اکبر گنجی - خبرنامه گویا
آیت الله خامنه ای در ماه های پیش و پس از انقلاب، عضو "شورای انقلاب" بود. سپس نماینده مجلس شورای اسلامی از تهران شد. بعد ۸ سال ریاست جمهوری را تا درگذشت آیت الله خمینی بر عهده داشت. از ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ تاکنون، رهبری جمهوری اسلامی را بر عهده داشته است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۸ مورد بازنگری قرار گرفت و اصل "ولایت فقیه" ، به اصل "ولایت مطلقه فقیه" تبدیل شد. مطابق اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی :"قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند".
حق این است که طی این چند دهه بیش از همه اپوزیسیون جمهوری اسلامی از عدالت حرف زده است. مبارزه با فساد، دیگر شعار همیشگی او بوده است. بارها به مسئولان نظام گفته است که در مبارزه با فساد تا هرجا پیش روید، من پشت شما خواهم بود. هیچ خط قرمزی در مبارزه با فساد وجود ندارد. همیشه صدای اعتراض شدیدش از "قاچاق" ده ها میلیارد دلاری سالیانه بلند بوده است.
همیشه به "نابرابری اقتصادی" ، "تبعیض"، "فقر"، "اشرافیگری"، "حاشیه نشینی"، و...اعتراض شدید کرده و می کند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
مدافع توسعه اقتصادی ایران است. از رشد اقتصادی بالای همراه با عدالت دفاع می کند. در عین حال تأکید دارد که تورم و بیکاری مسائل اصلی کشورند که با ایجاد شغل و تولید صنعتی می توان مشکل بیکاری را حل کرد.
خواهان این است که در تولید علم ایران به رتبه اول جهان دست یابد. می گوید در تولید علم باید آنچنان پیش رویم که به جای استفاده ما از دیگران، همه جهانیان به نظریه های علمی ایرانیان استناد کنند. آرای تخصصی اساتید دانشگاه ها در حوزه های مختلف باید برای حل مسائل و رفع مشکلات به کار گرفته شود(رجوع شود به سخنان دیشب او با اساتید دانشگاه ها ).
پیگیر آسیب های اجتماعی چون اعتیاد، طلاق، قتل، خودکشی، تجاوز جنسی، و...است و وضعیت موجود آسیب های اجتماعی چنان او را متأثر می سازد که در برابر سران سه قوه و دیگر مسئولان نظام، گریه می کند.
مدافع محیط زیست بوده و هست و کسانی که جنگل ها و محیط زیست ایران را نابود کرده، لعنت کرده و می کند. به شدت می تازد که نباید اجازه داد تا عده ای فرصت طلب سودجو محیط زیست را نابود سازند.
خواهان بازپس گیری ثروت های غیر قابل تصوری است که از راه فساد و رانت خواری یک اقلیت به دست آورده است.
می گوید که همه مسئولان نظام باید انتقاد پذیر باشند و گوش شنوایی به انتقادهای مخالفان و حتی دشمنان داشته باشند. می گوید که کسانی که سال ها مسئولیت سطح بالا داشته اند، نمی توانند در نقش اپوزیسیون نظام ظاهر شوند، بلکه باید پاسخگوی عملکرد دوران مسئولیتشان باشند.
مردم سالاری را امری نیکو به شمار آورده و آرای مردم را "حق الناس" می خواند که هرگونه تقلبی در بازشماری آن ها ، یا جا به جا کردن آرأ، حرام شرعی است.
انتقادات او در حوزه فرهنگ (سینما، کتاب، شعر، موسیقی، نقاشی ، و...) و دستگاه های فرهنگی نظام (صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه های علمیه، نمازهای جمعه، و...) بیش از همگان است.
مشکل کجاست؟
انقلاب مشروطه به دنبال دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی بود. مطابق قانون اساسی مشروطه ، شاه فاقد قدرت شد و قدرت به مجلس و از طریق نمایندگان مردم به نخست وزیر منتقل شد. افرادی چون تقی زاده، قوام، دکتر محمد مصدق، مهندس مهدی بازرگان، و...؛ می گفتند "شاه سلطنت کند، نه حکومت". اما نه رضا شاه و نه محمد رضا شاه پهلوی زیر بار این خواست نرفتند و قدرت مطلقه را در شخص خود جمع کردند. گویی مقتضای "اعلی حضرت" بودن این ها، "نوکر" و "جان نثار" بودن همگان بود. بر همین اساس محمد رضا شاه پهلوی می گفت: "سیاستمداران ایران چه گهی هستند".
اما نوبت که به آیت الله خامنه ای رسید، نه تنها حکومت را از او ستاندند، بلکه حتی فاقد قدرت نمادین ملکه انگلیس اش کردند. با این تفاوت که ملکه انگلیس حرف نمی زند و آیت الله خامنه ای بیش از همه حرف زده و می زند. تمامی سخنانش منتقدانه و از موضع اپوزیسیون نظام است. مجموعه سخنان او در طی این دوران از ده ها جلد تجاوز خواهد کرد.
نگاهی به وضعیت مهندس میر حسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی (که اطرافیانش مدعی اند توسط نظام به قتل رسیده است)، مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی روشنگر این مدعاست که چه کسانی مسئولان نافرمان نظام بوده و جمهوری اسلامی را به این وضعیت انداخته اند. حسن روحانی آینده اش از این ها هم بدتر و تیره تر خواهد بود. برای این که خیانت توافق هسته ای - برجام- با آمریکای غیر قابل اعتماد بزرگترین دستاورد اوست. روحانی با نادیده گرفتن تمامی انتقادهای آیت الله خامنه ای، قراردادی بدتر از ترکمنچای را با "کدخدای" جهان به امضا رساند. علی اکبر ولایتی می گوید رزم آرأ - که به دست تروریست های فدائیان اسلام ترور شد- در مخالفت با ملی شدن نفت گفته بود:"ایران یک لولهنگ نمی تواند بسازد تا چه رسد به استخراج نفت"، حسن روحانی هم مانند او فقط و فقط می گوید نمی توانیم و باید با "کدخدای اروپا"- یعنی آمریکا- بسازیم. روحانی باید معنای ضمنی این سخنان مشاور ارشد آیت الله خامنه ای را بفهمد که چیست.
راه حل چیست؟
وقتی آیت الله خامنه ای به این خوبی از نظام و مسئولانش انتقاد می کند، چرا باید جزیی از همین نظام باشد و دیگران را به سوء تفاهم بیندازد که گویی کاره ای است؟
وقتی او مسئولیت هیچ امری را نمی پذیرد و همه مشکلات و مسائل را به گردن مجریان و نهادهای نافرمان می اندازد، پس ماندن نمایشی او در مسئولیت "ولایت مطلقه فقیه" چه کارکردی دارد؟ از نظر قدرت سیاسی، گویی مانند یک عارف تنهای ساکن بیابان است که فاقد هرگونه قدرت تصرف در دنیای خاکی است.
اگر آن عارف بیابان نشین، دنیا را اصلاً نمی دید، اعلی حضرت خامنه ای کاملاً دنیا را می بیند و به طور جد خواستار اصلاح همه امور است. اما مسئولان نافرمان زیربار مطالبات او نمی روند.
پس چرا در این مسئولیت مانده است؟
استعفأ دهد و رهبری لغو "ولایت مطلقه فقیه" را بر دوش گیرد.
ولایت فقیه- به مثابه ولایت بر کودکان و یتیمان و دیوانه ها- امری است که تصورش موجب تکذیبش می شود. آیت الله خامنه ای اگر قصد دارد نقش رهبری اپوزیسیون جمهوری اسلامی را بازی کند- به همان نحو که نقش "رهبر انقلاب" را بازی می کند- باید راه گذار از دیکتاتوری جمهوری اسلامی به یک نظام "جمهوری دموکراتیک سکولار ملتزم به آزادی و حقوق بشر و برابری" را هموار سازد. وگرنه او اعلی حضرت قدر قدرتی است که نمی تواند از زیر بار پاسخگویی بگریزد.
آدرس کانال تلگرام اکبر گنجی: https://telegram.me/ganji_akbar