کلمه - یوسف رحمانی:
تنها ساعاتی بهاعلام تصمیم دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالات متحد، مبنی بر ماندن و یا خروج از برجام ماندهاست؛ توافقی که نتوانست ما را بهآنچه میخواستیم برساند، و این نه تقصیر مذاکرهکنندگان هستهای، که تقصیر ضعف حکومتمان در بهرهگیری از فرصتها بهسود منافع ملی در زمان مناسب است: اینکه یکی از طرفهای معاهدهی چندجانبهای بتواند تنها با تهدید در خصوص خروج از آن، کل بنیانهای اقتصاد ملیمان ـــ ارزش پول، ارزش زمین و ساختمان، و دیگر متغیرهای کلان ـــ را دچار تکانههایی بهشدت و وسعتی که در این مدت تجربه کردهایم بکند، فینفسه اشکالی را متوجه وجوه حقوقی این توافقنامه نمیکند؛ بلکه نشان از اختلاف فاحش سطح قدرت یکطرف با مابقی طرفهاست، که میتواند بهسادگی کاری کند یکآدم بیاهمیت (وکیل شخصی دونالد ترامپ) توافقنامهای را که ممضی بهارادهی شش دولت مستقل بوده پاره کند و آبدهانش را بر آن بیاندازد. اسفبار این است که این اختلاف سطح در قدرت ما با طرفهای مقابل میتوانست پدید نیاید، ولی اکنون چنان ضعیفایم که حتا اگر بخواهیم هم نمیتوانیم کاری بکنیم؛ سهل است: ضعفمان بهمنتها درجهایست که حتا امکان خواستن را هم ازمان سلب کردهاست.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
آنقدر گفتهاند که تکراری شدهاست: در چهارسالهی ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸، سیل عظیم درآمدهای نفتی چنان سهمگین بود، که اگر خردمندانه مورد هزینهکرد قرار میگرفت، میتوانست کشور را در مقابل هر تهدیدی بیمه کند؛ ما میتوانستیم با آن درآمد نفتی، بهعنوان آخرین بازار بزرگ دستنخوردهی دنیا، بهجای پیمانکاران رانتی داخلی، پای پیمانکاران بزرگی را بهمیهن باز کنیم، که حتا حاضر بودند خودشان تأمین مالی پروژههای چشمگیر توسعهایمان را با سهمی فراتر از تأمین مالیای که ما میتوانستیم انجام دهیم بهعهده بگیرند و، در مقابل، سهمی از درآمدهای پروژه ظرف مدتی از تاریخ افتتاح آن داشتهباشند؛ میتوانستیم چندین شرکت پُربازده در تراز بینالمللی داشتهباشیم، که نقشی تأثیرگذار در مناسبات بینالمللی ایفا کنند و، بهجای آنکه درگیر موضوعات واقعاً بیاهمیت و بُنجُلی باشیم که تمام این سالها را با دغدغهیشان گذراندهایم، با عزمی راسخ بهملت نشان دهیم حقیقتاً بهدنبال توسعهی وطنایم، و میخواهیم ایران بهکشوری تراز اول بدل شود، تا ملت نیز بهحکومت اعتماد کند و، بهجای آنکه از ترس ازکفرفتن ارزش داراییاش، آن را بهطلا و دلار تبدیل کند، برای مشارکت در توسعهی ملی در اختیار دولت قرار دهد، و از عواید آن نیز منتفع شود ـــ نظیر همان رویداد بینظیری که در زمان نخستوزیری محمد مصدق بهوقوع پیوست: ملت برای کمک بهدولتی که از خود میدانست، اوراق قرضهی ملی را با جانودل خرید؛ بیترس از آنکه پول ناشی از این اوراق، صرف بخوربخورهای دولتمردان و فرزندانشان شود.
ماحصل درآمدهای خارقالعادهی آن چهارسالی که میتوانست طلاییترین چهار سال ایران ِ معاصر باشد، پدیدآیی یکطبقهی اَبَرمرفه از نوکیسگانی بود که در شرایط فقدان دارو میتوانست آخرین مدل بهترین خودروهای روز دنیا را خریداری کند و، بدینوسیله، ملتی را بهسخره بگیرد؛ همان طبقهای که اکنون دارای چنان داراییهای عظیمیست که میتواند با استفاده از امپراتوری رسانهایاش در شبکههای مجازی و تلهویزیونی و ماهوارهای، تقصیر همهی کاستیها و نواقص را، بهجای آنکه متوجه ساختارهای فسادپرور ِ میانتهی جمهوریاسلامی بداند، مستقیماً متوجه مردم بیپناه کند، و دَم از «فقر فرهنگی»، «توسعهنیافتگی»، و دیگر مفاهیم گلوگشاد و دلبخواهی دیگر بزند و، از اینها مهمتر، مطالبات باسمهایاش را بهجای مطالبات راستین ملت زخمخورده در بلندگوهای کَرکنندهاش فریاد بزند و موج جهانی در حمایت از آن ایجاد کند. ماحصل آن همه پول بادآورده، تشدید فاصلهی طبقات اجتماعی بهاندازهای بود که شرمآور است؛ بهجای تبدیلشدن بهکشوری که دستکم آنقدر قدرتمند هست، که بهپشتوانهی ملتی که بهدولتش اعتماد دارد، بتواند نه در برابر بازیهای شخصی چون دونالد ترامپ، که در برابر تهدیدهایی راستین نیز چون سرو بلندقامتی قد خم نکند.
این یعنی مشکل همینجاست، نه در برجام و غیر ذالک؛ اگر حاکمانی خردمند میداشتیم که پیگیری بیچونوچرای منافع ملی را نصبالعین خود میساختند، امروز ارزش پول ملیمان بهبادی که از آنسوی اقیانوس اطلس میوزد بند نباشد. مادامی که این مشکل بنیادین مرتفع نشود، همین آش است و همین کاسه؛ برجام الگوی موفقیست، چون نشان میدهد میتوان بدون برآوردهساختن نیازهای یککشور ضعیف، نیازهای کشورهای قدرتمند را مرتفع کرد و، حتا، خواستار برآوردهکردن موارد دیگری نیز شد: واقعیت بحثهای دیپلماتیک امروز این است که طرفهای مقابل ما، بدون حصول کامل دستآوردهایی که از برجام انتظار داشتیم، بهدنبال انعقاد معاهدهی دیگری هستند که وعدههای برجام را، با چشماندازی محتملتر، بهما بدهند و، در مقابل، دیگر مؤلفههای دیگر حکمرانی ملی و منطقهایمان را، که باب طبعشان نیست، از قبیل توان موشکی، نقشآفرینی پررنگ در تحولات منطقه، و مغایرت ادبیاتمان با ادبیات مستقر جهان، ازمان بستانند، تا تبدیل بهشیر بییالودمواشکمی شویم، که بهسادگی هرچه تمامتر بشود کنترلمان کرد؛ ما ملتی را که هرگز کنترلپذیر نبودهایم، و ادعای کنترل نیز داشتهایم.
واقعیت این است که تمام جنجالها برای تحمیل توافقی دیگر است؛ توافقی برای حلوفصل همهی اختلافات فیمابین ایران و رؤسای جهان، که پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد باشند، و ایران، بهعنوان کشوری کمبهره از متغیرهای قدرت نرم و سخت، نمیتواند امید چندانی نه بهایستادگی و نه به«نرمشهای قهرمانانه» داشتهباشد، و مسئولیت این وضعیت بغرنج، تنها برعهدهی حاکمانیست که هرگز عقلانی رفتار نکردهاند.