اعتراضات دیماه زمان انتقاد و انتقاد از خود اصلاح طلبان میتواند باشد.
اصلاح ساختاری مورد اشاره کروبی به نوعی میتواند از اصلاح فساد و انحصار در درون اصلاح طلبان صاحب موقعیت و رانت شروع شود. اصلاح طلبان با دو مشکل روبرو هستند که هر کدام را اگر بزدایند گامی به جلو برداشتهاند. خاتمی در این مورد باید موسوی را الگوی خود قرار دهد، نه هاشمی را.
اما چرا خاتمی را خطاب قرار میدهم؟ برای آنکه برای اصلاح طلبانی که رهبری خاتمی را قبول دارند دو مشکل رخ نموده است و ایشان را زمین گیر کرده است.
۱- بحران ژن خوب
داستان ژن خوب همان سهم خواهی فرزندان از پدران است که در میان اصلاح طلبان در حال رشد است. مقام و منصب شوخی نیست. به زبان دینی بخواهیم بگوییم و ادبیات شیعه؛ به نقل از امام صادق، آخرین حبی که از دل مومن میرود حب مقام است.
بحران ژن خوب باعث شده که حلقه خودی در میان اصلاح طلبان فشرده تر و تنگ تر شود چرا که از نوه رهبر انقلاب تا پسر عارف و در میان این دو نامبرده، سلسلهای از ژنهای خوب قرار دارد که سهم خود ازسفره انقلاب را میخواهند. در نتیجه با رانت پدر به مقام و منصب میرسند و بعد هم مدعی میشوند که دوستانی دارند و باید دستشان را گرفت و بالا کشید تا هوای هم را داشته باشند.
اما داستان را به تاریخ ببریم؛ در آستانه مرگ عمر بن خطاب، به او گفتند بگذار پسرت را خلیفه پس از تو کنیم. گفت از خانواده ابی واقعه یک خلیفه کافی بود.
روایت دیگر داستان سنجابی وزیر امور خارجه دولت موقت است. دخترش مترجم زبان مبرزی بود اما در این وزارت خانه مترجم نیمه وقت شد. خطاب سنجابی این یود یک سنجابی، در وزارت خارجه کافی است.
اما هاشمی سنت دیگری در نظام گذاشت و آن سنت فامیل بازی بود. این سنت را اصلاح طلبان کامل میکنند در حالیکه که باید از آن بری شوند. گاه شایسته است که برای فرزندان صاحب منصب، رانت منفی گذاشت.
معمول است که رفتار پدر در برخورد با خطای فرزند چندان معلوم نباشد پس زمانی که ژنهای خوب مقامی را از قبل سفارش و وراثت عهده دار شوند فساد میآید و آن گاه زبان عنصر فساد شده نسبت به فساد بزرگتر کند میشود.
۲- فساد، فرزند مشروع انحصارگری و خودی و غیر خودی کردن است
داستان دیگر آن است که اصلاح طلبان در دوره خاتمی گذشتهشان را نقد نمیکردند اما خودی و غیر خودی داشتند. لکن نه فرزندان بزرگی داشتند که به مرحله رشد رسیده باشند و نه ثروت و موقعیت ایشان به دلایل گوناگون جالب توجه بود. حتی پست و مقام هم برای این جریان ثروت کافی و جذاب نمیآورد و به ثروت هم چندان توجهی نداشت.
اما زمان و گذشت سالها، شرایط را متفاوت میکند. اصلاح طلبان به شمال شهر تهران و دیگرشهرها رفتند. روابط عوض شد. آشنایان مدرن تر شدند و همسایهها هم جدید. اصلاح طلبان هم باید تغییر میکردند. امکانات دوره اصلاحات نیز بر ثروتها افزود. دیگر اصلاح طلبی فقط یک روش نبود بلکه مارک هم بود که باید در انحصار یک جریان قرار میگرفت. این برند باید حفظ میشد.
حفظ این برند به انحصار بیشتر میانجامید. هم چنین حفظ این برند خودی و غیر خودی را در درون اصلاح طلبان ضروری میکرد.
داستان پیچیدهای شگل گرفت برای حفظ منافع و پست در نظام. باید شعار خودی و غیر خودی جناح مقابل را نقد کرد اما جدیت به خرج نداد. منتها تا انتها باید بر سر این تحلیل ایستاد که نباید از نظام حذف شد نباید تجربه نهضت آزادی وم.مها را تکرار کرد.
به مرور زمان و هر چه میزان ثروت و قدرت و پست اصلاح طلبان در بدنه و مدیریت نظام تثبیت شد، این تجربه نهضت ازادی نشدن بیشتر مطرح گردید. همین جمع بندی باعث شد که خودی و غیر خودی در میان اصلاح طلبان پر رنگ شود.
این نوع روابط فساد آور است چرا که باید خودیها را داشت و این فساد را تشدید میکند. آن فرزندان پا به عرصه پست و مقام گذاشته افراد مناسبی محسوب میشوند که میتوانند دایره خودیها را محکم و حفظ کنند اما این فرزندان اگر سوء استفاده کنند، چگونه میتواند مقابلشان ایستاد؟ حال آنکه که اولاد میوه شیرین زندگی است.
دایره بسته خودی غیر خودی و جناح مقابل دنیای واقعی اصلاح طلبی بسیار کوچک شد. ایشان اینگونه این دنیا را ساختند که بله، دو جناح وجود دارد؛ جناح مقابلی که قدرت دارد اما کم سواد و سرکوب گر است و شایسته حکومت داری نیست بلکه این ما هستیم که توانا تریم و در قالب این نظام باید تلاش کنیم. در نتیجه چنین تحلیلی، ایشان خود را در برابر آن جناح میسنجند و تصور میکنند که جناح مقابل با کارهای غلط خود مستمرا به ایشان مشروعیت میدهد. اصلاح طلبان با این تلقی در سال ۱۳۸۴ حتی هاشمی و کروبی را هم به وزن کشی دعوت کردند. اگر چه شکست خوردند اما به دلیل باور به همان دو اصل ۱- باید مانند نهضت آزادی نشویم و ۲ - امکاناتی که در نظام بدست آوردهایم باید حفظ کنیم، باعث شد که اصلاح طلبی در عمل به حاشیه رود و حفظ پست و مقامهای مدیریتی در نظام تبدیل به اصل گردد.
شکست سال ۱۳۸۴ اصلاح طلبان را به طرف جامعه مدنی نیاورد بلکه آنان را برای حفظ پست و مقام هوشیار تر کرد. این هوشیاری جامعه مدنی پرور نبود. نتیجه این هوشیاری تلخ در لیستهای انتخاباتی ۱۳۹۴ و در انتخابات ۱۳۹۶ خود را نشان داد. لیست انتخاباتی اصلاح طلبان خودی و فامیلی شد و دیگر جا برای حامد منتظری هم نماند که در لیست شورها جای بگیرد. او از سهمیه خانواده شهید هم برای ورود به دانشگاه استفاده نکرده بود حال آنکه اصلاح طلبان با رانت پروده شدهاند و این رانت انواع و اقسام دارد. از عضو هئیت علمی دانشگاه بودن تا وزارت و ریاست جمهوری این نوع رانت وسعت دارد.
البته علت دریافت این پستها به دلیل صلاحیت نیست، دلیلش خودی بودن است چرا که در انتخاب برای برخی از پستها طرف مربوطه اگرچه صلاحیت دارد اما ملاک انتخاب وی صلاحیت نیست بلکه میزان تقرب به حلقه خودی هاست.
اصلاح طلبی برندی انحصاری شده است. اصلاح طلبان حتی غیر خودیها را از جامعه مدنی تحویل نمیگیرند.
خاتمی در این میان مسئول تر است. او میتواند صدای بلند اصلاح رفتاری اصلاح طلبان شود و این ضرورت را به ایشان گوشزد کند.
پ-ن این تحلیل را بدون آوردن نامها آوردم. شواهد زیادی برای نوشته خود دارم. البته هه اصلاح طلبان چنین نیستند برخی پاکدست هستند اما خسته مانند بهزاد نبوی. برخی پاکدست هستند اما کم دقت مانند خاتمی. برخی پاکدست هستند اما منزوی شدهاند مانند هاشم آغاجری ووو. اصلاح طلب اول خود را اصلاح کن.