نوشته پیش رو نقد مختصری است به مقاله «#براندازم، و حمله بیسابقه به خاتمی؛ پایان اصلاحطلبی حکومتی؟» به قلم آقای جمشید برزگر که در سایت بیبیسی فارسی منتشر شده است. مقالهی مورد اشاره به طور خلاصه با توجه به واکنش کاربران شبکههای اجتماعی با «#براندازم» به سخنان اخیر آقای خاتمی که حساب معترضین را از براندازها جدا کرده بود، و همچنین شعارهای مورد استفاده در اعتراضات اخیر همچون «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، پیش بینی میکند که تسلط آقای خاتمی و مشی اصلاحطبانه او در گفتمان سیاسی ایران رو به پایان است.
این نوشته در پی پاسخ به این سوال است که آیا تحلیل ارائه شده در مقاله مورد اشاره به لحاظ آماری دقیق است یا خیر؟ پاسخ این پرسش به طور خلاصه منفی است. در ادامه چرایی این پاسخ را توضیح خواهیم داد.
اولین دلیل رویگردانی جامعه از آقای خاتمی و گفتمان اصلاحطلبی او واکنش کاربران شبکه های اجتماعی و استفاده از هشتگ «براندازم» آن هم بیش از ۳۰۰۰۰ بار در ۲۴ ساعت پس از سخنان آقای خاتمی ذکر شده است. باید گفت اگرچه ۳۰۰۰۰ بار استفاده از یک هشتگ در مخالفت با اصلاحطلبی در نظر اول قابل توجه میآید، ولی به لحاظ آماری نشاندهنده هیچ چیزی نیست. این آمار فقط زمانی میتوانست به فهمی دقیق از تغییرات جامعهی ایران منجر شود که رفتار توییتری کاربران استفاده کننده از این هشتگ در مدت زمانی قابل توجه تحلیل میشد و تغییری عمده در خواسته ها از اصلاح طلبی به سمت براندازی، آن هم به صورت پایدار و نه گذرا، مشهود میبود. فقط در این صورت، آن هم با احتیاط، ممکن میبود که از تغییری نسبی در خواسته های بخش کوچکی از کاربران توییتر و دیگر شبکه های اجتماعی با قابلیت استفاده از هشتگ سخن گفت.
سوال اصلی این است که آیا رفتار بخش کوچکی از جامعه ایران در شبکه های اجتماعی قابل تعمیم به کل جمعیت است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا حمایت حدود سه صدم درصد از جمعیت از براندازی نشانهای از حرکت کل جمعیت ایران به سمت براندازی است؟ پاسخ این سوال نیز منفی است. تنها در صورتی می توان نتایج مطالعه روی یک جمعیت کوچک را به جمعیت بزرگتری بسط داد که جامعه آماری مورد مطالعه نمونه ای از جامعه بزرگتر باشد. در غیر این صورت نتایج به دست آمده ارتباط آماری خاصی با جامعه اصلی نخواهد داشت. به عنوان مثال در یک نظر سنجی علمی برای فهمیدن نظر جامعه نسبت به یک موضوع، یا رای در یک انتخابات، تلاش زیادی صورت میگیرد که جامعه آماری مورد مطالعه از نظر تحصیلات، درآمد، سن، جنسیت، و بسیاری از عوامل مهم تعیین کننده دیگر با کل جامعه تطابق داشته باشد. در غیر این صورت نتایج به دست آمده بیطرفانه نبوده و دارای گرایش از پیش تعیین شده میباشد. به این ترتیب، تحلیل رفتار کاربران شبکههای اجتماعی، نتایج را محدود به بخشی از جامعه میکند که دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی دارند. این بخش احتمالا جوان تر و مرفه تر از متوسط جامعه است. همچنین، در مقاله مورد اشاره هیچ معیاری برای سنجش میزان محبوبیت آقای خاتمی و گفتمان اصلاحطلبی او در همین بخش از جامعه، که کاربران شبکههای اجتماعی هستند، مورد استفاده قرار نگرفته است. دور از ذهن نیست که در زمان مناسب هشتگهایی در حمایت از اصلاحطلبی هم پرطرفدار بوده باشند.
استدلال دوم مقاله مورد تحلیل، استفاده از شعارهایی است که به روشنی نشان از عبور معترضین از اصلاحطلبی داشت. در این مورد هم میتوان سوالی مشابه به سوالی که در بالا راجع به شبکههای اجتماعی و تعمیم رفتار کاربران آن به کل جامعه طرح کردیم، مطرح کرد. آیا میتوان خواستههای معترضین (چند ده تا چند صد هزار نفر) را به کل جمعیت تعمیم داد؟ با توجه به استدلال مطرح شده در بالا، پاسخ به این پرسش نیز منفی است، زیرا جمعیت معترض نمونهی آماری تصادفی از کل جامعه نبودهاند. همچنین باید توجه کرد که شعار عبور از اصلاحطلبی را حتی نمیتوان به تمام معترضین تعمیم داد، چرا که شعار های متفاوتی در شهرهای مختلف طرح شد که در بهترین حالت براندازی خواسته بخشی بزرگ، ولی نه همهی، معترضین را منعکس می کرد. درست به علت همین پراکندگی شعارها و خواستهها است که نمیتوان به راحتی مطالبات مشخص معترضین را، به جز نارضایتی کلی از وضع موجود، برشمرد. این برخلاف اعتراضات سال ۸۸ است، که جمعیتی به مراتب بزرگتر و با یک مطالبه مشخص به خیابان ها آمد.
تنها راه دقیق به دست آوردن شناخت از جامعه نظرسنجی علمی با روش های دقیق آماری است. استفاده از اطلاعات شبکههای اجتماعی حتی در کشورهایی با ضریب نفوذ بالای اینترنت و بدون محدودیت فیلترینگ، عموما درک درستی از شرایط اجتماعی به دست نمیدهد. شعارهای اقلیت مطلقی از جمعیت که برای اعتراض به خیابان ها آمده است نیز منعکسکنندهی نظر کل جامعه نیست. اکثریت جامعه به احتمال زیاد به اندازهی کاربران شبکههای اجتماعی یا معترضین اخیر رادیکال نیستند؛ ولی در نبود مطالعهی دقیق، این گزاره هم در حد حدس و گمان باقی خواهد ماند. متاسفانه به علت عدم وجود نظرسنجی های متعدد علمی در ایران، سیاستمداران و تحلیلگران در شناخت خود از جامعه دچار اشکال میشوند و به اطلاعات موردی که لزوما مطابق واقعیتها نیستند تکیه میکنند. واقعیت جامعه میتواند بسیار متفاوت از این تصورات باشد؛ تفاوتی که میتواند حاکمان را از یک سو و فعالین مخالف حکومت را از سوی دیگر غافلگیر کند.
مصطفی صحرائی اردکانی
استادیار دانشکده مهندسی برق و کامپیوتر، دانشگاه یوتا
سالت لیک سیتی، یوتا، ایالات متحده امریکا