Sunday, Jul 15, 2018

صفحه نخست » ستاره‌ها یکی یکی، خاموش می‌شوند، عمادالدین باقی

Emadedin_Baghi.jpgستاره‌های ورزش، هنر، فیلم و سیاست کم نیستند اما داستان همه آنها همسنگ نیست. برخی به اندازه بسیاری از آنها هزینه پرداخت کرده و "ملی کِشی" کرده‌اند و برخی هیچ هزینه‌ای نداده‌اند. در زمانه ما شعارهایی شایع شده‌اند که فقط به درد مصرف روشنفکرنمایی و اظهار لحیه می‌خورند مانند اینکه ما نیاز به قهرمان نداریم و قهرمان داشتن را نشانه توسعه نیافتگی می‌دانند. کسانی که حسن نیت دارند مرزگذاری میان قهرمان پرستی و قهرمان دوستی را نشناخته‌اند. قهرمان پرستی و فرد پرستی و بت ساختن از هر انسانی از سرچشمه‌های تباهی است اما دوست داشتن کسانی که توانایی بیشتری داشته‌اند، رنج کشیده و هزینه داده‌اند، یک صفت نیکوی اخلاقی است. شعارهای عبور ازقهرمان در زمانه‌ای سر داده می‌شود که ستاره‌ها، سلبریتی‌ها و قهرمانان، فضای عمومی را اشغال کرده‌اند و در ادبیات علوم اجتماعی هم با عناوینی چون گروه‌های مرجع راه یافته‌اند. گروه‌های مرجع، الگوها و نمونه‌ها، از برسازندگان هنجارها و ساختارها هستند. برخی از آنها حقیقتا ستاره‌اند. در علم نجوم قدیم ستاره‌ها برای راهیابی و جلوگیری از گم شدن در بیابان‌ها و هلاک شدن بودند.

به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید

در مراسم تشییع پیکر محمد بسته نگار بودیم که خبر دادند امیرانتظام هم درگذشت. نسلی رو به پایان است که اپوزیسیون نجیب و شریف را تشکیل می‌داد و داشتن آن شایستگی می‌خواست، هرچند نسل تازه‌ای جایش را خواهد گرفت.

خبر درگذشت امیرانتظام، عنوان "ستاره‌ها یکی یکی خاموش می‌شوند" را به ذهنم متبادر کرد. امیر انتظام یکی از این ستاره هاست اما درباره او بیدرنگ طولانی ترین زندانی سیاسی بودنش به اذهان خطور می‌کند و همین را دلیل بر قهرمان بودنش می‌گیرند اما به گمان من انچه او را قهرمان می‌کند فراتر از زندان طولانی اوست. شاید کسان دیگری با حبس و رنج طولانی وجود داشته باشند اما این جایگاه را نیافته‌اند زیرا اخلاق و منش انسان است که جایگاه احترام انگیری را برایش فراهم می‌کند حتی اگر با برخی از افکار و عقاید و یا دیدگاه‌ها و تحلیل‌های سیاسی‌اش موافق نباشیم.

امیر انتظام انسانی بسیار فروتن بود. در تجربه چندین هم سخنی مان، فروتنی‌اش گاهی انسان را چنان شرمنده می‌ساخت که مخاطب را آب می‌کرد و احساس کوچکی به او دست می‌داد.

او اهل انتقام نبود. امیر عباس نبود امیر گذشت و بخشش بود و بخشش را ازصفات عالی پرودگار می‌دانست.

در سال ۱۳۷۹ او در بند دیگری بود و ما در بندی دیگر اما گاهی ملاقات با خانواده‌ها همزمان می‌شد و او را می‌دیدم. رویی گشاده پس ازسال‌ها زندان، و آرامش و طمأنینه‌اش به زندانیان دیگر آرامش و تحمل هدیه می‌کرد. حتی خانواده‌ها که او و همسرش مقاومش را می‌دیدند برای تحمل طولانی تر دوران زندان مهیاتر می‌شدند. به این ترتیب او به منبع انرژی و شکیبایی تبدیل شده بود.

آنچه مقاومت‌اش را افزون می‌کرد بیگناهی‌اش بود. بیگناه ترین فردی که حتی شهید قدوسی دادستان وقت بر بیگناهی‌اش مصر بود، فقط به دلیل حیثیتی شدن اعلام بیگناهی‌اش برای حکومت، باید شرایط یک حبس طولانی را تحمل می‌کرد. سرانجام راه حل را در این یافتند که بدون شکستن حکم دادگاه علیه او از زندان بیرونش کنند. او حاضر به ترک زندان نبود. می‌خواست رسما بیگناهی‌اش را اعلام کنند وگرنه تا اخر عمر در زندان می‌ماند. سرانجام پس از ۲۳ سال حبس از زندان بیرونش کردند ولی در وجدان عمومی او مبری و بیگناه بود. از همین جا ویژگی دیگرش برجسته می‌شود. او عاشق ایران بود. به همین دلیل برخلاف انسان‌های شریفی که با رویارو شدن با پاره‌ای محدودیت‌ها، تهدیدها و حبس‌ها، جلای وطن کرده و رنج فراق را تحمل می‌کردند و یا برخلاف کسانی که پشت پا به وطن زده و حتی به ارتش متجاوز صدام پیوستند امیر انتظام دلبسته ایران ماند و وقتی از کردستان و خوزستان و بلوچستان و آذربایجان و... سخن گفته می‌شد اشک در چشمش حلقه می‌زد. او دلباخته شخصیت‌های ملی به ویژه مصدق و بازرگان بود. منتظری را هم فراوان دوست داشت. هربار دیدمش یا تلفنی گفتگو کردم از بزرگی و وارستگی او گفت. چندان به او علاقمند بود که الهه خانم امروز پنج شنبه که امیر عباس به خدا پیوست و او می‌گریست که چرا عباس مرا با خود نبرده است، با هق هق گریه‌اش می‌گفت عباس گفته است هر وقت از دنیا رفتم فقط باید حاج احمد منتظری بر پیکر من نماز بگذارد. امیر انتظام انسانی بود ملی، دیندار و آزادیخواه. سه ویژگی نسلی که برای دفاع از این سه بیش از نیم قرن رنج کشیده‌اند.

در خانه‌اش عکس مصدق و خودش را کنار هم گذاشته بود و تنها یک ساعت دیواری میان‌شان فاصله بود. شاید این چینش اتفاقی بود اما اتفاقی است پر معنا. ساعت نشان می‌دهد زمان در حرکت است و عقربه‌های آن بی توجه به حوادث پیرامونی می‌چرخند و همه در برابر گردش آن مساوی‌اند و آنچه می‌ماند کارنامه عمل انسان هاست. مصدق و امیر انتظام به دو نسل و حتی دو دوره متفاوت هم که تعلق داشته باشند وقتی راه‌شان یکی باشد در قاب هایی کنارهم قرار می‌گیرند، در یک خط.

مصدق رفت چنانکه در این سالها بازرگان، منتظری و سحابی‌ها رفتند و در این یکسال پاییزی؛ یزدی، معین فر، حاج سیدجوادی، شاه حسینی و بسته نگار در میان ملی گرایان مسلمان آزادیخواه و نیز برجستگانی از دیگر جریانات فکری و سیاسی ایران رفتند ولی: آسمان ایران ستاره‌های بی شمار دارد.

(روزنامه سازندگی، شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷)

کانال گفتارهای باقی

https://t. me/emadbaghi

اینستاگرام emadeddinbaghi

فیس بوک Emadbaqi@

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy