چندی پیش، با جامعه شناس محبوبی برای صرف قهوه همنشین بودم در کافهای که حالا دیگر تعطیل شده است. در میان بحثهای متنوع و دلچسبی که داشتیم، کمی درباره ملال و غیاب عشق و رابطههای ناامن حرف زدیم. او که تصویری صادقانه و بی پرده از وضعیت ملال انگیز و تنهایی فرد انسانی در غیاب عشق میداد، روزها مرا با این فکر درگیر کرد که چگونه میشود بر ملال و دریغِ دوستی و دوست داشتن و عشق ورزی فائق آمد؟
اَلن بدیو، فیلسوف زنده فرانسوی میگوید: «عشق عبارت از تفاهم و قرارداد دو آدم خودخواه نیست. عشق فرآیند بازساختن و باز آفریدن است که آنها را مجبور به فراتر رفتن از خودخواهی مینماید. برای این که عشق پایدار بماند، باید روی آن کار کرد و خود را هردم باز آفرید". به این فکر کردهاید که تا چه اندازه مجال چنین عشقی در دوران ما اندک شده است؟ چرا چنین است؟ چرا یافتن کسی که مورد عشق مان واقع شود دشوار تر شده است؟ در شرایط تاریخی ما، تبلیغها و یک سان سازی رفتارهای جنسی که در فضای مجازی و شبکههای در دسترس و ویدیوها به راحتی دست به دست میشود، تاکید بر فرامتنی به نام "کاربرد تن در رختخواب" دارد و این همه تبلیغ رفتارهای جنسی پر تنوع وسخت (hard sex) آن قدر عام و طبیعی جلوه گری میکند که کاربران این ایده را حتی به فکر نیندازد که بستر ما تنها سنگریست که در آن میشود از اپیدمی این الیناسیون در امان ماند و به تمامی در به روی سیاست محتوم و فرهنگ خشونت بست و بر تبدیل تن رهای انسانی به کارگر جنسی و اصرار بر غریزه صرف به جای میل، غلبه کرد.
ستایش عاشقی و عاشق ماندن یکی از راه هاییست که نشاط اجتماعی را افزون میکند. نشاطی که بعد از بارها و بارها تن آزمایی نا امن و مکانیکی حاصل نمیشود. وفور روابط در شبکههای به هم پیوسته جنسی، جامعه را از خود بیگانه و ناراضی و در طلبی سیری ناپذیر نگه میدارد. رفتارهای پرخطر جنسی عادی سازی میشود تا sex shoping پررونق بماند و انتظاراتجنسی روبه تزایدو حتی آسیب زننده هر چه بیشتر تن ما را تسخیر کند. رسم عاشقی و عشق بازی برآمده از فرهنگ است. این که انسان را در افراط جنسی به حیوان نسبت میدهند بی ربط و فرسوده به نظر میرسد. این گونه صفت سازیها، از روی تنبلیو ساده انگاری محض است. آن چه موجود ذی شعور و صاحب هوشی به نام انسان با خود میکند، این است که مازاد غریزه را بیرون میکشد و سرریزبازار سکس را میبلعد. این مقولهای دیگر است فرای حیوانیت.
مناسبات رایج، بر تک تک افراد جامعه فشار وارد میکند تا آن جا که همه را با خود همراه سازد. ما در اجباری ناخودآگاه و پنهان به خودمان میباورانیم کهدوره عاشق شدن سرآمده و این تن و تن خواهی و تن دادن است که امروز روابط ما را تعیین میکند. به جای آگاهی بر تنگناها و آسیبهای سنت عاشقی به تکذیب آن و جایگزینیاش با یک هیچ بزرگ برمی آییم. طلب عاشقی یا رعایت رسم عشق ورزی را حتی اگر هنوز در ته مانده امیالمان شناسایی کنیم، شرمندهایم که به زبانش بیاوریم و گویی مایه سرشکستگیو اُمل بازی محسوب میشود و برای امروزی بودن به زور هم که شده خودمان را به سرکوب میل و "تن دادن" راضی میکنیم و عامل بازتولید این از خودبیگانگی میشویم.
از امکانهای طبیعیِ به وجد آمدن، به سرعت میگذریم تا مغلوب فشار داروها و لوازم رایج "کار راه انداز" سکس در معنای مطلق کلمه شویم. مردان به عنوان ماشین ارضاء، به طولانی تر شدن زمان رابطه فکر میکنند و گویی کارگر جنسی بیچارهای هستند که باید و باید به زورِ هر چه که در بازار سکس رایج است، به عنوان یک "ابَرمرد"در رختخواب ایفای نقش کنند. چرا که بازار سکس هر روز پیامک میدهد: " محصول ویژه آقایان رسید".... و زنان پذیرفتهاند که در مقام وسیلهای در رختخواب این زمان طولانی را دوام آورند چرا که الگوهای آنها، کارگران جنسی هستند. انسان در چنین روابطی ادای رسیدن به لذت را در میآورد تا لحظه تهی و خلاء رابطه را با این فریب بزرگ به تعویق بیندازد بی که بداند این خلاء در نهاد او وسیع میشود و به طور تصاعدی او را به "خرسندپنداری" ریاکارانهای معتاد میسازد که حاصلش تجمعی از نارضایتی و ملال و عصبیت روزافزون است.
در چنین دورانی، به راحتی در شرایط جاری استحاله و یکی از تکههای این پازل میشویم. از یادمان میرود که عاشقی توانایی انسان معاصر است تا به جهنم خشونت جنسی و تکرر سیری ناپذیر تجربه پرشمار همخوابگی، نه بگوید و بتواند بر شیرینی و امنیت و لذت پایدار و هم پیوندی و شناخت تن، فرصت دهد. بیایید برای بسترهامان ایده داشته باشیم. ما که به راحتی اجازه میدهیم تا بازار حتی رختخواب مان را اشغال کند و آن چه به این جغرافیای بسیار خصوصی ایده دهد، کسب و کار تن فروشی باشد! کارگری جنسی یک شغل است با شیوههای رایجش. تسری ایده از این بازار به خانههای شخصی ما نشان از بی ایده بودن و وادادگی اجتماع به یکسان سازی جهان سرمایه داریست. "ال سی دی"های روبه روی مکان خواب ما، هر چه پخش میکند، تنها پیشنهادهای پیش روی اوقات جنسی بسیاری را رقم میزند بی آن که حق انتخاب یا شعور انتخاب در کار باشد.
ما از خودبیگانگی را به رختخوابهایمان کشاندهایم. به تن دیگری، به تن خودمان احترام نمیگذاریم. مفهوم بدندر تکثر رابطه و عمل جنسی و بروز نمایشی از اورگاسم، به جای شور و لذت جنسی و عشق بازی، در حال انقراضی تاریخی ست. انقراضی که تنها و تنها ستایش عاشقی و شجاعت عشق ورزی شاید از فروپاشی توامان و مُدامش بکاهد. به قول بدیو بیایید از عشق نترسیم، بلکه آن را همانند ماجراجوییِ شکوهمندی ببینیم که دست آخر ما را از وسواس فکری نسبت به خود میرهاند. بیایید عشق را از نو ابداع کنیم.
همواره هر آن چیزی را انجام بده که تو را خشنود میکند اما در آخر از خودت بپرس آیا به واقع خشنود هستی؟