Wednesday, Feb 28, 2018

صفحه نخست » علوی‌تبار: باید از پس اصلاحات سخت برآییم

Alireza_Alavitabar.jpgحسین جلالی ـ شرق ـ نگران است که جامعه دچار خشونت فراگیر شود؛ اما می‌گوید من به آینده ایران امیدوارم. «علیرضا علوی‌تبار»، روزنامه‌نگار و پژوهشگر اصلاح‌طلب اینها را بر زبان می‌آورد و می‌گوید: «در نقطه عطف تاریخی قرار داریم، از اول انقلاب در این نقطه بوده‌ایم، اما الان قضیه جدی‌تر است». او این صحبت‌ها را در سخنانی در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری مطرح کرد. موضوع این نشست «فرایند سیاست‌گذاری عمومی در ایران» بود. علوی‌تبار پژوهش‌های متعددی در این زمینه انجام داده است که بخشی از آنها در کتاب «اقتصاد سیاسی و خط‌مشی‌گذاری عمومی» چاپ شده‌اند. چالش و معضلات کنونی که به «ابرچالش‌ها» مشهور شده‌اند، موضوع جلسه را بیشتر به مسائل روز پیوند داد و این تحلیلگر اصلاح‌طلب را مجبور کرد تا درباره وضعیت کنونی و بیم و امید‌های خود بیشتر توضیح دهد. خلاصه‌ای از این نشست در ادامه می‌آید.

به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید

فارغ از جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک با نگاه به خط‌مشی‌های عمومی که در ایران وضع شده، احساس می‌کنیم در این زمینه مشکلاتی وجود دارد. یک مشکل این است که میان ابزار و اهداف تناسب وجود ندارد. چرا در خط‌مشی‌‌‌های عمومی ما عقلانیت عملی، یعنی تناسب میان هدف و وسیله وجود ندارد؟ وسایلی که ما استفاده می‌کنیم، علاوه‌ بر اینکه ما را به اهداف اعلام‌شده نمی‌رسانند ما را از اهدافمان دور می‌کنند. مشکل دیگر ناسازگاری است. خط‌مشی‌های عمومی ما در حوزه‌های مختلف یکدیگر را تقویت نمی‌کنند و با هم مغایرت دارند. مشکل دیگر مسئله ناپایداری است. خط‌مشی‌های عمومی ما اغلب ناپایدارند. خط‌مشی‌های ما با سروصدای زیاد می‌آیند و بدون هیچ سروصدایی می‌روند. حمایت‌ها نیز ناپایدارند. برای مثال خطی‌مشی‌ای که ظاهرا در حمایت از کارگران وضع شده، هیچ‌گاه نمی‌تواند حمایت کارگران را به طور کامل جلب کند. این پرسش در ذهن من مطرح بود که باوجود تغییر دولت‌ها و گرایش‌های ایدئولوژیکی که وجود داشته، چرا این خطاها تکرار می‌شود؟
با استفاده از ایده دو نفر از صاحب‌نظران، به این نتیجه رسیدم که این سیستم خط‌مشی‌گذاری عمومی، از سه خرده‌سیستم تشکیل شده است. در یک بخش خط‌مشی شکل می‌گیرد، در بخش دیگر اجرا می‌شود و در نهایت ارزش‌یابی می‌شود. ورودی‌های این سیستم نیازها، خواسته‌ها، تقاضاها، حمایت‌ها و منابع است. حال اگر در محصول یک سیستم اشکالی وجود دارد، ریشه این اشکال یا در این خرده‌سیستم‌ها است یا در ساختار سیستم؛ یعنی روابط تثبیت‌شده و جاافتاده‌ این خرده‌سیستم‌ها، یا در ورودی‌های سیستم یا در فیدبک سیستم است. این مباحث را در کتابی با عنوان «اقتصاد سیاسی و خط‌مشی‌گذاری عمومی» توضیح داده‌ام.

در کاوشی که برای یافتن مدلی که خط‌مشی‌های عمومی ما را بهتر تبیین کند، داشتم، به مدل اقتصاد سیاسی رسیدم. اقتصاد سیاسی با ترکیب دانش اقتصادی ما با جامعه‌شناسی سیاسی، سیستم خط‌مشی‌گذاری عمومی را توضیح می‌دهد. اگر بخواهیم خط‌مشی‌گذاری عمومی در ایران را آسیب‌شناسی کنیم، باید بر سر یک مدل به توافق برسیم. در تاریخ مدل‌های تبیین خط‌مشی‌های عمومی دو گرایش حکومت‌محور و جامعه‌محور وجود دارد. در واقع اقتصاد سیاسی تلاشی برای ترکیب این دو سنت است. با بررسی‌هایی که انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که مدل اقتصاد سیاسی مدل مناسبی برای بررسی خط‌مشی‌گذاری عمومی در ایران است. مدل اقتصاد سیاسی سعی دارد به کمک متغیرها، مشکلاتی را که در خط‌مشی‌گذاری عمومی وجود دارد، تبیین کند.
ساختار حکومت‌ها و کارکردهای آن یعنی سیستم حقوق اساسی، ایدئولوژی حکومت، نقش‌های ضروری که حکومت‌ها فارغ از ایدئولوژی‌هایشان ایفا می‌کنند و ساخت بوروکراسی دسته‌ای از این متغیرها هستند. برای مثال باید ببینیم نوع بوروکراسی در کشور چه انتخاب‌هایی را در مقابل خواهد داشت. دسته دیگر از این متغیرها، نیروهای اجتماعی هستند. یعنی نیروهایی که اشتراک دارند، قصد دخالت و اثرگذاری در خط‌مشی‌ها را دارند و در این راستا منابع را بسیج می‌کنند. دسته دیگر متغیرها نیز تکنولوژی اقتصادی است.
نکته جالب این است که در اعتبارسنجی‌ای که از مدل اقتصاد سیاسی داشتم، می‌خواستم بدانم مخاطبان ایرانی کدام‌یک از متغیرها را در خط‌مشی‌گذاری مهم‌تر می‌دانند. تقریبا همه مخاطبان، به جز تعداد معدودی، ساختار حکومت را مهم‌ترین عامل تببین خط‌مشی‌های عمومی می‌دانستند. البته روشنفکران اغلب به متغیرهای دیگر، از جمله نیروهای اجتماعی، توجه بیشتری داشتند. بحث‌های زیادی در‌این‌باره وجود دارد. مثلا اینکه آیا صرف وجود طبقه به‌عنوان یک دسته‌بندی، امکان اثرگذاری بر خط‌مشی‌گذاری عمومی را به‌وجود می‌آورد؟ ما به این نتیجه رسیدیم که تا طبقه اقتصادی به طبقه اجتماعی تبدیل نشود و ایدئولوژی خاص و تشکل خاص خود را پیدا نکند، نمی‌تواند بر خطی‌مشی‌گذاری عمومی اثرگذار باشد. کسانی که بر این تأثیر تأکید داشتند، تصور می‌کردند این اثرگذاری اتفاق افتاده؛ در‌حالی‌که چنین نبوده است. پس از آماده‌شدن چارچوب نظری سعی کردم با استفاده از داده‌های ایران، شرح دهم که چرا خط‌مشی‌های ما به شکل فعلی هستند. همچنین بر این نکته تأکید داشتم که ساختار حکومت در این مورد نقش محوری دارد.


چندوجهی، کارکردهای ناسازگار، موقعیت خودمختار


اولین نکته‌ای که در آن پژوهش به‌عنوان منشأ مشکل مطرح شده بود، وضعیت حکومت بود.
در این تحقیق سه ویژگی برای حکومت ایران پس از انقلاب شمرده شده بود و اعتقاد بر این بود که این سه ویژگی مشکل‌ساز است. یکی از این ویژگی‌ها ساختار چند‌وجهی بود. به این معنا که حکومت ایران به لحاظ ساختار حقوقی، ترکیبی از سه نوع ساختار سیاسی است. همه کسانی که ما از آنها نظر خواسته بودیم، این سه بخش را منشأ سلسله‌ای مشکلات می‌دانستند؛ زیرا اعتقاد داشتند این سه بخش به لحاظ گفتمان سیاسی، شیوه‌های مشارکت سیاسی و پایه‌های مشروعیت با هم متفاوت هستند و این تفاوت در تصمیم‌گیری‌ها تناقض به‌ وجود می‌آورد. ویژگی مشکل‌ساز دیگر را ناسازگار‌بودن آن دانسته‌اند. معنای خاصی از ناسازگاری در ذهن این افراد بود که آقای رنانی هم بر آن تأكید کرده بودند. اگر حکومت‌ها را بر‌اساس میزان مسئولیتی که حکومت در قبال جامعه برعهده می‌گیرد، از کمترین تا بیشترین تأثیر، طبقه‌بندی کنیم، دسته‌‌بندی‌های متفاوتی وجود دارد. در هریک از این طبقه‌بندی‌‌ها هنگامی حکومت سازگار است که وظایف مرحله قبل را انجام داده باشد؛ مثلا یک دولت رفاه باید در ابتدا وظایف حکومت کلاسیک و وظایف حکومت مقررات‌گذار را به‌خوبی انجام دهد و بعد وارد اثرگذاری بر حوزه توزیع شود. اگر حکومتی بدون انجام وظایف پلکانی، مشغول وظایف پله‌های بالاتر شود، ناسازگار است. برای مثال یکی از وظایف حکومت‌های کلاسیک، تعریف حقوق مالکیت و تضمین این حقوق است. حکومت اگر این وظیفه را انجام ندهد، نمی‌تواند وظایف دولت رفاه را انجام دهد. در ایران حکومت هنوز هم در این مرحله موفق نشده و هنوز هم حقوق مالکیت تعریف‌شده و تضمین‌شده نیست. بانک خصوصی داریم؛ اما دائما [دولت] برای آن تعیین می‌کند که چه‌کار انجام دهد؛ پس معنای خصوصی‌بودن آن چیست؟ یا مثلا برای بخش خصوصی قیمت‌گذاری می‌کنید،‌ معنی این چیست؟
دولت وظایف مراحل بالاتر را برعهده گرفته است درحالی‌که وظایف مراحل پایین‌تر را نمی‌تواند یا نمی‌خواهد انجام دهد. سومین خصوصیت دولت هم این است که نسبت به نیروهای اجتماعی موقعیت خودمختار دارد. می‌توانیم یک طیف تعریف کنیم، از دولت‌هایی که خیلی به نیروهای اجتماعی وابسته‌اند و هر کاری که کنند، عده‌ای را ناراضی می‌کند و مجبور می‌شود که عقب‌نشینی کند. خیلی‌ها به این می‌گویند «دموکراسی بیش از اندازه». بنابراین همیشه [در این نوع] منافع کوتاه‌مدت و خاص خیلی اهمیت پیدا می‌کند. در انتها طیفی است که کاملا از نیروهای اجتماعی مستقل است. آنجا حکومت‌گران هستند که تصمیم می‌گیرند. یک نقطه بهینه باید پیدا شود؛ استقلال بهینه حکومت از نیروهای اجتماعی، یعنی زمانی که حکومت بتواند خواسته‌های عام و بلندمدت را بر خواسته‌های خاص و کوتاه‌مدت ترجیح دهد.
دولت در ایران در موقعیت بهینه قرار ندارد. به ‌دلیل نفت نسبت به نیروهای اجتماعی خود‌مختاری دارد. ظاهرا از قبل هم همین‌طور بود. در سال‌های اخیر به ‌دلیل کاهش قیمت نفت [این مسئله] یک تعدیل‌هایی خورده است که حتما باید در تحلیل‌ها لحاظ کرد.
این اولین منشأ سه مشکلی است که برشمردم. مسئله دومی که خیلی اهمیت پیدا می‌کند، بحث طبقات است. گیدنز جوامع را دو دسته می‌کند؛ جوامع تقسیم‌شده به طبقات و جوامع طبقاتی. جوامع تقسیم‌شده به طبقات، جوامعی هستند که در آن طبقات اقتصادی شکل‌ گرفته؛ اما هنوز به طبقه اجتماعی تقسیم نشده است؛ بنابراین ایدئولوژی، سبک ‌زندگی و نوع تشکل و سازماندهی خاص خودش را ندارد. در مدل گیدنز در جوامع تقسیم‌شده به طبقات توزیع قدرت است که توزیع ثروت را به‌ وجود می‌آورد.
وقتی جامعه شما طبقاتی نیست، آن دو گروه دیگر- منزلتی و اجتماعی- در خط‌مشی‌گذاری اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند.


چه کار می‌شود کرد؟


یک راه‌حل هست که در کل وضعیت‌ها می‌توان به آن توجه داشت؛ افزایش ظرفیت ملی حل مشکلات. قاعدتا بخشی از این ظرفیت‌ها در حکومت است؛ مثل ظرفیت قانون‌گذاری، اجرا، یادگیری، فسادگریزی، نهادی-سیاسی، ارتباطی و پاسخ‌گویی. یک ظرفیت غیر‌حکومتی هم داریم و باید بیرون از حکومت ظرفیت‌سازی کنیم؛ مثل رسانه‌ها، نهادهای پژوهشی و احزاب و تشکل‌ها. اما بگذارید با صراحت بگویم که اعتقاد ندارم که زمان زیادی داریم. فکر می‌کنم نقطه عطفی در ایران در حال اتفاق‌افتادن است و ایران نیاز به یک تغییر بنیادین دارد. تغییری که امیدوارم برای انجام‌شدن آن جامعه ما وارد یک دوره از خشونت فراگیر نشود. آرزو می‌کنم که با اتکا به نیروهای شهروندان ایران با روش مسالمت‌آمیز بتوانیم از عهده اصلاحات سخت در ایران بربیاییم. به‌ نظرم نمی‌رسد که برای این‌ کار افق زمانی زیادی داشته باشیم. ما باید در دوران همین رئیس‌جمهور وارد یک دوره از تصمیم‌گیری‌های سخت و اصلاحات‌ ساختاری به‌ صورت یک مجموعه به‌هم‌پیوسته شویم. من به آینده ایران امیدوارم؛ این شاید به‌ دلیل اعتقادات مذهبی‌ام است. معتقدم جهان ما جهانی اخلاقی است و رفتار خوب در آن گم نمی‌شود و پاسخ خود را پیدا می‌کند.


پرسش و پاسخ


علوی‌تبار در پاسخ به سؤال «شرق» درباره اینکه چقدر احتمال می‌دهید دولت وارد این اصلاحات بنیادین شود، گفت: «اصلا به دست دولت نمی‌تواند انجام گیرد؛ [بلکه] باید از سوی کل حاکمیت انجام شود. البته من واقعا نمی‌دانم دولت دارد چه کار می‌کند. من از سال ۷۲ تاکنون آقای روحانی را از نزدیک ندیده‌ام و هیچ گفت‌وگویی نیز با ایشان نداشته‌ام. به همین دلیل نمی‌دانم برنامه دولت چیست. آقای نیلی و جمعی از اقتصاددان‌ها دو جلد کتاب آماده کرده‌اند به ‌نام «گذر از ابرچالش‌ها». آنها متوجه وضعیت هستند که چه اصلاحات بنیادی به‌هم‌پیوسته‌ای [باید انجام داد]. نمی‌توانیم سیاست‌خارجی خودمان را فراموش کنیم و به اقتصاد فکر کنیم. نمی‌توانیم اقتصاد را رها کنیم و تنها به فرهنگ بپردازیم. ما برای تحول در ایران به یک بسته جامع احتیاج داریم که این ظاهرا از پس دولت (به معنای government) برنمی‌آید؛ به‌ویژه دولتی که خیلی رزمی هم نیست و برای این‌ کار ساخته نشده است که درگیر بشود».
این تحلیلگر اصلاح‌طلب در پاسخ به ‌پرسش یکی‌ دیگر از خبرنگاران مبنی بر اینکه تحولات مدنظر او بسیار دشوار و حتی نشدنی هستند، گفت: «ظاهرا سیستم تصمیم‌گیری ما عیب‌هایی دارد که تکرارشان می‌کند. باید سراغ اصلاح آن برویم؛ اما ممکن است این سنگ بزرگی باشد. شاید گام اول یک تلاش بزرگ این باشد که بسته جامعی از تغییرات لازم تهیه کنیم. خوب یا بد این‌‌ کار در اقتصاد ایران شده است. آن دو جلد «گذر از ابرچالش‌ها»، بسته جامعی برای سیاست‌های اقتصادی ایران دارد. ای‌کاش این کتاب را در معرض نقد و بررسی بیشتری قرار می‌دادند. ببینید من به‌طور ضمنی تأكید می‌کنم مسئله ما هنوز هم امر سیاسی است. اولویت ما هنوز هم سیاست است. هنوز هم بحث ما درباره تصمیم‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌هاست. وقتی اندیشه خوب تولید می‌کنید، آن اندیشه خودش یک نیروی واقعی است، ولی کافی نیست. ما تشکیلات و بسیج منابع برای پیش‌بردن برنامه سیاسی می‌خواهیم. تأكید من این است که راهی نداریم جز اینکه برای جاانداختن تئوری خروج از بحران تلاش کنیم. خوبی حکومت ایران این است که آن‌ جاهایی که لازم است، انعطاف به‌ خرج می‌دهد، ولی این مسئله هم زمان دارد. گاهی اوقات این سؤال را از خودم می‌پرسم و بدنم می‌لرزد که اگر مرحوم امام جنگ را تمام نکرده بود و فوت می‌شدند، چه کسی جرئت می‌کرد جنگ را تمام کند؟ اما بالاخره قرار این است که یک گروهی این کار را با کم‌ترین هزینه انجام دهد. آنها باید منسجم باشند. متأسفانه باید راه‌حلی جز ارتباط، انسجام، گفت‌وگو، ایجاد نیروی اجتماعی، فشار، اقناع، تطمیع، تهدید و همه چیزهایی را که در سیاست خارجی به کار می‌بریم، به ‌کار بگیریم.
وضعیتی طوری است که من به‌شدت ترسیده‌ام؛ نه به دلیل تظاهراتی که از سوی در حدود ۱۱۰ تا ۱۵۰هزارنفر شده است. البته آنها هم مردم هستند و حق اعتراض دارند، ولی اتفاق بزرگی نیست. یادتان باشد ما در همین تهران تظاهرات سه‌میلیونی مسالمت‌آمیز هم داشته‌ایم؛ یعنی می‌شود نیروی اجتماعی بزرگ‌تری نیز فراهم کرد، بدون آنکه به خشونت منتهی شود.
بحران‌ها همه ما را به تفکر مجدد وامی‌دارند. بهتر این است که راه‌های مسالمت‌آمیز را قطع نکنند. من به مردم ایران و اکثریت باور دارم. نمی‌دانم که بیخودی برای خودمان پپسی باز می‌کنیم یا نه، ولی به نظرم ما خیلی متمدن هستیم. ظاهرا در جامعه ما این عقلانیت به ‌وجود آمده است که می‌توان حضور اجتماعی زیاد را بدون خشونت پیگیری کند. اینها چیزهایی است که به من امید می‌دهد؛ البته شاید امید من بیشتر مذهبی است و اعتقاد دارم که یک کسی دست این افتاده را می‌گیرد. ترجیح می‌دهم این‌طور امیدوار باشم، ناامیدی آدم را فلج می‌کند. باید جامعه خودمان را بسیج کنیم؛ ما به حضور جمهور احتیاج داریم؛ جمهور باید یک‌ بار دیگر نقش خود را در بنیان‌گذاری ایفا کند».

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy