ساعت24 - درسالهای 1380 به بعد بود که داستان و پرونده هسته ای بازشده برای ایران دریک فرایند ناشناس به روزهای عجیب کشیده شد. در حالی که حسن روحانی رییس جمهور امروز ایران درمقام رییس شورای امنیت ملی در حال چانه زنی با اروپایی ها بود تا داستان بازشده ایران را جوری ببندد که به تحریم از سوی نهادهای معتبر جهانی منجر نشود،اما ناگهان یک یورش از سوی علی لاریجانی که حالارییس مجلس است رشته ها را پنبه کرد و گفت و گو ها هواشد.
در ان سالهایی که اصلاحات درایران زیر فشار شدید بود و راه ورود رهبران اصلاحات موسوم به دوم خردادی برای رسیدن به منصب ریاست جمهوری فردی از این جریان تنگ می شد و پیش از آمدن محمود احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری ایران گفت وگوهای به طور کلی سری در باره رسیدن به یک توافق درجریان بود . این مذاکرات که حالا و به تازگی با سخنان احمدی نژاد دیگر اسرار آمیز نیست راه تازه ای بود که پای آمریکا را به گفت و گوها بازکرد . این گفت و گوها اما به دلیل اینکه هنوز در چارچوب تروییکا ی اروپایبود به کندی پیش می رفت . در حالی که علی لاریجانی به عنوان رییس شورای امنیت ملی رهبری تیم مذاکره کننده را برعهده داشت محمود احمدی نژاد با موافقت سایر نهادهای قدرت سعید جلیلی که یکی از معاونان وزارت خارجه بود را به مقام ریاست شورای امنیت ملی انتخاب کردو این سیاستمدار تا آن روز ناشناس و انقلابی را برای ریاست تیم مذاکره کننده انتخاب کرد. در همه این سالهایی که جلیلی و همراهانش با غرب گفت و گو می کردند هیچ توافقی که مانع از اعمال تحریم اقتصادی شود انجام نمی شد و سازمان ملل متحد به همراه آمریکا و پس از آن اروپا و حتی ژاپن و کره جنوبی نیز سازمان تحریم علیه اقتصاد ایران را شکل داده و به آن ماهیت بخشیدند. دراین شرایط بود که اولا ابعاد تحریم ها هرگز باز نمی شد ثانیا رسانه ها ی ایرانی نیز از درج اطلاعات مربوط به واقعی بودن تحریم ها اجتناب می کردند و ثالثا مقامهای دولت احمدی نژاد و جریان اصولگرا همواره براین داستان اصرار داشتند که تحریم ها بی اثر است. اما این روزها شاهد تفاوت بنیادین از نظر حجم اطلاعات ارایه شده در باره آثار تخریبی تحریم ها از بلند گوهای رسمی هستیم.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
حالا اصولگرایان به راهبردی دگرگون شده نسبت به دوره ای که همه ارکان قدرت دستشان بود رسیده و فاش گویی در باره تحریم ها را در دستورکاردارند. در این شرایط است که جلالی از نزدیکان علی لاریجانی از همکارانش در مرکز پژوهش های مجلس می خواهد کتاب "هنر تحریمها، نگاهی از درون میدان" نوشته ریچارد نفیو مسئول تیم طراحی تحریمها علیه ایران، در دوره دوم اوباما و چهره اصلی تیم پشتیبان مذاکره کنندگان این توافق در امور تحریمها در وین را ترجمه و منشر کنندبا توجه به اینکه نفیو پیش از آن، به مدت ده سال مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی در کاخ سفید و قائم مقام هماهنگی سیاست تحریم در وزارت خارجه ایالات متحده بوده است انتشار عمومی این کتاب به نظر می رسد یک گام بزرگ درشکست تابوهای مربوط به اطلاعات واقعی از آثار تحریم دردوره پیشین بوده است. کارشناسان باوردارند این کار نفر سیاسی نزدیک به لاریجانی در باره انتشار عمومی کتاب مقام آمریکایی با اطلاع وراهنمایی لاریجانی انجام شده است و این رییس مجلس که با دولت سازگاری اندیشه ای در باره تحولات دارد برای گروهی از افراد و شخصیت ها و احزاب سیاسی پیام دارد.کارشناسان باوردارند علی لاریجانی و همراهانش با ترجمه و انتشار عمومی این کتاب به مخالفان دولت و تدخوها این پیام را می دهند که نادیده گرفتن آثار تحریم چه مصایبی دارد و باید به هرترتیب که می شود راه بازگشت تحریم ها را باید مسدود کرد. . ساعت 24 اعتقاددارد انتشار کتاب نفردوم از مدیران تحریم کننده ایران درآمریکا نمی تواند در این روزها یک اتاق تصادفی باشد و با هماهنگی انجام می شود تا نشان دهد در آینده نزدیک ممکن است در ارکان و اجزای اقتصاد ایران کدام مصایب را شاهد باشیم. بخشی از این کتاب که درباره ایران است را می خوانید:
سالهای 2006 تا 2010
در فاصله سالهای 1385 تا 1391 فشارتحریم ها درحال افزایش بود اما پاسخ ایران در پایان سال 010 به هیچوجه پاسخ مطلوب و سازنده ای نبود. با این حال تنها سه سال بعد کشورهای 5+1 یعنی چین، فرانسه، آلمان، روسیه، انگلستان و آمریکا تحت همکاری اتحادیه اروپا توانستند به توافقی با ایران برسند که نه تنها شدت بغرنج بودن شرایط را کاهش داد، بلکه در پایان فشار و دردی که از ناحیه 5+1 و خصوصاً آمریکا به ایران تحمیل شد توانایی این کشور برای استقامت در برابر تحریمها را تحت تأثیر قرار داد و نیاز به بازگشت به میز مذاکره و رسیدن به توافق رادر این کشور تقویت کرد.
تشدید فشار
آمریکا راهبرد سه گانه تحریمی را از ابتدای سال 2010 به کار گرفت که در آن اعمال تحریمهای چندجانبه ازسوی کشورها هم در سطح سازمان ملل و هم در سطح ملی با اقدامات یکسویه اجبارگرایانه آمریکا ترکیب شد. آمریکاییها سپس بخش اعظمی از سال 2010 و 20111 را به این کار صرف کرد که کشورها را متقاعد کند با اعمال کامل تحریمهایی که قبالً علیه ایران وضع کرده بودند همراه شوند. البته این کار بسیار سخت تر از آن چیزی بود که به نظر می رسید. در مسیر انجام کار، موضوعات اجرایی بزرگی وجود داشتند که بر روندهای اداری در مورد تحریمها اثر می گذاشتند. این مسائل زحمات زیادی در بخش نیروی کار در جریان تحریمها به وجود می آورد چه اینکه نیازمند جمع آوری اطلاعاتات محرمانه است به راستیآزمایی اطالعات نیازمند خواهد بود و تحقیق و تفحص فراوانی را میطلبد. ضمن اینکه این مسائل به لحاظ سیاسی حساس هستند و در برخی موارد باید تصمیماتی در مورد ادامه دادن قراردادهای خصوصی، تجارت و روابط دیپلماتیک اتخاذ شود که اساساً عناصر داخلی موافق چنین تصمیماتی هستند اما در عین حال قدرتهای خارجی با آن مخالفت میکنند. نکته آخر و البته نه پایانی اینکه این مسائل حساسیتهای اقتصادی زیادی را هم برمیانگیزد و نیازمند تصمیماتی هستند که در آنها سودهای اقتصادی فعالیتهای تجاری را برای رسیدن به یک هدف باالتر قربانی میشوند گر چه گاهی شدت مسئله خیلی زیاد نیست و حتی ممکن است برای کشور مورد همکاری در اعمال تحریمها اهمیت چندانی نداشته باشد. مسئله و موضوع ایران دارای تمام این سه شکل از دشواری بود. به یک دلیل راهبرد ایران برای استقامت در برابر تحریمها دارای اقدامات انحرافی بسیار پیچیده و سرراست بود. واسطه های تأمین اجناس و کالاها که برای ایران بهصورت مخفیانه کار میکردند شرکتهای صوری را در نقاط مختلف دنیا تأسیس کرده بودند که اغلب این مسئله در جاهایی اتفاق میافتاد که مقررات و ضوابط ملی ضعیفی بر کار شرکتها حاکم بود. تأمین کنندگان مالی ایران نیز به طریق مشابه از کمبودهای موجود در نظارت بربخش خدمات مالی و مسائل قانونی آن استفاده می کردند تا مسیرهایی را برای به جریان انداختن پرداختها به ایران و ارائه ارز به این کشور به وجود بیاورند. آمریکا در جایگاهی قرار داشت که میتوانست به دولتهای خارجی کمک کند با برخی از این چالشها مقابله کنند اما امکان مقابله با همه آنها وجود نداشت. ضمن اینکه ظرفیت آمریکا نیز نامحدود نیست و تعداد تحریمهای اعمال شده و اولویتهای اعمال آنها که از 2010 تا 2013 وجود داشت، گاهی آنقدر زیاد بود که اعمال کنندگان و اجراکنندگان از پس اجرای همه آنها برنمی آمدند. نکته دیگر اینکه منابع اطلاعاتی نیز محدود هستند و استفاده از آنها محدودیتهایی دارد خصوصاً اگر نیت استفاده از این منابع ژرف شدن در اطلاعات محرمانه دولتهای خارجی باشد. حتی در مواردی که آمریکا می خواسته دخالتی انجام بدهد تا یک تحقیق و تفحص خارجی به سرانجام برسد محدودیتهایی وجود داشته که درعمل امکان متقاعد کردن کشور خارجی برای پیوستن به جریان مذکور و امکان کمک آمریکا به آن کشور را محدود می کرده است. در نتیجه بسیاری از ناظران و حتی خیلی از همکاران خود من در آن سالها اقدامات آمریکا در این زمینه را به یک بازی ناپایان تشبیه میکردند. البته در بسیاری از موارد من در گزارشهای خود به دولت ذکر میکردم که ما در بسیاری از این بازیها برنده از میدان خارج می شدیم.
نقش ایران دربدتر شدن وضعیت
نکته دیگر اینکه چهره ایران در آن دوران در جامعه جهانی چهره کاملا بد و غیرمطلوبی نبود. بسیاری از کشورها خصوصاً اعضای سازمان جنبش عدم تعهد یعنی جنبشی که در جریان جنگ سرد تشکیل شد و نمی خواست در دل مناقشات آمریکا و شوروی گرفتار بیایدشود و در دهه 1990 نیز به عنوان ابزاری برای پیشبرد منافع جهان درحال توسعه حیات مجددی یافت ، در آن سالها از بسیاری از موضعگیریهای ایران به ویژه در مورد برنامه های هسته ای کشور حمایت میکردند. این کشورها و حتی برخی از کشورهایی که اساساً در باشگاه متحدان آمریکا قرار دارند ایران و سیاستهایش را برای خود و جهان تهدید نمی دانستند و در نتیجه آمریکا باید یک سازماندهی همه جانبه برای اقدام بین المللی به وجود میآورد که همه کنشگران از آن حمایت کنند. البته سیاست تعامل که ازسوی دولت اوباما اتخاذ شد، جز بخشهای مهم راهبرد تحریم بود و سیاست و تلاشهای دوران بوش برای مخفیانه جلوه دادن برنامه هسته ای ایران و متناقض بودن آن با تعهدات این کشور در زمینه عدم اشاعه نیز می توانست بخشی از همین راهبرد باشد. دولت اوباما از ارکان راهبرد دیپلماتیک آمریکا استفاده کرده و با یک استدلال ساده اما قوی این مسئله را جا انداخت که ناکامی در حل کردن موضوع هسته ای ایران به لحاظ دیپلماتیک احتمال جنگ دیگری در خاورمیانه را افزایش خواهد داد. موضوعی که هیچ کشوری در جامعه جهانی خواهان اتفاق افتادن آن نبود. اوباما بر این خطر بارها و بارها تأکید کرد و این تأکید به صورت روشن از این مسیر اتفاق می افتاد که دولت او آمادگی کامل برای استفاده از زور و اجبار به منظور پیشگیری از دسترسی ایران به سلاح هسته ای را دارد اگرچه این استفاده از زور مطلوب نظر او نبود. جالب اینکه موضع گیریهای متخصمانه خود ایران خصوصاً از دسامبر 2011 تا ژانویه 2012 توانست ریسک و خطر مربوطه را بیشتر به دنیا نشان دهد و جامعه جهانی را متقاعد کند باید اجبار بیشتری بر ایران اعمال شود تا این کشور با برنامه تحریم همکاری بیشتری داشته باشد. در پایان ماه دسامبر مقامات ایرانی مواضعی را اتخاذ کردند که نشان میداد خواهان بستن تنگه هرمز هستند، یعنی تنگه ای بسیار حیاتی برای کل خلیج فارس. نمایندگان نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس در این زمان موضع قدیمی آمریکا را مورد تأکید قرار دادند که می گفت هیچ کشوری حق ندارد دریانوردی آزادانه در تنگه ها را مختل کند که این موضعگیریها باعث شد جنگ لفظی میان ایران و آمریکا در هفته های بعد از آن شکل گیرد. البته تنشها نهایتاً فروکش کرد که بخشی از آن به دلیل عقب نشینی خود ایرانیها از این جنگ لفظی بود. به نظر می رسد پیغام های آشکار و پنهان از کشورهای مهم خارج از منطقه خصوصاً چین و هیئتهایی که در آن زمان به منطقه اعزام شد توانسته باشند ایران را متقاعد کنند در این زمینه تا حدودی عقب نشینی کند گرچه مسئله نیز به راحتی قابل اثبات نیست . امکان اعمال فشار بر ایران از این نقطه زمانی به بعد آسانتر شده بود.
اقتصاد ایران در2010 و رقابت جهانی
به لحاظ اقتصادی نیز ایران در ماههای پایانی سال 2010 در وضعیت بسیار خوبی قرار داشت. به عنوان یکی از عرضه کنندگان مهم نفت جهانی در دوران بالا بودن قیمتهای نفت و به دلیل پیش بینیهایی که در زمینه کاهش ارز می شد خصوصاً به دلیل جنگهایی که در عراق و لیبی در جریان بود ایران در جایگاهی بود که بتواند در زمینه دسترسی به منابع نفتی اش قدرت چانه زنی بالایی داشته باشد. علاوه بر این خود کشور ایران یک بازار بزرگ بالقوه قلمداد میشود که در آن 80 میلیون نفر اشتیاق فراوانی برای درگیر شدن در اقتصاد جهانی دارند. آمریکا تلاش میکرد این جایگاه ایران را به خاطر برنامه های تحریمی موجود تضعیف کند، که البته نباید دشواریهای این کار را فراموش کنیم. بسیاری از کشورها دارای منافع اقتصادی در ایران بودند و ماهیت رقابت بین المللی نیز متقاعد کردن یک کشور برای بیرون کشیدن بانکها و شرکتهایش است. این مسئله اجبار به اتمام فعالیتهای تجاری با ایران را دشوار میکرد چرا که شرکتهای کشور دیگر ممکن بود اقدام مشابهی انجام ندهند و از فرصتهای جدید ایجاد شده در بازار ایران نهایت استفاده را ببرند. این حالت به صورت خاص در کشورهای شرق آسیا نمود بیشتری پیدا میکرد خصوصاً در جایی که تنشهای تاریخی و قدیمی موجود بین چین، کره جنوبی و ژاپن توانایی هر کشور برای اعتماد به کشور دیگر را به شدت کاهش میداد. آمد و شدهای سیاسی فراوان و اطلاع رسانیهای مشخص به این سه کشور توسط آمریکا می توانست نقش مهمی در متقاعد کردن آنها برای پیوستن به اقدامات تحریمی علیه ایران داشته باشد.نگرانیهای مشابهی نیز در اروپا وجود داشت که البته این نگرانیها از جنس رقابت میان کشورهای اروپایی نبود بلکه بسیاری از کشورهای این منطقه نسبت به تجارت خود آمریکا با ایران حساس بودند. به عبارت بهتر خیلی از اروپاییها این نگرانی را ابراز میکردند که آمریکا صرفاً به دنبال تحریمهایی علیه ایران است که بتواند فرصتهای اقتصادی برای واشنگتن در بازار ایران به وجود بیاورد و این استدلال را مطرح می ردند که اگر تحریمها اثر کند تا اروپاییها از بازار ایران بیرون بکشند شرکتهای آمریکایی بلافاصله این جای خالی را پر خواهند کرد. من و همکارانم در وزارت خارجه آمریکا وقت زیادی صرف ارائه مقایسه های اقتصادی به این کشورها کرده و تأکید کردیم برای مثال تفاوت فاحشی میان انواع کالاهایی وجود دارد که آمریکا به ایران می فروشد چه اینکه اغلب این کالاها در حوزه کشاورزی بود و مقیاس فعالیت تجاری آمریکا با ایران از چند میلیون دلار تجاوز نمی کرد، درحالی که تجارت اروپا با ایران میلیاردها دلار بود. با این حال این استدلال نه تنها در جریان اعمال نظام تحریمها بلکه در جریان اعمال برجام نیز پابرجا باقی ماند چه اینکه تحریمهای آمریکا علیه ایران حتی بعد از تصویب برجام نیز به قوت خود باقی بود. با تمام این دشواریها آمریکا توانست پیشرفتهایی دست بیاورد به طوری که از پایان سال 2010 تا 2011 آمریکا موفق شد فشار را به تدریج افزایش دهد و بخشهای جدیدی از اقتصاد ایران در معرض تحریمها قرار گرفتند و اشخاص بیشتری نیز در ایران تحریم شدند.
نمونه های عینی تحریم
برای مثال در ژوئن 2011 تنها چند هفته بعد از اینکه من از وزارت خارجه بیرون آمدم و پستی در مورد برنامه ایران در شورای امنیت ملی در کاخ سفید برعهده گرفتم آمریکا تحریمهایی را علیه شرکت تاید واتر خاورمیانه که یکی از بزرگترین شرکتهای عملیات بنادر در ایران بود، اعمال کرد. این تحریمها باعث اصطکاک جدی در تجارت جهانی شد چرا که هرگونه محموله ای که به ایران می رسید می توانست در معرض تحریمها و جریمه های آمریکا قرار بگیرد. البته خیلی از این محموله ها تحریم نشدند اما پیامی که تحریمها به فعالان تجاری بین المللی می داد کاملا روشن بود. در نوامبر 2011 آمریکا تحریم هایی را علیه تأمین و حمایت از بخش پتروشیمی ایران اعمال کرد، بخشی که عملا ایران از آن برای فرار از فشار تحریمی آمریکا علیه اقتصاد استفاده کرده بود و به حوزه مهمی از صادرات برای این کشور تبدیل شده بود و دهها میلیارد دلار گردش مالی در سال 2011 به این بخش اختصاص داشت. از آنجا که صنایع پتروشیمی از نفت به عنوان خوراک اصلی خود استفاده میکنند، تحریم بخش پتروشیمی درعمل منزوی کردن بخش نفت و گاز ایران را نیز به همراه داشت.تا اینجا واقعیت این بود که اگرچه فشار بر ایران بیشتر میشد، اما هم دولت آمریکا هم برخی از متحدانش به خصوص اسرائیل این نگرانی را داشتند که تحریمها شتاب و سرعت الزم برای تغییرمحاسبات هسته ای ایران را ندارد. درواقع در این دوره زمانی ایران سانتریفیوژهای جدیدی نصب کرده و از آنها بهره برداری کرد خصوصاً ماشینهای پیشرفته تری نصب شد و این کشور توانست در سطوح مختلف کار غنی سازی را انجام دهد. نتیجه این تحولات این بود که ایران داشت رفته رفته به آستانه گریزی که آمریکا برای رسیدن این کشور به سلاح هستهای تعریف کرده بود نزدیکتر میشد و به این ترتیب شور و اشتیاق بیشتری برای عملیات نظامی یا افزایش تحریمها به وجود می آمد.دولت اوباما به هرحال حامی رویکرد دیپلماتیک بود و به دنبال شدیدتر کردن تحریمها رفت و کنگره آمریکا نیز تمرکز خود را بر این مسئله قرار داد. اینجا البته تفاوتی میان نگرشهای مختلف در زمینه طراحی بهینه تحریمهای آمریکا و شدت آنها وجود داشت. گفتمان قالب این بود که کنگره آمریکا که از روند آرام دولت اوباما در این زمینه ناراضی بود تحریمهای تهاجمی جدیدی را بر بخشهای دولتی و اجرایی آمریکا تحمیل کرد که نقطه آغاز آن صادرات نفت ایران بود که در معرض تحریمها در سال 2012قرار گرفت. به هرحال کنگره آمریکا یک منبع فشار به دولت بود تا دولت به این نتیجه برسد که چطور میتواند فشار به ایران را به حداکثر ممکن برساند.
هدف: نفت ایران
جدای از این دولت اوباما در همان زمان مشغول طراحی مکانیسمهایی بود که بتواند درآمد نفت ایران را مورد هدف قرار دهد و در ضمن ارتباطات مالی این کشور را نیز تحریم کند، اما مشکل از اینجا شروع میشد که در عمل راهی بهینه برای هدف قرار دادن بخش نفت ایران و بانک مرکزی این کشور وجود نداشت که بتواند قابلیت عملی شدن داشته باشد در عین اینکه در بازارهای نفت جهانی و سیستم مالی بین المللی در دوره ای که بازیابی اقتصادی از رکود سال 2008 تا 2009 اتفاق می افتاد اثر منفی نگذارد. شاید امروز یادآوری این نکته سخت باشد اماآسیب پذیری اقتصاد جهانی و آسیب پذیری متحدان کلیدی آمریکا در آن زمان مسئله بسیار مهمی بود. نکته دیگر اینکه برخی از شرکای اصلی آمریکا نظیر ژاپن با شرایط خاصی مواجه بودند. این کشور تازه از آثار سونامی سال 2011 و بحران نیروگاه هستهای فوکوشیما خالص میشد و قطع کردن جریان نفت ایران به روی این کشورها و سایر بازارهای بین المللی اقدام احمقانهای میتوانست باشد که آثار معکوس به جا میگذاشت و میتوانست بر منافع کلی آمریکا خصوصاً در مورد ایران اثرگذار باشد. از همه اینها گذشته اگر آمریکا دقت الزم را به خرج نمیداد ممکن بود کشورهای فشار تحریمی آمریکا علیه ایران را نادیده بگیرند درست مانند پایان دهه 90 و مسائلی که در مورد عراق اتفاق افتاد. نکته دیگر اینکه اگر قرار بود نتیجه فشار مضاعف تحریمی آمریکا افزایش در قیمت نفت جهانی باشد آنگاه وظیفه آمریکا برای محروم کردن ایران از درآمدهای خارجی بهدلیل باال رفتن درآمد ناشی از فروش نفت دشوارتر میشد. پس باید راهی برای افزایش فشار در ایران و فقط بر ایران پیدا میکردیم بدون اینکه بر قیمتهای نفت اثر بگذاریم و بر اقتصاد خود آمریکا و متحدانش آسیب نزنیم و مسئولیت بحرانی که بعد از آن به وجود می آمد را نیز برعهده بگیریم. تمرکز کنگره آمریکا بر این موضوع مشکلات دولت را کمتر کرد چرا که کنگره عزم خود را برای تصویب مصوبه های جدید در این زمینه جزم کرده بود. مذاکرات میان بخشهای قانونگذاری و اجرایی دولت در آمریکا به پیشنویس توافقی منجر شد که هیچ کدام از دو طرف قبل از نوامبر 2011 فکر آن را هم نمیکردند، یعنی ایجاد یک سیستم جیرهبندی برای خرید نفت از ایران که به کشورها امکان می داد نفت ایران را بخرند و با بانک مرکزی ایران معامله داشته باشند اما میزان خرید آنها در گذر زمان کاهش پیدا کند. این توافق در بند »1245 »قانون مجوز دفاع ملی آمریکا نمود پیدا کرد که این قانون سه بخش اصلی داشت که عبارت از موارد زیر است: ـ این قانون به رئیس جمهور امکان میداد در صورتی که بازارهای جهانی نفت کشش قطع صادرات نفت ایران را نداشت بلافاصله تحریمها را متوقف کند. این قانون امکان مستثنا کردن برخی کشورها از تحریمها را فراهم می آورد. یعنی کشورهایی که در یک دوره 180 روزه توانسته بودند مقدار خرید نفت خود از ایران را به شدت کاهش دهند. این قانون این امکان را نیز فراهم میکرد که دولت کشورهایی را که نتوانسته اند در دوره 180 روزه خرید نفت خود از ایران را کاهش دهند به صورت کامل و گسترده از نظام مالی آمریکا کنار بگذارند. حتی در یک دوره با تأخیر، دولت اوباما به کنگره اصرار کرد که اختیارات سیاستهای جدید تحریمی را کاملا به دولت واگذار کند که البته این مسئله به موفقیت منجر نشد. اما دولت آمریکا با جدیت کار اعمال تحریمها را پیش برد و خیلی سریع در ژانویه 2012 من و همکارانم فرآیندی را تدوین کردیم که از طریق آن بتوانیم نحوه اثرگذاری تحریمهای نفتی را بسنجیم و مشخص کنیم چه مقدار کاهش در درآمدهای نفتی ایران مدنظر تحریمهای آمریکاست. دولت در یک سطح عالی تالش میکرد که تحریمها را پیش ببرد، آن هم در زمانی که برخی در کنگره اعتقاد داشتند دولت اوباما مطمئناً با استفاده از اختیاراتی که برایش وضع شده به سرعت از اعمال تحریمها بیرون خواهد کشید و اصلا فکر میکردند دولت اوباما شجاعت لازم و انگیزه کافی برای پیش بردن این تحریمها را ندارد. شواهد اما چیزی غیر از این را نشان میداد. ما در تیم اجرای تحریمها توافق کردیم که به دنبال یک هدف 20 درصدی در کاهش صادرات نفت ایران در یک دوره 180 روزه باشیم، گرچه هدفگذاری اولیه ما با توجه به مذاکراتی که با برخی از اعضای سِنا انجام داده بودیم بسیار بالاتر از این بود. نکته دیگر اینکه ما در تیم تحریم یک حرکت عمده برای فعالیتهای دیپلماتیک و جمع آوری اطلاعات و همچنین رصد نحوه اعمال تحریمها در کشورهای مختلف تشکیل دادیم و همچنین تلاش کردیم برخی از اشتباهات موجود در دستور اجرایی شماره 13622 که در 2012 تصویب شده بود را برطرف کنیم و این امکان را به وجود بیاوریم که تحریمهای آمریکا در خود خریداران نفت نیز اعمال بشود و صرفاً بانکهای مرتبط با آنها را دربرنگیرد.نتیجه ای که به دست آمد یک موفقیت بی نظیر بود.
سقوط رشد
اقتصاد ایران با کاهش رشد تولید ناخالص ملی از 3 درصد تا 6/6 درصد بین سالهای 2011 تا 2012 مواجه شد . نرخ بیکاری و تورم در ایران نیز 2 رقمی باقی ماند و در سال 2012 پول ملی ایران تا 3 برابر با کاهش ارزش تنها در چند هفته مواجه شد و این مسئله به تحلیل شدید منابع ارزی این کشور منجر گردید. نکته بدتر اینکه این مشکالت اقتصادی در کنار و باالتر از محقق نشدن انتظارات و شاخصهای اقتصادی اتفاق افتاد. یعنی اگر مثلا تحریمها در زمانی اتفاق میافتاد که ایران صرفاً امیدهای واهی برای رشد در اقتصاد خود ترسیم کرده بود مسئله کاملا متفاوت میشد اما آسیب به اقتصاد ایران در دوران بالا بودن قیمتهای نفت به وجود آمد یعنی درعمل ین کشور باید با درآمدهای سرشار نفتی مواجه می شد و مشکلی به لحاظ منابع ارزی برایش به وجود نمی آمد. انتظارات بین المللی در زمینه رشد اقتصادی ایران نیز تحت تأثیر قرار گرفت و از بین رفت. تحریمها همچنین اصلاحات اقتصادی که احمدی نژاد در سالهای پایانی ریاست جمهوری ا ش ترسیم کرده بود را مختل کرد. عمالً این اصطالحات در سال 2012 در نتیجه مشکالت سیاسی داخلی و به سراشیب افتادن اقتصاد ایران که انعطاف این کشور در زمینه برنامه ریزی اقتصادی را از بین میبرد متوقف شد. آمریکا تلاش کرد رسیدن به این اصلاحات اقتصادی را تا آنجایی که می تواند به تعویق بیندازد و دشوار کند و این مسئله در همان آغاز تحریمها اتفاق بیفتد نه اینکه در زمانی که این تحریمها بر مسائل بشردوستانه اثر گذاشته است یا واردات یا مصرف کالاها را تحت تأثیر قرار داده است چرا که این قضیه می توانست به ایران کمک کند وارداتش را کاهش دهد. از آنجا که مردم ایران درعمل میتوانستند چنین کالاهایی را خریداری کنند و واردات نیز جریان داشت پایین آمدن ارزش پول ملی و بالا رفتن ارزهای خارجی درواقع امکان خرید این کالاها را از بسیاری از ایرانی ها گرفت و تنها افراد ثروتمند و کسانی که در موضع قدرت بودند میتوانستند همچنان از منافع مرتبط بودن ایران با شبکه های بین المللی سود ببرند. به این ترتیب ارز به صورت مداوم از ایران خارج می شد و کالاهای لوکس وارد این کشور می شد و بحث نابرابری درآمدی و تورم روز به روز در ایران قوت بیشتری می گرفت .
بحران ارزو مهمتراز آن حاشیه ها بود
این شرایط نتیجه یک انتخاب درست و تصمیمی بود که مبنای آن اعمال فشار بردولت ایران و حاکمیت این کشور از محل منابع داخلی بود. بحران ارز در اکتبر 2012 نمود بیشتری پیدا کرد و مردم ایران به خیابانها ریختند تا نسبت به درآمد کاهش یافته خود اعتراض کنند. آمریکا و متحدانش از دانش خود در مورد انقلاب ایران و احتمال به وجود آمدن ناهماهنگی اقتصادی به عنوان راهی عامدانه برای جدا کردن حاکمیت از مردم استفاده کردند و به این ترتیب دولت دیگر نمی توانست با غرور و افتخار در مورد برنامه هسته ای اش تبلیغ کند چرا که این تبلیغات هزینه بیشتری در انظار عمومی برایش داشت. برنامه تحریمهای آمریکا نتایج دیده نشده و حاشیه هایی نیز به وجود آورد که توانست به واشنگتن برای افزایش حس فشار و عدم آسایش در درون اقتصاد ایران کمک کند. برخی از این آثار کمتر مورد توجه قرار گرفته اند و اصلا مورد هدف آمریکای یها نبودند، اما نقش بسیار مهمی در تغییر محاسبات دولت ایران و تغییر در افکار عمومی داشتها ند. برای مثال افزایش قیمت مرغ در سال 2012 از این دست مسائل بود. آمریکا هیچگونه تحریمی علیه واردات مرغ ایران وضع نکرده بود اما قیمت مرغ در سال 2012 به دلیل تورم ایجاد شده از ناحیه تحریمها بالا گرچه یک دلیل آن نیز سوءمدیریت اقتصادی در ایران بود. افزایش قیمت به یأس بیشتر عمومی منجر شد، یأسی که حتی در سالهای متمادی تحریمهای مالی مشاهده نشده بود. افزایش قیمت مرغ درست در ایام تعطیلات در ایران به وجود آمد که در آن مرغ اهمیت بسیار بالایی دارد و درست مانند حالتی است که در اواسط ماه نوامبر قیمت بوقلمون در آمریکا سه برابر شود. این افزایش قیمت حس معمول بودن را که حاکمان ایران به دنبال حفظ آن در افکارعمومی بودند به شدت تحت تأثیر قرار داد.
یک گام فراتر
آمریکا در رویکرد تحریمهای جراحی گونه خود علیه ایران یک گام فراتر رفت و در ژوئن 2013 مجموعه ای سازمان یافته از تحریمها را بر صنعت خودروسازی ایران اعمال کرد تا این کشور توانایی اخذ کمک خارجی در زمینه تولید را نداشته باشد. فراموش نکنیم این تحریمها به هیچ وجه بر قطعات جانبی برای خودروهای موجود ایران اثری نداشت. هدف اصلی این تحریمها مشاغل حوزه تولید و درآمدهای ناشی از صادرات از این بخش بود به نحوی که بتواند تلاش دولت ایران برای کاهش اتکا به صادرات نفت و ایجاد اشتغال برای حدود 500 هزار نفر در بخشهای غیرنفتی را محدود کند. درست همزمان با اعمال همین تحریمها، آمریکا توانایی شرکتها و دولت این کشور برای فروش فناوریهای مخابراتی به ایران را افزایش داد تا به عموم مردم ایران کمک کند درک درست تری از تبعات سخت ایجاد شده برای اقتصاد کشورشان داشته باشند و ارتباط میان یکدیگر را افزایش دهند. در این زمینه مجوز فروش کلی در ماه می همان سال صادر شد. سپس در ژوئن 2013 مردم ایران حسن روحانی را به مقام ریاست جمهوری انتخاب کردند که او وعده اصلی خود را ایجاد اصلاحات اقتصادی و آغاز سیاست خارجی سازنده قرار داده بود.
استقامت ایرانی
در دوره قبل از انتخاب روحانی هنوز ایران به زانو درنیامده و سرنوشت خود را نپذیرفته بود. برای مثال ایرانیها تلاش کردند حس حمایت مردمی و دولتی از برنامه هسته ای را به حداکثر ممکن برسانند. اقدامات تبلیغی نیز برای حفظ حمایت عمومی از این حوزه افزایش پیدا کرد. مثلاً در سال 2007 دولت ایران روی پول ملی خود تصویر تأسیسات هسته ای را چاپ کرد و در پشت اسکناس نقشه ا ی ازتأسیسات کلیدی هستهای بر روی نقشه ایران چاپ شد. رئیس جمهور وقت ایران محمود احمدی نژاد حتی تلاش کرد برای پاسداشت دستاوردهای هسته ای این کشور چند روز تعطیل را در تقویم بگنجاند. او در روز فناوری هسته ای در 9 آوریل در چند مقطع مختلف تأسیسات هستهای متفاوت را در نقاط مختلف افتتاح کرد. با قرار دادن برنامه هسته ای در معرض حمایت عمومی، محمود احمدی نژاد سعی میکرد شرایطی را ایجاد کند که چه برای دولت او و چه برای دولتهای بعدی امکان مصالحه بر سر برنامه هسته ای وجود نداشته باشد و این برنامه در آینده نیز ادامه پیدا کند. اعمال فشار تحریمها در این حوزه می توانست به توسعه بخشهای غیرنفتی ایران خصوصاً بخش سیمان نیز منجر شود، این توسعه کمک کرد دولت از برخی آثار دفعی تحریمهای نفتی مصون بماند چه اینکه دولت تلاش کرد فرصتهای جدیدی را در بازار برای محصولات تحریم نشده خود پیدا کند. عملا ایران توانست حضور خود و کالاهای غیرنفتی اش در این بازارها را به صورت مستقیم بر اثر تحریمها افزایش دهد یعنی تحریمهایی که توانایی این کشور برای صادرات یک کالا را محدود کرده بود به توسعه توانایی ایران در کالاهای دیگر انجامید. پس اینجا بالاتر از نشان دادن استقامت، ایران توانسته بود از طوفان تحریمها نیز بگریزد. اما در سطح بین المللی و سیاسی دولت ایران تلاش می کرد توانایی و آمادگی اش را برای مقابله با خواسته های خارجی در مورد برنامه هسته ای یا محدود کردن آن نشان دهد. این کار به سه روش کلی انجام شد. نخست ایران اشتباهات گذشته همکاری با آژانس را اصلاح کرد و سعی کرد نشان دهد که آمریکا و متحدانش فشار و جنبشی علیه ایران به راه انداختند که کاملا سیاسی است. این مسئله از سال 2003از زمانی آغاز شد که ایران تصمیم گرفت با آژانس همکاری کرده و اعمال قوانین شفافیت و بازبینی تأسیسات هسته ای به صورت پیشدستانه را قبول کند که همان پذیرفتن پروتکل الحاقی آژانس بود و با سه کشور اروپایی یعنی فرانسه، آلمان و انگلستان نیز مذاکراتی در مورد برنامه هسته ای اش انجام دهد .این مسئله حتی بعد از رئیس جمهور شدن احمدی نژاد ادامه پیدا کرد که البته روش همکاری کمی تقابلی بود. همانطور که پیش از این گفتیم ایران در سال 2007 متقاعد شد نقشه راهی را پیاده کند که براساس آن اطلاعاتی به آژانس داده و کمبودهای اطلاعاتی قبلی را پر کند. اما پرداختن به برخی مسائل اصلی هسته ای خصوصاً ابعاد فعالیتهای هسته ای که ایران در زمینه تسلیحات هسته ای در گذشته انجام داده و به آن اعتراف نکرده بود به زمان دیگری موکول شد. به این ترتیب ایران همکاریهایش با آژانس را منظم تر کرد و به آژانس امکان دسترسی بیشتر به امکاناتش را داد، به نحوی که بتواند از این همکاری در معاملات بعدی استفاده کند. جالب اینکه دولت اوباما نیز درست از این فرصت توافق هسته ای سال 2015 استفاده کرد و جالب اینکه خیلی از کسانی که از این روش معامله ای در دسترسیها و بازدیدها از اماکن هسته ای از ایران انتقاد می کردند همان روش را در سال 2007 به کار گرفته بودند.
کار دوم ایران در این زمینه این بود که دولت این کشور به صورت مشخص اعلام کرد ه در توافقی که از طریق مذاکره به دست میآید براساس قوانین بین المللی چه مسائلی را خواهد پذیرفت و چه مسائلی را نخواهد پذیرفت. درواقع ایرانیها سعی کردند براساس تلاشهای قبلی خود فضایی را در جهان به وجود آورند که نگاه آنها بیشتر به مثابه یک قربانی باشد تا یک مهاجم.
درواقع در نمایشی که ایرانیها در سطح جهان به راه انداخته بودند، مسئله هسته ای کشور به یک پرسش بزرگتر در مورد ماهیت فعالیتهای هسته ای و حقوق هسته ای کشورها تبدیل شد تا بحث حل وفصل اقدامات دردسرساز احتمالی ایران.
درواقع ایرانیها تلاش کردند برنامه هسته ای خود را کاملا منطبق با NPT و مقررات آن در بند "4 " درزمینه حق برخورداری از فناوری هسته ای نمایش دهند. این کار از روشهای مختلف به انجام میرسید مثالً حضور فعال در همایش بازبینی NPT در سال 2005 و 2010 و همچنین نشستهای متعدد جنبش عدم تعهد و هیئت حکام آژانس بین المللی هسته ای. نگرانیهای مذکور قبل از ایجاد برنامه هسته ای ایران نیز وجود داشت اما ایران با پیشبرد دقیقتر و محکمتر دلایل و استدلالهای خود و نشان دادن نحوه انتقال فناوری هسته ای میان کشورها تلاش می کرد حمایت بیش از 100 کشور در جهان را به دست آورد که البته تا حدود زیادی نیز در این کار موفق بود. ضمن اینکه ایرانیها با اعلام عمومی از رئیس آژانس و دیپلماتهای خارجی می خواستند از تجهیزات هسته ای این کشور بازدید کنند تا بدین ترتیب شفافیت را در مورد برنامه هسته ای خود به نمایش بگذارند. همچنین ایران از طریق اعداد و آمار تلاش کرد نشان دهد از تمام اعضای دیگر آژانس شفافیت بیشتری در مورد فعالیتهای هستهای اش داشته است و نشان داد چند ساعت بازرسی بیشتر از سایر کشورهای آژانس پذیرفته است، البته بدون اینکه یادآوری کند که بازرسیهای مذکور بر اثر 30 سال عدم همکاری با بازرسیهای هسته ای بوده است و این همکاریها هیچ نتیجه ای نیز در حل وفصل مسائل گذشته نداشته است.فارغ از این مسائل، ایران توانست ذهنیت بین المللی در مورد مشروع بودن برنامه های هسته ای خودرا به وجود آورد و آمریکا و متحدانش نیز چه در اعمال برنامه تحریمها و چه در مذاکرات بعدی با ایران این مسئله را تا حدود زیادی پذیرفتند. این حس مشروعیت بخشی از پیشنهاد 5+1 در ایران درماه می 2006 شروع شد که نشان داد تعلیق کردن به جای اتمام برنامه هسته ای ایران میتواند کفایت الزام به عنوان یک راهکار را داشته باشد. قطعنامه 1737 نیز در بندهای خود و شروط خود این تعلیق را ذکر کرد و عنوان نمود تعلیق برنامه هسته ای به جای برچیده شدن آن برای طرفهای جهانی کافی خواهدبود و هیچ جا در این قطعنامه از پایان یافتن و حذف چرخه هسته ای سوخت ایران سخنی به میان نیامده است. این مشروعیت بخشی با پیشنهاد دوم 5+1 در می 2008 به ایران تثبیت شد. در این پیشنهاد نشان داده شد ه برنامه هسته ای ایران مانند سایر اعضای NPT خواهد بود اگر حس اعتماد میان طرفین به وجود بیاید و اطمینان کافی از صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای ایران ایجاد شود. جامعه اطلاعاتی در آمریکا کمک زیادی به اقدامات ایران برای مشروعیت بخشی به برنامه هسته ای اش کرد. اگرچه تا اواخر نوامبر 2007 هنوز این شک وجود داشت که برنامه هسته ای ایران مقاصد تسلیحاتی دارد اما برآوردهای جامعه اطلاعاتی آمریکا در دسامبر 2007 و خصوصاً برآورد اطلاعات ملی NIE این مسئله را نشان میدهد که ایران تلاشهایش برای ساخت کلاهک هسته ای در سال 2003 و سال 2004 را متوقف کرده است و شک و شبهه مذکور از بین رفته و حس اضطراری بودن مسئله ایران نیز از ین رفت. شواهدی نیز از تلاشهای قبلی ایران برای ساخت کالهک هستهای وجود داشت که آژانس بین المللی انرژی اتمی در دسامبر 2015 به این نتیجه رسید که این تلاشها پیش از این وجود داشته اند. جامعه اطاعاتی آمریکا نیز در برآوردهای خود به نوعی اذعان می کرد که آمریکا هنوز بر این اعتقاد است که ایران دست از گزینه سلاح هسته ای نکشیده است. اما رویهمرفته با یافته های به دست آمده نشان داده شد
برنامه هسته ای ایران آنطوری که آمریکا میخواست نشان دهد نبوده است.سومین کار ایرانیها تلاش آنها برای توسعه مستمر برنامه هسته ای خود بود، در عین اینکه تمایل خود برای مذاکره را نیز حفظ میکردند و نشان میدادند از میز مذاکره عقب نمیکشند و نهایتاً خواهان یک توافق هستند. زمانهایی وجود داشت که من به عنوان نگارنده امیدوار بودم ممانعت ایرانیها از حضور بازرسان یا ابراز تمایل آنها برای بیرون کشیدن از معاهده NPT کار ما را راحتتر خواهد کردچرا که این کارها می توانست به شدت ایران را منزوی کند. اما ایران به هیچ وجه در دام این تله و دام نیفتاد چرا که میدانست چنین نافرمانی مشهودی به آمریکا و متحدانش امکان اعمال فشار آنی و شدید را بر ایران خواهد داد.در عوض ایران تعداد سانتریفیوژهای خود را افزایش داد یا ظرفیتهای آنها را بالابرد و سطح اورانیم غنی شده را ارتقا بخشید و یک رآکتور نیز در اراک تأسیس کرد. اگرچه این اقدامات در تقابل با قطعنامه های سازمان ملل قرار داشت، اما از لحاظ حقوقی و قانونی نشان می داد ایران همچنان در چارچوب الزامات بینالمللی خود حرکت میکند.. با توسعه ظرفیتهای هسته ای، ایران هم حس استقامت ملی خود را تقویت کرد و هم پیام قدرتمندی به جهان خارج داد، پیامی که نشان میداد این کشور به برنامه هسته ای خود پایبند بوده و در هر صورتی آن را ادامه خواهد داد. اقدامات ایران مزیت دیگری نیز داشت و میتوانست اهرمها و برگهای برنده بیشتری به این کشور در مذاکرات احتمالی بدهد. همانطور که آمریکا مجموعه تحریمهای بین المللی خود را بیشتر میکرد و زمینه چانه زنی با ایران را تقویت میکرد تا فشار احتمالی را از این طریق وارد کند. ایران نیز مسیر مشابهی در پیش گرفته بود و با افزایش تعداد سانتریفیوژها فشار به آمریکا را بالا می برد تا آمریکا نیز ترغیب به رسیدن به یک توافق با ایران شود و این گونه نباشد که صرفاً با کشوری که توان ناچیز هسته ای دارد وارد مذاکره شود.