند»، بدون توضیح درباره خط سوم و حریص کردن آقای احمد خمینی به رهبری جستن در آینده، به درستی معلوم نخواهد شد. به طوری که در قسمت بعد خواهد آمد، باز، این آقای رفسنجانی است که چون روحیه قدرت طلبی احمد آقا رامیشناخت، او را آلت دست خود کرد. در نتیجه، بعد از آن که این دو، با همراهی وی، به مشروطه خود رسیدند، به حیات احمد آقا، خاتمه دادند. آقای هاشمی رفسنجانی میدانست که بدون همراه کردن احمد آقا نه ممکن بود که در سال ۶۰ برضد منتخب ملت ایران دست به کودتا بزنند و نه قبل از اعلام فوت آقای خمینی، آقای خامنهای و فاقد شایستگی رهبری را با دور زدن قانون اساسی، بر کرسی رهبری بنشانند.
در قسمت بعد توضیح این مهم خواهد آمد.
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com