خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ
موقعیت در یک کلاس دانشگاهی است. سه دختر مزاحم پسری مذهبی، محجوب، جوان و مذهبی شدهاند. یکی از دخترها دم در نگهبانی میدهد تا پسرک فرار نکند. یکی دیگر مشغول متلکپراکنی به پسر است و دیگری در حال نزدیک شدن به او و گرفتن دست و بالش؟ پسر حزباللهی اما سر به زیر انداخته است و تلاش میکند که رهایش کنند.
اما دختران قصد رها کردنش ندارند. دختر سوم به پسر نزدیک میشود تا لبه دیوار او را میکشاند و پسرک همه را بهتزده میکند: پنجره را باز میکند و خود را به بیرون پرتاب میکند. همه در شوک فرو میروند. این تصویر تلویزیون جمهوری اسلامی ایران از جوانان مذهبی امروز جامعه ایران است. ماجرا به همینجا هم ختم نمیشود. جوانک قهرمانانه خودش را به عنوان عامل آن افتضاح اخلاقی معرفی میکند تا نکند به گوشه قبای دخترک بربخورد و باقی ماجرا نیز که قابل حدس است. عاشق میشوند ...
هکر دست به کار بزرگی زده است. پیج مریم رجوی و مسیح علی نژاد را دائما هک میکند. آنها دوباره بازیابی میکنند و او دوباره هک میکند. در پیجهای مذهبی و انقلاب، هکر حالا دیگر یک قهرمان است. یک مشت زن ایرانی در مسابقات ظاهرا غیررسمی بوکس یا ورزشی مشابه شرکت میکند. در یک مسابقه مشت زنی آمریکایی را کتک میزند و بر او غلبه می کند؛ حالا دیگر او هم یک قهرمان است. رد کفشهای خواننده مشهور در انتخابات ریاست جمهوری اخیر بر سر جامعه مذهبیون همچنان قابل رویت است. یک بازیگر تازه وارد به سینما آمده است، چند نقش شهید و انقلابی بازی کرده است و حالا دیگر در جامعه مذهبیون به شدت محبوب است. میگویند در فیلم آینده اش نقشی کاملا متفاوت و منفی بازی کرده است. حالا تکلیف چیست؟ چه کارش کنیم؟ برائت بجوییم؟ نادیده بگیریم؟ قهرمانی را پس بگیریم؟
این لیست پرتعدادتر است. مداحی که یکشبه سلبریتی شد و یکشبه جاسوس شد؛ مجری چادریای که با تیتر «با افتخار چادری هستم» بر صدر روزنامهها رفت و در موقعیتی دیگر به حجاب حداقلی هم توجهی نکرد و رسوایی...
سلبریتی ها در واقع علامتی دیگر برای تمایل به مصرف بیحدوحصر نشانههای تمایزجو در دنیای ما هستند. آویختن به نشانه یا اسطورهای که یک نیاز ذهنی آدمی مثل برتریجویی در زیبایی، شهرت، قدرت، ثروت و ... را بدون تامین کردنش همزمان رفع میکند چیز نامعمولی در طبیعت انسانهای دوران ما نیست. به همین ترتیب منطق مصرف در دنیای جدید، نیز به تعبیر برخی از جامعه شناسان از جمله وبلن همین تمایزجویی است. آویختن به نشانههایی منفرد و تک برای اینکه فرد با همسالانش متفاوت شود و حسی از برتریجویی ظاهرا طبیعی را ارضا کند.
این تمایل به تمایزجویی در میان جامعه جوانان مذهبی در ایران با علم شدن دهها سلبریتی نامرتبط با آرمانهای آنها همراه شده است و نتیجه ناچارا دست آویختن به چهرههایی شده است که حداقلی از ارتباط با آرمانهای آنها را داشته باشد و نتیجه تکمیلی سلبریتی شدن مشتزنها و هکرها و... همه آنهایی شدند که مستعد سلبریتی شدند هستند اما در چارچوب «ما» حرکت میکنند. این را بگذارید در کنار تصویری معوج از جوانان مذهبی و انقلابی در رسمیترین ارگان جمهوری اسلامی تا متوجه شوید که نیاز به مصرف چهرهها به عنوان سلبریتی تا چه اندازه در این جامعه موجه است. جامعه جوانان و به ویژه نوجوانان مذهبی و انقلابی در ایران، به ویژه در پی گسست هایی که در دهه هشتاد و نود در جامعه ایران رخ داده است به دنبال بازسازی تصویر و معنای خود است. این معنایابی و تلاش برای پیدا کردن تصویری ایدهال، جذاب و متمایز به شکلی تاریخی همزمان شده است با زمانی که تلویزیون جمهوری اسلامی ایران به عنوان کماکان اصلی ترین دستگاه تصویرسازایرانی و مشروعترین منبع یاریدهنده به جوانان مذهبی و انقلابی برای بازسازی تصویرطبقه یا قشر خود به شکلی اعجابآور تسلیم کلیشههایی مضحک شده است. در تلویزیون ایران معمولا آدم مذهبی ها فرشتگانی از آسمان به زمین امده هستند که نقش ناجی غریق را ایفا می کنند و کلید نجاتی که در وقت معین به داد آدمهای از راه به در شده می رسند در پس زمینه ای از دود و درخت که اتفاقا همان آدم های از راه به در شده چه زندگی جالب و جذابی هم دارند در مقابل زندگی کسل کننده و تکراری و بدون حادثه نجات دهنده شان. این نقشی است که معمولا در تلویزیون برای آدم های ریش دار تسبیح به دست مسجد برو قائل می شوند و سینما هم اگر آدم مذهبی اش این گونه که شرح دادم نباشد حتما یک آدم تپل عقده ای است که با مردم عادی بدون دلیل دشمنی دارد و یا به فکر افزایش تعداد صیغه های خود است و یا اینکه در پی رانت خواری و مال مردم خواری و دزدی و در هر دوی این نوع بازی ها ریاکارانه مسلمان است و مقید به آداب شرع.
در این میان اگر نمونههای بعضا متفاوتی مثل همین سریال پدر هم وجود دارند که ژست به روِزی دارند اما صحنه فرار یوسفوار پسرک داستانشان چند روزی اسباب سرگرمی شبکههای اجتماعی میشود.
چنین تصویری نیاز به تمایز را نه تنها برطرف نمیکند بلکه تشدید و دو چندان نیز میکند. تلویزیون جمهوری اسلامی ایران مصرفی معاصر برای چنین جوانانی ندارد و به این ترتیب است که این نیاز به تصویرسازی و نمایش خود به عنوان جمعیتی آرمانگرا به دام سلبریتی سازی میافتاد. بخشی از مردم جامعه ایران که اتفاقا بیشترین هزینه را نه برای آرمان که برای این سرزمین دادهاند و اتفاقا همواره دائما تحت فشارهای مختلف اجتماعی است و برخلاف تصور معمول، دستیابیاش به منابع قدرت به شدت محدودتر از سایر افشار اجتماعی است؛ برای تصویرسازی خود دست به دامان چهرههایی میشود که معمولا خالی از ایدئولوژی هستند، یکی از معیارهای سلبریتییابی معمول مثل چهره را اندام را دارند و نهایتا در یکی از موقعیتهای زندگیشان که ممکن است کاملا خالی از نیت ایدئولوژیک و با انگیزههای فرامتنی دیگری باشند؛ کارکردی مشابه به این دسته از آدمها پیدا میکنند.
این دقیقا همان زمین بازیای است که سلبریتیهای بازیگر و خواننده و ورزشکار از آن سر برمیاورند. همان چیزی که همان جوانها اخیرا به شدت علیه اش میجنگند. آیا تمایزجویی فقط برای آنها بد است؟
***
در اکتبر سال ۲۰۰۵ دولت اسپانیا تصمیم گرفت که جلوی ورود مهاجرین به جزیرهای کوچک در جنوب اسپانیا را بگیرد. فراخوان داد و طرح انتخاب شده چیزی شبیه به فاجعه بود. دیواری مملو از وسایل هوشمند الکترونیک که حساسیت نزدیک شدن به دیوار را به شدت بالا برده بود. این دیوار ماهیتا تفاوتی با دیوار برلین نداشت. جز اینکه قرار بود این بار جلوی ورود آدمهایی را بگیرد و دیوار برلین مانع خروج آدمها میشد.
این ماجرای ظاهرا بی ربط شبیه به داستان ماست. اسپانیاییها مردمانی مشهور به تساهلگرایی هستند و دولت اسپانیا نیز در آن دوران به صدرات خوزه زاپاترو بود. یکی از ضدنژادپرستترین دولتهایی که اروپا به خودش دیده است. اما نتیجه همان بود: آدم ها را متوقف کنید. این مثال بیشباهت با آنچه میگوییم نیست. مصرف نشانههای تمایزجو در نقطهای که نام سلبریتیها در کنار آن می آید با انتقادات فراوان جوانان مذهبی و آرمانگرای ایران مواجه میشود و همانها در شکلی دیگر به سلبریتیجویی روی آوردهاند.
چاره چیست؟ چاره نه برپا کردن آن دیوار مهاجرت و نه از جا برکندن آن است. چاره از بین بردن سیستمی است که میل به تمایزجویی را در ما و آنها میسازد. درباره چاره بیشتر صحبت میکنیم.