چندی پیش جلسه ای برگزار شد با نام پر طمطراق و دهن پر کن «کنگره» که در آن گروهی از فداییان سابق و لاحق و تغییر نام داده و نیز چند میهمان در آن حضور یافتند. مجموع افراد شرکت کننده حداکثر ۱۵۰ نفر بود که دستکم نیمی از این افراد میهمان بودند. قرار بود در این کنگره، اتحادی به وجود آید و نامی بر تشکیلات جدید نهاده شود.
به سلامتی و میمنت این کار شاق با موفقیت صورت پذیرفت و میان هفتاد هشتاد عضو تشکیلاتی، وحدت به وجود آمد! نام تشکیلات جدید هم «حزب چپ ایران پرانتز فداییان خلق» نهاده شد. گفته شده است که میانگین سن شرکت کنندگان بالای شصت سال بوده و نورسیده ی عزیز با چنین متوسط سنی یی پا به عرصه ی سیاست ایران گذاشته است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
می دانم به شدت مورد انتقاد قرار خواهم گرفت و آگاهم که بسیاری از دوستان چپ خود را از دست خواهم داد ولی چاره ای ندارم جز طرح این پرسش که آیا دوستان فدایی، خودشان را مسخره کرده اند یا مردم را؟
در مراسم نامگذاری طفل تازه متولد شده، ۴۵ نام مختلف به رای گذاشته شده است! عده ای «خط قرمز» برای این نامگذاری داشته اند و خواستار قرار گرفتن عنوان «فدایی» به هر شکل و صورت در نام جدید بوده اند.
در نهایت با بحث و گفت و گو و «روش دمکراتیک رای گیری»، نام حزب چپ، پرانتز فداییان خلق به تصویب می رسد و کار کنگره با موفقیت به پایان می رسد.
خود همین داستان کوتاه، به اندازه ی کافی تراژیک و غم انگیز است. عده ای فرد سالخورده، در یک کشور خارجی جمع می شوند و بعد از حدود سی و خرده ای سال دوری از ایران و مبارزات اینترنتی و پالتاکی، همچنان نام «فدایی» را با خود یدک می کشند. فدایی یی که یک زمان با کلاشنیکف و نارنجک به جنگ نظام پادشاهی می رفت و می کشت و کشته می شد و به این نام معنا و مفهوم می داد.
حال نه از کلاش و نارنجک خبری هست، نه از خلق قهرمان و قرص سیانور زیر زبان. کسانی که در اثر استمرار حضور در خارج از کشور، حتی سوسیالیسم را سوشیالیسم تلفظ می کنند، با متوسط سن بالای شصت می خواهند از شهر کلن آلمان سوشیالیسم را در ایران و در میان خلق«های» قهرمان پیاده کنند.
بعد از پایان موفقیت آمیز انتخاب نام، رفقا به دست زدن و شادی می پردازند و لابد خوشحال اند که این عمل خطیر را به دمکراتیک ترین شکل ممکن به پایان رسانده اند.
حالا ما منتظریم ببینیم که این کوه عظیم صد و پنجاه نفره (که شامل میهمانان هم می شود) چه چیزی خواهد زایید و موجد چه رخدادهای دگرگون ساز اجتماعی و فکری در کشور خواهد شد.
می دانم به من گفته خواهد شد که شما با بیان چنین مطالبی آب در آسیاب حکومت اسلامی می ریزید. اما من از این دوستان سالخورده سوال می کنم که من آب به آسیاب حکومت اسلامی می ریزم یا شما با این جلساتی که بیشتر به مسخره بازی یه عده بچه دبیرستانی می ماند تا یک جلسه ی جدی در خور یک تشکیلات کوچک ولی آبرومند سیاسی.
آیا خانم ها و آقایان شرکت کننده در این جلسه اصولا معنای «کنگره» را می دانند؟ یا می دانند حزب یعنی چه و سازمان یعنی چه؟ یا مثل مجاهدین خلق که یک جمعیت ۱۰۰ نفره را «تیپ» می نامند، این ها هم یک دورهمی دوستانه را «کنگره» آن هم کنگره ی وحدت نام می نهند؟
درد من انجام این کارهای مسخره نیست. درد من نفهمیدن درد مردم ایران و پاشیدن نمک بر زخم تازه و کهنه ی کسانی ست که می خواهند کاری هر چند کوچک برای جامعه شان انجام دهند اما به صحنه رفتن تئاترهایی مثل تئاتر فداییان -که هم مسخره کردن گذشتگان سازمان است و هم نشان دادن جهل کامل نسبت به واقعیت جامعه ی امروز ایران- کار کوچک این فعالان را هم بی ارزش و بی مقدار می کند.