از من خواستهاید که در باره سه مفهوم تحول خواهی- براندازی و اصلاح طلبی نظر دهم. قبل از وارد شدن به این مقوله مهم که به بررسی گذاشتهاید، این توضیح لازم است که خود و همراهان خود را در هیچیک از این سه مقوله و گروههای متعلق به آن نمیدانم. این موضوع را روشن خواهم کرد که هر سه مقوله شکنندگیهای خود را دارند و نمیتوان از طریق آنها به مقصود یعنی استقرار و استمرار دمکراسی در ایران رسید و اصولا این روش که قالب هایی از پیش متعین شوند را سالم نمیدانم. اول به تشریح و نقد هر یک از مقولههای مطرح شده میپردازم و در پایان به راهی که معتقدم خواهم پرداخت.
۱ ـ اصلاح طلبی
در مقالههای قبلی خود مفصل در نقد اصلاح طلبی نوشتهام و از آغاز حرکتی بنام اصلاح طلبی در ایران، از عجز اصلی اصلاح طلبان در پاسخ روشن دادن به این سئوال که چه چیز را و چگونه میخواهند اصلاح کنند بارها یاد کردهام. اما ما اکنون بعد از تجربه هستیم و حدود ربع قرن سیاست اصلاح طلبی در ایران تجربه شده است. در این مدت اصلاح طلبان نتوانستند تعریف شفافی از اصلاح طلبی ارائه کنند و بیشترین کوششان محدود به تبلیغ "اجرای بدون تنازل قانونی اساسی" ولایت مطلقه فقیه بود. قانونی که با کاربرد واژه "مطلقه" در قانون اساسی کف اختیارات ولی فقیه را شامل میشود و سقف آن نیز سر به آسمان میزند.
اصلاح طلبان چه در دوره خمینی و چه در ۲۰ سال اول دوران آقای خامنهای بارها به حکم حکومتی ولی مطلقه گردن نهادند و بدان مشروعیت بخشیدند. اصلاح طلبان از جمله مدعی بودند که تصدی دو قوه مجریه و مجلس، و یا حتی یکی از آن دو، توسط نیروهای اصلاح طلب، اجازه خواهد داد که امور بطور تدریجی بهتر شود. اما تاکنون، هیچگونه دلیلی بر اثبات این ادعا ارائه نشده است، و هیچگونه آمار و ارقامی دال بر بهتر شدن تدریجی امور، دیده نشده است.
وقتی سخن از بهبود وضعیت میکنیم، کدام وجه از وضعیت را مد نظر داریم؟ میزان فقر؟ میزان بیکاری؟ میزان اعتیاد؟ تعداد کودکان خیابانی؟ تعداد زنان بی سرپرست؟ وضعیت آموزش و پرورش؟ میزان خرافات در جامعه؟ میزان دزدی و موارد تقلب و جرم در جامعه؟ نرخ تورم؟ بدهی دولت؟ تولید داخلی؟ تعداد زندانیان سیاسی؟ تعداد اعدامها؟ وضعیت محیط زیست ایران؟ بهبود رابطه با کشورهای خارجی؟ صیانت از حقوق ملی مردم ایران؟ خروج مغزها از کشور؟ تسهیل بازگشت ایرانیهای مهاجر؟ مسئله بی آبی و بی برقی؟ ......... براستی کدامیک از این موارد بهبود یافتهاند؟
این روزها حتی خود مسئولین حاکم هم مدعی بدی وضعیت هستند. آقای روحانی که ۵ سال پیش مدعی بود «برنامه کوتاه مدت یک ماهه و ۱۰۰ روزه وجود دارد که میتوانیم در یک زمان کوتاه تحول اقتصادی در کشور به وجود آوریم»، حالا میگوید ۱۰ حکومت هم بیایند نمیتوانند مسائل کشور را حل کنند. سیاستمداران دیگری از خود اصلاح طلبان اکنون در باره فاجعه اجتماعی ـ اقتصادی سخن میگویند. در این روزها شاهدیم که نیروهای اصلاح طلب، دیگر آن پایگاه اجتماعی را ندارند و بسیاری بر این نظرند که وضع بدتر از سابق شده است. البته گاه گاهی کسانی که هنوز در جبهه اصلاح طلبی سخت سنگر گرفتهاند، میگویند که اگر روحانی نبود وضع از این هم بدتر میشد. با این توجیه، خود اعتراف میکنند که اوضاع وطن بسیار بدتر شده است. گذشته از آن، این توجیه دروغ را دیگر کسی باور نمیکند، چرا که بنا بر وعده و وعیدهای اصلاحطلبان و قولهایی که داده بودند قرار بود که با انتخاب آقای روحانی، اوضاع بهتر شود و صحبت از این نبود که اگر روحانی انتخاب نشود اوضاع بدتر میشود.
اصلاح طلبان چه در دوره خمینی و چه در ۲۰ سال اول دوران آقای خامنهای بارها به حکم حکومتی ولی مطلقه گردن نهادند و بدان مشروعیت بخشیدند. اصلاح طلبان از جمله مدعی بودند که تصدی دو قوه مجریه و مجلس، و یا حتی یکی از آن دو، توسط نیروهای اصلاح طلب، اجازه خواهد داد که امور بطور تدریجی بهتر شود. اما تاکنون، هیچگونه دلیلی بر اثبات این ادعا ارائه نشده است، و هیچگونه آمار و ارقامی دال بر بهتر شدن تدریجی امور، دیده نشده است.
اصلاح طلبان مدعی بودند همه چیز از طریق صندوقهای رای باید حل شود و قانون اساسی را بدون کم و کاست باید اجرا کرد. این ادعا هم بدون تردید درست از آب در نیامده است. اگر آقای محمد خاتمی را "پدر اصلاحات" بنامیم اعتراف اخیر او بسیار گویاست. ایشان گفتهاند که صد سال پیش، روحانی عالیقدر آیه الله نائینی از حضور مسیحی و زرتشتی و یهودی در مجلس شورای ملی و حقوق شهروندی آنان دفاع میکند اما امروز به عقب برگشتهایم و از حضور یک غیرمسلمان در شورای شهر، به نام جمهوری اسلامی، ممانعت میشود. یعنی اینکه ما ۱۰۰ سال به عقب بازگشتهایم.
علیرغم اینکه ۱۳ سال از ۲۱ سال اخیر قدرت در دست اصلاح طلبان بوده است، روانشناسی ورشکستگی به تقصیر، بر اصلاحطلبان حکمفرماست و مانند هر گروه شکست خورده، هر یک از آنها، دیگری را مقصر بدتر شدن وضعیت قلمداد میکند. با چنین پندار افسردهای، آنچه به وضوح نمایان است، اینکه یاس و ناامیدی، در گفتار و کردار اصلاحطلبان، هویداست. منتهی ابتکار عمل و امید آنها، با مرگ آقای خامنهآی گره خورده است، که این خود گویایی از ناتوانی و بیتدبیری آنها دارد، چرا که مجلس خبرگان در دست سپاه پاسداران است. آنها امیدوارند با مرگ آقای خامنهای وزنه قدرت بسوی آنها برگردد اما این امید هم بیشتر به رؤیایی میماند که هیچ دلیلی ندارد واقعیت پیدا کند، زیرا بر پایه واقعیاتها استوار نیست. نتیجه اینکه بن بست اصلاح طلبی کامل است.
۲ ـ براندازی
با شکست اصلاح طلبان، بخشی ار کسانی که خواستار پایان دادن به جمهوری اسلامی هستند، با روی کار آمدن آقای ترامپ، با پرچم براندازی برای استفاده از فضای بین المللی جدید به صحنه آمدهاند. اصل راهنمای براندازان سقوط رژیم جمهوری اسلامی است. سیاستی را که براندازان دنبال میکنند این است که به هر طریق که شده باید رژیم را برانداخت. براندازان در ظاهر چهرههای متفاوتی دارند. مخرج مشترک آنها این است که خواهان ائتلاف گروهها هستند و از حرکت مردم سخن نمیگویند. آنها معتقدند که:
"هیچ فرد یا سازمانی به تنهایی نمیتواند آلترناتیو رژیم ولایی باشد. آلترناتیو باید نمایندگان اقشار مختلف جامعه را در بر بگیرد تا حتیالامکان همه را راضی کند. به همین دلیل هم به ائتلاف نیاز است. " آنها ضمیر باطن خود را به دیگران نسبت میدهند و ادعا میکنند کسانی که زیر بار ائتلافهای کذایی نمیروند، قصد دارند قدرت را قبضه کنند. اصل مشترکی، که بعضا به عنوان تنها شرط برای ائتلاف در سر دارند، سقوط رژیم «جمهوری» «اسلامی» است. از دید آنها، باید در باره آینده و هدفها، کاملا سکوت اختیار نمود و میگویند «امروز فقط اتحاد» و یا «امروز فقط همستگی» و اگر کسی به خودش جرات دهد و سوال کند که اتحاد برای چه هدفی؟ و همبستگی برای چه روشی؟ چماق تکفیر تفرقهگری بر سر پرسشکنندگان فرو میآورند و با پروپگاندا و مغزشوییهای رسانهآی، مردم را از آنها برحذر میدارند.
این دسته از «اپوزیسیون» نیز به دلیل داشتن پنداری قدرت مکان، هم مردم را ضعیف میدانند و هم خود را و در نتیجه درست بر عکس شعار شعورمند مردم ایران که گفتند: «پشت به قدرت، روی به ملت» معتقدند:
"با توجه به پراکندگی آپوزیسیون، در نهایت دولت آمریکا باید زحمت ساختن یک آپوزیسیون معقول و مردمپسند برای رژیم ولایی را بکشد. باید از طیفهای مختلف دعوت کنند تا در جایی گرد هم آیند و آنقدر توی سر و کول هم بزنند تا خسته بشوند، بعد به یک چارچوب مشترک برسند. "
از دید این گروه از براندازان:
"همه چیز برای براندازی رژیم فراهم است مگر یک آلترناتیو معقول، حداقل برای دوره گذار. هزینهٔ درست کردن چنین چیزی برای آمریکا بسیار کمتر از هزینههای دیگرِ مقابله با رژیم است. باید هرچه زودتر انجام شود. "
آنها در اعتراض به کسانی که مخالف دخالت قدرتهای خارجی هستند، در کمال عدم شفافیت و بیصداقتی، میگویند:
"کسی که در «آپوزیسیون» رژیم ولایت فقیه است از دولت آمریکا نمیخواهد خشنترین نهاد سرکوب در ایران را تحریم نکند. این نشان میدهد مخالفتاش با رژیم صوری است؛ سرِ صفِ براندازان هم نمیتواند بایستد. برای مبارزه با رژیم اهریمنی باید صداقت و شفافیت داشت. "
از دید براندازان، هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و...) را توجیه میکند. آنها برای حذف رژیم، حاضرند در هر وادی قدم بگذارند و در این زمان با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو وابسته، سخت شدید است. هر روز در یکی از شهرهای امریکا یا اروپا یا اسرائیل جلسهای میگذارند تا "پاکت" مقبول را آماده کنند. گاهی اختلاف بین شرکت کنندگان در اینگونه جلسات آنچنان بالاست که جلسه تبدیل به میدان مشاجره میشود. این گروهها با جامعه ملی، چندین سال نوری! فاصله گرفتهاند و در نتیجه از دیدن این حقیقت که در واقع این خود مردم هستند که عامل تغییرند را هیچ نمیبینند. از اینرو هر از چندی شاهد نشست و برخاست "براندازانی" میشویم که با هم قرابتی ندارند. آنها گمان میکنند اگر دور هم جمع شوند قدرتهای خارجی به مهم بودن آنها باور میکنند. به هر میزان که کمکهای امریکا و اسرائیل و عربستان و..... به وابسته گان بیشتر شود، ضعف این گروه بیشتر آشکار میشود.
این براندازان، بیشتر بروی نفرت مردم از رژیم سرمایه گذاری میکنند اما نه خود توانایی ارائه یک بدیل ملی را دارند و نه اصولا به توانایی مردم ایران باور دارند. مشکل آنها این است که تمام امید خود را به دخالت امریکا بستهاند و هر تحولی که در امریکا و یا در سخنان ترامپ صورت میگیرد در روحیه آنها بشدت تاثیر دارد. یک روز آقای پمپئو وزیر خارجه آمریکا در کتابخانه ریگان برای ایرانیان سخنرانی تند علیه رژیم میکند و آنها خوشحال میشوند و قردای انروز آقای ترامپ با گفتن اینکه بدنبال یک قرار و مدار خوب با رژیم ایران است باعث افسردگی آنها میشود.
۳ ـ تحولخواهی
از دید براندازان، هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و...) را توجیه میکند. با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو وابسته، سخت شدید است. این گروهها با جامعه ملی، چندین سال نوری! فاصله گرفتهاند و در نتیجه از دیدن این حقیقت که در واقع این خود مردم هستند که عامل تغییرند را هیچ نمیبینند.
ایده تحول طلبی که مدتی است بیشتر از جانب اصلاح طلبان دیروزی مطرح میشود از چند منظر با طرز فکر اصلاح طلبان متفاوت است. بعنوان مثال به گفته تحولخواهان، آنها به شرکت در انتخابات در جمهوری اسلامی بر خلاف اصلاح طلبها، نگاه راهبردی ندارند. "برای آنها حضور موردی در انتخابات و آنهم زمانی که جنبه مقابله با ولایت دارد و ابزاری در خدمت ابراز اراده جمهوری خواهی مقابل منویات ولایی و تعمیق شکاف بین جمهوری و ولایت است، ممکن است. "
آنها از جایگاه سیاست ورزی، به انتخابات مجلس و شوراها و مخصوصاً ریاست جمهوری حساسیت نشان میدهند و مدعی هستند آنها را نهایت عافیت نمیشناسند بل باریکه راه هایی میفهمند در جهت بزرگ راه گذار. اما در واقع این که آنها بزرگراه و یا حتی باریکهراه میبینند، به جز کوچهای بنبست نیست.
در مورد انتخاب آقای روحانی بعد از تجربه هستیم. "تحول خواهان" بنام مقابله با آقای خامنهای مردم را تشویق به رای دادن کردند. آنها که در جریان برجام از رژیم دفاع کردند، حالا باید به این سئوال پاسخ دهند که رای دادن به آقای روحانی، که ۵ سال از دوره ریاست جمهوریاش میگذرد، و رای دادن به لیست امید! برای مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، چگونه توانسته است شکاف را در حاکمیت بنفع حقوق ملت ایران زیاد کند. تحول خواهان باید بگویند چگونه ملت میتواند به حاکمیت خود برسد. صرف گفتن نه به اصلاح طلبی و نه به براندازی، دلیلی برای درست بودن نظرشان نمیشود و اعتباری به این ادعا نمیبخشد.
تحول طلبان معتقدند: "این راهبرد، ضمن تصریح اینکه جامعه برای توسعه بهینهاش ناگزیر از پشت سر گذاشتن جمهوری اسلامی و گذشتن از آنست، در همانحال اما از بهبود اوضاع در هر حد ممکن را به استقبال میشتابد. "
اینکه باید بهبود وضع را خواست امری واضح است. مسئله این است که آیا این رژیم توانایی بهبود بخشیدن به اوضاع و حل کردن مسائلی را که خود ایجاد میکند را دارد یا نه؟ اگر ندارد چرا تحولطلبان به مردم واقعیت را نمیگویند.
آنها معتقدند که "راهبرد تحول طلبی با انقلاب همراهی میکند اما پیشقدم وقوع آن نمیشود. تحول طلبان در صورت وقوع انقلاب، هرگاه بر اثر تحمیلهای حکومت به جامعه، پیش آید، قطعاً در آن شرکت میکنند اما خود نه آن را میتازانند و نه با پروراندن گفتمانی و عملی به استقبالش میشتابند. این راهبرد بر طبل پولاریزه شدن جامعه بین دو قطب انقلاب و ضد انقلاب نمیکوبد، اما رسالت پرکردن شکاف "دولت و ملت" در نظام مبتنی بر استبداد را هم برای خود قایل نمیشود! مدافعان این راهبرد، شیوه «هرچه بدتر، - بهتر!» را در پیش نمیگیرند بلکه بر عقب نشاندن مستمر نظام حاکم توسط جامعه میایستند. "انقلابیگری" در این راهبرد، نه متوجه یکپارچه کردن همه جناحهای حکومتی بلکه تسریع تجزیه اصلاح طلبان به سود راهبرد تحول طلبی است. اگر راهبرد انقلابی منطقاً بر تولید قطب بندی در جامعه است و راهبرد اصلاح طلبی حکومتی بر لزوم تامین وحدت حکومت و جامعه، راهبرد تحول طلبی اما انزوای نیروی استبداد را پی میگیرد و بر جمع کردن جامعه متکثر حول توافق ملی برای گذر مسالمت آمیز از وضع موجود میایستد. "
در اینجا میبینیم که موضع وسط گرفتن تحول طلبان آنها را به سمتی میکشاند که در مورد انقلاب میگویند اگر شد هستیم اگر نشد نیستیم. اما انقلاب وقوعش در دست اراده فردی نیست باید عواملی جمع شوند تا انقلاب ممکن گردد. سئوال اینجاست که اگر آن عوامل پدیدار شدند تحول خواهان کدام را انتخاب میکنند؟ انقلاب به بدیل نیاز دارد و بدیل انقلاب جزو عوامل انقلاب است. بدون چشم انداز روشن، آرمانشهر، انقلاب صورت نمیگیرد. پس اگر خواهان تغییر هستیم باید از حال بدیل را به جامعه پیشنهاد کنیم. با گفتن اینکه "نه میتازانیم و نه ترکش میکنیم" کاری درست نمیشود. تحول طلبان اگر میخواهند بدیل شوند باید از وسط بازی دست بدارند. در هدف با براندازها موافقند یعنی تغییر ساختار سیاسی کشور را میخواهند و در روش با اصلاح طلبان همراه هستند و همیشه یکی به نعل میزنند و یکی به میخ! موضع آنها روشن نیست و برنامهای برای تغییر ندارند. به این دلیل که میخواهند پایی در درون رژیم داشته باشند، نمیتوانند شفاف باشند. روش آنها باعث اغتشاش ذهنی و سرگردانی میشود. هر هدفی روش خود را دارد اگر هدف تغییر رژیم است، روش و برنامه مشخص تحول طلبان برای رسیدن به آن هدف چیست؟
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند! کس به میدان در نمیآید، سواران را چه شد؟
بدین ترتیب، واضح است در میدانی که گوی توفیق و کرامت ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر را افکندهاند، هیچیک از سه گروه فوق را توان به میدان درآمدن و یارای سواری نیست. برای رسیدن به توفیق و کرامت، به جز اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، و به جز تلاش برای هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش، برای نقشآفرینی در ساختن دولتی حقوقمدار نیست:
۴ ـ تغییر از طریق جنبش همگانی مردم ایران برای ساختن دولتی حقوقمدار
ایده تحول طلبی که مدتی است بیشتر از جانب اصلاح طلبان دیروزی مطرح میشود از چند منظر با طرز فکر اصلاح طلبان متفاوت است. بعنوان مثال به گفته تحولخواهان، آنها به شرکت در انتخابات در جمهوری اسلامی بر خلاف اصلاح طلبها، نگاه راهبردی ندارند. آنها از جایگاه سیاست ورزی، به انتخابات مجلس و شوراها و مخصوصاً ریاست جمهوری حساسیت نشان میدهند و مدعی هستند آنها را نهایت عافیت نمیشناسند بل باریکه راه هایی میفهمند در جهت بزرگ راه گذار. اما در واقع این که آنها بزرگراه و یا حتی باریکهراه میبینند، به جز کوچهای بنبست نیست.
قصد نگارنده این نیست که قالب جدیدی ساخته و در کنار سه قالب بالا قرار دهد. بلکه هستند و کم هم نیستند کسانی که خود را در سه قالب بالا نمیبینند. در اینجا به اختصار ویژگیهای این روش را میشمارم:
ـ هدف این گروه، صرفا براندازی رژیم جمهوری اسلامی نیست بلکه هدفش استقرار دولتی حقوقمدار در ایران است. تنفر از رژیم نیست که موتور حرکت این گروه است بلکه علاقه به وطن و هموطن است که آنان را به مسئولیت میخواند. دفاع از حقوق ذاتی انسان، حقوق شهروندی، حقوق جامعه ملی، حقوق ایران در جامعه جهانی و حقوق طبیعت بیانگر این نظر است. در دفاع از حقوق، هرگز تبعیض قائل نمیشود، و با همهمکانی، و همهزمانی، و همهکسانی دانستن حقوق، همیشه از حقوق همه ایرانیان دفاع کرده، میکند و خواهد کرد.
ـ حق حاکمیت مردم، دمکراسی بر پایه استقلال و آزادی خواسته این گروه است و از اینرو این جمع هم از قدرتهای خارجی مستقل است و هم از جمهوری اسلامی. نه وارد بازیهای رژیم میشود و نه امیدی به قدرتهای خارجی میبندد.
از آنجا که محور اصلی این رژیم را ولایت مطلقه فقیه میداند در انتخابات غیر آزاد آن به هیچ بهانهای شرکت نمیکند. بلکه هشدار میدهد که به مردم امید واهی دادن، جامعه را خسته و منفعل کردن و فرصتها را از دست دادن است. نه تنها بدنبال جلب حمایت قدرتهای خارجی نیست بلکه شفاف و آشکار، کسانی که دست به اینکار میزنند را، افشا میکند. واهمهای از دستگاههای تبلیغاتی متعدد رژیم و وابستگان به قدرتهای خارجی ندارد. بهای شفاف عمل کردن را میپذیرد. شفافیت در بیان، از ویژگیهای این گروه است، نظرات خود را با صداقت و در شفافیت تمام به مردم ارائه میدهد و آنها را پیش میگیرد و مردم دوستی را دنباله روی کور از اکثریت مردم نمیداند.
ـ تغییر را از طریق مردم میخواهد اما معتقد است که مردم خود باید تغییر کنند تا تغییر روی دهد. از اینرو سخن گفتن با مردم را روش کار خود میداند. نه به رژیم و مسئولانش مراجعه میکند و نه به مسئولان کشورهای خارجی. روی سخنش با مردم ایران و با افکار عمومی در جهان است.
ـ با توجه به تاریخ شاهنشاهی معاصر ایران و تنها گزینه سلطنتی در این زمان که خانواده فاسد پهلوی است، با اینکه حق تعیین نظام آینده را با مردم ایران میداند اما از حال به روشنی خواستار استقرار دولت جمهوری است.
ـ نظام حاکم را نه جمهوری میداند و نه اسلامی و راه حل را در جدایی بنیاد دین از دولت و استقرار جمهوری ایران میداند.
ـ همانطور که از تمامیت ارضی ایران دفاع میکند از حقوق فرهنگی همه آحاد مردم از جمله حق تعلیم و تربیت به زبان مادری دفاع میکند.
و بالاخره اینکه همواره خواستار همبستگی هر چه بیشتر برای پیگیری اهداف بالاست.