داوری آسان
داوری براساس شواهد. این تنگنایی است که همه قضات آن را میشناسند. جایی است که جرمی اتفاق افتاده ولی نه متهم اعتراف میکند و نه شاهد عینی قابل اعتمادی وجود دارد. دادستان هم مدرک و سند متقنی ندارد. نه اثر انگشتی و نه نتیجه آزمایشگاهی. اینجاست که قاضی در بنبست پر مسیٔولیتی است. از این بیراهه باید او راهی به عدالت بیابد و حکمی صادر کند که هم شالوده محکم حقوقی داشنه باشد و هم در برابر وجدان خودش و افکار عمومی قابل دفاع.
واینجاست که سخن از شواهد محکمهپسند میرود.
حالا ما هم با اینکه قاضی نیستیم ولی در همان بنبست قضاوتایم. قضاوتی تاریخی بر اساس شواهد قابل قبول و بدون توسل به تئوری توطئه. داستان پلیسی جنایی که رخ داده است چنین است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
بزرگترین جاسوسی تاریخ اسراییل
جاسوسان اسراییل یک سال متمادی انباری را در شورآباد در جنوب تهران تحت نظر دارند. آنها میدانند که سپاه پاسداران مدارک بسیار مهمی را در آنجا پنهان کردهاند. حدود صد کیلو سند تحقیقاتی و چندین سیدی کامپیوتری، همه در بر گیرنده نتایج آزمایشهای تولید کلاهک اتمی. اینکه این آزمایشها تا کجا موفقیتآمیز بوده بر ما پوشیده است. در یکی از شبهای ژانویه ۲۰۱۸ جاسوسان تصمبم میگیرند که این اسناد را همه ازاین انبار بهدر آورند و با خود به اسراییل ببرند. زمان بردن این مدارک هم ظاهراً خودشان تعیین کردهاند. آنها میدانند که وقت آن رسیده است تا به افکار عمومی جهان نشان دهند که برجام بر دروغ بنا شده و ایران از ابتدا در پی ساخت سلاح اتمی بوده است. حالا زمان مناسبی است برای افشای این اسناد. چرا که درست در این روزهاست که دونالد ترامپ میخواهد از بر جام خارچ شود و به همین دلیل به مدرک و سند نیازمند است. نتانیاهو نخستوزیراسراییل ابتدا مدارک را با خود به واشنگتن میبرد و غنیمت به چنگ آمده را به ترامپ نشان میدهد و درست دو هفته قبل ازآنکه ترامپ موضعاش را در مورد برجام اعلام کند در اسراییل کنفرانس خبری پرسروصدایی بر پا میشود که در آن نتانیاهو همچون قهرمانی بر صحنه میرود و با آبوتاب فراوان همه آرشیو اتمی جمهوری اسلامی را به نمایش میگذارد.
با شنیدن این داستان پلیسی و این دزدی چه قضاوتی باید کرد که واقعاً محکمهپسند باشد؟ آیا بردن این اسناد بدون همکاری با بالاترین مقامهای جمهوری اسلامی ممکن است؟ با این اسناد میتوان ثابت کرد که جمهوری اسلامی از آغاز در پی سلاح اتمی بوده است و فتوای خامنهای در مورد حرمت سلاح اتمی دروغی بیش نیست. هر کس، حتی با آشنایی مختصری از نطام امنیتی جمهوری اسلامی هم میتواند دریابد که تعداد کسانی که از وجود و محل این اسناد مطلع بودهاند بسیار اندک است و این افراد باید در سطح بالای تصمیمگیران باشند چون علیاکبر صالحی رییس سازمان انرژی اتمی و یا محمدعلی جعفری فرمانده سپاه پاسداران. و حتی جای بسی تردید است که رییس جمهور حسن روحانی و یا وزیرخارجهاش محمدجواد ظریف از محل این آرشیو آگاه بوده باشند. رییس موساد، دستگاه چاسوسی اسراییل مدعی است که این بزرگترین و پیچیدهترین عملیاتی بوده که سازمانش از زمان پیدایش دولت اسراییل تاکنون انجام داده است. با توجه به این دادهها سوال این است که دستگاه جاسوسی اسراییل تا کجای جمهوری اسلامی رخنه کرده است؟ چه باید گفت، چگونه باید قضاوت کرد؟
و اینها تنها شواهدی نیستند که براساس آنها باید در مورد حضور جاسوسان اسراییلی در بالاترین سطح جمهوری اسلامی به داوری نشست.
سپاه پاسداران و ترور دانشمندان هستهای
در ابتدای سال تازه میلادی از رانون برگمن روزنامهنگار و نویسنده سرشناس اسراییلی کتابی به نام «جنگ اشباح، قتلهای موساد» به بازار آمد. کتابی هشتصد صفحهای همراه با عکس و سند. این اثر حاصل هزار مصاحبه با بالاترین مقامات اسراییلی و خارجی از جمله شش نخستوزیر و پنج تن از رؤسای سابق موساد است. در بخشی از این کتاب خواندنی جزییات ترور دانشمندان هستهای ایران به تفصیل و برای اولین بار برملا میشود. تمام کسانی که نویسنده با آنها گفتوگو کرده همگی از خطر یک ایران اتمی برای موجودیت اسراییل میگویند و بدین ترتیب بهطور غیرمستقیم این ترورها را موجه جلوه میدهند. نویسنده در این کتاب از ۳۰۰۰ آدمکشی به دست جاسوسان اسراییلی پرده برمیدارد و این قتلها را همه غیرقانونی میشمارد، چرا که از نگاه او این آدمکشیها مغایر موازین حقوقی و دمکراتیکاند. خواندن این کتاب برای همه ایرانیان ضروری است. چرا که هم از تفکر خطرناک حاکم بر طبقه سیاسی اسراییل پرده برمیدارد و هم به ما ایرانیان نشان میدهد که دامنهی نفوذ اسراییل در ایران به کلیدیترین افراد و پنهانترین پستوهای قدرت رسیده است. لُب سخنان نویسنده این است که بدون همکاری مهمترین و کلیدیترین عناصر سپاه پاسداران ترور دانشمندان هسته ایران میسر نمیشد.
گفتههای رانون برگمن، نویسنده اسراییلی که ظاهراً روابط خوبی هم با موساد دارد نه سند است و نه صددرصد قابل اعتماد. ولی از همان نوع شواهد است که در آغاز گفته شد. قضاوت ما را میطلبد.
ظریف بیخبر از همه جا
درست در همان زمانی که این داستان پلیسی جنایی شورآباد جنوب تهران و اسناد اتمی برملا میشد، حادثه دیگری در تهران روی میدهد. ناصر بوربطه، وزیر خارجه مراکش به دیدار محمدجواد ظریف میرود و به او اسنادی را نشان میدهد و از او میخواهد که بهعنوان وزیر خارجه ایران اظهارنظر کند. آقای ظریف از گفتههای وزیر خارجه مراکش اظهار بیاطلاعی میکند و از اظهارنظر سر باز میزند. وزیر خارجه مراکش هم با نارضایتی تهران را ترک میکند، سفیر مراکش در ایران را هم با خودش به رباط میبرد و سفارتشان در تهران را میبندد. و فردای آن روز در یک نشست مطبوعاتی اعلام میکند که کشورش روابط دیپلماتیکاش را با تهران قطع میکند، چرا که ایران یک سال است که با کمک حزبالله لبنان به جبهه پولیساریو سلاح میفرستد و آنان را تعلیم میدهد. وزیر خارجه مراکش مدعی است که سفارت ایران در الجزایر محلی بوده است که از آنجا این کمکها برای پولیساریو هماهنگی میشده است و در این زمینه مدارک کافی با نام و نشان دارد که همه را روز گذشته در تهران به آقای ظریف نشان داده است.
بازی پاسداران با کارت سوخته پولیساریو
رابطه جمهوری اسلامی و مراکش از همان آغاز با پیچیدگی و تنش همراه بوده است. اقامت کوتاه محمد رضاشاه پس از انقلاب در مراکش تنها دلیل این تنش نیست. جمهوری اسلامی سالهای زیادی میکوشید در میان اسلامگرایان مراکش یک جریان شیعی سازمان دهد. نگارنده این نوشته که چهار سال در این کشور بهعنوان خبرنگار رادیو آلمان مشغول به کار بوده خود از نزدیک شاهد این کوششها بود. عبدالله بن کیران رهبر اخوانالمسلمین مراکش چندین بار در گفتوگوی خصوصی از این فعالیتهای ایران ابراز نگرانی میکرد. و یک بار که برای تمدید گذرنامهام به سفارت ایران در رباط رفته بودم در آنجا یک روحانی مرا به حضور پذیرفت و بهعنوان وابسته فرهنگی ایران با من از ضرورت تبلیغ مهدویت در میان مردم مراکش میگفت که به نظر او تنها راه مؤثر در مبارزه با اسراییل است. این همه باعث شد که روابط ایران و مراکش هر روز تیرهتر شود. تا سرانجام به قطع روابط دیپلماتیک میان دو کشور انجامید. پس از هفت سال و با روی کارآمدن حسن روحانی دوباره ایران و مراکش در سال ۲۰۱۶ روابط دیپلماتیک برقرار کردند. و حالا مراکش از پشتیبانی ایران از جبهه پولیساریو میگوید که دوباره به قطع روابط رسیده است. اگر ایران با کمک حزبالله لبنان به پولیساریو اسلحه و آموزش داده بیشک این عملیات توسط سپاه پاسداران هدایت میشده و میتوان پذیرفت که بیاطلاعی محمدجواد ظریف چندان هم نادرست نیست. ولی چرا پولیساریو و چرا از طریق سفارت ایران در الجزایر. جنبش پولیساریو در سال ۱۹۷۵ پس از رفتن استعمارگران اسپانیایی از صحرای غربی بهوجود آمد. ولی دولت مراکش همواره مدعی بوده که صحرای غربی بخشی از سرزمین مراکش است. پس از سالها زدوخوردهای مسلحانه سرانجام ارتش مراکش بیش از دو سوم از این سرزمین را به تصرف خود در آورد. بالاخره در ۱۹۹۱ میان پولیساریو و دولت مراکش آتشبس برقرار شد و آنچه که امروز از پولیساریو باقی مانده چند هزار مردم چادرنشین در صحرای غربی در نزدیکی شهرک تندوفاند. دولت الجزایر که اختلافات درازمدت سیاسی و ایدئولوژیک با همسایهاش مراکش دارد همواره از پولیساریو بهعنوان وسیلهای استفاده کرده است. بازی ایران با کارت سوختهی پولیساریو بازیای است که نتیجهاش از پیش معلوم است.
بهسوی انزوای کامل
با بالا گرفتن تنش جدید میان ایران و مراکش کشورهای عربی دیگر پا به میدان گذاردند و در کنار مراکش ایستادند. اول امارات و عربستان آمدند و در پایان اتحادیه عرب به نام تمام کشورهای عربی اقدامات ایران علیه مراکش را محکوم کردند. گامی بزرگ در راه ایزولهی کامل جمهوری اسلامی و شکستی بزرگ برای دیپلماسی دولت روحانی و وزیر خارجهاش که در پی عادیسازی روابط با دنیای خارجاند. اگر این تنش با بهکارگیری حزبالله و با هدایت سپاه پاسداران باشد سوال این است که چه کسانی چنین تصمیمات سرنوشتسازی را میگیرند و با چه هدفی؟ آن هم در این روزهای سرنوشتساز. این رویداد بیشک یکی دیگر از شواهد محکمهپسند است برای یافتن جاسوسان خارجی در سطوح بالای جمهوری اسلامی.
جمله «مرگ بر اسراییل» به زبان عبری بر روی موشکی که در فردای پس از امضای برجام به هوا رفت هم میتواند یکی از شواهد محکمهپسند ما باشد.
طنزنویس معروف، ابراهیم نبوی در یکی از آخرین برنامههای بیبیسی با لحنی نیمهجدی - نیمهشوخی گفت که او معتقد است خامنهای از اسراییل پول گرفته تا همهی کارهای ایران به بنبست ختم شود. رند دیگری میگفت ایکاش این کسانی که در بالاترین سطح نظام جمهوری اسلامی چنین دلشیفته اسراییلاند از پرده بهدر میآمدند و آشکارا از عادیسازی روابط ایران و اسراییل میگفتند، همان راهی که ترکیه و مصر و اردن رفتند و بنسلمان سعودی هم میخواهد برود. اگر چنین میشد هم این جاسوسان به مقام و منزلت میرسیدند، هم آشوبهای منطقه فروکش میکرد و هم بیتردید اکثریت ایرانیان را خوشحال. دیگری گفت اینها طرفدار اسراییل هم نیستند، در پی نابودی سرزمین ایرانند، «دشمن ما همینجاست، الکی میگن آمریکاست». این شعار آشنای این روزها حتماً هستهای از واقعیت و حقیقت در خود دارد.