۱- به نوشته های آقای گنجی که نگاه کنیم سه مورد عمده در آن ها می بینیم:
-مخالفت با جمهوری اسلامی
-ضدیت با دولت فعلی امریکا و به طور کلی نظام سیاسی امریکا
-دشمنی با اسراییل و حمایت تمام قد از فلسطینی ها
۲- می گویند در جهان آزاد هر کس حق دارد هر نظری داشته باشد و آن را ابراز کند. راست می گویند. مخالفت من با آقای گنجی به خاطر ابراز نظر نیست؛ به خاطر تاثیر احتمالی نوشته های او بر جوانانی ست که نوشته های او را می خوانند و احتمال درگیر شدن ذهن آن ها به «موضوع انحرافی»ِ اسراییل و امریکا. اگر احتمال این تاثیر وجود نداشت، آقای گنجی کار خود را می کرد، ما هم کار خودمان را می کردیم و به نوشته های او نمی پرداختیم.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
۳- درست که بنگریم اُس اساس سیاست حکومت اسلامی بر «دشمنی» بنا شده است:
-دشمنی با مردم ایران و آن چه خواست آن هاست.
-دشمنی همراه با نفرت شدید با اسراییل.
-دشمنی همراه با نفرت از دولت فعلی امریکا، نظام سیاسی امریکا، و هر آن چه امریکایی و اصولا غربی ست.
حکومت اسلامی در این دشمنی ها تا آن جا پیش رفته که حاضر است ایران را تمام و کمال به دشمن موذی و واقعی کشورمان واگذار کند. این دشمن کسی نیست جز همسایه ی شمالی ما که نه تنها در دوران فعلی بلکه همیشه و در طول تاریخ مایل به فتح ایران چه به صورت فتح سرزمینی، چه به صورت فتح سیاسی و اقتصادی بوده است. این یک معادله ی ساده در سیاست بین الملل است. برای مساوی نگه داشتن دو طرف معادله، دشمنِ دشمنِ یک نظام سیاسی، باید دوست آن نظام شود. این «مثلا» دوست، در موازنه ی بین قدرت ها، به طور تاریخی و به شکل سابقه دار دشمن کشور ما و منافع مردم ایران بوده است. بر اساس همین حساب ساده، دشمنی با آن چه حکومت اسلامی به عنوان دشمن تعیین کرده است، مساوی ست با «دوستی» یک طرفه ی طرف ضعیف و درگیر با همه ی دنیا، با روس ها. این دوستی به تایید اغلب اهل تفکر ایران بر باد ده است.
۴- اکبر گنجی با نوشته هایش -خواسته یا ناخواسته- سیاست دشمنی حکومت اسلامی را تایید می کند. این که او مخالف حکومت اسلامی ست و هست و نیست اش را در این راه داده، این نتیجه گیری را «تغییر نمی دهد».
۵- اکبر گنجی، در بخش عمده ای از نوشته هایش به موضوع اسراییل می پردازد. این نوشته ها نشان دهنده ی نفرت آشکار و پنهان گنجی از اسراییل است. اسراییلی که هزار و پانصد کیلومتر دورتر از ماست و از نظر جغرافیای سیاسی، کارهایش «هیچ ربطی» به ما ندارد.
۶- حکومت اسلامی وقتی می خواهد اسراییل را از روی زمین محو کند و این را صریحا و علنا بیان می کند، طبیعی ست که اسراییل نمی نشیند دست روی دست بگذارد و با این حکومت «دوستی» کند. دوستی و حداقل، داشتن روابط عادی، امری دو طرفه است.
۷- اگر حکومت اسلامی برای خود منفعتی در دشمنی با اسراییل می بیند، امثال گنجی چه منفعتی در دشمنی با اسراییل دارند؟! آیا دشمنی گنجی با اسراییل فقط به خاطر «بشردوستی» اوست؟ آیا این بشر دوستی در واقع ادامه و عامل ترویج سیاست حکومت اسلامی نیست که سرنوشت ۸۰ میلیون «بشر ایرانی» را به بازی گرفته و آینده ی دستکم سه نسل را از هر نظر که تصور کنیم به نابودی کشانده؟
۸- ممکن است گنجی بگوید «هم این؛ هم آن»! نه! در این باب، وقتی این «بشردوستی» اسراییل ستیزانه منجر به از بین رفتن منافع «بشرهای» ساکن ایران می شود، نمی توان گفت هم این و هم آن. اظهار نظر های ضد اسراییلی در کشورهای غربی که الگوی اکبر گنجی ست، اولا دشمنانه نیست، ثانیا آن کشورها با حمایت از فلان فلسطینی و بهمان تغییر خط مرزی، منافع ملی شان را به خطر نمی اندازند. نقد آن ها در سطح رسانه ای و عملا در سطح کمک به ایجاد آرامش در منطقه است و نه دمیدن در آتش دشمنی و نقار.
۹- اما منافع ما ایرانیان چه حکم می کند:
الف- دست از دشمنی با تمام کشورها برداریم.
ب- اگر دوست کشوری نمی شویم حداقل در امور آن بی طرفی پیشه کنیم.
ج- به عنوان نویسندگانی که هیچ قدرت سیاسی نداریم و تاثیری بر قدرت سیاسی نداریم و شاید عده ای از هموطنان ما با نظر ما موافق باشند، آن ها را به سمت دشمنی و «بشردوستی»های ایران بر باد ده سوق ندهیم.
۱۰- دشمنی دشمنی می آورد؛ دوستی دوستی. انتظار نداشته باشیم به کسی ناسزا بگوییم او جواب ما را با شاخه ی گل بدهد. اسراییل هراسی و دشمنی با اسراییل این کشور را در مقابل ما قرار می دهد. جلوی این کار را بگیریم. در آتش دشمنی حکومت اسلامی با اسراییل ندمیم. اگر نویسندگان سیاسی وظیفه ای داشته باشند، اولین و مهم ترین اش همین است:
ترویج دوستی با کشورها.
این یعنی:
در نظر گرفتن منافع ملی. گمراه نکردن مردم و متمرکز کردن آن ها برای مبارزه با دشمن واقعی مان که همانا حکومت اسلامی است. دشمنی که نه هزار و پانصد کیلومتر آن سو تر که درست در مرکز ایران خانه و لانه کرده و ما مردم، امکان نفوذ به سنگرهای تو در تو و بر انداختن اش را نداریم.