یکی از مشکلات جوامع در حال تغییر نبود الترناتیو تاثیرگذار است. غربیها با همین مشکل درعراق مواجە بودند تا اینکە مرحوم احمد چلبی را پیدا و مطرح کردند. مقارن با احتمال تهاجم خارجی بە ایران کە در یک دهە گذشتە بعنوان گزینە روی میز امریکا عنوان میشد برخی ایرانیان را کە مخالف تهاجم بودند هرگونە تقلا برای معرفی یک چهرە سیاسی مورد اعتماد را چلبی سازی و آنرا محکوم میکردند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
اعتراضات دیماە سال گذشتە و تاثیرات آن همانند حماسە سیاهکل ایران را تکان داد و حاکمیت را زمینگیر کرد، همزمان اپوزسیون را نیز از خواب بیدار کرد. اینکە خشم در گلو نهفتە مردم تاکی و در کجا گلوی حاکمیت را بگیرد بحث جداگانە و ممکن است زمانبر باشد اما همانگونە رژیم شاە قریب دە سال بعداز قیام سیاهکل دوام آورد این ایدە در مورد رژیم فعلی نیز ممکن است صدق کند اما تفاوت میان رژیم فعلی با رژیم پهلوی بسیار زیاد و اگر رژیم سابق از جایگاە خاصی در سطح بین المللی برخوردار بود رژیم فعلی بی اعتبار وفشار خارجی هم بر او سنگینی می کند. فشار خارجی بنوبە خود پشتوانە حرکت مردمی علیە رژیم بحساب می آید اما همین موضوع جنبە منفی نیز دارد و بخشی از اپوزسیون را بە حمایت از نظام سوق میدهد.
بسیاری بر این عقیدەاند کە بە درازا کشیدن عمر رژیم نتیجە نبود بدیل سیاسی در ایران است. اکثر جریانات سیاسی استراتژی انتظار پیشە کردە و طولانی بودن دورە انتظار آنان را در بحران سازمانی فرو بردەاست. بازماندگان بازگشت سلطنت با آقای رضا پهلوی زاویە پیدا کردند، سازمان مجاهدین در آستانە فروپاشی سازمانیست. اما همچانکە در بالا اشارە گردید اعتراضات دیماە و شنیدن شعار رضاشاە روحت شاد و حمایتهای از هر چندگاهی برخی مقامات امریکایی از سازمان مجاهدین نفسی بە آن دو بخشیدە است. حال چلبی ایران آقای رضا پهلوی و یا خانم مریم رجوی است و یا هیچکدام مشخص نیست اما حقیقت امر این است ایران بە یک چلبی نیاز دارد.
گماشتن یک چلبی مهم بنظر میرسد اما همچنانکە در عراق هم شاهد بودیم احمد چلبی کمترین نقش را در آیندە عراق بازی کرد و اگر چنانچە چلبی ایران رضا پهلوی باشد بعید بنظر میرسد نقش مهمتری از احمد چلبی در عراق ایفا کند. باید بخاطر آورد بازماندگان سلطنت در افغانستان و عراق نقشی در عرصە سیاسی کشورهای خود ندارند.
واقعیت این است کە بیش از ٩٠٪ جریانات سراسری ایرانی از احتمال فروپاشی سرزمینی ایران چە در صورت تهاجم خارجی چە در صورت قیام مردمی وحشت دارند. شبح فروپاشی از درون همچون شوروی، تهاجم خارجی همچون یوگسلاویزە شدن ایران و انقلاب مردمی همچون سوریەای شدن را پیش چشم خود می بینند.
احتمال اینکە جریانات تمامیت خواە نسبت بە ویژگیهاو تعدد ملی در ایران آگاە باشند در حداقل نیست. ناآگاهی آنان از تنوعات ملی و سطح توقعات آنان فرصتها را بە تهدید تبدیل میکند. هر اندازە کە جریانات سراسری ایران در مقابل خواستە ملتهای غیرفارس بایستند موضوع تغییر در ایران بە تاخیر می افتد اما زمانیکە تغییر حاصل شد ملتهای غیرفارس نیازی بە ملاقات و همنشینی با مرکزگرایان نخواهند داشت و ایران بدون هیچگونە مزاحمتی تجزیە خواهد شد. چە بسا کە ماندگاری بیشتر رژیم فروپاشی جغرافیایی ایران را آسانتر خواهد کرد.
از جهت دیگر ناآگاهی احزاب وابستە بە جریانات ملی نیز کاملا مشهود است. همانگونە کە نسل دهە شصت تصورش این بود کە حقوق ملی ملتها از همسویی با جریانات چپ محقق میشود جریانات ملی امروزی نیز تصورشان این است کە حقوق ملتها از طرف بازمانگان سلطنت محقق میشود در حالیکە آنگونە نیست و آیندە ایران در دست ملتهاست نە در دست جریانات تمامیت خواە.