مقدمه
یکسال پیش در خرداد ۱۳۹۶ بیش از ۴۰ میلیون نفر از مردم ایران، نزدیک به ۷۴ درصد تمامی کسانی که حق رای دارند، در انتخابات ریاست جمهوری ایران شرکت کردند و آقای حسن روحانی را برای بار دوم انتخابات کردند. در خارج از کشور نیز اکثریت بزرگ فعالان سیاسی از مردم خواستند که در انتخابات شرکت کنند و به آقای روحانی رای دهند. این توصیه نه به این دلیل بود که نظام ولایت فقیه یک نظام دمکراتیک و عادلانه است -- که نیست -- و نه به این دلیل بود که آقای روحانی کاندیدای واقعی مطلوب مردم بودند -- که نه بودند. دلیل تشویق مردم به رای دادن این بود که تفاوت ماهوی بین دو کاندیدای عمده، آقای روحانی و ابراهیم رئیسی، آیت الله قتل عام، آنقدر عمیق بود، و خطرات ریاست جمهوری رئیسی برای امنیت ملی کشور آنقدر بزرگ بودند، که کمتر انسان ایراندوستی قادر بود از آنها چشم پوشی کند. نگارنده در ۱۵ مقاله خود درباره آن انتخابات صریحا نوشت که رای به آقای روحانی برای جلوگیری از جنگ است. بسیاری دیگر از فعالان سیاسی خارج از کشور هم که از مردم خواستند تا در انتخابات رای داده و از آقای روحانی حمایت کنند برای فراخوان خود همین دلیل را داشتند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
هشت ماه بعد پدر همسر آیت الله قتل عام، احمد علم الهدی، تظاهرات یک هفته ای بر ضد شرایط بد اقتصادی برای سرنگونی حسن روحانی برپا کرد. تظاهرات در حقیقت توسط عوامل "دولت پنهان" از مشهد آغاز شد، جایی که رئیسی و علم الهدی "حکومت" میکنند. طرح "دولت پنهان" این بود که با تظاهرات کنترل شده "ثابت" کنند که آقای روحانی بی کفایت است و با فشار شدید یا ایشان را وادار به استعفا کنند، و یا از طریق مجلس ایشان را استیضاح کنند. ولی چون تظاهر کنندگان خواستههای مشروع اقتصادی را مطرح کردند، مردم عادی نیز به آنها پیوستند. تعداد کل شرکت کنندگان در تظاهرات حداکثر ۱۶۵،۰۰۰ نفر بود. ولی این تظاهرات سه ویژگی داشتند که قابل اعتنا هستند. اولین ویژگی آنها این بود که تظاهرات در نزدیک به ۸۰ شهر اتفاق افتاد. اکثریت قریب به اتفاق این شهرها کوچک و یا متوسط بودند و تعداد تظاهر کنندگان در تک تک آنها کم بود چون بطور متوسط در هر شهر فقط ۲،۰۰۰ به تظاهرات پرداختند، ولی پیوستن این تعداد شهر به تظاهرات مهم بود. دومین ویژگی مطرح شدن شعار سرنگونی جمهوری اسلامی بود، که البته نباید نقش تحریکات اپوزیسیون خارج از کشور در آنرا از نظر دور داشت. سومین ویژگی این تظاهرات این بود که شهرهای بزرگ و طبقه متوسط آنها به تظاهرات نپیوستند. در حقیقت اکثریت عظیم تظاهر کنندگان مردم تهیدست بودند. تظاهرات به سرعت خاتمه یافت، ولی تاثیر آن در کشور بسیار قابل توجه بود. ولی تاثیر آن بر بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور که سودای رسیدن به قدرت را دارد بسیار شدید تر از داخل کشور بود. موضوع این مقاله بحث درباره واکنش همین بخش از اپوزیسیون خارج کشور است.
محل نزاع نظام ولایت فقیه نیست
قبل از آغاز بحث یک نکته باید با روشنی تمام ذکر شود، اگرچه این موضوع در نگرش آنهایی که مانند قارچ همه جا روییده اند و فحاشی میکنند تاثیری ندارد، چون این جماعت اصلا اهل استدلال نیستند. محل نزاع در این مقاله نه ماهیت نظام ولایت فقیه است -- که نظامی است ضد مردم سالاری و ناقض حقوق بشر -- و نه بقا یا خاتمه یافتن آن -- که باید از راه مسالمت آمیز خاتمه یابد. محل نزاع دو موضوع دیگر است: اول، چگونگی خاتمه دادن به نظام ولایت فقیه، و، دوم، موضع ما در شرایط کنونی کشور، در حالیکه جناح ماورای راست نظام سیاسی- اقتصادی- امنیتی آمریکا به رهبری آقای ترامپ نژاد پرست، مرتجع فرهنگی، ضد مهاجر، ضد زن، ضد مسلمانان، و ضد زحمتکشان تحت فشار عربستان سعودی، اسرائیل، و امارات متحده، نئوکان ها، و همچنین لابی اسرائیل در آمریکا به رهبری میلیاردرهای صهیونیست قصد تجاوز به ایران را دارند. موضع نگارنده درباره موضوع اول کاملا روشن است: نگارنده به اصلاح طلبی، در کلیترین معنی آن، یعنی مبارزه مسالمت آمیز برای تغییر نظام سیاسی ایران و تبدیل آن به یک نظام دمکراتیک معتقد است. با این تعریف، هر کسی که ادعا میکند مخالف جنگ است اصلاح طلب است، حتی اگر خود آنرا قبول نکند، و یا حتی از اصلاح طلب نامیده شدن متنفر باشد. موضوع دوم در این مقاله مورد بحث قرار میگیرد.
سیاست جنگ طلبانه آقای ترامپ درباره ایران
از آغاز ریاست جمهوری آقای ترامپ نگارنده هشدار داد که احتمال جنگ بین ایران، و آمریکا و متحدان آن در منطقه به شدت نسبت به گذشته افزایش یافته است. در آغاز طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مداخله نظامی ادعا میکردند که جنگی در کار نیست و اینگونه هشدارها فقط برای ترساندن مردم و دفاع از جمهوری اسلامی است. ولی دلائل نگارنده روشن بودند، و گذشت زمان درستی آنها را ثابت کرد:
اول، نفوذ اسرائیل و عربستان بر آقای ترامپ. داماد ایشان، جرد کوشنر، که یک صهیونیست متعصب است، آنقدر با محمد بن سلمان عربستان سعودی نزدیک است که بن سلمان بطور خصوصی گفته است که کوشنر "در جیب اوست." عربستان شکستهای سختی در یمن، سوریه، و عراق را تحمل کرده است، و جمهوری اسلامی را مقصر میشناسد. به همین دلیل بن سلمان در همان آغاز ریاست جمهوری آقای ترامپ و فقط دو هفته قبل از سفرایشان به عربستان ایران را تهدید به جنگ نمود و اعلام کرد که کشورش "جنگ را بداخل ایران خواهد کشاند." افشا گریهای اخیر مبنی بر کمک عربستان، اسرائیل، و امارات به انتخاب آقای ترامپ، اتحاد عربستان و اسرائیل برای مقابله با ایران، و خرید بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار اسلحه توسط عربستان از آمریکا، بخوبی درستی این تحلیل را نشان میدهند. هم اسرائیل و هم عربستان با برجام مخالف بودند. قبل از امضا ی برجام عربستان میلیونها دلار برای لابیگری بر ضد آن هزینه نمود، و پس از آن نیز به لابیگری خود برای خروج آمریکا از آن ادامه داد که سرانجام نتیجه داد.
همانطور که پروفسور جان مرشایمر از دانشگاه شیکاگو و پروفسور استیون والت از دانشگاه هاروارد در کتاب بسیار مهم خود، لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا، با ارائه صدها سند نشان دادند، نفوذ اسرائیل بر سیاست آمریکا درباره خاورمیانه عمیق و همه جانبه است، و در بسیاری از مواقع مصالح و منافع ملی آمریکا تحت الشعأع اسرائیل قرار میگیرد. آقایان مرشایمر و والت، دو چهره آکادمیک در دو دانشگاه مهم جهان، نه فقط آمریکا، که در سطح بین المللی شهرت و اعتبار دارند، نه "ضد یهود" هستند، و نه "ضد اسرائیل". تخصص اینها تحلیل تحولات و روابط بین المللی است، و بعنوان دو امریکایی طرفدار و حافظ منافع و مصالح ملی کشور خود هستند. ایندو و میلیونها نفر دیگر از اتهام مضحک "یهود-ستیزی" واهمهای ندارند، و هر زمان که لازم باشد به انتقادهای خود از اسرائیل ادامه میدهند، کما اینکه پروفسور والت مقالاتی هفتگی در وبسایت فارین پالیسی، یکی از مهمترین مجلات و وبسایتهای سیاسی جهان دارد.
کسانیکه که درباره دروغهای نخست وزیر اسرائیل درباره کشور خود، از جمله نگارنده درباره ایران، روشن گری میکنند واهمهای از این اتهامات مضحک ندارند. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل آنچنان دروغ گویی است که حتی برای نیکلاس سرکوزی رئیس سابق جمهور فرانسه که از طرف مادر یهودی است، و آقای اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا نیز غیر قابل تحمل بود، که در گفتگوهای شخصی خود راجع به آن صحبت کرده بودند. سکوت دربرابر چنین جنگ طلبی که خواهان نابودی ایران است نمیتواند انتخاب یک ایراندوست باشد. اگر روشنگری درباره برنامههای نتانیاهو برای نابودی ایران "اسرائیل-ستیزی،" و از آن مضحک تر "یهودی-ستیزی" است، روشنگری درباره نظام ولایت فقیه نیز ایران-ستیزی، اسلام-ستیزی، مسلمان-ستیزی، و دشمنی با مردم ایران است که صد بار از روشنگری درباره نتانیاهو بدتر است، چون تحریکات نتانیاهو به جنگ با اسرائیل و تجزیه آن منجر نخواهد شد، ولی خواست ضد میهنی و مضحک آنهایی که از اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی-- آنهایی که هم به نظام ولایت فقیه مخالفند و هم با تهدید نظامی کشور و تحریم بر ضد مردم --خواهان سکوت هستند، به جنگ در ایران، ویرانی آن، و در نهایت تجزیه آن منتهی خواهد شد.
به خوش رقصیهای نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل برای اسرائیل در جلسات آن سازمان نگاهی بیندازیم تا موضوع روشن تر شود. این خوش رقصی آنقدر مضحک شده که در جلسه اخیر شورای امنیت سازمان ملل، بعد از آنکه هیلی یک قطعنامه برای محکوم کردن حماس برای کشتار مردم غزه توسط اسرائیل را مطرح کرد -- درست خوانده اید، برای محکوم کردن حماس بخاطر کشتار مردم غیر نظامی غزه توسط اسرائیل در مرز خود -- بجز آمریکا هیچ کشوری به آن رای نداد. در جلسه دیگر شورای امنیت که درباره جنایات عربستان در یمن بود، هیلی باردیگر به ایران حمله کرد، بطوریکه صبر سفیر اکوادر در سازمان ملل سرانجام پایان یافت، و با خشم گفت که جلسه برای رسیدگی به جنایات عربستان است، نه حضور ایران در یمن. ولی جنگ طلبان ایرانی انتظار دارند امثال نگارنده درباره این موضوعها و نفوذ اسرائیل بر سیاست آمریکا سکوت کنند، چون اگر سکوت نکنند شمشیر اتهامهای دروغین، آنهم توسط کسانی که کوچکترین دانشی درباره این موضوعات ندارند، بر سر آنها زده خواهد شد.
دوم، نفوذ میلیاردرهای صهیونیست امریکایی بر آقای ترامپ، که مبالغ زیادی را برای کمک به انتخاب آقای ترامپ هزینه نمودند، و حال انتظار دریافت بهره برداری از سرمایه گذاری خودرا دارند. دو نفر از کسانی که بیشترین کمک مالی را به انتخاب آقای ترامپ نمودند شلدون ادلسون، میلیاردر صاحب کازینوهای زیادی در آمریکا و مناطق دیگر، و برنارد مارکوس، بنیانگذار و سهامدار عمده Home Depot فروشگاه سراسری در آمریکا، هستند. نفر سوم پاول سینگر، بنیانگذار و رئیس شرکت سرمایه گذاری Elliot Management Corporation و همچنین رئیس انستیتوی منهتن، یک سازمان راستگرای امریکایی است، که کمک مالی بسیار زیادی به آقای ترامپ برای جشنهای آغاز ریاست جمهوری او نمود. هر سه نفر صهیونیست و حامی سرسخت اسرائیل هستند.
ادلسون کسی است که پیشنهاد نمود یک بمب هستهای در کویر مرکزی ایران انداخته شود و به ایران اخطار داده شود که اگر برنامه هستهای خودرا متوقف نکند، بمب بعدی در تهران انداخته خواهد شد. او نود میلیون دلار در انتخابات سال ۲۰۱۶ برای کمک به آقای ترامپ و دیگر جمهوریخواهان هزینه نمود. ادلسون در ابتدا از سناتور مارکو روبیو در انتخابات حمایت کرد که در آن زمان ترامپ گفت که ادلسون سعی دارد روبیو را تبدیل به "مترسک کوچک خود" کند. ولی چون روبیو شکست خورد، ادلسون سراغ ترامپ آمد و حال او"مترسک کوچک" ادلسون است. ادلسون همچنین حامی جان بولتون مشاور امنیت ملی آقای ترامپ است، که خود یک مسیحی صهیونیست میباشد. بولتون بود که بخشی از سخنرانی آقای ترامپ در سازمان ملل در اکتبر ۲۰۱۷ را نوشت که در آن تهدید کرد که اگر اروپا برجام را تغییر ندهد، آمریکا را از آن خارج خواهد نمود.
مارکوس نه میلیون و پانصد هزار دلار در انتخابات سال ۲۰۱۶ برای کمک به آقای ترامپ و جمهوریخواهان هزینه نمود. در مصاحبهای مارکوس گفته بود که امضا برجام شبیه "معامله با ابلیس است." ادلسون و مارکوس هردو به "بنیاد دفاع از دمکراسی ها"، سازمان نئوکان امریکایی که در آن سعید قاسمی نژاد و بهنام بن طالب لو مشغول خدمت به اسرائیل هستند، کمکهای مالی زیادی میکنند، و این بنیان نقش کلیدی در تنظیم سیاست آقای ترامپ درباره ایران داشته است. سینگر نیز تا بحال دستکم سه میلیون و ششصد هزار دلار به این بنیاد کمک کرده است. هر سه نفر از آقای ترامپ خواسته بودند که سفارت آمریکا در اسرائیل را از تل اویو به بیت المقدس منتقل کند، که مراسم اینکار برگزار شد.
سوم، خروج دو چهره نسبتا معتدل از دولت آقای ترامپ، یعنی سپهبد اچ ار مکمستر مشاور امنیت ملی ایشان، و آقای رکس تیلرسون وزیر خارجه که هردو مخالف خروج آمریکا از برجام بودند، و جایگزینی آنها با جان بولتون مسیحی صهیونیست و جنگ طلب، و مایک پامپئو، یکی از افراطیترین چهرههای جناح راست آمریکا، که هر دو مخالف برجام بودند.
چهارم، عزم آقای ترامپ برای نابودی تمامی دستاوردهای دولت آقای اوباما. مهمترین دستاورد سیاست خارجی دولت آقای اوباما، و یکی از مهمترین دستاوردهای راهبردی آمریکا در ۵۰ سال گذشته امضا ی برجام بود.
"مطالبات" آمریکا از جمهوری اسلامی
پس از خروج آمریکا از برجام، در یک سخنرانی در بنیاد هریتیج، یکی از راستگراترین اندیشکدههای آمریکا، آقای پامپئو سیاست "پسا برجام" آمریکا را اعلام نمود. در حقیقت آنچه که توسط ایشان مطرح شد "سیاست" نبود، بلکه تهدید، زورگویی، دروغ، و اغراق بود. پامپئو اعلام نمود که آمریکا از ایران دوازده "مطالبه" دارد که اگر آنهارا ایران "تحویل" ندهد و اجرا نکند، آمریکا سختترین تحریمهای اقتصادی تاریخ را بر ضد ایران اجرأ خواهد کرد. پر واضح است که هیچ نظام سیاسی جهان، از مردمیترین تا ضد مردمیترینها حاضر به مذاکره برای کاپیتولاسیون، آنهم در حالی که اسلحهای بر "پیشانی" آن میباشد نخواهد بود. بخصوص آنکه جمهوری اسلامی به تمامی تعهدات خود درقبال برجام عمل نموده است. به گمان نگارنده دولت آقای ترامپ بخوبی آگاه است که جمهوری اسلامی، دستکم در شرایط کنونی که مورد تهدید آمریکا قرار گرفته است، نه این ۱۲ مطالبه را انجام خواهد داد، و نه حتی درباره آنها مذاکره خواهد کرد. در حقیقت هدف از مطرح شدن این لیست نیز نه اجرای آن توسط ایران، بلکه عدم اجرای آن میباشد، چرا که در آن صورت، همانطور که تجربه با عراق از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۳ نشان داد، اینگونه سیاست در نهایت به جنگ منتهی میشود که راست افراطی آمریکا، نئوکان ها، اسرائیل و عربستان خواهان آن میباشند. در حقیقت، همانطور که جان حنا یکی از مشاورین امنیت ملی دیک چینی در یک مقاله اخیر در فارین پالیسی نوشت،هدف دولت ترامپ "تغییر رژیم" است.
هول شدن بخشی از اپوزیسیون برای گرفتن سهم در قدرت
تظاهرات اعتراضی دی ماه گذشته و آشکار شدن سیاست واقعی دولت آقای ترامپ در قبال ایران موجب چرخش ناگهانی بخشی از اپوزیسیون شد که تابحال ادعا میکردند که مخالف مداخله نظامی در ایران هستند. همان فعالان سیاسی که سال گذشته از مردم دعوت کردند که به آقای روحانی رای دهند، ناگهان مرگ اصلاح طلبی را اعلام کردند، چون تصور میکنند که "کار" تمام است، و بنا بر این آنها باید خودرا در جایگاهی قرار دهند که در آینده نزدیک سهمی از قدرت داشته باشند. در این چرخش اتحادهای عجیب و غریبی، چه به صورت رسمی و چه به صورت غیر رسمی، شکل گرفته است. به چند نمونه توجه کنید:
گروهی نامتجانسی از برخی از چهرههای خوشنام داخل کشور با کسانی مانند آقایان محسن سازگارا و حسن شریعتمداری، که سابقه مشعشع آنها روشن است بیانیه صادر میکنند. آقای سازگارا همان کسی که از آغاز ورود به امریکا همراه نئوکانها بوده است، و در صدای آمریکا با افتخار اعلام کرد که در دادگاه درباره شرکت سپاه پاسداران در حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ -- دروغی که حتی خود امریکایی ادعا ندارند - شهادت داده است، و دادگاه هم کشور را بخاطر جنایات عربستان محکوم به پرداخت میلیاردها دلار کرده است. شریعتمداری هم از "ملیتهای ایرانی،" "نه اقوام ایرانی" سخن میگوید، طرفدار فدرالیسم در ایران است که به گمان نگارنده مقدمه تجزیه ایران است، و در برنامه بی بی سی ناگهان ترکی صحبت میکند. ترکی صحبت نمودن برای خوشایند چه کسانی است؟
یک نامه از طرف یک گروه، که اکثریت بزرگ آن از متفکران مترقی و چپ جهان هستند، به خانم فدریکا موگرینی، مدیر سیاست خارجی اتحادیه اروپا، مبنی بر لزوم حفظ برجام فرستاده میشود. آن فعال سیاسی دیگر که بعنوان یک مارکسیست شناخته میشود در صفحه فیسبوک خود [در ۲۱ مه ۲۰۱۸] مینویسد که چون نامه متفکران چپ و مترقی به خانم موگرینی ذکر نکرد که امضا کنندگان به ساختار نظام ولایت فقیه، سانسور، نقض حقوق مردم و مسائل دیگری از این قبیل انتقادهای زیادی دارند، "نامه در نهایت زیر عنوان "لابیگری" برای جمهوری اسلامی شناخته خواهد شد،" و اعلام کرد که اگر از ایشان تقاضا شده بود، ایشان نامه را امضا نمیکرد. مگر خود اتحادیه اروپا، و یا امضا کنندگان آن نامه از شرایط داخلی ایران و جنایات نظام ولایت فقیه آگاه نیستند؟ موضوع نامه هشدار درباره عواقب از میان رفتن یک توافق بین المللی است که هم به سود مردم ایران است، و هم به سود صلح جهان. مگر قرار است چنین نامههایی تمامی آنچه که نظام برسر مردم آورده است را اول مرور کند؟ این جناب حتی معنی "لابیگری" را هم نمیداند - اگر میدانست این متفکران عالیقدر را متهم به آن نمیکرد -- و تازه این در حالی است که ایشان مجهز به "جهان بینی مارکسیستی" هم هستند. این که این جناب تصور باطل میکند که مسائل ایران را بهتر از این متفکران نامی چپ جهان میفهمد و میداند نیز نمونه خودبزرگ بینی چند دهه نیویورک نشینی بیحاصل است.
آن فعال سیاسی دیگر که همیشه از فدأییان اکثریت بود، ناگهان سخنگوی یک ائتلاف عجیب و غریب میشود که تنها اساس و پایه آن تشنگی برای قدرت است، و گرنه کسانی که در آن حضور دارند، به لحاظ سابقه فکری هیچ وجه مشترکی ندارند .ایشان قبلا هم با تجزیه طلبان بارها ملاقات کرده اند.
فعال سیاسی دیگر که تا زمانی که در بی بی سی کار میکرد میکوشید ظواهر را رعایت کرده و خود را حرفه ای بنمایاند، حال که به دویچه وله رفته، ناگهان اعلام میکند که تمامی مردم ایران دو دسته هستند: یا طرفدار جمهوری اسلامی هستند و یا طرفدار سرنگونی [از طریق مداخله خارجی] .این نه تنها دروغ بزرگی است و هیچ اساسی ندارد، بلکه یک نظر خواهی بسیار جدید نشان میدهد که ۷۰ درصد مردم هنوز خواهان اصلاحات تدریجی و ریشه کن کردن فساد اقتصادی هستند. ایشان تصور میکنند که اگر پایان اصلاح طلبی را اعلام فرمایند، همه اصلاح طلبان به فرمان ایشان از صفحه روزگار محو خواهند شد. این جناب در حقیقت توهومات خودرا به جای واقعیات به مردم تحویل میدهد.
کسانیکه از انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ حمایت کردند، و در طول همه این سال هیچ رابطهای با سلطنت طلبان نداشتند، حال چون تصور میکنند که آقای رضا پهلوی مورد حمایت دولت آقای ترامپ است و دستگاه تبلیغاتی فارسی زبان آمریکا (صدای آمریکا و رادیو فردا) برای او تبلیغ میکند، ناگهان با او اتحاد میکنند، و از او دعوت میکنند که در همایش لندن خود شرکت کند. بی بی سی هم مانند دیگر رسانه در خدمت رضا پهلوی است. تلویزیون من و تو که از آن سلطنت طلبان شاه الهی است.
گروهی از فعالان سیاسی که تا زمانی که در ایران بودند خودرا ملی--مذهبی میدانستند، و مهم تر از آن احترام به خود را به دلیل نزدیکی با آن بخش از رهبران فکری ملی-- مذهبی که تفکرات چپ اسلامی دارند میگرفتند، نظیر دکتر حبیب الله پیمان و زنده یاد مهندس عزت الله سحابی، حال که از ایران خارج شده اند به جناح راست پیوسته اند، دائما به جای انتقاد از آقای خامنهای و "دولت پنهان،" مسول اصلی شرایط کنونی، به آقای روحانی حمله میکنند، و بیانیه درباره سوریه صادر میکنند که تکرار کلمه به کلمه تبلیغات اسرائیل و عربستان سعودی درباره جنگ وحشتناک تحمیلی در آن جاست، که خوشبختانه مورد انتقاد شدید برخی دیگر از فعالین ملی-- مذهبی قرار گرفت. این گروه هم میخواهد "نان" ملی--مذهبی را تناول کند، و هم بخشی از جناح راست خارج از کشور باشد، چون مایل است به همه همایشها دعوت شود، بر سر میز حضور داشته باشد، و در بحثهای بی بی سی و رسانههای تبلیغاتی آمریکا، و نیز تلویزیون سلطنت طلب ها، نظیر تلویزیون "من و تو،" و رسانه جدید سعودی ها با چهره ایرانی، ایران اینترنشنال، شرکت کند. خوانندگان گرامی کافی است به وبسایت العربیه فارسی، دستگاه تبلیغاتی عربستان، نگاهی بیندازند که ببینند که چگونه این وبسایت مقالههای اعضای این گروه را بازنشر میکند. دلیل اینکار چیست؟
مسئولیت حمله نظامی به ایران با چه دولتی خواهد بود؟
مدتی است که طرفداران مداخله نظامی در دستگاههای تبلیغاتی غرب، از بی بی سی گرفته تا رادیو فردا و صدای آمریکا، این ادعا را دارند که اگر به ایران تجاوز نظامی شود، مسول آن نظام ولایت فقیه خواهد بود. این البته برای "توجیه" خیانتهای روزمره خود به ایران است، و گرنه هیچ مردمی تجاوز به کشور خود را تحت هیچ شرایطی قبول و توجیه نمیکند. به چند نمونه توجه کنید:
آقای "ننگ آور" با کمال "افتخار" اعلام میکند که عربستان حاضر است تمامی مخارج حمله به ایران را تقبل کند.
یکی که از تاریخ هیچ نمیداند تشابههای مضحک بین شرایط کشور و کشورهای اشغال شده در گذشته را مطرح میکند.
یکی دیگر که هفت جٔد او در ایران متولد شده و از امکانات این کشور استفاده کرده اند، و سابقا برای سالها در روزنامه همشهری کار میکرد، حال با لباس عربی در جلوی دوربین مینشیند، و در نهایت وقاحت نام خلیج فارس را هم قبول ندارد.
رضا پهلوی اعلام میکند که کمک عربستان و اسرائیل را قبول خواهد کرد، در مصاحبه با رادیو اسرائیل از آن کشور تقاضای کمک میکند، و با شلدون ادلسون صهیونیست که خواستار بمباران اتمی ایران است ملاقات میکند. در مصاحبه خود با تلویزیون العربیه درباره "حمایت نظامی و یا مداخله نظامی برای کمک به ایرانیان" آقای رضا پهلوی چنین میگویند:
اگر بنا باشد نقش نظامی وجود داشته باشد، آن را برای شما توضیح میدهم. این موضوع به زمانی تعلق دارد که ارتش ما، نیروهای سپاه پاسداران، اعضای بسیج تصمیم بگیرند به ملت بپیوندند و بخواهند به ملت، نه به رژیم خدمت کنند و ملت را در مقابل رژیم حمایت کنند و به عنوان ماشین سرکوب به کار گرفته نشوند. اما آنها باید استراتژی خروج داشته و به مرحله مابعد از رژیم و جایگاهی که به آن دست خواهند یافت، ایمان داشته باشند. پس از آن هیچگاه برای دریافت حمایت نظامی خارجی تلاش نخواهیم کرد.
به عبارت دیگر آقای رضا پهلوی میگویند که پس از آنکه ارتش، سپاه و بسیج به مردم پیوستند، ایشان و حامیان ایشان "هیچگاه برای دریافت حمایت نظامی خارجی تلاش" نخواهند کرد. پس، آیا ایشان در حال حاضر چنین تلاشی دارند، چون هنوز آن پیوستن انجام نشده است؟
آن یکی در واشنگتن برای کار کردن با سازمان سیا فخر میفروشد.
گروهی دیگر با پول عربستان دستگاه تبلیغاتی برای ان راه انداخته اند، تا "سی ان ان" فارسی باشد.
آن یکی، که تلاش میکرد مدیر جدید رادیو فردا شود، نه تنها در کمال وقاحت از حمله نظامی حمایت میکند، بلکه معتقد است که کشور باید تجزیه شود چون " کوچک زیبا است."
گروهی دیگر از مداخله به اصطلاح بشر دوستانه حمایت میکردند، چون امیدوار بودند و شاید هنوز هستند که تجاوز نظامی به ایران هم تکرار شود.
همه عجله دارند، چون تصور میکنند که تنها مانع سرنگونی جمهوری اسلامی اصلاح طلبان هستند. پس باید دائما به آنها حمله و فحاشی شود، و این ادعا هم تکرار شود که مردم از اصلاح طلبان گذشته اند و آنها هیچ پایگاه اجتماعی ندارند، در حالیکه طبقه متوسط شهری که پایگاه اصلی اجتماعی اصلاح طلبان است اصلا در تظاهرات دی ماه گذشته شرکت نکرد چون نگران سوریهای شدن ایران بود و هست. به گمان سرنگونی طلبان از راه مداخله خارجی وقتی جمهوری اسلامی با حذف اصلاح طلبان و میانه روهایی چون حسن روحانی یکدست شد، میتوان ادعا کرد که حکومتی شبیه کره شمالی، اسپانیای ژنرال فرانکو، و یا شیلی ژنرال پینوشه است.
ارث حامیان مداخله نظامی ایران ویران شده خواهد بود
نکته غم انگیز اینجا است که اگر حتی خواست این گروه براورده شود و به کشور حمله نظامی شود، ایرانی باقی نخواهد ماند که به این بخش از اپوزیسیون برسد. ایران سوریه و یا لیبی دیگر خواهد شد. این بخش از اپوزیسیون دائما ادعا میکند که، خیر، "امکان ندارد ایران سوریه دیگری شود، چون ایران سوریه نیست." تفاوتهای سوریه با لیبی، علیرغم زبان مشترک، بسیار عمیق تر از تفاوتهای ایران و سوریه میباشد، ولی هر دو یک سرنوشت داشته اند، و تازه این در حالی است که لیبی برخلاف ایران دارای اقوام گوناگون نیست. تفاوتهای افغانستان با لیبی و سوریه حتی عمیق تر است، ولی ۱۷ سال است که در آنجا جنگ است، و هنوز هیچکس، حتی ارتش آمریکا، پایانی برای آن متصور نیست. عراق و سوریه نیز، بجز زبان مشترک، دو کشور بسیار متفاوت هستند، ولی هردو یک سرنوشت داشته اند. پس چرا ایران نمیتواند سوریه، لیبی، و یا عراقی دیگری شود؟ همه آنهایی که چنین ادعا میکنند هنوز نتوانسته اند دو پاراگراف علمی، مستند و مستدل درباره این ادعای خود ارائه دهند، و فقط میگویند، "انشا الله اینطور نخواهد شد."
البته اگر حمله نظامی صورت گیرد، خوش نشینان لس آنجلس، نیویورک، واشنگتن، پاریس، لندن، کلن، برلین، تورنتو، ژنو، پراگ، و غیره زندگی خودرا خواهند داشت و هزینهای پرداخت نخواهند کرد. فقط این مردم داخل ایران هستند که باید در جنگ، ویرانی، و خونریزی به تلاش برای بقای خود ادامه دهند.
چپ و مداخله نظامی
تاسف آورترین جنبه این مساله موضع برخی است که خود را چپگرا معرفی میکنند. چپگرا بودن دارای یک تعریف مشخص است، و یک چپگرای واقعی نیز دارای مواضع مشخص است. علاوه بر حمایت از عدالت اجتماعی و اقتصادی، مخالفت با استثمار مردم زحمتکش، و هرگونه تبعیض، یک چپگرای واقعی مخالف سیاست ها، مداخلات، و جنگهای امپریالیستی، و مداخله به اصطلاح بشردوستانه در سراسر جهان است. یک انسان نمیتواند چپگرا باشد، ولی با هجوم به عراق موافق باشد، مثل آن فعال سیاسی مقیم حوالی واشینگتن که در جوانی طرفدار سازمان پیکار بود، هنوز خودرا چپگرا میداند، ولی طرفدار سرسخت هجوم به عراق بود، و در عین حال در برنامههای صدای آمریکا هنوز با "نگاه عاقل اندر سفیه" مخالفان خودرا "راستگرا" مینامد و در ایمیلهای جمعی خود به آنها حتی تهمت هم میزند.
به راست ها و چپهای بریده خودفروخته هیچ امیدی نیست. اما حساب چپ های کشور باید قأعدتا جدا باشد. آیا چپهای کشور با مداخله امپریلیستی آمریکا و متحدان در ایران مخالفت خواهند کرد، و یا مانند کردهای سوریه فقط ادعای چپ بودن دارند، ولی حال پیاده نظام پنتاگون و سازمان سیا هستند؟
مردم هیچ کشوری خائن هایی را که با دشمن متجاوز می سازند، نمی پذیرند. حتی حامد کرزای هم این را در افغانستان فهمید و همیشه مواضع ملی گرایانه علیه اشغال کشور خود توسط آمریکا میگیرد. حتی اشرف غنی رئیس جمهوری کنونی افغانستان نیز بر خلاف میل آمریکا به ایران و هند نزدیک شده، و سعی دارد نفوذ پاکستان، متحد آمریکا، را در افغانستان که خالق طالبان بودند بکاهد. اینگونه موضع گرفتن هیچگونه تناقضی با مخالفت کامل با نظام دیکتاتوری ولایت فقیه ندارد. آن نظام ضد امپریالیست نیست، بلکه آقای خامنهای و "دولت پنهان" آب در آسیای امپریالیسم، اسرائیل، و عربستان میریزند.
کلام پایانی
دستکم هشتاد درصد مردم با نظام ولایت فقیه و "دولت پنهان" به درجات مختلف مخالفند، و خواهان تغییر آن به یک نظام دمکراتیک هستند. پس صرف مخالفت با این نظام نه نشانه میهندوستی است، و نه نشان از مترقی و مردمی بودن دارد. در شرایط کنونی که خطر جنگ، سوریهای شدن ایران، و ویرانی و تجزیه آن کشور و مردم را تهدید میکند، معیار ایراندوستی مخالفت با جنگ، با تهدید نظامی، و با تحریمهای اقتصادی که فقط کمر مردم عادی را همچون چند سال پیش میشکند ولی جیب بنیاد گرایان و بی وطنان داخلی را پر میکند، میباشد. حمله به اصلاح طلبان که بسیاری از رهبران آنها سالها در زندان جمهوری اسلامی بودند، حمله به فرهیختگان مقیم ایران که به مردم درباره جنگ هشدار میدهند، و حمله به اپوزیسیون واقعی خارج از کشور -- ایرانیانی که هم با نظام ولایت فقیه و "دولت پنهان" مخالفند و هم با تهدید و حمله نظامی -- که نگارنده با افتخار متعلق به آن است، نه فقط مسالهای را حل نمیکند، بلکه در نهایت چهره واقعی مدعیان پرگو ولی بی دانش را هرچه بیشتر آشکار میکند.
طرفداران تحریم های ویرانگر و جنگ طلب، شمارشان اندک، اما سر و صدایشان بی شمار است، چون رسانه های امپریالیستی در خدمت آنان است و از اینها برای مقاصد خود استفاده ابزاری میکنند.
صفحه فیسبوک نگارنده