از روزی که خبر درگذشت یگی از شریفترین زندانیان سیاسی وطنمان را شنیدم قرار ندارم. نه این که مرگ مردی هشتاد و چند ساله که چهار دهه از عمرش را در زندان و حبس خانگی گذرانده برایم عجیب باشد، بلکه چون شانس انجام وظیفهای که بر دوش داشتم با مرگ او از من گرفته شد.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
شش سال پیش بود که در نامهای برایش نوشتم:
"مدتى است در اندیشه ساختن فیلم مستندى هستم در مورد چرخش نامیمون انقلاب از مسیر ملىگرائى به اسلام فقاهتى. بر مبناى نگاه من نقطه عطف این انحراف در بازى زیرکانهى اشغال سفارت آمریکا بود که با دستگیرى شما و اتهامات بىپایه و سنگینى که به شما زده شد همراه بود. همدلى کورکورانهى اغلب قریب به اتفاق جریانات سیاسى با این بازى، و در نتیجه عدم دفاع از شما را شخصا اوج انحراف جامعه ایران (که من هم جزوش بودم) مىدانم. این مختصر را نوشتم تا بگویم آنچه بر شما در این سه دهه رفته است در واقع تجسم عینى چیزى است که بر کل جامعه ایران رفته. به این جهت حضور فعال شما در فیلم مستندى که در ذهن دارم، به هر شکلى که عملا ممکن باشد، براى این فیلم تعیین کننده است. این است که قبل از هر چیز با ارسال این یادداشت براى شما مىخواهم بدون واسطه از شما بپرسم آیا انگیزهاى براى همکارى در این فیلم با من دارید یا نه. از مشکلات و محدودیتهاى شما آگاهم و آرزومندم طرح این پرسش از سوى من مشکلات شما را افزونتر نکند."
پاسخ امیدوار کننده ایشان مرا به بر انجام وظیفهام مصممتر کرد:
"از پیشنهاد شما استقبال میکنم ولی به دلایل شرایط موجود احتیاج به چندین ماه هست مثلا اوایل سال آینده که امیدوارم دورهی نقاهت بیماری من تمام شده باشد و ضمنا شاهد شرایط جدیدی باشیم."
خیال ندارم به تماسهای مکرری که در همین رابطه مستقیم و غیرمستفیم با او داشتم اشاره کنم چرا که پای بسیارانی نیز در میان است که خوشبختانه در قید حیات هستند و متاسفانه در زیر ضربِ پاپوشدوزان حکومتی. فقط به ایمیل دیگری اشاره میکنم که چند ماه پس از ایمیل قبلیام برایشان فرستادم:
"همانطور که در یادداشت قبل اشاره کردم افشاى توطئهاى را که با دستگیرى شما آغاز شد و ملتى را در قعر یک دیکتاتورى مذهبى فروکشید، براى نسل حاضر و آینده وظیفه اخلاقى خود مىدانم. اگر با آثار سینمائى و نوشتارى من آشنا باشید حساسیت مرا به مسائلى از این دست مىشناسید. فیلم "جنایت مقدس" در مورد قتل مخالفین جمهورى اسلامى در خارج کشور و فیلم "دستنوشته نمىسوزد" در مورد کشتار روشنفکران روسىِ مخالف دیکتاتورى کمونیستى توسط استالین، تنها دو نمونه از کارهاى من در این زمینه است.
گرچه دو کتاب خاطرات شما که منتشر شدهاند و فیلمهاى آرشیوى موجود، براى ساختن فیلمى که در ذهن دارم مواد کافى به دست مىدهند ولى حیفم مىآید حالا که شما همچنان سلامت و مقاوم ایستادهاید خودتان به زبان و شیوهى خویش از ماجراى دستگیرى و اهداف پشت پرده آن حرف نزنید."
و پاسخ کوتاهشان این بود:
"جملات صادقانه و انرژی بخش شما را خواندم، مطمئنم خداوند به من آنقدر عمر خواهد داد تا بتوانم با کمک شما آنچه را که انتظار دارید انجام دهم."
ناگفته پیداست که برداشت ایشان از سخاوت خداوند کمی نادقیق بوده است!
پس از یک سال انتظار بالاخره در پاسخ به پیام تلفنی یکی از نزدیکانشان نوشتم:
"از دیشب که صدای مهربانتان را شنیدم تا حالا یک لحظه از این تردید خلاصی نداشتم که آیا در شرائط ویژهای که شما برایم تشریح کردید توقع من برای حضور ایشان در فیلمام توقعی بجاست یا نه. همانطور که شفاها توضیح دادم من از یک سو حضور ایشان را برای ارتقاء کیفیت فیلم و در نتیجه جلب توجه عمومی به مشکل روزافزون تجاوز به حقوق انسانها در ایران که موردِ ایشان نمونهی بارز آن است ضروری میدانم ولی از سوی دیگر نمیخواهم موجبات بهانهگیری مقامات را برای عدم تمدید مرخصی استعلاجی ایشان و بازگرداندشان به زندان فراهم کنم."
و اما در همان سال که امیدوار به فیلمبرداری از ایشان بودم به همت دوستانِ "ایران تریبیونال" این فرصت برایم فراهم شد تا گفتگوئی داشته باشم با آقای "موریس کاپیتورن"، گزارشگر ویژهی سازمان ملل در مورد نقض حقوق بشر در ایران اسلامی. در طول گفتگویم با ایشان که بخش اصلیاش در فیلم مستند-داستانی "با من از دریا بگو" آمده، پرسشی هم در مورد مهندس امیر اننظام از او کردم که حاصلش کلیپ کوتاهی است که با این نوشته به یاد آن جاودانهمردِ ایراندوست، همراهش میکنم.
https://youtu.be/wo34zXX1cjA
رضا علامهزاده