استیون هاوکینگ فیزیکدان بزرگ و یکی از نوابغ عصر ما در گذشت. و فوت او با روزی اختلاف مصادف شد با روزی که 130 سال پیش اینشتین در آن بدنیا آمد. اینشتین با ارائه فرضیه نسبیت فیزیک را وارد عصری دیگر کرد. اما او تنها یک اندیشمند نبود بلکه یک فعال مدنی ـ سیاسی نیز بود. او از نادر بزرگان آلمان بود که حاضر نشد از سیاست ناسیونالیستی آلمان در جنگ اول جهانی دفاع کند. نحبگان فرهنگی آلمان همان زمان بیانیه ای را امضا کردند که در آن نوشتند آلمان بدون ارتش و سیاست نظامی اش نمی تواند فرهنگ داشته باشد. [یادی بکنیم اینجا از طرفداران آقای قاسم سلیمانی در ایران که او را لازمه حیات ایران می دانند.] اینشتین برعکس بیانیه ای را تحت عنوان "پیام به اروپایی ها" امضا کرد که در آن خواستار پایان دادن فوری به جنگ جهانی اول شده بود. این مواضع سیاسی را زمانی می گرفت که بسختی مشغول پرداختن به نظریه نسبیت بود. بدین قسم او در لیست سیاه پلیس آلمان قرار گرفت. اندی بعد از جنگ اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد و نه بخاطر نظریه نسبیت. او بارها نوشته بود که مخالف ناسیونالیسم است. اینشتین مخالف کاربرد خشونت بود اما موافق مقاومت در مقابل خشونت گرا بود. او با اینکه نظریه اش این امکان را بوجود آورد که بمب اتمی ساخته شود اما اندی بعد از انفجارهای اتمی در ژاپن به مخالفت با استفاده از بمب اتمی پرداخت و خواستار تشکیل دولتی جهانی شد. او از خانواده یهودی بود و در آغاز حتی برای کمک به یهودیان به صهیونیستها کمک کرد. اما او فردای کشتار دیریاسین در فلسطین توسط صهیونیستها اعتراض کرد و نوشت :
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
"هنگامی که فاجعه نهایی واقعی بر فلسطین می افتد، نخستین مسئول دولت بریتانیا خواهد بود و دومین مسئولیت از آن سازمان های تروریستی است که از صفوف ما هستند. من نمی خواهم خود را با این افراد گمراه و جنایتکار مرتبط کنم."
با اینکه بن گوریون به او پیشنهاد داد ریس جمهور اسرائیل شود او نپذیرفت. اینشتین سالها در امریکا برای دفاع از حقوق بشر وقت گذاشت. انیشتین، که ازدادن کنفرانس در دانشگاه هایی که در آنها تبعیض نژادی بود خودداری می کرد در سال 1946 روزی موافقت کرد در دانشگاه لینکلن سخنرانی کند، وی در آنجا گفت: "من بخاطرآنچه که ارزشش را دارد از این دانشگاه بازدید می کنم. در واقع، افراد سیاه پوست همچنان از سفید پوستان در ایالات متحده جدا شده اند. این جدایی ناشی از بیماری افراد سیاه پوست نیست بلکه ناشی از بیماری سفید پوستان است. این غیر قابل تصور است که من در مورد آن آرام باشم. "
استیون هاوکینگ نیز بخش مهم مشهور شدنش بعلت مواضعی است که در زمینه اندیشه می گرفت. نظریه او در باره تبخیر چاله های سیاه کوچک که بسیار مهم است جایزه نوبل نگرفت زیرا برایش تاکنون مشاهده ای تجربه نشده است. بزرگی او در اینحال این بود که بیماری سخت را کوچک کرد و تا اخرین لحظه از مواضع خود دفاع کرد. او می گفت : ازاينكه توانستم عليرغم ابتلا به بيمارى ALS كار خودم را انجام دهم، احساس موفقيت ميكنم. زندگى هرچقدر مشكل به نظر برسد، هميشه كارى هست كه بتوانى انجام دهى و موفق شوى. مهم اين است كه تسليم نشوى. "
او مخالف جنگ ویتنام بود و مخالف سلطه اسرائیل در فلسطین و مخالف خصوص سازی در بخش سلامت دانشگاه بود.
- در ژانویه 2009، در جریان حمله اسرائیل به نوار غزه فلسطینی که در آن تعداد زیادی فلسطینی کشته شدند، هاوکینگ گفت: "افرادی که تحت اشغال هستند، در برابر همه چیز مقاومت می کنند ... وضعیت در فلسطین همانند آفریقای جنوبی قبل از سال 1990 است ، که نمیتواند ادامه یابد." او با چشمانی گریان در باره حمله آمریکا به عراق صحبت کرد و گفت که این جنگ که تا بحال در آن صد هزار نفر کشته شده اند و بیش از نیمی از انها زنها و کودکان می باشند، بر دو دروغ بنا شده بود: یکی اینکه صدام اسلحه شیمیایی دارد. دوم اینکه در حمله سپتامبر به برجهای دو قلو دست داشته است. و سخن را با این سوال به پایان می برد که اگر این جنایت جنگی نیست، پس چیست؟"
در باره مواضع فلسفی ـ مدنی او مطالب بسیار می توان نوشت. شاید مهمترینش این بود که وجود خدای تصمیم گیرندهء نشسته در آسمانها را نمی پذیرفت و از انسانها دعوت می کرد که با خرد خود به مسائل بنگرند.
جدا از درستی و یا نادرستی نظریات مدنی ـ سیاسی آنها، من برای اینگونه دانشمندان که وظیفه خود را تنها پیشرفت در کارهای علمی خود نمی دانند احترام بسیار قائلم. آنها خود را جدا از جامعه انسانی نمی دانند و برای جامعه خود وقت می گذارند. و در تلاش هستند که راه حلهای خود را در اختیار بشریت قرار دهند. این دانشمندان با نگاهی خاص به مسائل اجتماعی و سیاسی می پردازند و دید آنها افقهای جدیدی در اختیار ما می نهد. آنها هستند که توانایی آن را دارند تا به اندیشه های تلنگر بزنند زیرا از سویی خود را به قدرتی وصل نمی کنند و طرفدار دولت و حزب سیاسی خاصی نبوده و این اطمینان را به انسان می دهند که بدنبال تصاحب مقامی و موقعیتی نیستند و گفته هایشان از روی غرض نیست و از سوی دیگر چون با دیدی علمی به مسائل می نگرند در می یابیم که بیانشان حداقل از روی هوی و هوس و خرافات نیست و حتی اگر نظرشان درست نباشد و یا آنرا نپسندیم می دانیم که در آن غل و غشی نیست. وارد شدن این دانشمندان به امر اجتماعی ـ سیاسی آنها را از دیگران دانشمندان متمایزتر می سازد. یاد این دو گرامی باد که جهان بسیار بیشتر به اینچنین انسانهایی نیاز دارد.