Thursday, Jan 25, 2018

صفحه نخست » برای ویدا موحد، دختر خیابان انقلاب + عکس؛ ف. م. سخن

519A4613-6E5B-4362-A4E3-4B52873846D4.jpegباور کردنی نیست، ولی باید باور کنم:
برای اولین بار کلمه کم آورده ام!

قرن ها شعرای ما می ستودند:
پادشاه ها را، امرا را، می را، عشق را...

تا صد و پنجاه سال پیش که ستایش ها جهت ملی و میهنی پیدا کرد:
ستایشِ آزادی، ستایش پیشرفت، ستایش شجاعت و شرف انسانی...

و چند تن از شعرا نیز شروع کردند به سرودن شعر در باره ی موجودی که جایش گوشه ی آشپزخانه های تاریک و نمور بود؛ جایش در قبرستان خانه ی پدری و شوهر بود:
زن!

آری زن! موجودی فراموش شده در ظلمت دین؛ موجودی سرکوب شده در میدان جهل...

و چراغ به دست او دادند! او را آماده ی رزم کردند! او را ستودند و بزرگ داشتند...

و شد آن چه باید می شد. زنان از گورستان بیرون آمدند، زنده شدند، به ایران ما چهره ای تازه دادند؛ چهره ای شاداب.

زنان در همه عرصه ها به پیشرفت های باور نکردنی دست یافتند. پزشک شدند، وکیل شدند، کارگر ماهر شدند، یکی شان حتی به فضا رفت... آیا این همان زنی ست که با آب حوض، کهنه ی بچه می شست و کاری جز این برایش متصور نبود؟

و دو سه هفته پیش یک زن دیگر در تاریک خانه ی وحشتناک دین مانند ستاره ای درخشید و چون دنباله داری روشن و تابناک، فضای یاس زده ی کشورمان را روشن کرد:
دختر خیابان انقلاب!
دختری که با یک تکه چوب و روسری یی که به آن بسته بود، نه تنها ایران بلکه جهان را تحت تاثیر خود قرار داد...

و همه به دنبال او روان شدند! کیست این دختر که چنین شجاعانه، تک و تنها، در برابر لشکر خصم، قد علم کرده و هماورد می طلبد؟ کیست که چنین دلیرانه، در مقابل ژ۳ ها و کلت ها، با یک تکه چوب و یک روسری که به آن بسته شده می ایستد و حریف را به نبرد فرا می خواند؟

و امروز مشخص شد که این دختر، نامش ویدا موحد است...

و من اگر شاعر بودم، زیبا ترین شعر ها را برای او می سرودم...

افسوس که شاعر نیستم و به نوشتن همین چند کلمه ی ساده، به سادگی «دختر خیابان انقلاب» بسنده می کنم...

E700F7ED-7CD6-402B-96C6-F0969A07306A.jpeg

55841AEB-5A0E-43E3-88F4-805112D078E1.jpeg

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy