کیهان لندن ـ رضا پرچیزاده - در پی انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم در ۱۴ ماه مه ۲۰۱۸، جنبش اسلامگرای حماس با حمایت رژیم جمهوری اسلامی جمعی از فلسطینیان بینوا را به خیزش علیه اسرائیل واداشت، که به کشته و زخمی شدن بسیاری از آنها منتهی شد.
با نظر به واقعه اخیر، در این مقاله قصد دارم به تاریخچه دخالت جمهوری اسلامی در فلسطین و به ویژه کیفیت روابط این رژیم با حماس بپردازم و نشان بدهم که چگونه نه تنها پول که حقوق و منافع ملی بیصاحب ملت ایران برای پیشبرد مقاصد ایدئولوژیک و امپریالیستی رژیم ضدملی جمهوری اسلامی کرور کرور خرج این گروه تروریستی میشود تا از این معامله «باخت- باخت» فقط خسران و حسرت برای ایران و ایرانی بر جای بگذارند؛ و در این میان عدهای «بیمنفعتِ» «ایدئولوژیزده» نیز آشکارا با جمهوری اسلامی همصدا شده و از پایمال شدن حقوق و منافع ملی ایرانیان دفاع کنند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
از آغاز جنگهای اعراب و اسرائیل در سال ١٩۴٨، رهبری جنبشهای فلسطینی بر ضد اسرائیل عمدتا در دست مبارزان ناسیونالیستِ عرب بود؛ که البته با توجه به خیزش انواع و اقسام ناسیونالیسمهای عربی پسِ از جنگ جهانی دوم و در اواسط قرن بیستم امری طبیعی مینمود. سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، که از اواسط دهه شصت میلادی به رهبری کاریزماتیک یاسر عرفات (١٩٢٩-٢٠٠۴) خود را آشکار ساخت، از همین دست جنبشهای ناسیونالیستی عربی بود که در گذر زمان به مهمترین جنبش ضداسرائیلی در میان فلسطینیان تبدیل شد. بسیاری از اسلامگرایان و چپهای ایرانی نیز در تب و تاب «امپریالیسمستیزی» سالهای «جنگ سرد» به عرفات و «ساف» علاقهای مضاعف پیدا کرده و از وی حمایت میکردند. پس از انقلاب ۵٧ در ایران نیز عرفات بلافاصله برای دستبوسی خمینی به تهران آمد؛ که در نتیجه خمینی هم بیانیه معروفش به منظور «فتح قدس» و محو اسرائیل از صفحه روزگار را صادر کرد؛ و بدینترتیب رژیم ولایت فقیه از همان ابتدا اسرائیلستیزی را در دستور کار خود قرار داد.
با این وجود، پس از حدود نیم قرن درگیری نظامی و تروریستی با اسرائیل که به باختهای متوالی برای اعراب بطور عام و فلسطینیان بطور خاص منتهی شده بود، ساف و عرفات در نهایت به این نتیجه رسیدند که در برابر نیروی نظامی قاهر اسرائیل با جنگ و عملیات چریکی و تروریسم راه به جایی نمیبرند، و بنابراین باید برای مسئله فلسطین راه حلی سیاسی پیدا کنند. این نتیجهگیری به تغییر رویه و پیگیری روندی سیاسی از سوی عرفات و «ساف» در برابر اسرائیل انجامید که تا زمان مرگ عرفات ادامه داشت؛ و پس از او نیز همراهانش همچون محمود عباس (ابومازن) در جنبش «فتح» به طور عمده پیگیر این رویه سیاسی بودهاند. روند مذاکرات ساف- اسرائیل که با «قرارداد اسلو» (١٩٩٣) آغاز شد، و با میانجیگری ملک حسینِ پادشاه اردن در اواخر قرن بیستم حتی تا آستانه صلح فلسطینیان با اسرائیل نیز پیش رفت، باعث شد «ساف» به مرور از چشم جمهوری اسلامی بیفتد؛ بطوری که در سالهای آخرِ عمرِ عرفات جمهوری اسلامی آشکارا وی را ناسزا میگفت و به خیانت و سازش متهم میکرد. تاریخ مصرف «ساف» برای جمهوری اسلامی تمام شده بود.
در این زمان، جمهوری اسلامی به شدت به جایگزین مناسبی در میان فلسطینیان برای ادامه سیاستهای اسرائیلستیزانه خود نیاز داشت؛ و این جایگزین را همچون هدیهای خدادادی در قالب جنبش نوپای حماس یافت. «ساف» گرچه ضداسرائیلی بود، اما سکولاریسم و ناسیونالیسم عربیاش بیشتر با سبک امثال ناصر و صدام جور درمیآمد تا با ایدئولوژی اسلامگرایانه جمهوری اسلامی. بر خلاف «ساف»، حماس یک سازمان بنیادگرای اسلامی بود که گرچه سنی بودن آن میتوانست برای رژیم آخوندی مشکلساز شود، اما به هر حال اتکایش به بنیادگرایی اسلامی خیلی بیشتر با ایدئولوژی و گفتمان بنیادگرای رژیم ولایت فقیه جور درمیآمد.
حماس در سال ١٩٨٧ حین «انتفاضه اول» توسط شیخ احمد یاسین (١٩٣٧-٢٠٠۴) به عنوان شاخهای از اخوانالمسلمین پایه گذاشته شد. در منشور آن که در سال ١٩٨٨ منتشر شد، هدف این سازمان محو اسرائیل و تشکیل حکومتی اسلامی در سرزمین فلسطین عنوان شده است. این سازمان، همچون ارتش جمهوریخواه ایرلند، دارای دو شاخه اصلی سیاسی و نظامی است؛ که شاخه نظامی آن- که گاهی از شاخه سیاسی مستقل عمل میکن - به «گردانهای عزالدین قسام» معروف است. از همان آغاز کار، حماس بطور عام و گردانهای قسام بطور خاص به موشکپرانی و عملیاتهای تروریستی و انتحاری نه تنها بر ضد ارتش و شهروندان اسرائیل که بر ضد فلسطینیانی پرداخته که مخالف روشهای تروریستی و بنیادگرایی اسلامیِ آنها هستند.
پس از به دست آوردن اکثریت کرسیهای پارلمان فلسطین در انتخابات ژانویه ٢٠٠۶ توسط حماس، از آنجا که حماس حاضر نشد خشونت و تروریسم را نفی کند و اسرائیل را به رسمیت بشناسد، نیروهای چهارگانه متنفذ در روند صلح خاورمیانه (آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل) زیر بار تعهدات مالی خود در قبال کمک به حماس نرفتند. از طرفی دیگر، حماس و فتح که هر دو برای هژمونی در سیاست فلسطین تلاش میکنند، در سال ٢٠٠٧ با هم درگیریهای خونین نظامی داشتند که در آن تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند؛ اما در نهایت حماس توانست فتح را در نوار غزه کوبیده و آن را اخراج کند. برای کنترل کامل بر سیاست فلسطین، حماس حتی قصد داشت محمود عباس را در دفترش در غزه ترور کند، که موفق نشد. پس از این واقعه، فعالیت فتح بطور عمده به کرانه باختری رود اردن محدود شد. بعد از جنگ ٢٠٠٧، حماس کنترل کامل نوار غزه را در دست داشته است؛ و در این مدت تلاش کرده- به سبک جمهوری اسلامی- شیوه حکومت اسلامگرایانه را در نوار غزه پیاده کند؛ که در آن حجاب برای زنان اجباری است، مصرف الکل ممنوع است، و روابط زن و مرد باید کاملا «اسلامی» باشد؛ و همه این موارد توسط نیروهایی مشابه گشت ارشاد جمهوری اسلامی کنترل شده با «خاطیان» به شدت برخورد میشود.
در سال ٢٠٠٨، در پی آدمرباییِ حماس از اسرائیلیها، ارتش اسرائیل حملهای محدود به نوار غزه صورت داد؛ که متقابلا به موشکباران شهرهای اسرائیل توسط حماس انجامید؛ و در نتیجه به حمله بلندمدت اسرائیل به نوار غزه ختم شد که تا سال ٢٠٠٩ ادامه داشت. در این مدت، حماس بطور مداوم از مساجد، بیمارستانها، و دیگر مراکز اجتماعی برای انبار کردن اسلحه، اختفا و حمله به اسرائیلیها استفاده میکرد. همچنین، حماس در این جنگ به استفاده از «سپر انسانی» و به کار گرفتن زنان و کودکان برای پنهان کردن خود از یورشهای اسرائیل متهم است. در سال ٢٠١٠، حماس که به خاطر مواضع تروریستی و خشونتآمیزش توسط اسرائیل از مذاکرات صلح فلسطین به حاشیه رانده شده بود، در راس سیزده گروه تروریستی فلسطینی دیگر در نوک پیکان عملیاتهای مسلحانهای قرار گرفت که به منظور بر هم زدن مذاکرات صلح بین فتح و اسرائیل صورت میگرفت.
مطابق گزارشهای سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، تا سال ٢٠٠۴ عمده خرج حماس را عربستان سعودی میداد؛ اما از آن پس حمایت عربستان از حماس متوقف شد، و حماس خرج خود را از منابع دیگری دریافت کرد. در ژوئن ٢٠٠۴، مشاور ارشد وزارت خزانهداری آمریکا، دیوید اوفهاوزر، در برابر سنا شهادت داد که در اثر فشار آمریکا بر عربستان، «مطابق گزارشهای اطلاعاتی موثق، عربستان حمایت مالی خود از حماس را متوقف کرده است» و در ادامه اظهار داشت که حمایت مالی ایران و سوریه از حماس جایگزین حمایت عربستان شده است. مطابق این اطلاعات، تا اواخر دهه هشتاد میلادی، تنها ده درصد بودجه کل حماس را جمهوری اسلامی تامین میکرد؛ اما از ١٩٩٣ تا ٢٠٠۶ جمهوری اسلامی هر ساله سی میلیون دلار به حماس اختصاص داد. بین سالهای ٢٠٠۶ تا ٢٠٠٩، حمایت مالی جمهوری اسلامی از حماس افزایش چشمگیری یافت و به حدود چندین میلیون یورو در سال رسید.
به گزارش مایکل وایس برای تلگراف به مورخه ١٧ ژانویه ٢٠١٢، از سال ٢٠٠٧ که حماس نوار غزه را تحت کنترل خود درآورد، جمهوری اسلامی به مدیریت قاسم سلیمانی مقادیر زیادی پول و اسلحه به حماس تحویل داده است. هنگامی که اسماعیل هنیه، رهبر شاخه سیاسی حماس، در سال ٢٠٠۶ به تهران به دیدار خامنهای و احمدینژاد رفته بود، مبلغ ٢۵٠ میلیون دلار کمک از جمهوری اسلامی دریافت کرد؛ که ظاهرا در حین سفر بازگشت به نوار غزه، هنگامی که هنیه میخواسته از مرز رفح عبور کند، توسط مرزبانی مصر مصادره میشود. به نوشته الشرق الاوسط، در سال ٢٠٠٨ جمهوری اسلامی ١۵٠ میلیون دلار دیگر به حماس داد مشروط بر اینکه از هر گونه مذاکرهای با اسرائیل خودداری کند. به گفته وایس، سلاحهایی که حماس از جمهوری اسلامی دریافت کرد شامل موشکهای ١٢٠ میلیمتری گراد، راکتهای ضدتانک رعد، بمبهای جادهایِ زرهشکاف، بعلاوه اطلاعات فنی برای ساخت انواع بمبهای دستساز بوده است. این سلاحها عمدتا از طریق تونلهای قاچاق رفح در مرز مصر و نوار غزه برای حماس ارسال شده است. در این مدت، شبهنظامیان حماس بین یک تا شش ماه در اردوگاههایی مخصوص در ایران به آموزش دیدن مشغول بودند. بدین ترتیب، در طی این سالها، حضور جمهوری اسلامی در نوار غزه و تاثیرش بر حماس چنان پررنگ بود که برخی رسانههای غربی، با استفاده از پسوندِ مکانی فارسی، نوار غزه را «حماستان» نامیدند.
حمله موشکی حماس به عیلات در اسرائیل و عقبه در اردن از صحرای سینا در داخل خاک مصر به تاریخ ٢ اوت ٢٠١٠، شدیدترین واکنش دنیای عرب به حماس و جمهوری اسلامی را در پی داشت. این واقعه به شدت صدای مقامات و مطبوعات مصری را درآورد؛ بطوری که روزنامه الجمهوریه مصر نوشت که «گرچه اسرائیل از سال ١٩۶٧ غزه را اشغال کرده است، اما نقش اشغالگر را از سال ٢٠٠۵ ایران بر عهده گرفته است... ایران قصد دارد تا در صورت صدور کیفرخواستی توسط دادگاه بینالمللی [در پرونده ترور رفیق حریری، نخست وزیر لبنان] علیه برخی از اعضای حزبالله- امری که انتظارش میرود- فشار را بر حزبالله کم کند. ایران میخواهد کشورهای عربی دائم با اسرائیل در ستیز باشند، و میخواهد که منطقه همچنان در آتش بسوزد؛ و در این راه برایش هیچ مهم نیست که حق حاکمیت کشوری [مصر] بر سرزمین خود را مورد تجاوز قرار دهد. شبهنظامیان اسلامگرا که در فلسطین آتش میسوزانند، فلسطین را به نکاح آخوندها درآوردهاند... چنانکه هر بچه عربی میداند، نقشه ایران این است که جهان عرب را تا ابد با مسئله فلسطین دست به گریبان نگاه دارد».
در این میان، در جایی که بسیاری از مسلمانان و اعراب راه حل مساله فلسطین را نه نظامی که سیاسی میدانند و از تروریسم به عنوان مانعی بر سر راه مذاکرات صلح فلسطینیان با اسرائیل شکایت میکنند، برخی به ظاهر «مخالفان» جمهوری اسلامی- که بیشتر باید آنها را در میان اسلامگرایانِ فسیلشده و چپهای سنتی سراغ گرفت- کاسه داغتر از آش شدهاند و همصدا با رژیم ولایت فقیه به بهانه «دفاع از فلسطینیان» کماکان به حمایت از پول خرج کردنهای بی حد و حصر رژیم آخوندی از کیسه ملت ایران برای ریختن خون یهودی و مسلمان ضجه میزنند و گریبان چاک میکنند. اینها شایسته است که بجای صدور بیانیههای آتشین بر ضد اسرائیل (عمدتا از اروپا و آمریکا) خود شخصا به فلسطین تشریف برده و تحت فرمان گروههای تروریستی- که در حقیقت تحت فرمان رژیم جمهوری اسلامی است- اسلحه به دست بگیرند و با دشمن خونیشان اسرائیل مصاف دهند تا بلکه یا اسرائیل را از صفحه روزگار محو کرده «قدس عزیز» را آزاد کنند و یا در راه رسیدن به مقصود شربت شهادت بنوشند؛ نه اینکه با شعارهای پوچ و بیهودهشان از یک طرف آتش به خاکسترِ ناکام کردنِ روند صلح فلسطینیان با اسرائیل بریزند و از طرف دیگر همچون اسب تروای رژیم در میان اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه عمل کنند. اینها مصداق مسلم «خَسَرَالدنیا والآخره» هستند؛ و خیری که ندارند هیچ مدام هم شرّ میرسانند.