از زمان به قدرت رسیدن خمینی در سال ۱۳۵۷ ایران در زمینههای گوناگون پس رفته است۰ در زمینه سیاسی حکومت بی قانون ولایت فقیه جانشین نظام سیاسی غیر دموکراتیک شاه شد۰اگر چه در حکومت ولایت فقیه قانون اساسی، قوه قضائیه و دادگاه، و مجلس قانون گذاری هم پیدا میشوند اما بر اساس اندیشه خمینی مصلحت نظام بالاتر از هر ملاحظه دیگر است و حاکم میتواند هر اصل، قانون، یا هنجاری را زیر پا بگذارد۰ با توجه به این که وجود قاعده و هنجار کانون و بنیان مفهوم "سیاسی" است، تردیدی نیست که ایران خمینی زده به دوران "مادون سیاسی" و بدون هنجار و قاعده پس رفته است۰ از نظر اجتماعی و در نبود حداقل آزادیهای انسانی، ایرانیان به واقع در مناسبات اجتماعی دوران برده داری به سر میبرند۰ در زمینه منطقهای و بین المللی، نزدیک به چهار دهه پشتیبانی حکومت ولایت فقیه از گروههای تروریستی در منطقه و جهان و نیز آتش افروزی و دامن زدن به تنشها و درگیریها، ایران را به تهدیدی برای صلح و امنیت منطقهای و بین المللی تبدیل کرده است۰چکیده سخن این که دستگاه ولایت فقیه ایران را در همه زمینههای سیاسی و اجتماعی به قهقرا برده است۰ در این نوشتار نگارنده بر آن است تا با استفاده از مفهوم "سرمایه اجتماعی" طرح کلی تحلیلی جامعه شناختی برای فهم و تبیین دگرگونیهای ایران خمینی زده در زمینههای اجتماعی، سیاسی، و بین المللی ارائه کند۰
مفهوم سرمایه اجتماعی
در سالهای اخیر مفهوم سرمایه اجتماعی به صورت گسترده در علوم اجتماعی مورد بحث و گفت و گو بوده است۰پییربوردیو جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی، نیز جیمزکلمن و رابرت پاتنم جامعه شناسان آمریکایی از مهم ترین نظریه پردازان سرمایه اجتماعی به شمار میآیند۰ بر اساس تعریف پاتنم، سرمایه اجتماعی به وجوهی از سازمان یافتگی اجتماعی همچون اعتماد متقابل، هنجارها و ارزشهای مشترک اجتماعی گفته میشود که عمل هماهنگ جمعی را تسهیل میکند۰بنا بر این تعریف، بنیاد نظریه سرمایه اجتماعی بر اهمیت شبکههای روابط و پیوندهای اجتماعی و کارکرد آنها به عنوان "چسب بسیار قوی اجتماعی" قرار دارد۰به دیگر سخن، روابط و همبستگیهای اجتماعی که بر اساس ارزشهای مشترک و اعتماد متقابل میان اعضأ شبکههای اجتماعی بنا شدهاند، در حکم سرمایههای ارزش مندی هستند که پیشرفت فرد و اجتماع را تسهیل میکنند۰همبستگی و پیوند اجتماعی شکلهای گوناگونی دارد، از عضویت در گروههای اجتماعی، سیاسی، مذهبی، و قومی گرفته تا وابستگی به سازمانها و گروههای ملی، طبقهای، و حرفه ای۰در همه شکلهای سرمایه اجتماعی، عنصرهای مشترکی وجود دارند: وابستگی به، یا عضویت در یک گروه؛ مجموعهای از ارزشها و هنجارهای مشترک؛ اعتماد متقابل؛ همکاری برای رسیدن به هدفها و آرمانهای مشترک؛ فضیلتهای مدنی همچون از خود گذشتگی و دلیری برای هدفی جمعی؛ و نیز احساس مسئولیت متقابل میان اعضأ۰
خمینی و سرمایه اجتماعی در ایران
انقلاب سال ۱۳۵۷ نشان داد که ایران در آن زمان جامعهای سرشار از سرمایه اجتماعی بود۰ در جریان انقلاب، ایرانیان با وابستگیهای گوناگون سیاسی، دینی، فرهنگی، و قومی با هم دلی و اعتماد و با انگیزه رسیدن به مجموعهای از ارزشها و آرمانهای مشترک به هم پیوستند و با شاه مبارزه کردند۰ آزادی بیان و عقیده مهم ترین آرمان مشترک ایرانیان در انقلاب ۱۳۵۷ بود۰ اما حکومتی که پس از انقلاب در ایران بر سر کار آمد از همان روز نخست کمر به نابودی سرمایه اجتماعی و از هم گسستن پیوندها و شبکههای اجتماعی بست۰خمینی همهی صورتهای پیوندهای اجتماعی میان ایرانیان را تهدیدی بالقوه برای بقای ولایت فقیه میدانست، یعنی همان دستگاهی که استقرار کامل آن نیازمند محروم کردن ایرانیان از همه حقوق انسانی و فرو کاستن منزلت آنها به بردگان فاقد حقوق، سازمان یافتگی، و قدرت بود۰ از همین رو بود که خمینی و دار و دسته ش به طور جدی برای نابودی همه شکلهای پیوندها و سرمایههای اجتماعی در ایران تلاش کردند۰ برای تضمین بقای دستگاه ولایت، خمینی و پیروان او نیاز داشتند کلان سرمایههای اجتماعی متشکل از شبکههای گسترده اجتماعی، حس قوی هم دلی و اعتماد متقابل میان مردم، شمار بزرگ گروههای سیاسی با اعضأ و هواداران بسیار، ارزشهای مشترک آزادی و دموکراسی، و احساس مسؤلیت نسبت به سرنوشت اجتماع را از سر راه استقرار ولایت فقیه برداشته و نابود کنند، یعنی دقیقأ همان عنصرهای اصلی که انقلاب و پیروزی آن را امکان پذیر کردند! از این منظر، ضد انقلابی ترین نیرو در تاریخ معاصر ایران خمینی و دار و دسته ش هستند۰به دیگر سخن، خمینی میخواست کوه عظیم سرمایه اجتماعی را در هم کوبیده و خرد کند تا جامعه ایران را که در آن زمان متشکل از گروههای گوناگون با پیوندهای محکم اجتماعی بود به تودهای از ذرات و افراد از هم گسسته تبدیل کند که نتوانند به یک دیگر اعتماد کنند، گروهی تشکیل دهند، یا عملی جمعی انجام دهند۰
ناسیونالیسم منبع قوی پیوند و سرمایه اجتماعی در جامعه ایران بود و مصدق نیز نماد آن به شمار میآمد۰ از همین رو بود که خمینی از فردای به قدرت رسیدن تاختن به مصدق و اندیشه ملی گرایی را آغاز کرد۰ خمینی در باره ملی گرایی گفت: "ملی گرایی بر خلاف اسلام است این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است۰" در جای دیگر خمینی گفت: "من مکرر عرض میکنم که این ملی گرائی اساس بدبختی مسلمین است۰" همو در باره ملی گرایان گفت: "اینها آمدهاند با یک صورت ملی، عملهای هستند برای غیر و میخواهند وضع ایران را باز به همان حال اول برگردانند منتها با یک صورت دیگری۰این وظیفهای است که الان برای شماها هست و نگذارید در دانشگاه این آلودگیها پیدا بشود۰" خمینی در مورد مصدق گفت: " ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمیخواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که اینهمه از آن تعریف میکنند (مصدق)، چه سیلی به ما زد آن آدم، من نمیخواهم بگویم که طلبههای مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان۰" کوتاه سخن، از آنجا که ملی گرایی سرمایهای اجتماعی بود که میتوانست موجب پیوند ایرانیان شود خمینی تلاش کرد آن را نابود کند۰
توجه به تاریخ و فرهنگ ایران باستان به عنوان منبعی برای هویت ایرانی که از دوره حکومت پهلوی آغاز شد جریان فرهنگی نیرومندی است که میتواند ایرانیان را به یک دیگر پیوند دهد۰ به عبارت دیگر، گرایش به تاریخ و فرهنگ ایران باستان منبع مهم سرمایه اجتماعی است۰ از همین رو خمینی توجه به ایران باستان را مترادف بازگشت به جاهلیت میخواند۰ همچنین خمینی آئین ایرانی باستان را نژاد پرستی انگاشته و گفت: "اسلام در نقطه مقابل نژادپرستی قرار دارد و آمده تا قلم سرخ روی آریایی پرستی بکشد۰" دلیل مبارزه بی وقفه دستگاه ولایت فقیه با همه مظاهر و نشانههای فرهنگ ایران باستان، کارکرد این فرهنگ به عنوان سرمایهای اجتماعی است که میتواند ایرانیان را به یک دیگر پیوند دهد۰ این کارکرد به شکلی آشکار در گردهمایی انبوه ایرانیان در پاسارگاد در زادروز کوروش پادشاه هخامنشی دیده میشود۰ نیز دلیل هراس دستگاه ولایت از این روز و این تجمع و سرکوب گسترده شرکت کنندگان همین کارکرد سرمایه اجتماعی فرهنگ ایران باستان به عنوان "چسب اجتماعی" قدرتمندی است که میتواند مردم ایران را به هم پیوند دهد۰
پیوندها و وابستگیهای سیاسی دیگر منبع مهم سرمایه اجتماعی بودند که خمینی پس از به قدرت رسیدن به طور جدی در صدد نابودی آن بود۰نخست، دستگاه ولایت سرکوب گروههای مارکسیستی و کمونیستی را آغاز کرد۰سپس در زمان کوتاه دو سال و اندی همهی گروهها و سازمانهای سیاسی غیر قانونی اعلام شد۰عزم خمینی برای نابودی این سرمایههای اجتماعی و منابع پیوند میان ایرانیان به اندازهای جدی بود که وابستگی به هر یک از این سازمانها میتوانست به بهای جان فرد تمام شود۰ هدف دستگاه ولایت فقیه از اعمال خشونت گسترده علیه اعضأ و هواداران گروههای سیاسی که از سال ۱۳۶۰ آغاز شد و تا کنون نیز ادامه دارد این بوده است که ایرانیان را از این منبع نیرومند سرمایه اجتماعی محروم کنند، منبعی که میتواند موجب هم دلی و پیوند میان مردم و زمینه سازی برای اقدام جمعی سازمان یافته علیه رژیم شود۰بدون تردید سازمان سیاسی با بیشترین شمار اعضأ و هواداران که هدف اقدامهای سرکوب گرانه دستگاه ولایت فقیه بوده است سازمان مجاهدین خلق ایران است۰
عزم خمینی برای نابودی سرمایههای اجتماعی و فراهم کردن زمینه لازم برای استقرار دستگاه ولایت فقیه حد و مرزی نداشت۰ هر شکلی از آرمان، هدف یا سازمان اجتماعی که بتواند مردم را به هم پیوند دهد و برای اقدام جمعی آماده کند، تهدیدی برای ولایت فقیه به شمار آمد و هدف اقدامهای سرکوب گرانه رژیم قرار گرفت۰از همین رو گروههای قومی در میان نخستین قربانیان سرکوب خمینی و دار و دسته ش بودند۰سرکوب مردم در کردستان و ترکمن صحرا و سپس خوزستان که در همان روزهای نخست به قدرت رسیدن خمینی انجام شد تنها نقطه آغاز سیاست درازمدت مبارزه با گروههای قومی است که هنوز هم به طور جدی علیه تقریبأ همهی قومها و طایفههای ایرانی دنبال میشود۰افزون بر سرکوب آشکار، دستگاه ولایت در دهههای گذشته به شکل جدی توهین و تمسخر قومهای ایرانی را هم دررسانههای رسمی همچون صدا و سیما و نیز به شکل غیر رسمی با ترویج ساخت و انتشار جوک علیه آذریها، لرها، کردها و دیگران دنبال کرده است۰ در این مورد نیز هدف دستگاه ولایت فقیه نابود کردن پیوند قومی میان مردم به عنوان منبع سرمایه اجتماعی است که با ایجاد حس هویت جمعی میتواند زمینهای برای مقاومت علیه رژیم فراهم کند۰
اقلیتهای دینی و مذهبی همچون سنیها، مسیحیان، و یهودیان دسته دیگری از ایرانیان بودهاند که قربانی سیاست دستگاه ولایت فقیه برای از هم گسستن تار و پود شبکهها و پیوندهای اجتماعی شدند۰ بسیاری از پیروان اقلیتهای دینی همچون بهاییها از همه حقوق اجتماعی، حتی حق به جای آوردن آیینهای مذهبیشان، محروم شده اند۰جالب اینجاست که در حکومتی که داعیه پشتیبانی از مسلمانان و شیعیان جهان را دارد، شیعیان نیز از سیاست ازهم پاشیدن پیوندهای اجتماعی در امان نبوده اند۰از آنجا که شیعیان در ایران اکثریت جمعیت کشور را شامل میشوند، سرکوب رژیم و سیاست گسست و تجزیه و از هم پاشیدن اجتماعی علیه شیعیان و رهبران مذهبی غیر وابسته به دستگاه ولایت فقیه با خشونت هر چه تمام تر اجرأ شده است۰برای نمونه، تنها کوتاه زمانی پس از به قدرت رسیدن خمینی بود که آیت الله شریعتمداری که از بزرگ ترین مجتهدان و مراجع تقلید شیعه با میلیونها پیرو بود به فرمان خمینی، همو که جان ش را مدیون حمایت شریعتمداری بود، دستگیر شد و تحت شکنجه ناچار به اعتراف تلویزیونی علیه خود گردید و تا پایان عمرش در سال ۱۳۶۵ در بازداشت خانگی به سر برد۰مورد آیت الله کاظمینی بروجردی و دستگیری و زندانی کردن او نمونه دیگری از هراس دستگاه ولایت از هر شکلی از پیوندهای اجتماعی میان ایرانیان و تلاش برای از هم گسستن و نابودی آنهاست، حتی اگر پای پیوند و شبکهای اسلامی و شیعی در میان باشد۰به فهرست گروههای دینی که مورد تعقیب و آزار رژیم قرار داشتهاند باید دراویش را نیز افزود که در سالهای گذشته بسیاری از مسجدهاشان ویران گردید یا به اشغال حکومت در آمد و پیروانشان نیز به زندان افتادند۰ جان سخن این که دستگاه ولایت هر اندیشه و جریان دینی و مذهبی که موجب پیوند و همبستگی میان ایرانیان شود را تهدیدی برای بقای خود به شمار آورده و در صدد نابودی آن بوده است۰
سازمانهای حرفهای و صنفی نیز گروه دیگری از شبکههای اجتماعی هستند که قربانی سیاست از هم گسستن اجتماعی دستگاه ولایت شدند۰ تقریبأ در همهی موارد سازمانهای مستقل صنفی و حرفهای نخست منحل شده و پس از گماشتن افراد وابسته به حکومت در رأس آنها و تدوین اساس نامه و آیین نامهای جدید کار خود را آغاز کردند۰نکته مهم این است که سازمانهای حرفهای و صنفی که این چنین دچار دگردیسی شدند، دیگر بازتاب صدای گروهی حرفهای یا صنفی با مجموعهای از ارزشها و هنجارهای مشترک نیستند، بلکه این منافع و مصالح دستگاه ولایت فقیه است که تعیین میکند گروهها و سازمانهای حرفهای و صنفی چگونه اداره شوند۰ به عبارت دیگر این سازمانها از منبعی برای پیوند و اشتراک مساعی میان صاحبان حرف و مشاغل به شاخهای از دستگاه ولایت تغییر ماهیت داده اند۰برای نمونه، تغییرات تدریجی در ساختار و کارکرد سازمان نظام پزشکی پس از انقلاب که در نهایت استقلال حرفهای این سازمان را بسیار محدود کرد و آن را عملأ به زائدهی دولت و وزارت بهداری تبدیل کرد با اعتراض گسترده پزشکان، به انحلال این سازمان در سال ۱۳۶۵ انجامید۰پس از آن نیز هادی منافی از سوی دستگاه ولایت به ریاست سازمان منصوب شد و تا شش سال در این سمت باقی ماند۰ در سال ۱۳۶۹ نیز مجلس ولایت قانون تشکیل سازمان نظام پزشکی را تصویب کرد که در آن اهداف و وظایف سازمان دچار تغییرات جدی شد۰ همچنین مقرر شد که رئیس این سازمان را رئیس جمهور ولایت انتخاب کند! سرنوشت سازمان نظام پزشکی و دگردیسی آن از سازمان مستقل حرفهای به یکی از ادارههای تابعه دولت آیینهی تمام نمای سیاست از هم گسستن شبکههای اجتمای صنفی و حرفهای و تغییر ماهیت و کارکردشان در دستگاه ولایت فقیه است۰نکته اینجاست که سازمانهای حرفهای و صنفی مستقل که منبع پیوند و همبستگی میان گروهی از مردم با ارزشهای مشترک هستند و زمینه لازم برای اقدام جمعی در چارچوب منافع و ارزشهای مشترک را فراهم میکنند، در حاکمیت ولایت فقیه وجود خارجی ندارند۰
حتی خانواده به عنوان کوچک ترین و پایهای ترین واحد اجتماعی هم از گزند سیاست خمینی مبنی بر تجزیه و ازهم گسستن پیوندهای اجتماعی در امان نبوده است۰از آنجا که هر شکلی از سرمایه اجتماعی که مبتنی بر پیوند میان مردم، اعتماد متقابل، و ارزشهای مشترک باشد رؤیای جامعهای به کلی از هم گسسته و متشکل از افراد بدون همبستگی و حس مسئولیت اجتماعی را بر هم میزند، خمینی بارها ایرانیان را به جاسوسی در مورد اندیشه و اعمال اعضای خانواده و گزارش به دستگاه ولایت ترغیب کرد۰برای نمونه خمینی گفت: "پدر و مادرها توجه کنند بچه هایشان را که چه میکنند و چه میگذرد، این دختر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد، این پسر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد، خودشان آنها را نصیحت کنند و اگر نصیحت پذیر نیستند معرفی کنند۰" افزون بر این، از آموزگاران خواسته میشد که از دانش آموزان در باره عقاید و نظرات پدر و مادرها پرس و جو کنند۰شوربختانه روایتهای بسیاری در خصوص عواقب ناگوار این سیاست ضد خانواده وجود دارد۰نکته اینجاست که از نظر معمار دستگاه ولایت همهی شکلهای پیوند میان آدمیان، حتی ابتدایی ترین آن یعنی پیوندها و روابط خانوادگی، باید از میان برداشته شوند تا استقرار دستگاه ولایت فقیه با مانع اراده و اقدام جمعی روبرو نشود
۰ افزون بر پیوندهای خانوادگی، شکلهای غیر رسمی روابط و همبستگیهای اجتماعی همچون روابط میان همسایگان و افراد ساکن یک محله نیز از گزند سیاست تجزیه و تلاشی اجتماعی که خمینی پایه گذار آن بود مصون نماندند۰ برای نمونه خمینی گفت: "من به حسب تکلیف شرعی به همه ملت عرض میکنم که هر منزلی، این دو سه تا منزلی که در اطراف خانه خودش است، نظر بکند ببیند چه جور میگذرد در سرتاسر ملت۰۰۰شما باید جمعیت اطلاعاتی و گروه اطلاعاتی باشید۰ خوب، هر انسانی میتواند که بفهمد این منزل همسایه، کی ها هستند، چه می کنند، آن منزل آن طرفیش هم چه میکند۰ این دوسه تا منزلی که اطراف است، شما آن را تحت نظر بگیرید، شما هم او را تحت نظر بگیرید۰" همو گفت: "جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نیست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمین واجب است۰" آشکار است که در جامعهای که رهبرش این چنین تیشه به ریشه هر شکلی از پیوندها و همبستگیهای جمعی و اجتماعی میزند، اگر همه چیز مطابق برنامهی خمینی پیش برود، سرمایه اجتماعی رفته رفته نابود شده و دیگر "چسب اجتماعی" قدرت مندی باقی نخواهد ماند که آدمیان را به هم پیوند داده و مبنای ضروری اقدام جمعی و سازمان یافته را فراهم کند۰
چکیده سخن تا اینجا این است که خمینی هر شکلی از پیوند و همبستگی اجتماعی میان ایرانیان را که بر پایه مجموعهای از ارزشهای مشترک و اعتماد متقابل بنا شده و عمل و اقدام جمعی و اجتماعی را تسهیل کند، تهدیدی برای بقای دستگاه ولایت به شمار میآورد و برای نابودی آن تلاش کرد۰پیروان خمینی پس از او نیز همان سیاست از هم گسستن اجتماعی در همهی زمینهها را دنبال کردند۰در نتیجهی نزدیک به چهار دهه اجرای جدی و بی وقفهی مجموعه سیاستهای معطوف به هدف گسستن تار و پود پیوندهای جمعی و اجتماعی، جامعه امروز ایران با بحران خطرناک کمبود سرمایه اجتماعی روبرو است۰آثار کمبود سرمایه اجتماعی در بسیاری جنبههای زندگی فردی و اجتماعی در ایران دیده میشود۰ جامعهای که در آن حکومت به جای ارائه الگویی برای رعایت قوانین و هنجارها، خود بزرگ ترین منشأ بی قانونی و زیر پا گذاشتن هنجارها با دستاویز "مصلحت نظام" است، آدمیان انگیزه و گرایشی به رعایت هیچ نرم و قاعدهای ندارند و تنها به منافع آنی و زودگذر فردی میاندیشند۰ رفتار رانندگی ایرانیان که در آن هر کس تنها به فکر زودتر رسیدن خودش به مقصد است، حتی به بهای زیر پاگذاشتن هنجارها که در درازمدت امنیت و سلامت خود فرد و نیز دیگران را تهدید میکند، آیینه تمام نمای روحیات و خلقیات ایرانیان تحت حکومت ولایت فقیه است که در آن هیچ کس نباید به فکر "دیگری" باشد و هر پیوند اجتماعی و احساس همبستگی و هم دلی که احساس مسئولیت را موجب گردد ممنوع است۰
از سوی دیگر اما گسستن تار و پود همهی انواع پیوندها و شبکههای اجتماعی و فقدان سرمایه اجتماعی برای تضمین بقای دستگاه ولایت فقیه، به شکلی پارادوکسیکال، نقطه ضعف استراتژیک دستگاه ولایت فقیه نیز هست چرا که اگر مردم به هیچ چیز و هیچ کس پای بند نباشند، بدان معناست که دستگاه ولایت هم تکیه گاه قابل اعتمادی در داخل کشور ندارد و نمیتواند حتی به مزدبگیران و جیره خواران خود اعتماد کند، چرا که دستگاه ولایت خود پیش از این فاتحه اعتماد و همبستگی اجتماعی را خوانده و به جای آن نان به نرخ روز خوردن، ریاکاری، دروغ، و فریب کاری را رواج داده است۰ جان سخن این که دستگاه ولایت فقیه برای استقرار و بقای خود آتش در خرمن سرمایههای اجتماعی و شبکهها و پیوندهای جمعی ایرانیان انداخت، اما در عین حال در جامعهای که عنصر اعتماد در آن حکم کیمیا را پیدا کرده است رژیم خود دچار کمبود استراتژیک پشتوانه قابل اتکای داخلی است۰ چرا که ناگفته پیداست حتی اجزأ و ارکان دستگاه ولایت همچون بسیجیها و پاسداران نیز با آموزهی "مصلحت نظام بالاتر از هر چیز دیگر" یاد گرفتهاند که پای بندی به هیچ اصل و قاعدهای ضروری نیست۰از همین روست که فساد، دزدی، و چپاول در سراسر این دستگاه اهریمنی موج میزند و بی پرنسیپ بودن ویژگی کارگزاران این رژیم در هر منصب و مقامی است۰
به دلیل همین فقدان عنصر اعتماد در داخل کشور که رژیم را از درون ناپایدار و متزلزل میکند، دستگاه ولایت فقیه ناچار بوده است، برای حفظ تعادل و فرو نپاشیدن از درون، تکیه گاه هایی در بیرون مرزها برای خود دست و پا کند۰ پایه گذاری گروه حزب الله در لبنان و حمایت از گروههای تروریستی همچون حماس، حشد الشعبی، و حوثیها را میتوان پاسخ دستگاه ولایت به "تنهایی استراتژیک" آن در درون کشور از راه یافتن شریک هایی در بیرون تعبیر کرد۰ بر این اساس، دستگاه ولایت فقیه، به دلیل فقدان عنصر سرمایه اجتماعی، از درون در وضعیت فرو افتادن است اما تکیه گاههای بیرونی همچون اسد، حزب الله، و حوثیها به آن کمک کردهاند تا همچنان سر پا بایستد۰ به دلیل همین کارکرد حیاتی اسد و حزب الله به عنوان چوب زیر بغل دستگاه ولایت است که رژیم برای بقای اسد در قدرت از هیچ چیز فروگذار نکرده و نخواهد کرد۰چکیده سخن در این بخش این است که حمایت دستگاه ولایت فقیه از گروههای تروریستی و جنگ افروزی در منطقه را میتوان بر اساس ضعف استراتژیک درونی ناشی از فقدان سرمایه اجتماعی و تلاش رژیم برای حفظ تعادل از راه تکیه بر نقاط اتکای بیرونی تبیین کرد۰
به طور خلاصه، خمینی همه شکلهای سرمایه اجتماعی را تهدیدی برای استقرار و بقای دستگاه ولایت میدید و تلاش کرد تا آنها را نابود کند۰ افزون بر تلاش فعال و پی گیرانهی خمینی و پیروان ش برای از هم گسستن پیوندهای اجتماعی، حکومت بی قاعده و قانون و بی پرنسیپ ولایت فقیه خود به نحو چشم گیری در تجزیه و تلاشی شبکهها و پیوندهای اجتماعی، نابودی روابط مبتنی بر اعتماد متقابل، و از میان رفتن فضیلتهای مدنی همچون از خود گذشتگی و شجاعت (یعنی مجموعه عواملی که برای کنش جمعی سازمان یافته ضروری هستند) نقش داشته است۰در نتیجهی نزدیک به چهار دهه سیاست دستگاه ولایت مبنی بر از هم گسستن پیوندهای اجتماعی، جامعهی ایران که در سال ۱۳۵۷ جامعهای سرشار از سرمایه اجتماعی، حس اعتماد متقابل میان مردم، فضیلتهای مدنی همچون از خود گذشتگی، و مسئولیت پذیری در برابر سرنوشت اجتماع بود، امروزه دچار کمبود شدید سرمایه اجتماعی است۰ شاید مهم ترین ویژگی ایران امروز همین شاخص فقر همبستگی اجتماعی و از هم گسیختگی روابط و پیوندهای اجتماعی باشد۰
شبکههای اجتماعی مجازی و سرمایه اجتماعی در ایران خمینی زده
با وجود تلاش پی گیر خمینی و پیروان او برای نابودی کامل سرمایهها و پیوندهای اجتماعی در ایران، آن چه از دو دهه پیش به این سو با گسترش شبکههای اجتماعی مجازی در ایران روی داده است روند پیشین نابودی سرمایه اجتماعی را دگرگون کرده است۰ از یک سو، این شبکهها با ارائه بدیل و جایگزینی مجازی برای پیوندهای اجتماعی سنتی به افزایش حس اعتماد، روحیه جمعی، مسئولیت پذیری، و وابستگی به جامعه و دل بستگی به سرنوشت آن یاری رسانده اند۰ نمونه چشمگیر این کارکرد شبکههای اجتماعی مجازی در پر کردن خلأ شبکههای روابط اجتماعی سنتی و افزایش سرمایه اجتماعی در خیزش دی ماه ۱۳۹۶ در سراسر ایران دیده میشود۰ تردیدی نیست که شبکههای اجتماعی مجازی همچون تلگرام کارکرد بسیار مهمی در شکل گیری و گسترش جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران داشته اند۰ از سوی دیگر باید توجه داشت که ویژگی شبکههای اجتماعی مجازی سطحی تر و ضعیف تر بودن روابط میان اعضأ، در مقایسه با شبکههای اجتماعی سنتی است۰در فضای مجازی که یک فرد معمولأ عضو دهها شبکه اجتماعی و طرفدار شاید صدها شخصیت هنری، ورزشی، علمی، یا سیاسی است آشکار است که میزان وابستگی و دل بستگی به یک گروه یا شبکه خاص به اندازه حس وابستگی در شبکههای سنتی نیست۰ جان سخن این که شبکههای اجتماعی مجازی، با وجود کارکرد بالقوه مفید و مؤثرشان در باسازی و گسترش پیوندهای اجتماعی، نمیتوانند جای خالی شبکهها و پیوندهای اجتماعی سنتی یا غیر مجازی را پر کنند۰ از این گذشته، شبکههای اجتماعی مجازی که بخش بزرگی از آنها محتوا و کارکردی صرفأ سرگرم کننده دارند با پر کردن وقت و گرفتن انرژی و فرصت اندیشیدن از افراد میتوانند به بقا و استمرار وضع موجود در ایران کمک هم بکنند۰ این همه بدان معناست که در ارزیابی کارکرد شبکههای مجازی در پر کردن خلأ ناشی از کمبود شبکههای روابط و پیوندهای اجتماعی سنتی باید بسیار محتاط بود۰
همین جا بی مناسبت نیست به پندار خطایی که کار چاق کنهای برون مرزی دستگاه ولایت در صدد رواج آن هستند اشاره کنم۰ اینها میگویند اعتراضات اخیر جریانی موقتی و گذرا بوده و ریشه در نارضایتیهای اقتصادی دارد۰ حقیقت این است که خیزش اخیر مردم جزئی از روند انقلاب دموکراتیک مردم ایران برای رسیدن به آزادی و حاکمیت مردمی است که از سی خرداد سال ۱۳۶۰ و سرکوب گسترده همه گروههای ناراضی و تشکیل شورای ملی مقاومت آغاز شده است۰ این انقلاب در چهار دهه گذشته دمی از جوش و خروش باز نایستاده است۰ تشکیل هستههای مقاومت و مبارزه در شهرها، تشکیل ارتش آزادی بخش و مبارزه رو در رو با نیروهای رژیم، ایستادگی جانانهی زندانیان مجاهد و مبارز در زندانها، خیزشهای مردمی در شهرهای بزرگ در آغاز دههی هفتاد شمسی، خیزش دانشجویان در اواخر دههی هفتاد و پس از آن، قیام مردم در فرصت پیش آمده پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، خیزش سراسری اخیر، و همه جنبشهای کوچک و بزرگی که در گوشه و کنار میهن دربند و با استفادهی هوشمندانهی مردم از هر فرصتی به وجود آمدهاند همگی نشانهها و شواهد یک پدیده واحد هستند: انقلاب دموکراتیک مردم ایران برای آزادی و حاکمیت مردمی۰ جنبشهای اعتراضی هر یک تنها نشانهای از آن خواست انقلابی تغییر رژیم هستند۰ بنا بر این فراز و فرود این خیزشها به معنی تغییری در روند انقلاب نیست۰ بد نیست به یاد بیاوریم که انقلاب فرانسه از سال ۱۷۸۷ تا سال ۱۸۰۰، انقلاب روسیه از سال ۱۹۱۷ تا سال ۱۹۲۱، و انقلاب چین از سال ۱۹۱۱ تا سال ۱۹۴۹ به درازا کشیدند۰ انقلاب پدیدهای نیست که یک شبه و در یک حرکت به سرانجام برسد۰ جنبش اعتراضی اخیر نقطه آغاز انقلاب دموکراتیک مردم ایران نبود و فروکش کردن آن نیز به معنای پایان انقلاب نیست چرا که تضاد چاره ناپذیر میان اراده و خواست مردم ایران برای رهایی و دموکراسی و دستگاه اهریمنی ولایت فقیه همچنان پا برجاست۰
معنای تحلیل جامعه شناختی فوق برای سیاست خارجی غرب در برابر ایران
اگر تحلیل جامعه شناختی ارائه شده درست باشد و از هم گسستن پیوندهای اجتماعی یکی از ساز و کارهای استمرار حکومت ولایت باشد، یک راه ساده مقابله با رفتارهای بی ثبات کنندهی ایران در منطقه تلاش برای تقویت سرمایه اجتماعی به عنوان پادزهر سیاست خمینیستی تجزیه و تلاشی پیوندها و شبکههای جمعی و اجتماعی در ایران است۰ اگر نقطه ضعف و آسیب پذیری اصلی رژیم ایران فقدان سرمایه اجتماعی در داخل کشور است، پس هر سیاست ایالات متحده و اروپا که پیوندهای اجتماعی مردم ایران را تقویت کرده و تواناییشان برای کنش سازمان یافتهی جمعی را افزایش دهد، میتواند دستگاه ولایت فقیه را به زانو در آورد۰ ایرانیان دارای جنبش مقاومت سازمان یافتهای هستند که در برابر همهی اقدامهای سرکوب گرانهی رژیم ایستادگی کرده، منبع الهام بخش نیرومندی برای مقاومت و مبارزه، و تهدید شمارهی یک دستگاه ولایت فقیه است۰ سازمان مجاهدین خلق ایران، اصلی ترین گروه مقاومت ایران، با داشتن اعضأ و هوادارانی پای بند به ارزشهای مشترک آزادی و دموکراسی، واجد فضیلتهای مدنی از خود گذشتگی و شجاعت، آماده برای پرداخت بالاترین هزینه برای رسیدن به هدف مشترک اجتماعی، و سازمان یافته و به هم پیوسته با قوی ترین پیوندهای جمعی و مسئولیت پذیری اجتماعی، نمونهی آرمانی سازمانی لبریز از سرمایه اجتماعی است۰
تمایز و تضاد میان دستگاه ولایت فقیه و سازمان مجاهدین خلق در زمینه سرمایه اجتماعی بسیار بارز و آشکار است۰ رژیم ولایت فقیه همهی شکلهای سرمایه اجتماعی را تهدید موجودیت و بقای خود به شمار آورده و آنها را تقریبأ نابود کرده و تار و پود پیوندهای اجتماعی را از هم گسسته است تا امنیت و بقای خود را تضمین کند۰نتیجهی چند دهه حاکمیت ولایت فقیه بر ایران جامعهای است که در آن فضیلتهای مدنی همچون از خودگذشتگی نایابند، اما رذایلی همچون فرصت طلبی، نان به نرخ روز خوردن، خودخواهی، دروغ و فریب، و فساد مالی و اداری در آن بیداد میکنند۰ در مقابل اما، سازمان مجاهدین خلق منبع سرشار سرمایه اجتماعی است: ایستادگی جانانهی مجاهدین بر سر هدفهای اجتماعی آزادی و دموکراسی در نزدیک به چهار دههی گذشته، شامل پایداری مثال زدنی زندانیان مجاهد در زندانهای سراسر کشور؛ از خود گذشتگی و وفاداری به عهد و پیمان که نمونه جاودان آن نه گفتن زندانیان مجاهد به هیئت مرگ دست نشاندهی خمینی در سال ۱۳۶۷ بود؛ امید به آینده و ایستادگی در برابر انبوه گرفتاریها، که مثال برجستهی آن پایداری چهارده ساله مجاهدین پس از اشغال عراق توسط آمریکا، به ویژه پس از انتقال حفاظت به نیروهای عراقی دست نشاندهی رژیم ایران و محاصره غذایی و دارویی و حملههای متعدد زمینی و موشکی به راستی حس تحسین و احترام را در هر ناظر بی غرضی نسبت به ازخودگذشتگی، دلیری، فداکاری، امید به آینده، اعتماد متقابل، و سازمان یافتگی فوق العادهی مجاهدین در پی گیری هدفهای جمعی و اجتماعی بر میانگیزد۰مجموعهی همین ویژگی هاست که سازمان مجاهدین را به "چسب اجتماعی" قدرتمندی برای الهام بخشی و ایجاد انگیزه برای ازخودگذشتگی و یگانگی در راه هدف آزادی و دموکراسی تبدیل کرده است۰این امر همچنین دلیل ترس و وحشت دستگاه ولایت فقیه از سازمان مجاهدین خلق نیز هست، چرا که اگر رژیم سرمایه اجتماعی را تهدید بقای خود بداند و سازمان مجاهدین هم منبع سرشار سرمایه اجتماعی باشد آنگاه آشکار است که دستگاه ولایت باید بیش از هر نیرویی از سازمان مجاهدین بترسد۰ افزون بر این، دلیل وحشی گری و خشونت بی حد و حساب رژیم ایران علیه مجاهدین و هوادارانشان نیز همین کارکرد منحصر به فرد این سازمان به عنوان کانون سرمایه اجتماعی است که کنش سازمان یافته جمعی و اجتماعی علیه رژیم را امکان پذیر میکند۰
این همه بدان معناست که تعامل مستقیم با مردم ایران و به رسمیت شناختن حق این مردم و مقاومت سازمان یافتهشان در مبارزه با حاکمیت بی قانون و قاعده ولایت فقیه گام نخست در مسیر سیاست خارجی مؤثر در برابر رژیم ایران است۰به رسمیت شناختن این مقاومت به عنوان نماینده واقعی مردم ایران، افزون بر این که اقدام دیپلوماتیک نوینی است که تا کنون در مورد این رژیم به کار گرفته نشده است، این مزیت بزرگ را نیز دارد که چارهی درد کمبود سرمایه اجتماعی در ایران نیز هست۰ اگر بزرگ ترین آفت و بلایی که اندیشه خمینی در جان جامعهی ایران انداخته نابودی سرمایه اجتماعی باشد، و اگر مجاهدین که نیروی اصلی مقاومت در برابر رژیم ولایت فقیه هستند منبع سرشار سرمایه اجتماعی باشند، آن گونه که در فوق نشان داده شد، پس درمان این آفت اجتماعی مستلزم به رسمیت شناختن و تعامل با سازمانی است که میتواند به عنوان سکوی مناسبی برای کنش سازمان یافته اجتماعی علیه دستگاه ولایت عمل کند۰