میبوسمت وقتی که تهران دست ما افتاد
میبوسمت وقتی صدای تیرها خوابید
میبوسمت وقتی سلاح از دستها افتاد
میبوسمت پای تمام چوبههای دار
وقتی کبوتر روی آنها آشیان دارد
وقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیست
وقتی که او هم بال و پر در آسمان دارد
میبوسمت پشت در سلولها وقتی
بوی شکنجه از در زندان نمیآید
وقتی که زخمی روی تنهامان نمیخندد
وقتی که از چشمانمان باران نمیآید
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
میبوسمت وقتی پلیس ضد شورش هم
یکرنگ با مردم سرود صلح میخواند
وقتی که نان عدهای اعدام گندم نیست
در مزرعه ، گندم سرود صلح میخواند
من آرزوهای خودم را با تو میبینم
وقتی کنارم در خیابان راه میآیی
وقتی که شال سبز تو در باد میرقصد
یک روز میبوسم تو را بانوی رویایی
آغوش تو بوی بهاری سبز را دارد
تو دختری از جنس بارانهای خردادی
میبوسمت میبوسمت میبوسمت ای عشق
میبوسمت یک روز در میدان آزادی
امیررضا وکیلی