معنای برکناری تحقیرآمیز نجفی شهردار خوش نام تهران که در میان بهت رای دهندگان تهرانی و سکوت اصلاح طلبان، همچون خرگوش زهره ترک شدهای به کام افعی فرو رفت، چیست؟ این برکناری درست ۲۴ ساعت پس از اعلان استعفا وی به بهانه بیماری و عدم پذیرش آن از سوی نمایندگان منتخب مردم تهران، چنان آمرانه و بی توجه به تشریفات قانونی از سوی دادستان دیکته شد، که در تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی هم نظیر ندارد.
فرار کاوه مدنی معاون آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست که به گفته خودش از سوی مراکز پنهانی زیر فشارهای خرد کننده و اتهامات "جاسوسی" کشور را ترک کرد، به چه معناست؟
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
مخرج مشترک این دو رویداد، در کنار روایتهای زیر که همگی تنها مربوط به همین چند روز اخیر کشور است، در کجاست؟
رهبری فرد پیش کسوت فوتبال درباره گسترش فساد و جادوگری در ورزش کشور دو روز پیش در مصاحبه با روزنامه ورزش ۳ میگوید: "می گفتند بچه پولدارها را در تیم پایهها بردار و بازیکن بی پول را ول کن.... به تدارکات خودمان میگفتند که در چهار طرف زمین چه چیزی را چال کنند یا درون دروازه حریف چه کاری انجام دهد. من شبها میترسم جن به سراغم بیاید وقتی با این مسائل رو به رو شدم."
حمیدرضا جلاییپور، پدر محمدرضا جلاییپور در یک فایل صوتی در کانال تلگرام خود درباره بازداشت فرزندنش در روز گذشته میگوید: «محمدرضا امروز - چهارشنبه - بعد از ظهر به تهران میآید. ساعت شش بعد از ظهر به دفتر آقای خاتمی در سه راه یاسر میرود. ساعت ۱۰ شب که بیرون میآید، چند نفر او را بازداشت میکنند. ساعت ۱۱ و نیم شب دو تا پرشیا و دو تا موتور آمدند به خانه ما، که خانه قدیمی و خانه پدری ماست در کوچه شهید جلاییپور. آمدند تو و ما پرسیدیم شما کی هستید چه کارهاید، حکمتان را نشان بدهید؟ بعد یک حکمی نشان دادند. نگداشتند که بخوانم. یک کلمه توش بود که اعصابم خرد شد. حکم از شعبه یک دادسرای شماره ۳۳ دادسرای شهید مقدسی مستقر در زندان اوین بود. آقایی به نام زراعتکار امضا کرده بود. در حکم نوشته شده بود که مراجعه کنید به مخفیگاه نامبرده. من گفتم آقا چه مخفیگاهی؟ "
مخرج مشترک این رویدادها حالت کابوس گونه و ترسناک و عامل تهدید آمیز اما نا مشهودی است، که مافوق قدرت ظاهری و تعارفات مرسوم، مهمترین مراکز کلیدی تصمیم گیری و توزیع قدرت و ثروت کشور را تسخیر کرده است. یک جنبه روانشناسی این حوادث، زندگی و سرنوشت قربانیان آنست که در دست قدرتی پنهان و ناشناخته است. تمام تلاشهای شهردار برکنار شده، کاوه مدنی و دیگر قربانیان برای رهایی از سرنوشت محتوم خویش به جایی نمیرسد. اشباح این پیام را میخواهند برسانند که مقاومت و ایستادگی در برابر قدرت پنهان بی نتیجه است و جز درد سرها و مشکلات بیشتر پیامدی ندارد.
میتوان گفت که چنین حوادثی در جمهوری اسلامی در اثر تکرار آنقدر عادی شده که دیگر کمتر کسی را به شگفتی وامیدارد. اما واقعیت این است که آنچه در پشت پرده سیاست ایران میگذرد، حکایت از یک چرخش کیفی به سمت پایان حاکمیت دوگانه دارد. گویی اجنه هایی نامریی با دور زدن دولتی، که متعارف کردن کشور داری "تدبیر" اصلی آن بود، در همه جا حضور دارند و با قلدری و بدون پاسخ گویی حکم رانی میکنند. دورانی تازهای که آنرا میتوان فرمانروایی اشباح نامید.
در این دوران دیگر نه ثبات و توسعه سیاسی و اقتصادی و نه کسب اعتماد شهروندان و نه حتی رضایت جناحهای سیاسی بلکه تنها حفظ راس قدرت حاکم، دغدغه و اولویت اصلی است. حاکمیت نامریی که در آن نقش دولت روحانی و مجلس اساسا به یک حالت تشریفاتی و حاشیهای و بی اختیار در مسایل کلیدی سیاست داخلی و خارجی کشور تقلیل یافته است.
شکل گیری فضای شبح گونه در نظام تصمیم گیری جمهوری اسلامی روندی است که با مرگ مرموز هاشمی رفسنجانی در روز یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ کلید خورد. راز چگونگی مرگ رفستجانی و حوله مقتول که آلوده به مواد رادیواکتیو بود، حتی با وجود تلاش روحانی و شکایتهای فرزندان رفسنجانی، هرگز از پرده بیرون نیفتاد. اما مرگ او ستون فقرات دولت روحانی را در هم شکست و سرسخت ترین مانع ولایت فقیه در ساختار حکومت که حلقه با نفوذ اتصال اعتدالیون و اصلاح طلبان حکومتی بود را از صحنه خارج کرد.
پس از آن بود که فرمان "آتش به اختیار" خامنهای صادر شد. در پی آن بود که محمد خاتمی خلع سلاح و ممنوع التصویر شد. آنگاه نوبت به چیدمان دولت دوازدهم روحانی رسید که با مشارکت بوروکراتهایی که حتی یک شخصیت سیاسی پرمایه در آن حضور نداشت، از سوی همان مراکز پنهانی دیکته شد. همه حلقههای این زنجیره هدفمند تنها یک سمت و سو داشت: یکدست کردن نظام تصمیم گیری جمهوری اسلامی؛ حذف و پاکسازی کامل حاکمیت از "غیر خودی ها" و حاکمیت رعب و وحشت در میان نخبگان و طبقه سیاسی کشور.
آخرین گام تکمیلی روند حاکمیت اشباح و اجنهها، تکثیر مراکز نامریی و موازی در همه حلقهها و مراکز تصمیم گیری کلیدی کشور است. این دیگر مهم نیست که این یا آن تصمیم از سوی دادستان کل کشور یا از سوی یک نهاد قضایی یا نظامی اعلان شود. شکل گیری مراکز پنهانی و نامریی قدرت که در مواردی مثل قتلهای سیاسی یا برکناری شهردار تهران حکایت از تشکیل شبکهای اشباح گونه دارد. این اشباح نه نیاز به حکم قانونی دارند و نه حتی رعایت تشریفات حقوقی.
فرمانروایی اشباح به این معنا نیست که تنها یک "اتاق فکر" بیت رهبری سرنخ همه امور سیاسی و افتصادی کشور را در دست دارد. بلکه به این معناست که فساد نهادی شده و مافیای حکومتی با تکثیر مدل حکومتی خامنهای، همچون یک قدرت فراقانونی در هر جای کشور که قدرت، ثروت و مقام توزیع میشود، شبکه گسترده اما نامریی خود را گسترده است.
فرمانروایی اشباح و مراکز پنهانی قدرت، درست همان نوعی از کشور داری است که خامنهای چندی پیش به صراحت تمام از دانشجویان بسیجی خواسته بود که " خودتان را در صفوف مقدم مبارزه و درگیری بدانید"، "آتش به اختیار باشید"؛ "خودتان اقدام کنید". چون "دولت اختلال دارد و اصلا تعطیل است.
اما فرمانروایی اشباح نشانه مهم دیگری نیز دارد که از چشم شهروندان هوشمند ایرانی پنهان کردنی نیست. این گونه کشورداری واکنش عاجزانهای در برابر همه گیر شدن اندیشه تغییر در کشور است. ما اینک با یک رهبر بشدت تضعیفشده، بیمار و بیآینده و بیبهره از حمایتِ مردمیِ روبروایم که با کاربرد واپسین تیر ترکش خود به این سادگیها کوتاه نمیآید. و بدتر از آن زمان را به سود خود نمیبیند.