آن یکی پرسید اُشتر را که هی ــــــــــــــ از کجا میآییای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو ــــــــــــــ گفت خود پیداست از زانوی تو مولوی
بر مبنای پیشینه نزدیک به چهل ساله اُپوزیسیون در برون مرز، به روشنی میتوان گفت که امیدی به این اپوزیسیون و وعدههایش نباید داشت. میتوان از چهرهها و نخبگانی در برون مرز نام برد که بتوانند به مخالفان در درون ایران در زمینه هایی یاری برسانند که من پیش از این از شمار اندکی از آنان نام بردهام، ولی به عنوان حزب، سازمان و یا دیگر گروههای سیاسی که بتوانند در دگرگونیهای آینده ایران، نقشی اثر گذار داشته باشند، نبایداندک امیدی داشت چون پس از این همه سال، هنوز هرکس ساز خود را میزند که تنها شمار اندکی شنونده دارد. این را به این انگیزه عنوان میکنم که کسانی با خوش خیالی از اهمیت اُپوزیسیون دربرون مرز و نقش آن در آینده ایران سخن گفته و نوشتهاند. چنین تفسیرهایِ خوش خیالانه، نمایی درست از چگونگی وضع اُپوزیسیون در برون مرز را نشان نمیدهد. همآن گونه که سالها پیش از این به سهم اندکِ خود، در نوشتههای دیگری یاد آور شدهام، به باور من اگر گروهی سازماندهنده و رهبری کننده برای آزادی مردم ایران بخواهد پای بگیرد، در درون ایران خواهد بود که نقش جوانان از زن و مرد به ویژه دانشجویان در آن پُر رنگ خواهد بود. هیچ سازمانی در برون مرز چنین نیرو، توان و قابلیتی ندارد. بی گمان هم اکنون نیز در ایران گونهای سازماندهی وجود دارد که به درستی پنهان است. در خیزش دی ماه، همآهنگی شگفت انگیز شعارها با آن گستردگی و گونه غیر مذهبی شعارها برای نخستین بار و در بیش از هشتاد شهر ایران، از یک چنین سازماندهیِ پنهان، دست کم در تعین شعارها و زمان تظاهراتها که بیشتر غروب و شب بود، نشان داشت.
چرا نباید به اُپوزیسیون برون مرز امید داشت؟
یکی از شگفتیها در کار ما ایرانیانِ مخالفِ حکومت در برون مرز، این بوده است که به جای آن که کوشش کنیم در راستای یک برنامه پایهای که مورد پذیرش همگان باشد، گرد آمده و به نیرویی توانمند بدل شویم وبتوانیم در پشتیبانی از مبارزان درون کشور که در میدانِ آتش هستند، گردهمآییهای چندین هزار نفره جدی و اثر مند (نه تنها نمایشی چون کار سازمانِ مجاهدین) بر پا کنیم، هر روز بیشتر از یکدیگر دور شده و هر سازمان و گروهی خود به چند دسته و گروه تازه مبدل شده و کوچک تر شدهاند به شکلی که حتا اگر امروز چند سازمان سیاسی گرد بیایند، نمیتوانند شمار قابل توجهی را در تظاهراتی گرد هم آورند. آغازی درست و درخور برای همکاری و نزدیکی گروها با دیدگاههای گوناگون، چه چپ و چه راست و چه کوشندگان مستقل و بدون وابستگی سازمانی با هر ایده و مرامی، برای نمونه میتوانست بر پایه خواست آزادی و دموکراسی در ایران، که همه در سخن ادعایش را داریم، شکل بگیرد که نگرفت و با وضع کنونی نیز شکل نخواهد گرفت. نگاه کنیم که اکنون چند سازمان فدایی با عنوانهای گوناگون وجود دارند که گذشته همه آنها ریشه در سازمان چریکهای فدایی خلق داشته است! سه جریان از این فداییان با گروهی اندک از مستقلها، سالها است که کوشش کردهاند که دیگر بار یکی شده و حزبی به وجود آورند ولی به جایی نرسیدهاند و نه تنها این که دردرون یکی از این سازمانها بر سر همین نشستها برای بهم پیوستن، دو دستگی سخت دیگری به وجود آمده است. این روند نامیمون، بسیاری از کوشندگان، بسیاری از ایرانیان دلسوز و دلسوخته، که نگران مردم و آینده ایران بوده و هستند را نیز دلسرد نموده و آنان راه خود را بدرستی از هر چه حزب و سازمان، جدا نمودهاند.
چه انگیزه هایی به این روند دامن زده است؟
الف ـ نخستین انگیزهای که باید بر آن انگشت نهاد، عدم انتقاد از خود کوشندگان در حزبها و سازمانهای سیاسی گوناگون، عدم ارزیابی موشکافانه و شفاف از گذشته خود و در نتیجه برخوردبا کج رویها، سستیها، نارساییها و اشتباهها بوده است. شماری نیزکه انتقادی نمودهاند، هم بسیار دیر به آن پرداختهاند، هم این انتقادها همه جانبه و شفاف نبوده است. انتقادها بیشتر به شکل قطره چکانی و بر مبنای رُخ دادها درایران و در برون مرز به میان آمده است.
ب ـ دوری از میهن و عدم درک درست از وضعیت ایران و سازش کاری بخشی از اُپوزیسیون (که شوربختانه نسبت به دیگر گروها پیشینه سیاسی بیشتری نیز داشت) و دنباله روی آنان نخست از فتنه گری چون رفسنجانی و کارگزاران، سپس از جناح پدیدار شده پس از رفسنجانی در حکومت یعنی "اصلاح طلبان حکومتی"، آسیبهای زیادی به اُپوزیسیون برون مرز وارد آورد. خود این گروه امروز به خوبی نتیجه را میبیند و کار به گونهای شده است که بسیاری از آنها حتا نتوانستهاند در برابر خیزش چند هفته پیش مردم که نقطه پایانی بر نمایشها و بازیهای اصلاح طلبان حکومتی نهاد، برخوردی روشن و شفاف داشته باشند زیرا سیاستهای نادرست خود آنها نیز زیر نشانه پرسشی بزرگ قرار گرفته است و من دور نمیبینم که همآنگونه که ریزش در هر دو گروه حکومتی در ایران آغاز شده است، در درون همین دنباله روان اصلاح طلبانِ حکومتی در برون مرز نیز انجام بگیرد. فیلمهای کوتاهی از بسیجیانی که کارتهای عضویت خود را در برابر دوربین آتش زده و یا جدایی از حکومت را اعلام میدارند و همه دیدهایم، تنها نشانی کوچک از این ریزش در درون وابستگان به حکومت دردرون ایران است.
پ ـ هم خوان نبودن با پیشرفتهای جهانی و بازنگری در اندیشه و باورها. شماری فکر میکنند که اگر آنها از باورهایِ ایدئولوژیک پیشین خود دست بردارند (به ویژه در سازمان هایِ چپ)، کاخ رویاهایشان فرو ریخته و کوششهای گذشته اشان بباد رفته است و آن وقت "رفقا چه میگویند!؟ " این گونه برخورد حتا آنان را ناگریز نموده است که در همآن حال که در نوشتار و گفتار ادعای دمُکراسی و آزادی دارند در همین برون مرز، دست به سانسور و بایکوت کسانی بزنند که از دایره باورهای سنتی آنان پا را فراتر نهادهاند. آنان به پیرامون خود چنان مینگرند که گویی جهان به همآن گونه است که پنجاه، شصت سال پیش بود.
ت ـ خود بزرگ بینیها که سبب شده است رهبران هر یک از این سازمانها و گروها خود را بر تر از دیگران و دیدگاه خود را درست تر از دیگران دانسته و آمادگی هیچ گونه گذشت و سازشِ سیاسیای را ندارند اگر چه همه آن را در سخن میپذیرند ولی در نشست و گفت و گو مرغشان تنها یک پا دارد!
ث ـ عدم باور راستین به دمُکراسی و پذیرش دیدگاههای مخالف خود. یک نمونه بسیار روشن بر خورد سازمانها، گروه هایِ گوناگونِ به ویژه چپ با شخص رضا پهلوی و هواداران پادشاهی است. آنها به بهانه اینکه برگشت سیستم پادشاهی در ایران شدنی نیست، حق این هم میهنان را پایمال میکنند. اگر باور به دمُکراسی درست باشد، چگونه میتوان حق کوشش در راه باور خود و حق رأی این گروه را نادیده گرفت؟ با تجربه بسیار سنگین، خونین و ویرانگر حکومت اسلامی در چهار دهه، ایرانیان در آینده به هیچ کس و هیچ گروهی امکان بر پایی دیکتاتوری و یا حکومتی فردی را نخواهند داد. کسانی از هواداری امروز بخشی از جوانان و مردم ایران از پادشاهی، دچار هراس شدهاند در حالی که این هراسی بی مورد وبی پایه است و نشان از این دارد که آنان به اندیشه و خواستهای خود باور درست نداشته و در آن تردید دارند. این را باید پذیرفت که هواداران پادشاهی از بسیاری از این گروهای کوچکی که شاید بیش ازچند سد (صد) تن هوادار نداشته باشند، پایگاهی بسیار گسترده تر چه در ایران و چه در برون مرز دارند. از آن گذشته این صندوق رأی و خواست مردم است که سخن آخر را خواهد گفت.
د ـ این پراکندگی و اختلافهای بی مورد که همه نشانههای نارساییهای فرهنگیِ ریشه دار ما ایرانیان است و همه را نیز در بر میگیرد از آن میان من نگارنده، راه را باز گذاشت تا مأموران و مزدوران حکومت، به سادگی بتوانند در برون مرز، هم به ترور و کشتار چهرههای کوشا و اثر گذاری چون زنده یادان بختیار، قاسملو، شرف کندی و... شمار فراوانی دیگر دست بزنند و هم بسادگی در این آشفته بازار، در میان گروههای مخالف حکومت نفوذ کرده، زهر ریخته و به جداییها و کینه ورزیها در میان مخالفان دامن بزنند. شوربختانه به نتیجه هم رسیدند اگر چه شماری از آنها بدام افتادند و در چند مورد حتا سران حکومت اسلامی ایران در دادگاهها محکوم شدند و کار ترورها دست کم در کشورهای اروپایی تا اندازه زیادی برای حکومت سخت شد ولی حکومت هرگز از ترور دست بر نداشت. یک نمونهاش را بتازگی در اعلام رسمی دولت تاجیکستان به دست داشتن آخوندهای حاکم بر ایران در تروری که درآن کشور انجام شد، شاهد بودیم.
اگر در وضع کنونی امیدی به اپُوزیسیون برون مرز نیست در برابر چشمه امید به اُپوزیسیون در ایران، هر روز جوشان تر و پر بارتر میشود.