من از جناب دکتر سروش عذر خواهی می کنم که عنوان مطلب ام را چنین گذاشته ام. نه اهل بی احترامی به اهل دانش هستم -حتی اگر زمانی از عوامل تحکیم حکومت اسلامی بوده باشد-، نه اصولا ریخت و قیافه ی واقعی مد نظر من است و آن چه در اینجا آمده به نوعی استعاره است هر چند بر خورنده، اما شاید بیدار کننده ی جناب دکتر و یاران ایشان باشد.
جناب دکتر سروش بعد از حمله ی مهاجمان به سخنرانی ایشان در تورنتوی کانادا -که کاری بود بغایت زشت و غلط- در مقام توضیح بر آمده اند و برای چندمین بار، خود را در جریان انقلاب فرهنگی بی گناه نامیده اند و به شرح و تفسیر سه موضوع انقلاب فرهنگی و ستاد انقلاب فرهنگی و شورای انقلاب فرهنگی و تفاوت میان آن ها پرداخته اند و تلاش کرده اند با توضیح تفاوت ها، دست خود را از نجاست ضد دانش و ضد استاد و دانشجوی انقلاب فرهنگی پاک نشان دهند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
این بار اول نیست که جناب دکتر این توضیحات را داده اند و احتمالا بار آخر هم نخواهد بود چرا که این توضیحات مسموع واقع نشده و هر دو طرف همان حرفی را می زنند که قبلا زده اند.
از دکتر سروش که اهل تفکر و فلسفه و امور اجتماعی ست عجیب است که تا کنون متوجه علت این «نشنیدن» و این «نفهمیدن» جمعیت مخالف خود نشده و در هر رویداد مشابهی همان فریاد همیشگی «من بی گناهم» را سر می دهند.
به عنوان یکی از خوانندگان آثار ایشان و دنبال کنندگان تغییرات مرامی و سیاسی ایشان که از ابتدای انقلاب تا این لحظه گفتارها و نوشتارهای ایشان را شنیده و خوانده می خواهم توضیحی دوستانه خدمت شان عرض کنم و پیشاپیش از صراحت لهجه ام -که برای روشن کردن بهتر موضوع اختیار کرده ام- عذرخواهی می کنم.
آقای دکتر باید توجه داشته باشند که تصاویر ایشان با آن موهای کوتاه و آن کیف سامسونایت و آن کت و شلوار قهوه ای، به همراه نحوه ی سخن راندن آخوندی -که هنوز هم به همان سبک و سیاق قدیم مانده-، از ذهن قدیمی ها پاک نشده است. کسانی که سال های تلخ و سیاه اوایل انقلاب را شخصا تجربه کرده اند وجودِ «توجیه گر» ایشان را با آن تجربه های تلخ و سیاه پیوند می زنند و همان طور که اصلاح طلب شدن خلخالی در اواخر عمرش و اصلاح طلب شدن هادی غفاری معروف به هادی گلو پاره کن را با هزار توجیه و تفسیر نمی توانند بپذیرند، بی گناهی دکتر عبدالکریم سروش، که زمانی در کنار آیت الله مصباح یزدی و در صف یاران اراذل و اوباش خمینی می نشست تا دُم مارکسیست های -حتی- هوادار و هواخواه جمهوری اسلامی را قیچی کند نمی توانند فراموش کنند.
حال دکتر سروش می تواند یک خط قرمز مثلا بر حمله ی کمونیست-کارگری ها به جلسه ی تورنتوی خود بکشد و بگوید اینها عنود اند و عناد ایشان به هیچ وسیله ای تبدیل به دوستی و حتی نظر خنثی نخواهد شد. ایشان می توانند به خیل جوانانی که در دوران سرکوب استادان و دانشجویان و منتقدان حکومت اسلامی به دنیا نیامده بودند و در چهره ی عبدالکریم سروش، مسیح دیگری می بینند بگویند که بی گناه بوده اند و اگر به تفاوت فلان چیز فرهنگی با بهمان چیز فرهنگی توجه کنند می بینند که ایشان در آن زمان کاره ای نبوده اند.
نه!
این توضیحات ممکن است بچه های تازه به عرصه ی سیاست و جامعه وارد شده را قانع کند اما کسانی که چهره ی تلخ سروش را با موی کوتاه و کیف سامسونایت و کت شلوار قهوه ای در محیط دانشگاه ها و رسانه ها در ذهن دارند و این تصویر را با مصائب روزهای اول انقلاب -درست یا غلط- ترکیب کرده اند نه تنها قانع نخواهد کرد بلکه باعث عصبانی شدن بیشتر آن ها خواهد شد.
آری جناب دکتر. حتما در کتاب ها و یا احتمالا در داستان های مولانا، داریم مثال هایی که نشان بدهد، وقتی آدمی از ریخت و قیافه ی کسی -به صورت حقیقی یا مجازی- بیزار باشد، آوردن هزار و یک دلیل در زشت نبودن و زیبا بودن آن شخص دردی دوا نخواهد کرد. ریخت و قیافه ی شما هم متاسفانه در ذهن بسیاری از ضرب شست دیدگان حکومت اسلامی چنین ریخت و قیافه ای ست.