امروزه با صرف هویت، همچون دریچهای برای بروز شخصیت آدمی، روبرو نیستیم. با جُنبش هویتخواهی روبروئیم که میخواهد در سطح سیاست کشور و جهان تعیین تکلیف کند.
این "جُنبش هویت گرایی"، گروهها و دستجات متفاوتی را زیر سقف خود گرد میآورد.
گاهی به صورت خواسته جماعتی قومگرا بروز میکند که با کنشمندی اجتماعی به خود نیرو و بیان میبخشد و اغلب در پی آن است که علیه دشمنی واقعی یا ذهنی صفآرایی کند.
گاهی جماعتی مومن شکل میگیرد که میخواهد عقیده خود را تبلیغ کرده و آن را به دیگران بقبولاند.
گاهی هویت گرایی در گرایش جنسیتی گروهی انسانی هویدا میشود که علیه ستم عمومی برحق "خود"بودن پافشاری میکند.
حرف برای آن که هپروتی نشود و در خلاء صورت نبندد نیروهایی را در نظر میگیرد که در "ما" ی جمعی موثرند و عمل میکنند. اما عمل و تاثیر نیز در دوران هویتگرایی شکل خاص خود را یافتهاند.
در واقع هویتگرایی که روح زمانه را به خود معطوف داشته، در بیشتر اشکال ظاهرشدهاش تصویر ثابتی از وضعیّت گذشته و قدیم به دست میدهد. تصویری که به خاطر گذر ایام بیشتر مبهم و مُکدر است تا این که روشن و شفاف باشد.
در نتیجه هویتگرایی نوعی برداشت و تلقی خاص را به ما عرضه و تحمیل میکند که اگر هوشیارانه بدان برخورد نشود کارکرد گمراه کنندهای خواهد داشت و تشخیص واقعیّت و میل حقیقت یابی را مخدوش میکند.
بی دلیل نیست که فاعل شناسایی موجود در انسان ایرانی خود را امروزه در حال شقه شقه شدن میبیند زیرا دست کم با سه نوع هویتگرایی دست و پنجه نرم میکند.
از یکسو، در ایران سه چهار دههی اخیر، هویت طلبی مذهبی که امکانات و ثروت کشور و رسانههای رسمی را در انحصار داشته ما را به اطاعت و پیروی سابقهداری میکشد. در این رابطه میشود هم به اجبار ریاکاری در روزهداری ماه رمضان اشاره داد و هم برای نمونه نگاهی به هیجانزدگی جماعت عزادار حسینی انداخت که با تکرار هر ساله در پی عَلَم کردن مراسم عاشورا است و برای آن که حدنصابهای خود را بشکند با پای پیاده عازم کربلا در عراق میشود.
آئین و عادت به سوگواری که از دولت و اولیای امور، ناظم و کارگزار عزاداری میسازد و باقی مسائل کشور را تعطیل میکند.همه بایستی به داشتن روحیه غمناک تظاهر کرده و فرهنگ مرگ پرستی را باز تولید نمایند. آنهم وقتی چالش شیعه و سنی در خاورمیانه بیش از پیش مالیات خود را از جان و مال مردم میگیرد و انسانها را قربانی نبرد عقیدتی فرقهها میسازد.
در تقابل با فرهنگ تبلیغی حاکمیت که تشیع را به کُل مردمان کشور تحمیل میکند، بتدریج یک ملی گرایی و بازگشت به پیش از اسلام شکل گرفته است که خود را با نماد کوروش و داریوش و یاد سلسلههای از بین رفته هخامنشی و ساسانی اینهمانی میکند.
این هویت گرایی پیشا اسلامی، گرچه واکنشی به تبلیغات رسمی بوده است ولی میتواند تغییر کارکرد دهد. بویژه وقتی چالش عربستان و ایران بر سر هژمونی دنیای اسلام بالا گیرد و در عرصه دیپلماسی و نظامیگری منطقهای نیروی سنی مسلمان بر شیعه حاکم بر ایران بچربد. آنگاه میتواند بالیدن به تاریخ پیشا تازش به ورق بازی قماری تبدیل گردد که حاکمیت جمهوری اسلامی برای حفظ بقای خود رو میکند.
از سوی دیگر هویت یابی اجتماعی و به رسمیت شناخته شدن شهروندانه نیز در ایران در حال پا گرفتن است. جُنبشی که صلح طلب است. همچنین خواهان احقاق حق و حقوق اقلیتهای عقیدتی، قومی و گروههای انسانی مطرود مثل زنان، کودکان، اقشار تهیدست و کارگران محروم از رفاه نسبی میباشد.
در کنار این سه نوع هویتگرایی که در عرصه سیاست کشور به رو در رویی با یکدیگر مشغولند، یک جریان فرهنگ انتقادی نیز برای خود راه میگشاید تا علیه دروغ و ریای گسترده بایستد. فساد و رشوه جاری در بوروکراسی مملکت را افشا کند، سانسور و سلطه ارشادی در هنر و ادبیات را رسوا نماید.
به این امید که جامعه ایرانی هوای تازهای را نفس کشد.
روند جهانی شدن در پایان قرن بیست این واقعیت را آشکار ساخته که انسان امروزی فارغ از این که کجای دنیا زاده شده باشد، دست کم دو تقویم و دوساعتی است.
یعنی از یکسو با تاریخ و گاهشماری بومی روبرو است و از سوی دیگر هر روزه سروکارش با تقویمی بین المللی است. تقویمی که اتفاقات و رخدادهایی را ثبت و اعلام میکند که بر حیات مردمان کُل کشورها تاثیر دارد.
همین چند تقویمی شدن یک امکان مثبت است که تحولات نظری را همزمان در دو سطح ملی و بین المللی دنبال کنیم و خواستارش باشیم.