«به یاد داریوش شایگان، که از انگشت شمار روشنفکران صاحبنام این سرزمین بود. ف. م. سخن»
جناب دکتر جلال ایجادی، مطلبی نوشته بودند در صفحه ی فیس بوک شان در باره ی «روشنفکران» و من نظری نوشتم در ذیل مطلب شان. نوشته بودم که در ایرانِ ما، روشنفکر به معنای واقعی کلمه، در مرتبه ی صاحب نامان، به اندازه ی انگشتان دو دست نیز نداریم. جناب دکتر از من خواستند تا نظرم را روشن تر بنویسم که من آن را موکول به نوشتن مطلبی جداگانه کردم.
با درگذشت تاسف بار داریوش شایگان، که یکی از «روشنفکران» واقعی و صاحب نام سرزمین ما بود، اگر چه مطلب ام هنوز شکلی منسجم به خود نگرفته، گفتم شاید اشاره به یکی از شرایط روشنفکری که عدم وابستگی صد در صدی به خط سیاسی و مرام و مسلکی خاص است بی مناسبت نباشد.
تفاوت عمده ای هست میان روشنفکران و فعالان سیاسی، که هم در ایران و هم در کشورهای خارجی اغلب نادیده گرفته می شود.
علت آن هم تفاوت میان معانی انتلکتوئل و روشنفکر است که اولی در زبان های خارجی فراگیر تر از دومی در زبان فارسی ست. روشنفکر در زبان فارسی همواره با باری مثبت همراه است و همین امر باعث شده تا یکی گرفتن میان فعالان سیاسی با روشنفکران، و نتایج منفی عمل فعالان سیاسی، باعث بدبینی، به روشنفکران و موضوع روشنفکری شود.
اگر ما بخواهیم بدون ورود به تعاریف خارجی ها از کلمه ی انتلکتوئل، در صدد معنی کردن واژه ی روشنفکر به طور مستقل در زبان فارسی بر آییم، اولین شرط آن «عدم وابستگی» به هیچ شکل و صورتی، به جریانات فکری و سیاسی موجود است.
عدم وابستگی، از موضع نفی مطلق نیست، بلکه از موضع نقد مطلق است. به عبارتی در نزد روشنفکر هیچ فکر عمومی و سیاسیِ صد در صد کامل و درستی وجود ندارد و به همین خاطر، «همه چیز»، «همواره»، مورد نقد او قرار می گیرد.
سوال خواهد شد که اگر روشنفکر با نگاه نقاد به همه چیز نگاه کند، ثباتی در هیچ موضوعی باقی نخواهد گذاشت و هیچ جامعه ای بر اساس نقد دائم اداره نخواهد شد.
آری. نظری ست کاملا صحیح که بر اساس آن باید گفت که روشنفکر، وظیفه اش اداره ی جامعه یا ارائه ی راه صد در صد صحیح و بدون ایراد برای این امر نیست.
این نظر این سوال را به همراه خواهد داشت که آیا کار روشنفکر -آن طور که در میان عوام مصطلح است- صرفا نق زدن است؟
طبیعتا فعل «نق زدن»، موجب تخفیف کار روشنفکر می شود و عبارتی ست منفی، که مخالفان روشنفکری و «آنتی انتلکتوئل های عمل گرا» و «عوام گرا» و «خلق گرا» آن را مطرح می کنند. ولی اگر انگشت گذاشتن بر ضعف ها، و اشاره به نتیجه ی انتخاب راه های نامناسب، برای رسیدن به هدف های انسانی، و آشکار کردن صریح خطاها و نادرستی ها، «نق زدن» نام دارد، آری، کار روشنفکر نق زدن، آن هم نق زدن دائمی و پایان ناپذیر است.
همان طور که گفتم کار روشنفکر ارائه ی راه صحیح و شاهراه شش بانده به سمت مقاصد انسانی نیست بلکه تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری منطقی از «راه های موجود» و نشان دادن نقاط ضعف آن هاست.
بنابراین، فرق عمده ای هست میان عملگر سیاسی با روشنفکر به معنایی که ما در نظر داریم. اگر کسی عملگر سیاسی و متکی و وابسته به یک خط فکری ست و آن را قطعی و بدون ایراد می داند، چنین کسی نمی تواند روشنفکر باشد. می تواند صاحب فکر باشد؛ می تواند اندیشه ی سیاسی ارائه دهد؛ می تواند اصلا کارش، صرفا فکر کردن و اندیشیدن باشد؛ ولی روشنفکر نیست و درست تر است که چنین کسی «متفکر» نامیده شود.