هوشنگ امیر احمدی را بیشتر بشناسیم
نگاهی کوتاه به مقاله امیر احمدی و "نقشه راه" ِ او
آنچه در ایران رُخ داد، با شتابی شگفت انگیز ردپای خود را نه تنها در ایران که در بیرون از مرزهای ایران نیز نهاده و خواهد نهاد. در باره خیزش گسترده مردم که برای نخستین بار همه "خطِ قرمزهای" حکومت را در هم شکست، در زمانِ کوتاهی که از آن گذشته، فراوان نوشته شده است ولی به فرصت طلبانی که تا دیروز به هر دری زدند تا جایی در حکومت به آنان داده شود و با همه التماسها، تملق گوییها و لابی گریها، به جایی نرسیدند، ولی مطلبی نوشته نشده و یا نگارنده ندیده است. من در این نوشته کوشش کردهام به یکی از این فرصت طلبان که به قول خودش "به چوب دو سر طلا مبدل شده" یعنی با همه خوش رقصیها، امروز نه اصلاح طلبان حکومتی و نه اصول گرایان اهمیتی به او نمیدهند و اینک حتا در نقش "نجات دهنده" پا به میدان نهاده، پرداختهام.
دستپاچگی فرصت طلبانِ بد نام
هوشنگ امیر احمدی یکی از این فرصت طلبانِ بد نامی است که به شتاب دست بکار شده است و برای مردم بپا خواسته ایران، در مقالهای به درازای پیشینه خوش رقصیها و همکاریهایش با حکومت اسلامی، در نقش آموزگارِ دلسوز و مشگل گشا نمایان شده است (۱). ایشان خیال میکند مردم پیشینه او، لابی گری برای حکومت، مجیز گویی از "آقا" و (با پوزش از خوانندگان) حتا از ابلهی چون احمدی نژاد، نامه نویسی به جنتی، دلسوزی جانانه برای سپاه پاسداران جنایت پیشه و... را فراموش کردهاند! شگفت است که در مقالهای که سر هم بندی کرده است، گذشته از این که در"نقشه راهِ " خود برای حل مشکل به علی خامنهای که "مشکل ساز اصلیِ" مردم است رو کرده و او را تنها کسی دانسته که راه حل مسئله را در دست دارد؛ نیز کوشش کرده است که حکومت را با قدرت و صلابت بنمایاند. این در حالی است که تنی چند از آخوندها به خامنهای و بی کفایتی او تاختهاند و یکی از آنها حتا او را آخوند درجه سه و چهار نامیده است.
فرازهایی از دُر افشانیهای "استاد" در مقالهاش:
" ازطرف دیگر، نیروهایی در داخل و خارج از کشور هستند که به کمتر از براندازی کامل نظام اسلامی رضایت نمیدهند. آنها هم دراشتباه هستند. جمهوری اسلامی ایران، نظامی کماکان قدرتمند است و طرفداران بسیار و پر صلابتی دارد. درگیری با چنین نظامی که ایدئولوژیک هم هست حتی اگر خارجیها هم در طرف براندازان باشند بسیار مشکل خواهد بود. "
این "طرفداران بسیار و پُر صلابت" کجا هستند و کی هستند؟ آیا نیروهای سرکویگر در درون و مزدوران حکومت چون حزب الله لبنان در برون مرز هستندکه اگر پولی که از کیسه ملت دزدیده شده و به آنان پرداخت میشود؛ بریده شود، چون برف در برابر خورشید، ذوب و آب میشوند؟ چاقو کشها و چماق به دستها هستند که به فرمان رهبر دستشان به خون مردم آغشته است؟ اینها را میگویند" طرفدارانِ بسیار و پُر صلابت؟! " اینها برای کسی چون جنابعالی که با این اوباش حشر و نشر داشته، اندک آسیبی ندیده و در جای گرم و نرم خود نشسته است، پُر صلابتند نه برای مردم گرفتاری که زیر سایه رهبری حکیمانه "آقا"، امروز در کشوری ثروتمند، نیازمند نان شب شدهاند.
ـ او مردم را چون هر دو جناحِ شکست خوردهِ حکومت از "سوریهای شدن" میترساند:
"سوریه شدن ایران در برنامه دشمنان خارجی و نیروهای برانداز ایران هست. "
اگر بپرسید بر پایه چه سند و مدرکی چنین میگویی، همآن یاوههای خامنهای، حسین شریعتمداری و اصلاح طلبان را خواهید شنید. ولی باید به این جناب "پروفسور" یاد آور شد که:
الف ـ اگر دخالتهای خامنهای، "آقا"یِ جنابعالی و سپاه قدس جنایتکار نبود، سوریه هرگز چنین ویران نمیشد؛
ب ـ واژگونه دیدِکسانی چون شما، آن کسی که بخواهد ایران را به سوریه تبدیل کند همین"رهبر" است که اگر سرنگونی خود و نظام آدمکشش را حتمی ببیند، اگر بتواند از هیچ جنایتی فرو گذار نبوده و آرزویش این میشود که ایران را به جنگ و حونریزی و هرج و مرج بکشاند تا راه نجاتی از محاکمه به دست مردم، بیابد. در همه اعتراضهای مردم، به روشنی بارها دیده شده که چگونه لاتها و چاقوکشان و نیروهای سرکوبگر به شکستن و آتش زدن پرداخته و مردم را با کارد، قمه، شوکر برقی، گاز فلفل مورد حمله قرار داده و بی هیچ گونه ترسی از محاکمه و بازپرسی با موتور و ماشین به میان مردم زده و دستور تیر داشته و مردم را هدف گلوله قرار دادهاند و بدتر از آن سپس خودِ مردم را متهم نمودهاند که به قربانیان شلیک کردهاند! ولی جناب پروفسور این را آویزه گوشت کن: ایران سوریه نیست و مردم اجازه تکه پاره شدن ایران و جنایتهای بیشتر را به خامنهای نخواهند داد.
او در این نامه گوشه هایی از حقیقت وضع موجود ایران را بیان میکند ولی هدفش تنها این است که زهر یأس و دلسردی را بر مردم بریزد و آنان را به سوی سرمنشا همه گرفتاریها و جنایت هایِ دستِ کم ۲۹ سال گذشته ایران، یعنی "علی خامنه ای" رهنمود شود:
"اما چه کسی میتواند حتی یک بند از این نقشه راه را "اجرا" کند؟ مشکل در اینجاست و به همین دلیل هم هست که باید واقع بین و شجاع بود. واقعیت این است که در لحظه کنونی؛ نیروهای مردمی نه تشکلی دارند، نه ایدهای، نه سازمانی، و نه رهبر شناخته شدهای. براندازان حتی وضعیت بدتری دارند. آنها سوای اینکه هیچ یک از آن موارد شمرده شده را ندارند، حضورشان هم در داخل کشور تا آیندهای دوردست مقدور نخواهد بود. این وضعیت، نظام را در موضع برتر قرار میدهد. اما درون این نظام هم فقط یک فرد است که میتواند تصمیمهای راهبردی بگیرد و نقشه راهی که پیشنهاد شده است را اجرا کند. آن شخص، آیت الله خامنهای رهبر نظام است. " (همه تاکیدها ـ واژههای پُر رنگ ترـ در همهِ برگرفتهها از من است)
و در جایی دیگر چنان مینویسد که گویا در دوران رهبری خامنهای و تسلط او بر سپاه این همه کشت و کشتار، زندان و شکنجه در میان نبوده است:
"حداقل چند دلیل دیگر هم دارم که در این نوشته به نقش آیت الله خامنهای و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوره گذار توجه بیشتری شده است. من نیروی دیگری را که به اندازه این فرد و نهاد مسئول انقلاب اسلامی باشند را نمیشناسم. در همین جا هم باید توجه بدهم که ما داریم درباره یک کشور و نظام عادی حرف نمیزنیم. ما داریم درباره نظام انقلابی جمهوری اسلامی صحبت میکنیم. مشخصا ما داریم از نظامی صحبت میکنیم که مرحوم آیت الله خمینی بنیاد نهاد و آن را انقلابی و اسلامی خواند و این دو را هم هرگز از هم جدا ندید. یعنی برای ایشان انقلاب و اسلام با هم نظامش را تبیین میکردند. مدیریت این نظام را ایشان و آنهایی که در رأس امور در اول انقلاب بودند به آیت الله خامنهای محول کردند (علیرغم خواست ایشان) و سپاه را هم بنیاد نهادند که از نظام جدید حفاظت کند. "
"... بنابراین فکر من این است که شخص آیت الله خامنهای همان طور که در مصاحبههای قبلی گفتم به نظر من وظیفه دارند، هم وظیفه انقلابی، هم وظیفه اسلامی، هم وظیفه روحانی و مذهبی که از انقلاب آیت الله خمینی پاسداری کنند. "
و "... من اعتقاد دارم هیچ کس جز شخص آیت الله خامنهای نمیتواند با فساد مبارزه کند. "
میشود باور کرد که این آقا که معدن دانش است خبر نداشته باشد نخستین انگیزه فساد گسترده در ایران همین خامنهای و بیت اوست؟
میبینیم این آقایی که بسیار دوست دارد" استاد و پروفسور" بنامندش، برای رسیدن به قدرت چگونه واقعیتهای موجود را وارونه میکند و سرکوبگری خودخواه با دستان آلوده به خون که مردم ایران از ستم، بیداد و بی کفایتی او به تنگ آمدهاند را تنها کسی میداند که میتواند مردم را نجات دهد!؟ او خواستهاش رهایی مردم ایران نیست بلکه "پاسداری از انقلاب خمینی" است.
ببینید دروغ گویی و چاپلوسی برای گرفتن مقام و تکهای استخوان تا چه اندازه است که تاریخ ایران را هم دستکاری میکند:
"همانطور که در مصاحبههای پیشین گفتهام، نزاع اصلی امروز و در آینده نه بین این دو جناح و نه بین مردم و نظام خواهد بود. دعوا، در عوض، بین انقلاب و ضد انقلاب خواهد بود. این یک دعوای اجتناب ناپذیری است. همه انقلابات به همین دعوا، دیر یا زود، میرسند. انقلاب مشروطیت را رضا شاه با کمک انگلیسیها نابود کرد، انقلاب مصدق را محمد رضا شاه به کمک آمریکاییها و انگلیسیها نابود کرد و حالا رسیده نوبت انقلاب اسلامی. آیا ضد انقلاب اشرافی پیروز میشود؟
جنابِ پروفسور، مردم به جان آمده را"ضد انقلاب " مینامد. سپس آشکار میشود با همه ادعاها، اندکی تاریخ را نخوانده است. رضا شاه با کمک انگلیسیها انقلاب مشروطه را نابود کرد؟ میشود چگونگی کمک انگلیسیها به رضا شاه را روشن کنید؟ پس با زور و توطئه چه کسی رضا شاه مجبور به رفتن از ایران شد؟
آیا تا کنون کسی شنیده است از "انقلاب مصدق" سخنی گفته شده باشد؟ استاد گویا معنای اتقلاب را هم درک نکرده است!
با جملههای تهوع آور دیگری از هوشنگ امیراحمدی، این بخش را به پایان میبرم بدون دست بردن در انشای آن:
"خوشبختانه این بار جبهه انقلاب تنها نیست. نیروهای انقلاب کماکان قدرتمند و معتقد به انقلاب هستند و پشت سر این انقلاب هم اسلام و مرحوم آیت الله خمینی قرار دارد. این است که من به آیت الله خامنهای و سپاه دخیل بردهام که با اجرای پیشنهادات مطرح شده در اینجا نگذارند ضد انقلاب داخلی و خارجی، انقلاب خمینی را نابود کنند. شکی ندارم که مگر اینکه تغییرات به موقع و ساختاری در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی انجام گیرد، ضد انقلاب در تحلیل نهایی پیروز خواهد شد. امید من این است که البته چنین نشود و با انجام تغییرات فوری و ساختاری، انقلاب مرحوم آیت الله خمینی حفظ گردد. "
از این روشن تر نمیشود جای مردم و ضد مردم، دوست و دشمن را دگرگون ساخت. از این روشن تر نمیشود چهره واقعی اعتراضهای مردم را واژگونه کردو بهتر از این نمیشود چاپلوسی و زبونی را نشان داد!
بنا به گفته خودش"او نمیخواهد پیش از رئیس جمهور شدن، بمیرد. "
در باره این مقاله با زیاده گویی هایِ فراوان و بی پایه، به همین چند تکه بسنده میکنم چون از دید من همین اندک، ماهیت این آدمی را که بسیار علاقه دارد همیشه خود را دانای کل بداند، نشان میدهد. اینک خوانندگان را به گوشه هایی از گفتههای آقای پروفسور در مصاحبهها با روزنامههای اصول گرا جلب میکنم. کوشش کردهام کوتاه باشد زیرا اگر بخواهم به همه آنها بپردازم، باید کتابی تهیه میشد.
گزیده هایی از گفت و گوهای جنابِ پروفسور با نشریهها!
مصاحبه با نشریه"عصر ایران"، ۵ مرداد ۱۳۸۷ (۲)
او در معرفی خود میگوید:
"پدر بزرگ من خان بود، تمام املاک و زمینهای آن منطقه برای او بود. مردی بود که چندین زن داشت و من بیست و یکی دوتا عمو و عمه داشتم. "
ولی در نامه گله و شکایت به جنتی که چرا کاندید شدنش برای ریاست جمهوری، رد شده است، در بخشی خانوده خود را چنین معرفی میکند:
".... در یک خانواده شیعه و زمیندار متوسط در شهرستان زیبای طالش در ساحل خزر متولد شده[شدم]. "
این نامه به جنتی که چون مقاله تازهاش، یک دراز گویی کسل کننده است و خود بزرگ بینیها ودر همآن حال التماسها و چاپلوسیهایشاش را در بر دارد در [این لینک] ببینید.
در مصاحبه پیش گفته با عصر ایران، در شرح حال خود در دوران پیش از انقلاب تا جایی پیش میرود که خود را انقلابی نیز معرفی میکند:
"وقتی که سیاهکل بودم[در سپاه ترویج خدمتِ پس از پایان درس دانشگاه را میگذرانده] درست سالی بود که فدائیان در جنگل سیاهکل داشتند علیه شاه فعالیت میکردند. من سرپرست سیاهکل هم بودم. آن موقع یادم هست که تیمسار اویسی به لاهیجان آمد و به ما دستور داد که با لباس در شهر تردد نکنیم. برای اینکه فکر میکرد بچهها (فدائیان) ما را میزنند. در حالی که ما خودمان با آنها کار میکردیم. ما یک گروه انقلابی بودیم و به بچههای سیاهکل از درون بدنه ژاندارمری کمک میکردیم. "
او حتا ادعا میکند که دو داستان هم برای سیاهکل نوشته است! پرسش و پاسخهای بعدی را با دقت بخوانید تا دریابید به این چنین آدمها که بنا به جهت باد، هر روز رنگ عوض میکنند و همیشه همه کارهاند، چگونه میشود اعتماد کرد:
پرسش: "یعنی با آنها همراهی میکردید، فعالیتتان به شکل سازمانی بود؟
پاسخ: نه هیچوقت فعالیت سازمانی به آن شکل با آنها نداشتم، به عنوان کسی بودم که علاقمندی داشتم. "
دقت کنید "به آن شکل نداشتم" یعنی داشتم ولی نه سازمانی. نگارنده تا کنون در آنچه در باره کارِ تدارکِ برنامه سیاهکل، روز حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و رویدادهای پس از آن خواندهام، هرگز به چنین موضوعی بر نخوردهام که کسی چون ایشان در ژاندارمری به فدائیان یاری رسانده باشد. در حکومت اسلامی که به سند و مدرک نیازی نیست و چنین آدمها، هر ادعای دروغی میتوانند بکنند.
پروفسور که خیلی از خود و دانشش تعریف کرده و مرتب برای شایستگی هایِ خیالی، به خود "دسته گل" میدهد و بارها ادعا کرده است که "ما همه چیز را سیاه وسفید میبینم و باید خاکستری دید" (نقل به مفهوم)، بخوانید در دنباله همین پاسخ چگونه خود سیاه و سفید میبیند و به چپها و دگر اندیشان توهین میکند و تئوریای صادر میفرمایدکه تنها از مغز نخبهای چون او بر میآید:
"من بین ۱۷ سالگی تا ۲۴-۲۵ سالگی تمایلات شدید چپی داشتم، من همیشه میگویم "کسی که از سن ۱۸ سالگی تا سن ۲۰ و چند سالگی چپ و انقلابی نباشد اصلا قلب ندارد، بعد از آن اگر همانطور بماند اصلا مغز ندارد. ما در آن سن و سالها آرمانگرا و انقلابی هستیم و معمولا با رگ گردنشان[گردنمان] فکر میکنیم. "
پرسش: اینکه منطقی به نظر نمیرسد، شما در یک خانواده کاملا فئودال و زمین دار بدنیا آمدید!
پاسخ: من همیشه با آنها (پدر و پدربزرگم) دعوا داشتم. همیشه به آنها میگفتم شما با این رعیتها بد میکنید. پدرم به من میگفت مفت خوری میکنی و دنبال عدالت هستی! "
و او که با پدرش و پدر بزرگش همیشه دعوا داشته که با رعیتها بد میکنید، در دنباله میافزاید:
"ولی این را هم صادقانه بگویم، خانوادهام به آن مفهوم فئودالی، خیلی بد نبودند. الان هم هنوز هم بچههای رعیتهایمان عاشق ما هستند. من همیشه اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم که رعیتها استثمار میشوند.
شگفت است که رعیت هایی که او بر سر بد رفتاری با آنها همیشه دعوا داشته، هنوز هم (سال ۱۳۸۷)، بچههایشان عاشق اینها هستند!
ببینید او که با اصلاح طلبان حکومتی در زمان خاتمی رابطه خوبی دارد و در سال ۱۳۸۶ پس از سالها اقامت در آمریکا (از سال ۱۳۵۴) بنا به گفته خودش به دعوت "مهندس مهدی چمران" به ایران باز میگردد میگوید:
"... بعد از آن با دعوت کنفرانسهای دفاع مقدس چندبار آمدم. بعد هم به دعوت وزارت امور خارجه چندباری به ایران امدم. مثلا من قبل از آقای خاتمی بحث جامعه مدنی را در کشور باز کردم، ولی در عین حال یادم است که در دوره اول انتخابات آقای خاتمی، من طرفدار آقای ناطق بودم. "
فرصت طلبی او را ببینید زیرا زمانی مصاحبه میکندکه احمدی نژاد و اصول گرایان زیر چترِ" آقا" بر سر کارند و همه میدانند که در اولین دوره گزینشِ خاتمی، ناطق نوری کاندیدایِ رهبر بود که شکست سختی خورد زیرا مردم هم از سر مخالفت با خامنهای و هم فریبکاری خاتمی با وعده "اصلاحات"، به او رأی دادند.
امیر احمدی بارها در گفت و گوهایش تاکید کرده است که:
"... بحث جامعه مدنی را من به کشور آوردم. " همآن مصاحبه
در همین مورد در مصاحبه با نشریه"تابناک" در ۵ آذر ۱۳۹۶ که زمینههای مخالفت با روحانی، موضع ریاکارانه رهبر در باره برجام و مخالفت اصولگرایان را با آن میبیند در اندیشه جای پایی برای آینده، این گونه در باره اصلاح طلبان حکومتی سخن میگوید:
"یک عده روشنفکر که دور آقای خاتمی بودند ایدههای من و امثال من را میدزدیدند و به نام خودشان منتشر میکردند. " و میافزاید که: "آن موقع با حجاریان، عبدی، علوی تبار در رفت و آمد بودم. "
خودش تاکید میکند که مرتب با آنها در تماس بوده است:
"من مرتبا آقای خاتمی را در آمریکا میدیدم. [ آقای خاتمی مرتب در آمریکا بوده؟ ] آقای خرازی هرگاه آمریکا میآمد، حتما دوساعتی در آخر شب با هم صحبت میکردیم. من رابطهام با اینها قطع نشد، آمدنم به ایران قطع شد. "
در دنباله گفت وگو در پاسخ به پرسشی که از کی با پیرامونیان خاتمی اختلاف پیدا کردی، میگوید:
"بچههای اطراف آقای خاتمی مثل «امینزاده» و «تاجزاده» خیلی از من دلخور بودند که چرا من از آقای ناطق حمایت کردهام. جواب من به اینها این بود که شما خیلی جوان و بچه هستید و مملکتدار نیستید و شما را چه به مملکتداری. "
او سر آخر میگوید:
"اصلاحطلبان نیرویی فرصتطلب، بیکله و سبکمغز هستند. "
این همآن اصلاح طلبان حکومتی هستند که به گفته خود او آن اندازه با آنها دوستی و نشست و بر خاست داشته است.
همه این مصاحبه را در [این لینک] ببینید.
ـ در باره احمدی نژاد، مصاحبه با عصر ایران، ۵مرداد ۱۳۸۷
این جا دیگر از بیکلگی و سبک مغزی احمدی نژادی خبری نیست و میگوید:
"از احمدی نژاد خوشم میآید چون آدم خیلی شجاعی است، از کروبی هم به همین معنا. از آقای خاتمی هم خیلی خوشم میآید آدم خیلی وارسته و دموکراتی است، اما شجاعت لازم را خیلی وقتها به خرج نداد. من اعتقاد دارم که هر کدام از این افراد یک سری چیزها دارند. آدمها مثل پکیج[درک نشد؟ ] میمانند، خیلی چیزها در آنها هست. متاسفانه در کشور ما همه چیز را سیاه و سفید میکنند، اما واقعیت این است که آدمها خاکستری هستند. وقتی که آقای احمدی نژاد به طرف روستاها و مناطق رفت، من خیلی این را دوست دارم. به خودش هم گفتم که من خیلی دوست دارم به تو کمک کنم. "
ولی همین احمدی نژاد در مصاحبه با "نامه نیوز"، به نقل از عصر ایران، ۵ دی ۱۳۹۶ تبدیل میشودبه:
"... مشکل احمدی نژاد دهانش بود و هر حرفی که به دهانش میآمد میگفت. با زبانش برای خودش دشمن درست میکرد اما در عمل کار خاصی انجام نمیداد. تصادفاً او خیلی به امریکا نزدیک میشد. احمدی نژاد تنها رییس جمهوری بود که هر سال به امریکا آمد و گاهی دو بار میآمد و تاجایی هم که امکان داشت ارتباط میگرفت. اگر هم نمیشد خب، نشد. "
مشکل احمدی نژاد تنها زبانش بود یا عقل، سواد، دانش و درکش بود که آن دهان چرند گو را پدید آورده بود؟
مصاحبه طولانی با "عصر ایران"، ا آبان ۱۳۹۵
پرسش: "توافق عمان چقدر شبیه توافق ژنو بود؟
پاسخ: "به نظر من خیلی بهتر بود. توافق مسقط را آقای ولایتی با هماهنگی رفته بود. آنجا خط قرمزهای آقا لحاظ شده بود. وقتی به ژنو و لوزان و وین و... رفت یواش یواش خط قرمزها کم شد. من فکر میکردمای کاش آقا از اول تا آخرش این را نگه میداشت. ایشان هم اشتباه کرد که این پرونده را دست اینها داد. خودش شروع کرده بود باید تا آخر هم میرفت. "
اینجا دیگر از "آقا" میگوید درست مانند حزب اللهیهای شستشوی مغزی داده شده! ولی در "نقشه راهی" که منتشر میکند از کاربرد واژه "آقا" خبری نیست و میشود "آیت الله خامنه ای"! چون واژه آقا در این روزگار و پس از خیزش مردم به دردش نمیخورد و به کارش نمیآید.
پس از اینکه نمیتواند در گزینش ریاست جمهوری ۱۳۹۴ کاندید شود:
پرسش: "من فرض میکنم شما در انتخابات ثبت نام کردید و رای هم آوردید. به شما خبر میدهند که مذاکراتی در عمان انجام شده، حالا بقیهاش با شما. شما چه میکردید؟
پاسخ: "اول پیش آقا میرفتم. " در دنباله:
"من جواد ظریف را دوست دارم و به او احترام میگذارم. یک آدم ملی است که ایران را دوست دارد ولی اشتباه کرده و گرفتار جو شده. این مردم هم بخواهند یک نفر را جوگیر کنند به راحتی این کار را میکنند. ظریف را امیرکبیر کردند، آرش کمانگیر و مصدق کردند. جوگیر شد دیگر. من هم بودم همین میشدم. این خیلی بد بود. ملت نباید این کار را میکردند. خدا لعنت کند این دوستان اصلاح طلب ما را. دوستانم هستند اما همینها کردند. کارهایشان اشتباه است. هم برای خودشان بد است هم برای جامعه. صرفا برای اینکه بتوانند قدرت را در دست بگیرند حاضرند هر کاری بکنند. " اصولگرای واقعی به چنین آدمی میگویند که حالا دوستان تا دیروزش را هم لعنت میکند!
و دیگر کار بیخ پیدا میکند و حتا شریعتمداری بدنام تر از خود را هم تایید میکند:
" این را صادقانه بگویم متاسفانه بهترین نقدها را درباره برجام آقای شریعتمداری نوشت. "
منطق این پروفسور در باره کارهای ابلهانه احمدی نژاد را ببینید:
پرسش: "جواد لاریجانی که برادر این لاریجانی هاست سال آخر دولت احمدی نژاد میگفت من میروم با خود اوباما مذاکره میکنم و توافق میکنم. شما چقدر این را تایید میکنید؟
پاسخ: " ۱۰۰درصد. از روز اولی که من آقای احمدی نژاد را شناختم، هیچ مشکلی با امریکا نداشت. تمام مشکلات آقای احمدی نژاد با اسرائیل بود برای اینکه رد گم کند، این بحث را به وجود آورد که اسرائیل باید نابود شود، برای این بود که میخواست توجهها به سمت اسرائیل برود برای رابطه با امریکا راهش باز شود.
احمدی نژاد هشت سال رئیس جمهور بود، ده بار به امریکا آمد. آقای احمدی نژاد مشکلش اسرائیل بود. آقای احمدی نژاد تنش را با اسرائیل زیاد کرد که تنش با امریکا را کم کند که در کشور بار ضد امریکایی را کم کند. "
پرسش: "پس شما موضع آقای محمد جواد لاریجانی را تایید میکنید؟
پاسخ: " صد در صد. این را هم بگویم اعتقاد دارم احمدی نژاد به قدرت سازی اعتقاد داشت. "
عصر ایران ۴ شهریور ۱۳۸۷
".... واقعیت این است که ایران هیچ عمل تروریستیای علیه امریکا نکرده است. بحث تروریسم بر میگردد به حمایت ایران از حماس و حزب الله. یعنی مشکل با اسرائیل است که آنها به امریکا منتقل کردهاند. "
تفسیری نیاز دارد؟
عصر ایران ۱۶ تیر ۱۳۹۶
او برای سپاه همه سینه حسینی میزند:
"من به سپاه به عنوان نیروی نظامی کشور احترام میگذارم و همیشه میگویم به سپاه هم در داخل کشور و هم در خارج ظلم میشود. شما نیرویی برای حفظ انقلاب اسلامی ایجاد کردهاید که وظیفه نظامی و دفاع دارند و به خطر میزنند و بعد بخاطر دفاعی که میکند بر سرش هم میزنیم. یعنی به او تفنگ میدهیم که از ما دفاع کند و وقتی به سمت دشمن تیراندازی میکند میگوییم این چه کاری است که میکنید. چرا آدم میکشید. شما آدمکش هستید. خوب این غیرمنصفانه است. "
نشریه تابناک ۳ فرودین ۱۳۸۶
جناب استاد به مقامی کمتر از ریاست جمهوری رضایت نمیدهد. این مقاله "نقشه راه" را حتمن برای "آقا" هم فرستاده است و میخواهد در رویاهایش شاید دل آقا را راضی کند که در این وضعی که هر دو جناح و خود "آقا" رسوا شدهاند، و این نخبه با نقشه راهش آماده وجود دارد، با کودتایی هم چون زمان احمدی نژاد، رئیس جمهورش کند. پاراگراف زیر را بخوانید:
"به گزارش فارس وی چندی پیش در گفتوگویی تفصیلی بابیان اینکه «باید رئیسجمهور ایران شوم و بعد بمیرم» در پاسخ به سؤالی مبنی براینکه فکر میکنید بهجز شما افراد دیگری با تابعیت آمریکایی بخواهند ثبتنام کنند؟ گفته بود من چنین فردی را که جاهطلب باشد در بین ایرانیان آمریکا نمیشناسم. برنامه انتخاباتی و زندگینامه من در سایتم قرار دارد و یک نسخه از آن را به آقای روحانی دادهام. "
همین اندازه باید برای شناخت درستِ امیر احمدی بسنده باشد.
پایان
زیر نویس:
۱ مقاله تازه امیر احمدی در [این لینک]
۲ ـ در [این لینک] شما دهها مطلب و مصاحبه با امیر احمدی را در سایت "عصر نو" خواهید دید از برگه شماره ۱ تا ۴