شکی نیست که این رژیم رفتنی است. در این مدعی، نه من تنها، و نه مخالفان رژیم، بلکه قدرتهای خارجی هم همصدا هستند. طرفه اینکه خود گردانندگان این رژیم هم به این حقیقت اعتراف میکنند. بعضی از مغزشویان رژیم هم این هشدار را در جنبش خودجوش مردمی سال ۱۳۸۸، در جمع بسیجیان به وضوح اعلام نمودند(۱). شگفتا که برخی هنوز این واقعیت را نمیبینند و حیرتا که گروهی از اینها، خود را وسیله دست قدرت در حال فروپاشی رژیم ولایت مطلقه فقیه کردهاند هنوز هم به سرکوبها و تجاوزها به حقوق مردم ایران را ادامه میدهند.
برای اینکه در عمل چه نحوهای برای رفتن این رژیم میتوان حدس زد، برای این فروپاشی که دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد، چند امکان میتوان فرض کرد.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
۱- حمله قشون خارجی.
۲- کودتای نظامیان
۳- پیدایش «گرباچف ایرانی»
۴- جنبش خودجوش و خودانگیخته مردمی با فعال شدن یک حداقل لازمی از خود ما مردم.
بیائیم و در این موارد کنکاشی کنیم.
۱- حمله قشون خارجی. در مورد سناریوی اول، دو گونه میتوان متصور بود.
۱-الف: یکی اینکه گونهای قشونکشی قدرتهای خارجی آنچنان که در افغانستان و عراق شاهدآن بودیم را تدارک ببینند. در این صورت، قدرت دیگری به جز امریکا چنین خیالی را نمیتواند در سر بپروراند. (مثلا انگلیس؟ فرانسه؟ یا حتی اسرائیل؟) ولی حتی امریکا هم برای حمله به عراق و افغانستان، مجبور شد یک ائتلافی را هرچند صوری، دور خود جمع کند و گرنه افکار عمومی دنیا و حتی افکار عمومی امریکا چنین اجازهای را به او نمیداد. ولی الان دونالد تراپ در کاخ سفید است و با روش و منشی که وی از خود بروز داده، امریکا رو به منزویتر شدن است. مشاوران ترامپ، حتی خشونتگستر و جنگطلبترینهای آنها هم، بعد از تجربه عواقب حمله به عراق و افغانستان، این روش را برای منافع خود مفید نمیبینند. این امکان را در این تاریخ، ناممکن ارزیابی میکنم. ولی این را هم با تاکید اعلام میکنم که هر یک روزی که این رژیم در قدرت بماند، خطر قشونکشی اجنبیان و تجاوز به مام وطنمان، بیشتر میشود. و این واقعیت، درست عکس آن ادعایی است که رژیم برای ادامهُ بقای خود با مغزشویی در برخی اذهان فشرده است که ادعا میکند فردای روزی که رژیم با پاسدار و سپاهش نباشد، اسرائیل و امریکا و.... همه بلافاصله در تهران قشون پیاده میکنند و و روز بعدش هم تمام کشور را اشغال میکنند!
۱-ب: دوم اینکه با بهانه تهدیدهای فرماندهان سپاه و سایر ویژهخواران و بحرانسازان و جنگطلبان فاسد در رژیم و با دستآویز بحران هستهای، جنگطلبان خارجی به مناطقی از وطن ما حملههایی از راه دور انجام دهند. مثلا پرتاب چند موشک به بعضی نقاط ایران، مثلا سایتهای هستهای و نظامی. این امکان، از سناریو فوق، ممکنتر است. بخصوص که بعلت همجنس بودن زورمداران در تمام دنیا، از جمله ناتانیاهو در اسرائیل، با زورمداران فاسد در ایران، نخست وزیر اسرائیل و خانوادهاش چند پرونده فساد در حال رسیدگی دارند و نتانیاهو هم مانند ترامپ، به بحرانسازی و جنگ و خشونتگستری، احتیاجی مبرم دارد. این امکان، غیرممکن نیست و متاسفانه هرچه عمر این رژیم طولانیتر شود، نیاز مستبدان فاسد داخلی هم به بحرانسازی و جنگ و خشونتگستری بیشتر میشود. این واقعیت هم درست برعکس آن چیزی است که دستگاه مغزشویی رژیم در کلههای بعضی از ایرانیان به زور وارد کرده است، که اگر سپاه قدس نباشد، موشکهای اسرائیل به ایران سرازیر میگردند!! مهرههای «روشنفکر» که خود را «اصلاحطلب» میخوانند، ویا به علت بدنامی مفرط اصلاحطلبان و هرروزه منفورتر شدن آنها، امروزه کمتر جرات میکنند بگویند «اصلاحطلب» و حال بعضی از آنها خود را «تحولطلب» میخوانند! در این وادی، نقشی موثر داشتهاند. بعضی از این اشخاص استعدادهای خوبی هم هستند که اخیرا به خود آمده و تصمیم گرفتهاند که در کنار مردم به ساختن وطن بپردازند. ولی تاریخ در باره آنهایی که در امتتداد یافتن این رژیم، و در پیشبرد شعار «حفظ نظام، از اوجب واجبات است» گوی سبقت را حتی از آقای خامنهای هم بردهاند، به خوبی قضاوت نخواهد کرد. زیرا که مردم تکلیفشان با دولتیان و طرفداران رژیم و عوامل اختناق و سرکوب، مشخص است ولی کسانی که با تزویر و با نقاب مخالفت با رژیم و حتی بعضی با مشروعیت گرفتن از تجاوزهایی که رژیم به حقوق آنها کرده است، توانستهاند اعتماد بخشی از مردم را جلب کنند و با نظرپراکنیهای خود در مقالههاو سخنرانیها و مصاحبههای فراوان، این ترس واهی را به مردم تلقین کردهاند. حیرتانگیز است که اینگونه چهرهها، چه راحت میتوانند با برخورداری از رسانهها، حتی رسانههای رژیم، به افکار مردم دستدرازی کنند، در حالیکه طرفداران خط خودانگیختگی و استقلال و آزادی، در سانسور مطلق هستند. بعضی از این افراد، در گرفتار کردن ما به سرنوشت موجود، نقش داشتهاند و در واقع از فردایی که این رژیم نباشد میترسند، و نه از ترسهای دروغینی که خود به جامعه تزریق میکنند. این افراد برای امتداد وضع موجود، بیشترین گناه را دارند.
۲- کودتای نظامیان: با زلزله ۲۱ آذر ۱۳۹۶، منفور بودن رژیم، بخصوص پاسداران و بسیجیان، بر کم سوترین چشمها هم عیان شد! گفته شد که بعضی از هموطنان ارتشی، تا حتی رفتگری بعضی از خیابانهای مناطق زلزلهزده را هم میکردند و مردم هم اعتماد خود را به ارتشیان نشان دادند. با این ترتیب، به نظر میرسد که روحانی هم خود را مجبور دید که حساب ارتشیان را از پاسداران جدا کند و با توجه به اینکه فسادهای قوای بسیج و پاسدار و اطلاعاتی و امنیتی، اظهر من الشمس است، گفت که سران ارتش در هیچ یک از فسادها دست نداشتند (نقل به مضمون) با این مقدمه، آیا کودتای سپاه، با اقبال مردمی روبرو خواهد شد؟ سران پاسدار، حتی اگر مانند آقای علی شمخانی، آقای خامنهای را به «گور سرد صدام» هم تهدید کنند، با عملکرد خود از کودتای ۱۳۶۰ بگیر تا به فسادهای هزار هزار میلیاردی، مورد نفرت و انزجار مردم هستند.
ولی اگر ارتش کودتا بکند چه نتیجهای ممکن خواهد شد؟
آیا قوای انتظامی و نظامی و امنیتی، این واقعیت را بالاخره دریافتهاند که با هر یک روزی که وضع موجود امتداد یابد، خطر از هم کسیخته شدن شیرازهُ میهن و به خاک و خون کشیده شدن ایرانیان، (و نیز حتی خود آنها به اتفاق خانوداه و عزیزانشان) بیشتر میشود، یا هنوز نه؟ آیا آنها بیدار میشوند و تا دیر نشده به آغوش مردم باز میگردند؟
نظامیان پرتغال چنین کاری را، پنج سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷، در آن کشور انجام دادند و به دیکتاتوری کهنه در این کشور پایان دادند و بدنبال آن به جنگهای استعمارگرانه این کشور در افریقا هم پایان دادند. در شبی در ماه آوریل ۱۹۷۴ پخش آهنگی با شعر «...سرزمین برادری. این مردم هستند که تصمیم میگیرند در این شهر تو.... من به عنوان رفیق تو...» علامت شروع کودتا شد و ظرف کمتر از یک روز، دیکتاتور از قدرت پایین کشیده ولی ارتشیان خود بر اریکه قدرت تکیه نزدند و در نتیجه پایههای مردمسالاری در آن کشور، ریخته شد. آیا نیروهای مسلح ایرانی این چنین غیرت هموطن دوستی و وطنپرستی را از خود نشان میدهند که به آغوش باز مردم بیایند و در کنار مردم به عمر دیکتاتوری در ایران پایان دهند و جنگهای وحشتناکی که رژیم در سوریه و... بر راه انداخته را متوقف کنند و جوانان ایرانی را قبل از اینکه بیشتر در خارج از ایران کشته شوند، به میهن باز میگردانند؟
۳- پیدایش «گرباچف ایرانی» با شرایط امروز در ایران، از احتمال کمی برخوردار است. تقسیم به خودی و ناخودی و... و تضادها و دشمنیها درون دولت و موقعیت دست بالایی که رانتخواران و سران قوای سرکوب بسیجی سپاهی اطلاعاتی امنیتی دارند، (در واقع آقای خامنهای و مهرههایی مثل او، نه عامل قدرت، که عمله قدرت هستند) احتمال این سناریو را کم کرده است. متاسفانه «اصلاحطلبان» و «تحولطلبان» (بخوانید امتدادطلبان!) هم برای خود آبرویی باقی نگذاشتهاند که مردم به آنها اقبال سابق را نشان دهند. از مرحوم مهدی بازرگان منقول است که در آن سالهای آخر در زندان از طریق بازجویان ساواک به آقای پهلوی پیغام داده بود که ما آخرین امید رژیم تو هستیم و اگر به این خفقان و سرکوب ادامه دهی، بنیاد سلطنت کنده خواهد شد (نقل به مضمون) در این زمان اگر هم کسی این جربزه را داشته باشد، به دلیل اینکه آقای خامنهای و سایر قدرتمدران هم به همان بیماری تفرعن شاهنشاه آریامهر و سایر مستبدان گرفتار شدهاند، این یکی را هم به قول اقای خمینی «تا آخر میروند» ولی جام زهر بعدی را چه کسانی باید بنوشند و این زهر چه زیانهای جبران ناپذیری را برای ایران و ایرانی به همراه خواهد داشت؟ و باز هم درست برعکس آنجه مغزشویی این رژیم در بعضی مغزها فشردهاند، هر یک روزی که این رژیم بر سریر قدرت بماند، این زهر مهلکتر و این جام زهر بزرگتر خواهد شد.
۴- جنبش خودجوش و خودانگیخته مردمی با فعال شدن یک حداقل لازمی از خود ما مردم، را به سادگی میتوان فهمید که بهترین سناریویی است که صددرصد ممکن و قابل اجرا است.
این جنبش دوباره در سال ۱۳۸۸ به طور خودجوش بروز کرد و این آتشی که باری دیگر از زیر خاکستر بیرون آمد، امتحان موفق بودن این روش را پس داد. اشکال عمدهای که باعث نشست جنبش شد این بود که مطالبه اصلی مردم، با باور آن روزشان به اصلاحپذیری رژیم، در شعار «رای من کو» خلاصه شد. معنای این شعار این بود که مردم ایران مانند مردم تونس و مصر نگفتند ارحل، بلکه با رفتن به پای صندوقهای رایگیری گفتند که حاضرند به این رژیم با دست خود مشروعیت بدهند و فقط میخواهند که آقای احمدینژاد اصولگرا نباشد ولی اقایان دیگری که اصلاحطلب هستند باشند (شاید بهتر است بگوییم اصلاحطلب بودند، چرا که بعید نیست که هموطنان در حصرمان، آقایان موسوی و کروبی، اگر امکان حرف زدن داشتند، اکنون با مردم ایران در پشت کردن به قدرت هم ندا میشدند) (و شاید اصلا دلیلی که هنوز در سانسور و حصر هستند، واقعا همین باشد که آنها هم اکنون اصلاحطلبی را دروغی بزرگ و ساخته و پرداخته قدرت میدانند!)
ولی پژواک شعار باشعور مردم در خیابانهای گوشه و کنار کشور، پایان راه را با چراغی پرنور به فاسدان نگهدار رژیم نشان میدهد، که میگویند:
اصلاحطلب، اصولگرا.... دیگه تمومه ماجرا!!
ولی متاسفانه قدرت، چشم قدرتمداران را کور میکند و این کشف غریب و عجیب و قریبی نیست که فقط من به آن رسیده باشم و در کور بودن چشم قدرتمدار و ندیدن حقیقت، شاعر میگوید: تو که چراغ نبینی، با چراغ چه بینی!!؟؟ و در نتیجه به انتظار نشستن و دل بستن به مرگ خامنهای و یا کودتایی از نوع پرتغالی، و گورباچفی از نوع روسی، امتداد در انفعال است. ولی خوشبختانه، آن حداقل لازم، به لحاظ کیفی و نیز به لحاظ کمی، هرچه فراهمتر میشود و آن جنبش خودجوش، به لحاظ کیفی و نیز به لحاظ کمی، هرچه فعالتر و هرچه فراگیرتر میشود.
جنشهای خودجوشی که نه تنها در کازرون دلیر، بلکه به تناوب در سراسر ایران ادامه دارد، شعارهایی را به گوش که نه فقط، بلکه به قلب سایر هموطنان رسیده است، محتوایی خشونتزدا دارند و از جمله میگوید:
بیا بیرون هموطن.... حقت را فریاد بزن!
یعنی برعکس سال ۱۳۸۸ که گفت «رای من کو»، حالا با صدایی رسا میگوید «حق من کو!؟» این حقطلبی، برای فرماندهان قوای سرکوب، ایجاد اشکال کرده است و مغزشویی جوانان فریبخوردهای که روی به قدرت و پشت به مردم کردهاند، سخت و سختتر و سختتر شده است. و باز برعکس سال ۱۳۸۸، مردم از مشروعیت دادن به رژیم سرباز میزنند و مثلا اگر هم به نماز جمعه میروند، این خطر برای رژیم هست که منجر به تسخیر قلمرو دیگری از قلمروهایش توسط مردم گردد. و چه خشونتزدایی زیبایی بود وقتی که مردم در نماز جمعه، روی از امام برگرداندند و شعار دادند:
پشت به قدرت.... روی به ملت!!!!
مردم با صدای بلند به سرکوبگران گفتهاند که اگر دیروز کازرون را سرکوب کردی و امروز اعتصاب و راهبندان کردن کامیونداران را در جنوب شکستی، فردا و پسفردا را چه خواهی کرد؟
سناریوی چهارم مطلوب است ولی سه حالت اول غیرممکن نیستند.
انسان، معمار سرنوشت خود است. جمع انسانها، معمار سرنوشت جمعی خود هستند، هر یک به سهم خود! و هریک به اندازهُ خود!
و انسانی که ذاتا باید معمار سرنوشت خود باشد، کمترین کاری که میتواند بکند این است که از همین امروز به چگونه فعال شدن در رابطه با تمام سناریوهای فوق، بیندیشد.
(ادامه دارد)
علی صدارت