چندین سال است به این نتیجه رسیده ام که اگر بخواهیم نامی واقعی بر «انقلاب اسلامی» و فرزند خلف اش «جمهوری اسلامی» بگذاریم بهترین نام «مصیبت بزرگ» است. به راستی کدام کلمه ای را در فرهنگ لغات سراغ دارید که به تنهایی بتواند در خودش «آفت، بلا، رنج، سختی، فاجعه، نکبت، سوگ، ماتم، تباهی، ویرانگری، فساد، جهل و جنون» داشته باشد و کدام کلمه ای می تواند بهتر ازاین گویای قدرت مخوفی باشد که انسان و حیوان و درخت و زمین و خاک و اندیشه و فرهنگ یک سرزمین را نشانه بگیرد و به عمد یا حتی غیر عمد قصد نابودی اش را داشته باشد.
در این سال های تلخ و سیاه و منجمد، خیلی ها تسلط این حکومت بر ایران را با حمله ی اعراب و مغول مقایسه کرده اند. من البته همیشه گفته ام که آسیب های حمله ی مغول، از آنجا که فقط جان انسان ها و ویرانی فیزیکی سرزمین مان را در خود داشت، در دراز مدت برای ما بسیار کمتر از حمله ی اعرابی بود که، علاوه بر مرگ و ویرانی فیزیکی، فرهنگ زیبای ما را هم نشانه گرفتند. انسان ها در چشم به هم زدنی به دنیا می آیند، بناها به همت جمعی به سرعت و دوباره ساخته می شوند، اما این فرهنگ است که وقتی پدیده هایی ناخواسته بر او تحمیل شده باشد، به زمانی بلند نياز دارد تا دوباره جان بگیرد و ناسره و ناخواسته ها را از درون خود بیرون بریزد. مغول ها کاری به فرهنگ ما نداشتند، حمله شان بار ایدئولوژیکی نداشت، تازه خودشان هم پس از چندی در مقابل فرهنگ ما سر فرود آوردند.
اما آنانی که همانندی حیرت انگیزی بین انقلابیون اسلامی و اعراب مهاجم (1) می بینند اشتباه نمی کنند، زیرا مگر نه این که هر دو با خودشان عقب ماندگی، ویرانی، جهل و خرافات و بیدادگری، نکبت و بدبختی و ماتم آوردند؟؛ یکی در دوران باستان و دیگری در اواخز قرن بیستم؛ یکی از بیرون مرزهای سرزمین مان و یکی از درون مرزهامان؛ یکی در لباسی بیگانه و یکی در لباس خودی. اما هر دو از یک جنس بودند ، زیرا هر دو قصدشان کشاندن یک سرزمین و مردمان آن به گودال عقب ماندگی بود؛ سرزمینی که - چه در دوران باستان و چه در اواخر قرن بیستم -، با هر عیب و ایرادی که بر آن بشود گرفت، در مقایسه با کشورهای هم وزن خود، و به نسبت زمان و موقعيتی که در آن قرار داشت ، پیشرفته و متمدن بود.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
و جالب این که هنوز هم، برای بسیاری از جامعه شناسان و تاریخ شناسان، پیروزی اعراب مهاجم بر ایرانیان دوران باستان همانقدر حیرت انگیز است که پیروزی انقلابیون مسلمان بر ایرانیان اواخر قرن بیستم. هر چه بود و هست هر دو چون بختکی بر ایران فرو افتادند و چنان نفس مردمان را گرفتند که امید دوباره نفس راحت کشیدن شان تا سال های سال بعید به نظر می رسید.
من با این که آدمی امیدوار هستم، و در بیشتر موارد اجتماعی به اصطلاح نیمه ی پر ليوان را می بینم، تا همین دی ماه گذشته باور نمی کردم که نسل من روزی را ببیند که مردمان ایران، یعنی نسلی که پس از انقلاب زاده شده، پرورش یافته و شکل گرفته، چنين شجاعانه مقابل پدران و مادران انقلاب کرده ی خود بایستد و دست آورد چهل ساله آن ها را رد کرده و خواستار فروپاشیدن آن باشد.
سال ها قبل، وقتی دیوار برلین فرو ریخت، ما تبعیدیان دور از وطن با آلمانی هایی که برای دیدار عزیزان شان به سوی آلمان غربی می دویدند اشک شوق می ریختیم. می دانستم نوبت فرو ریختن دیوارهای سیاه این حکومت نیز در سرزمین ما فرا خواهد رسید. اما باز هم باور نمی کردم که نسل ما چنان روزی را ببیند.
حتی در جنبش سبز، با همه ی اهمیت اش در حق طلبی، از آنجا که بخش عظیمی از تظاهر کنندگان اش همچنان سودای «اصلاح طلبی» حکومت را داشتند، امید رهایی از جمهوری اسلامی دیده نمی شد و فقط می توانست این امید را بدهد که: «وارد دوره ای شده ایم که می تواند در خود روند تمام شدن این حکومت را پرورش دهد»؛ آن هم دوره ای که حداقل برای افراد زیادی چون من باور کردنی نبود که فقط هشت سال طول بکشد.
طی سالیان سال، هر اقدامی در ایران به وسیله جمهوری اسلامی انجام می شد، مرا به یاد خوانده های تاریخی ام درباره ی اشغال اعراب می انداخت. می دیدم چه شباهتی شگرف است بین این دو اشغالگر بیرونی و درونی، چه در ارتباط با تاریخ زدایی ها، ویرانگری ها، فرهنگ سوزی ها، و چه در ارتباط با تحقیر زنان، تحمیل خشونت و تجاوز و خرافات و، مهم تر از همه، سرکوب زیبایی ها و شادمانی ها و جایگزین کردن آن با زشتی ها و سوگواری ها. به راستی برای من ترسناک بود وقتی این پرسش در ذهنم می نشست که آیا این بار هم مبارزه برای رهایی سیصد چهار صد سال طول خواهد کشید؟ یا واقعيت روزگار سالاری حقوق بشر، و قدرت جادویی رسانه ها، طول زمان را کوتاه و کوتاهتر می کند؟
با این که از روز اول مخالف انقلاب اسلامی بودم، و حتی یک روز و یک بار هم نشد که همراه این حکومت شوم و یا حتی سخنی به تایید آن بگویم، اما نگرانی از ماندگاری بیشتر این حکومت صرفاً برای خودم نبود. اکنون هم از من و امثال من گذشته است، نگرانی ام برای جوان های امروز و فردایی بوده و هست که باید همچنان تاوان «غلط» نسل مرا پس بدهند. اما باور نمی کردم که این دوران به سرعت به پایان برسد. بهر حال و هميشه «دعا»یم برای جوان ها این شده بود که: «امیدوارم آزادی ایران را ببینی». و در خیال های خوشم می دیدم که مردمان فردای ایران، با لباسی از آزادگی، دموکراسی، و سکولاریسم در سراسر ایران فریاد براندازی حکومت را سر داده اند.
اما در باورم نمی گنجيد که بازمانده های نسل ما به همین زودی موهبت دیدن این روزها را داشته باشند؛ موهبت دیدن خيزش تحسین انگیز جوانان وطن مان را در کوچکترین دهات تا بزرگترین شهرها.
به باور من، اين هيچ مهم نیست که حکومتی اينگونه از درون پوسیده بتواند، با حمایت کشورهایی که به خاطر منافع مادی شان آزادی ما را عقب می اندازند، امروز یا فردا یا حتی چند سال دیگر، به شکلی فیزیکی باقی بماند. مهم این است که مردمان وطن مان به این هوشیاری و دانایی و درک رسيده اند که خواستار فرو افتادن این پیکر از درون پوسیده باشند. این موهبت بزرگی است که نسل پس از ما، و فرزندانی که پس از انقلاب زاده شدند، بتوانند به این سرعت از چنگال اهریمنی حکومتی بیرون بیایند که «انقلاب فرهنگی»ی قرون وسطایی و واپسگرایش را بر مدارس و دانشگاه ها و رسانه ها تحمیل کرد تا هم ايرانيان را از تحولات و پیشرفت های جهان متمدن دور نگاه دارد و هم دست به شستشوی مغزی آنها بزند.
موهبتی است شنیدن شعارهایی در سراسر ایران، که نشان از یک آگاهی متمدنانه ی جمعی دارد(2) و درک این که مردمان ایران این بار، فقط پس از 4 دهه (به جای 400 سال)، توانسته اند به بازشناسی خویش، به عنوان یک مجموعهی ملی دارای هویت ایرانی، نایل آیند.
دهم فوریه 2018
------
1ـ هر کجایی نامی از اعراب برده می شود، منظور مهاجمین عرب تازه مسلمان شده ای هستند که 1400 سال پيش به ایران و دیگر کشورها حمله کردند. و اين اشاره ها هیچ گونه ربطی با مردمان عرب امروز، چه در کشور خودمان و چه در کشورهای عربی ندارد.
2- طبق یک آمارگیری ساده به وسیله آقای دکتر کورش عرفانی: « نخستین امر مشهود بر اساس بررسی واژگان مندرج در شعارها وجه قوی ملی گرایانهی شعارهاست که نشان میدهد حرکت از یک روح جمعی ملت محور برخوردار بوده است. به عبارت دیگر بازشناسی خویش به عنوان ملت، به عنوان یک مجموعهی ملی دارای هویت ایرانی بسیار برجسته است. این امر به طور واضحی ادعای مربوط به وجود تفکیک و تفرقه میان مردم به عنوان ملت را رد کرده و در نقطهی عکس آن نشان میدهد که تظاهرکنندگان به صورت مشخصی نوع از آگاهی جمعی ملی گرا را بروز میدهند».