اعتماد ـ امیر پوریا ـ حتما به خاطر میآورید حجم عظیم و همیشگی گله از «جهت دار»ی جوایز جشنواره فیلم فجر را. یک جواب ساده این گلایهها که البته به ندرت خود مدیران با روراستی آن را مطرح میکنند، میتواند این باشد که خب بله؛ البته که یک جشنواره دولتی این همه هزینه میکند تا خواستهها و دیدگاههای خود را اعمال کند. این جواب میتواند هر جایزه عجیب و غریب و خارج از معیارهای هنری را اگر نه پذیرفتنی، دست کم توجیه کند.
اما انجام این عمل «مصادره به مطلوب» در مورد انسانها، طبعا چندان انسانی نیست. اینکه در جشنواره بینالمللی فجر کسی و کسانی را به عنوان میهمان دعوت کنیم و به جای تلاش برای شناخت و شناساندن دنیای این سینماگران جهانی، یکسره در پی نسبت دادن گرایشهای مطلوب خودمان به آنها باشیم. اتفاقی که تقریبا همیشه در جشنواره فجر روی داده و امسال هم بوی ناخوشایندی از آن، به مشام میرسد؛ هرچند هنوز همهجا را فرانگرفته است. ای. آر. رحمان موزیسین ستایش شده بینالمللی را به جای آنکه با دو فیلم اسکاری کارنامه آهنگسازیاش «میلیونر زاغه نشین» و «۱۲۷ ساعت» بشناسانیم، پیوسته با عبارت «سازنده موسیقی متن فیلم محمدرسولا... (ص)» معرفی میکنیم؛ غافل از آنکه برای مردم ما تا همیشه اسم «محمدرسولا...» یادآور فیلم خاطرهانگیز مصطفی عقاد با موسیقی جاودانه موریس ژار خواهد بود؛ نه فیلم مجید مجیدی.
در مثالی دیگر، الیور استون را در تنها حضور تلویزیونیاش طی روزهای سی و ششمین جشنواره جهانی فجر، رو به روی نادر طالبزاده مینشانیم که انگیزه و رویکردش صرفا سیاسی است و بعید است لحظهای از «سینما»ی استون، او را به وجد بیاورد. وقتی به خود سینما و کیفیات ساختاری و تکنیکی آن نظر بیندازیم، آن گاه بسیاری از گرایشهای طبیعی دیگر را هم در کارنامه کارگردانی چون استون تشخیص میدهیم که با تبلیغات و شعارهای ما همخوان نیست. از جمله اینکه شماری از خشونت بارترین فیلمهای تاریخ سینما را او ساخته (در راس آنها به لحاظ شدت خشونت، «قاتلین بالفطره») و حتی «خشن ساز» قهاری چون کوئنتین تارانتینو هم بابت اینکه داستان اصلی نوشته او در همین فیلم استون به خشونتی بیحد و مرز رسیده، از او گلهمند بوده است. یا فیلم «جوخه نظامی» او در زمان خودش، رکورد میزان ناسزاهای به کار رفته در باند دیالوگ فیلمهای امریکایی را که پیش از آن متعلق به «خیابانهای پایین شهر» اسکورسیزی بود، شکست. پیش از دو اسکار کارگردانی برای همین «جوخه» و «متولد چهارم جولای»، او اولین اسکارش را بابت نگارش فیلمنامه فیلم نفس گیر «قطار سریع السیر نیمه شب» ساخته آلن پارکر گرفت که از مشرق زمین و بهطور مشخص، از ترکیه تصویری به غایت کابوسوار و جهنمی خلق میکند. حتی اگر به جای ذوقزدگی نسبت به دیدگاههای ظاهرا ضد کاخ سفید او، به رگ و ریشهاش در تمایل به حزب دموکرات توجه کنیم، خواهیم دانست که فیلم درخشان «جی. اف. کی» را در ستایش جان فیتزجرالد کندی و عملکرد او ساخت و مانند بسیاری از هم نسلان خود، از وودی آلن تا رابرت زمه کیس، هنوز سوگوار ترور او بود و هست. یا در فیلم «دبلیو/ W»، تمام مسیر انتقادی علیه جورج بوش پسر را بابت گرایشهای افراطی جمهوریخواهانه او طی کرد و همچنان به پرچم و تمامیت کشورش احترام گذاشت.
به این تعبیر، استون اساسا صاحب تفکر اصلاحطلبانه و گرایش چپ است و با نگرش اصولگرای تلویزیون و دیدگاه رسمی ما و نماینده شعارپرداز این نگرش که نادر طالبزاده باشد، تقابل و تضاد دارد. اما سوالهای طالبزاده به دلیل تصور قالبی از مخالفت استون با دولت کنونی دانلد ترامپ، حول محور نظرگاه ضدامریکایی او میگردد. درحالی که روشنگری و یادآوری پیوند استون با سینمای جریان اصلی هالیوود، بسیار ضروریتر از این بهرهبرداری سیاسی/ژورنالیستی است. اگر این پیوند به درستی تشریح شده بود، اهالی سینما در ایران این همه از تعجب استون نسبت به جوایز جهانی سینمای ایران در جشنوارهها، تعجب نمیکردند: هر فیلمسازی با ضرباهنگ و روایت پرتعلیق جریان اصلی سینمای امریکا، بدیهی است که نمیتواند مخاطب علاقهمند فیلمی از - مثلا- آقای عباس کیارستمی باشد. سینماشناسی همه جانبه مارتین اسکورسیزی را از همه توقع نداشته باشیم.