سخنم را با توضیحی در بارهی مفهوم سلبی مشروعیت آغاز میکنم. سال چهل خورشیدی دکتر صدیقی در یک سخنرانی گفت، نود و هشت در صد ملت طرفدار جبههی ملی هستند. جالب این است که هیات حاکمه نیز همین برداشت را داشت و به همین سبب از اعطای آزادی سیاسی به جامعه میهراسید، چرا که، فکر میکرد در صورت دادن آزادی، ساختار حکومت در خطر قرار میگیرد. و از این رو با استفاده از خفقان، مشروعیت نداشتن نظام را پنهان میکرد.
در جمهوری اسلامی که بیشتر با تاکتیکها و اقدامات ضدانگیزهای عمل میکند، به نحو آگاهانهتری از خفقان به عنوان پوشش برای پنهان ماندن عدم مشروعیتاش استفاده میکند. کارکرد خفقان این است که ضدیت مردم با ساختار را پوشیده و مبهم نگاه دارد. در این فضای مبهم و پوشیده است که جناحهای حکومتی، ابتکار عمل را از دست اپوزیسیونِ بیرون حکومتی خارج میکند. غافل از این که نبود آزادی سیاسی خود دلیل بر عدم مشروعیت نظام است. اما نظام، عدم مشروعیت خود را زیر پوشش جنجالهای انتخاباتی با شرایطی که میدانیم میپوشاند.
اهمیت تظاهرات سراسری در این بود که کوششهایی را که برای پنهان کردن عدم مشروعیت نظام میشد، بیاعتبار کرد.
تظاهرات سراسری و جنبشِ «نه» به حجاب اجباری، که به سختی میتوان آن را از نه به نظام جدا کرد، به تغییرات استراتژیک عینی و معینی در مبارزه علیه رژیم انجامید. به سخن دیگر، تظاهرات سراسری، استراتژی مرحلهای جنبش را ارتقاء داد.
دو جنبه از این تغییرات استراتژیک عینی را مورد بررسی قرار میدهم:
نخست: تولد دگربارهی شعار جمهوری ایران. شعاری که در روند تعمیق جنبش سبز به ابتکار نسل جوان در خیابانها سرداده شده بود و رهبری اتفاقی جنبش را در آن زمان هراساند. شعاری که در کنار شعار نفی حکومت دینی معنا و جهتگیری روشنی دارد. ویژگی این شعار این است که آلترناتیو ساختاری نظام اسلامی را تعیین میکند. به این معنا که «جمهوری ایران»، آلترناتیو نظام سلطنتی، نیست؛ بلکه آلترناتیو «جمهوری اسلامی» است. چرا که پیکان حمله در تظاهرات سراسری متوجه واژهی وسط در عنوان رسمی «جمهوری اسلامی ایران» بود. یعنی هدف، ایجاد ساختاری کلی است که حزب جمهوریخواه و حزب طرفدار سلطنت میتوانند از اجزای آن باشند. بنابراین نباید حزب یا سازمان جمهوریخواه را با ساختار جمهوری ایرانی اشتباه گرفت.
سنت جمهوریخواهی یک سنت حزبی و بنابراین درونساختاری است و در کلیت نظام حقوقی جمهوری ایران عمل میکند و هیچ تعارض منطقی با مشروطهخواهی به عنوان جزیی از کل ندارد. وفاق بر بستر تحول ملی در ایران به طور عینی بر حذف آن نکتهی محوری شکل میگیرد که بحرانهای اجتماعی و اخلاقی موجود از آن برمیخیزد و کارکردش توزیع نفرت در جامعهی ایرانی بوده است. با این ترتیب جنبش سراسری را میتوان جنبش حذف واژهی وسط نامید. خیزش جمهوری ایران از دل مناسبات موجود بر واقعیت نفی جمهوری اسلامی مبتنی است. در حالی که تمایلِ نفرت محض، به انتزاع است و به انحلال به طور کلی از نظر تاریخی متکی است و از دور زدن خشنود میشود.
دوم: دستآورد با اهمیت دیگر تظاهرات سراسری، افزون بر طرح ساختار جمهوری ایرانی، این بود که مرحلهی استراتژیکِ اصلاحپذیری نظام به وسیلهی یک جناح مومن و معتقد به نظام را به طور مادی و بر بستر عینی تحول ملی و اجتماعی، رد کرد. گرچه برخی از روشنفکران و افراد مردم همواره بر زیانهای اعتماد به اصلاحپذیری نظام هشدار دادهاند، اما اینجا اهمیت در عینی بودن این سنتز اجتماعی است. که نقش یک تصویب ملی را ایفا کرده است و فاقد جنبهی نظری و فردی است.
جمعبندی:
انقلاب بهمن ۵۷ گرچه در نهایت گسستی عمیق از بستر تحول تاریخ ملی بود، اما جمهوری اسلامی واقعیتی است که بر متن آن با آن مبارزه میکنیم. یعنی نمیتوان آن را دور زد یا آن را نادیده گرفت. حرکت عبور از جمهوری اسلامی بر این زمینهی اجتماعی رخ میدهد و نه از بیرون از آن. برای همین است که کنش سیاسی بر متنی از مناسبات که جمهوری اسلامی بوجود آورده است، صورت میگیرد. مسئله این است که عنوان رسمی «جمهوری اسلامی ایران» را در برخوردی رویارو (و نه از بیرون) به چالش بگیریم. یک جنش اجتماعی که میخواهد به نتیجهای مطمئن و متعادل برسد، معمولا نقطهی اثبات قابل اتکایی علیه نظام استبدادی که با آن مبارزه میکند پیدا میکند و از آن اهرمی برای از جا کندن آن میسازد. با چنین اهرمی جنبش، انرژی فزایندهای مییابد و زبان ارتباطی قابل فهمی با مردم پیدا میکند. تظاهرات سراسری، اهرمی را که به وسیلهی آن میتوان جمهوری اسلامی را از جا کند، مشخص کرده است.
اهمیت استراتژی «جمهوری ایران» به مثابه ساختار این است که از متن مناسبات جامعه با جمهوری اسلامی بیرون میآید. پس «جمهوری ایرانی» آلترناتیوی است که بر زمینهی عینی بازی عمل میکند و به نفی جمهوری اسلامی میرسد، در حالی که مفهوم انحلالطلبی بر عملکرد بر واقعیت جمهوری اسلامی مبتنی نیست و تمایل بازگشت در آن مستتر است.
نکتهی دیگر این که رد امکان اصلاح نظام به وسیلهی معتقدین به آن، این معنا را نمیرساند که به تضاد جناحها نباید اهمیت داد، مهم این است که نقش استراتژیک ایدهی اصلاحپذیری به پایان رسیده است. گرچه حتا پیشتر نیز، امید بستن برخی از نیروهای سیاسی به یک جناح حکومتی در جهت اصلاح حکومت اسلامی، حرکتی فاقد اعتبار و تشخص سیاسی بود.
نتیجه این که خواست مردم در تظاهرات سراسری به روشنی تمام، نفی حکومت دینی است. دفاع از بازگشت به نظام پیشین ناظر به شکل است و میتواند صفوف مردم را تجزیه کند و به مبارزهی ساختاری با نظام دینی آسیب برساند. یعنی در این جا مبارزهی شکلی عملا علیه مبارزهی ساختاری به کار گرفته میشود. نفرت محض بر شکل متمرکز میشود و نه بر ساختار و مضمون حرکت اجتماعی چون تمرکز بر شکل، تندی و افراط را بهتر ارضاء میکند و نمیگذارد دانسته شود ساختاری که باید تغییر کند، ساختار حکومت دینی است که در لحظهی تاریخی موجود با جدا کردن دین از جمهوری (یعنی بر زمینهی بازی) تحقق مییابد. حول محور مورد وفاق مردم برای زدودن ساختار حکومت دینی متفق شویم.
ناصر کاخساز
بهمن ۱۳۹۶