Thursday, May 10, 2018

صفحه نخست » پایان برجام یا آغاز بازگشت آمریکا به ایران، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani.jpgخروج آمریکا از برجام قابل پیش بینی بود اما قابل پیش گیری نبود. علیرغم تلاش گسترده‌ی داخلی و بین المللی برای جلوگیری از وقوع این امر، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در روز سه شنبه، هشتم ماه مه، تصمیم خود را مبنی بر خروج از توافق برجام اعلام داشت و تصریح کرد که تحریم‌ها در شکل گسترده‌ی خود وضع خواهد شد. در این پیوند دو پرسش مرتبط با یکدیگر مطرح می‌شود:

• اصرار جهانیان برای ماندن در و اصرار ترامپ برای خروج از برجام ناشی از چه بود؟
• نتایج مشخص و ملموس این تصمیم چیست؟
از آن جایی که، بدون شک، در روزهای آینده تحلیل‌ها و تفسیرهای زیادی در این باره منتشر خواهد شد، نگارنده به ارائه‌ی پاسخی مختصر به این دو پرسش بسنده می‌کند.

به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید

چرایی اصرار ترامپ


ترامپ یک فرد نیست، نماینده‌ی یک جریان در درون نظام جهانی است. این جریان بر این باورست که سرمایه داری در شکل موفق خود همان سرمایه داری کلاسیک است و مدرن کردن «زیادی» بنیان‌های آن می‌تواند سبب از دست دادن برتری و به خطر افتادن آن شود. سرمایه داری کلاسیک در ذهن ترامپ و یارانش همان سرمایه داری آمریکای دهه شصت وهفتاد میلادی است که با ترکیب قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی توانست جبهه‌ی مقابل (شوروی و بلوک شرق) را از هم بپاشاند و به زعم آنها «جهان را فتح کند». ترامپ تلاش دارد تا آن سرمایه داری نظامی گرا، بی اهمیت به محیط زیست، بی توجه به نابرابری انسان‌ها و بی اعتناء به حقوق بین الملل را باز احیاء کند. این سرمایه داری، تابع منطق زور و سود است و اهل معامله و مصالحه نیست. به همین خاطر تلاش نمایندگان بخش مدرن گرای سرمایه داری - ماکرون، ریئس جمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان و... - درتصمیمات او، نه برای عدم خروج از معاهده‌ی اقلیمی پاریس و نه برای ماندن در برجام، تاثیری نداشت.
برخی بر این باورند که تلاش جریان احیای سرمایه داری کلاسیک در یک اقتصاد جهانی شده که شاهد ظهور قطب‌های جدید اقتصادی، فن آوری، نظامی و سیاسی در سراسر دنیاست توام با شانس زیادی نخواهد بود. اما مثل هر پدیده‌ی میرایی، این جریان، قبل از افول نهایی خود، خسارات و صدمات فراوانی را به جهان، بشریت و طبیعت وارد خواهد ساخت.
یکی از زائده‌های این نوع از سرمایه داری کلاسیک، صهیونیسم است. صهیونیسم، در کنار ارتجاع اسلامی، از محصولات فرعی همین سرمایه داری بوده‌اند. به همین دلیل، ترامپ، به عنوان نماینده‌ی این سرمایه داری از مد افتاده، به مثابه پدری که از فرزندانش حفاظت می‌کند، از اسرائیلِ نتانیاهو و عربستانِ سعودی‌ها حمایت می‌کند. زیرا این دو به مسیر تاریخی این سرمایه داری، که مبتنی بر تهاجم غیرخجالتی است، وفادار بوده‌اند: اسرائیل در حق فلسطینی‌ها و عربستان سعودی در قبال یمن. این دو کشور به یکی از اصول پایه‌ای سرمایه داری نفتی-نظامی پایبند بوده و هستند و آن هم، خرج‌های عظیم برای خرید یا ساخت تسلیحات و تمایل فعال در به کارگیری سلاح‌ها برای جنگ‌های منطقه‌ای می‌باشد.
طنز تاریخ این که رژیم اسلامی ایران هم در سال ۱۹۷۹ در راستای سیاست‌های کلان و منطقه‌ای همین سرمایه داری کلاسیک شکل گرفت تا، به قولی، خطر شوروی را خنثی سازد. دلیل حمایت گسترده‌ی ریگان از رژیم ایران در طول جنگ با عراق نیز همین بود. اما پس از طی زمان، رژیم اسلامی ایران سیاست هایی را پیش گرفت که چندان با منافع درازمدت این سرمایه داری در منطقه هماهنگ نبود. جالب این که این سیاست‌ها را رژیم ایران به ویژه از زمانی آغاز کرد که در آمریکا یکی از نمایندگان جریان رقیب سرمایه داری سنتی، بیل کلینتون، به قدرت رسیده بود. (۲۰۰۰-۱۹۹۲) جستجوی سلاح اتمی نماد تلاشی بود برای قرار دادن خود در جایگاهی فراتر از دست پرورده‌ی شیعی این غول نفتی-نظامی. به همین خاطر ایران به مرور به شاگرد لازم الاتنبیه کلاس تبدیل شد.
دوره‌ی دوم ریاست جمهوری بوش پسر، (۲۰۰۸-۲۰۰۴) به نوعی نمایش بن بست جریان سرمایه داری نظامی-نفتی در یک اقتصاد روبه جهانی شدن محسوب می‌شد. به همین دلیل، در مقابل نامزد انتخاباتی این جریان، جان مک کین، نامزد انتخاباتی سرمایه داری مدرن گرا، - سرمایه داری مالی-تکنولوژیک-، باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ به پیروزی رسید. اقدامات هشت ساله‌ی اوباما اما زنگ خطر را به صورت جدی برای سرمایه داری نظامی-نفتی به صدا درآورد. از این روی، این جریان به بسیج گسترده‌ای دست زد و توانست نامزد مطلوب خویش، دونالد ترامپ را در سال ۲۰۱۶ به ریاست جمهوری آمریکا برساند.
استراتژی ترامپ برای بازسازی قدرت و جایگاه سرمایه داری سنتی از یک مسیر عبور می‌کند: لغو هر آن چه که اوباما به عنوان نماینده‌ی جریان رقیب انجام داده است. به همین خاطر، ترامپ به طور سیستماتیک و در بعضی از موارد بدون در نظر گرفتن بسیاری از عوارض جانبی، اما با یک منظور مشخص، در تمامی عرصه‌های تجاری، آموزش و پرورش، زیست محیطی، قانون سالاری، مهاجرت و... در حال تخریب کارهایی است که باراک اوباما در طول هشت سال ریاست جمهوری خود بنا کرده بود. او می‌خواهد میراث رقبا را از میان ببرد هم چنان که جرج بوش پسر برای تخریب میراث کلینتون کوتاهی نکرد.
برجام از این امر استثناء نیست. بیرون آمدن آمریکا از آن، بیش از آن چه که به خطر فعالیت‌های اتمی ایران مربوط باشد، به یک استراتژی کلان، در راستای بازسازی قدرت سرمایه داری سنتی، باز می‌گردد. برجام، به عنوان سناریوی مطلوب سرمایه داری مدرن گرای اوباما و اروپا، نمی‌توانست و نمی‌تواند، در عصری که قدرت در آمریکا باردیگر به دست نمایندگان افراطی سرمایه داری سنتی افتاده است، دوام بیاورد. برجام دستآویزی است برای وزن کشی این جناح‌های سرمایه داری جهانی.
این پاسخ ما به چرایی اصرار ترامپ بر لغو برجام، بحث را به پرسش دوم ره می‌نماید. این که آمریکای امروز، تحت حکومت نمایندگان سرمایه داری سنتی، با این تصمیم در پی چه نتایجی است.


نتیجه‌ی خروج آمریکا از برجام


ترامپ خواهان بازسازی قدرت آمریکا در سطح جهانی است، به عنوان کشور برتر. این امر مستلزم این است که وی متحدان تابع و هماهنگ داشته باشد. به همین خاطر، علیرغم ادبیات رسانه‌ای که از فرانسه و آلمان به عنوان «متحدین» آمریکا نام می‌برند، متحد واقعی آمریکا در این عصرِ ترامپ، کشورهایی نیستند که واشنگتن را به پرهیز از انجام آن چه که در منافعش است فرا می‌خوانند؛ بلکه بر عکس، کشورهایی هستند که تصمیمات آمریکا برای بازسازی قدرت خود را تشویق و تایید می‌کنند. برای همین، دوست واقعی ترامپ نه ماکرون است نه ترزا می‌و نه آنگلا مرکل؛ بلکه نتانیاهو و شاهزاده بن سلمان هستند. ظاهر روابط دوستانه‌ی ترامپ و به طور مثال ماکرون نباید ما را به این خطا بیاندازد که تعلق آنها به دو جریان متفاوت و رقیب سرمایه داری در سطح جهانی را از یاد بریم. آنها تضاد ماهوی ندارند، اما تقابل استراتژیک دارند.
یک جنبه از بازسازی قدرت آمریکا درخاورمیانه، کسب اطمینان از همراهی کشورهای منطقه با جریان نفتی-نظامی سرمایه داری، در راستای استقرار درازمدت این کشور است. این استراتژی نیز چیزی نیست جز این که در یک مقطعی، سرمایه داری سنتیِ تهاجمی به رویارویی نظامی با قطب‌های دیگر قدرت در جهان، یعنی چین و روسیه، وارد شود. به همین خاطر، خاتمه بخشیدن به کشمکش با قدرت اتمی کره‌ی شمالی برای آنها مغتنم است.
در راستای تبدیل خاورمیانه به پلاتفرم سرمایه داری نظامی-نفتی آمریکا در آینده، ترامپ ماموریت دارد تمام کشورهایی را که در این منطقه با او ساز ناهماهنگ می‌زنند به کشورهایی تابع و هماهنگ تبدیل سازد. این همان کاریست که جرج بوش پسر قصد آن را داشت، اما موفق نشد. لیست محور شرارت بوش امروز در دست ترامپ است. بوش و ترامپ هر دو متعلق به یک جریان سرمایه داری هستند و یک خط را دنبال می‌کنند.
بنا بر آن چه آمد، هدف بیرون آمدن آمریکا از برجام آغاز یک سری از اقدامات عملی است که درنهایت باید سبب به خط کردن رژیم ایران در کنار اسرائیل، عربستان سعودی، امارات، کویت، قطر، بحرین، عراق و... شود. هر قدر هم که این امکان ضعیف به نظر آید، دولت آمریکا- تا زمانی که ترامپ بر سر کارست-، از هیچ تلاشی برای این منظور کوتاهی نخواهد کرد: تهدید، تحریم، محاصره، حمله‌ی نظامی و تغییر رژیم.
اینک توپ در میدان حکومت ایران است تا با یک تغییر رادیکال خود را از جبهه‌ی سرمایه داری غیرسنتی یا رقیب، بار دیگر به جبهه‌ی سرمایه داری سنتی زاینده‌اش وارد سازد و نوعی از بقای خود را تامین کند. این تغییر دربرگیرنده‌ی اقداماتی از این دست است:
خروج از سوریه، پایان بخشیدن به دخالت در یمن، عراق، بحرین، سوریه و لبنان، عدم حمایت از گروه هایی که مطلوب سرمایه داری سنتی و متحدانش نیستند (مانند حزب الله لبنان)، پایان دادن به هرگونه فعالیت هسته‌ای برای همیشه، پایان پروژه‌ی توسعه‌ی موشک‌های دوربرد، فاصله گرفتن از چین و روسیه، سپردن قراردادهای اقتصادی کلان به نمایندگان سرمایه داری سنتی، حذف سپاه و سایر نهادهای نامطلوب برای تبدیل ایران به یک پایگاه اصلی آمریکا در منطقه و نیز تغییرات وسیع شکلی در داخل کشور.
اجرای همه‌ی این موارد البته دیگر چیزی از رژیم باقی نمی‌گذارد چرا که نوعی تغییر ساختاری حساب می‌شود که به دلیل انجماد سازوکارهای تصمیم گیری و نبود پویایی در درون نظام، شانس تحقق آن بسیار ضعیف می‌نماید.
ازهمین روی می‌توان حدس زد که در نبود توانایی لازم برای نرمشی تا این حد «قهرمانانه» توسط نظام، دولت ترامپ، در صورتی که در داخل آمریکا با مشکل عمده‌ای مواجه نشود - مانند پرونده‌های متعدد خلافکاری‌های شخص او- فشارها را تا مرز فروپاشاندن رژیم ایران به پیش برد.
آن چه که در این میان باید مورد توجه همه‌ی ایرانیان علاقمند به آینده‌ی میهن قرار گیرد این است که ممکن است این فرایند فروپاشندن رژیم ایران با روند فروپاشی ایران یکی شود. برخلاف بسیاری از عراقی‌ها در سال ۲۰۰۳، ما ایرانی‌ها امروز این نکته را می‌دانیم.

برنامه‌های کورش عرفانی را از تلویزیون دیدگاه دنبال کنید: www.didgah.tv

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy