فرامرز داور - ایران وایر
«میرحسین موسوی»، آخرین نخست وزیر ایران که بیشتر از هفت سال است بدون حکم دادگاه در حصر خانگی قرار گرفته، به مناسبت سالروز تولد همسرش «زهرا رهنورد» که او هم تحت بازداشت خانگی است، کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند» را هدیه داده است.
میرحسین موسوی در ابتدای این کتاب، برای همسرش که نام شناسنامه ایاش «زهره کاظمی» است، نوشته: «زهره جان عزیزتر از جان، با تبریک سالروز تولد. همواره دنبال آزادی بوده ای و اینک نیز با تکیه بیشتر بر آزادی زندانیان بویژه زندانیان زن در حالی که خودت نزدیک ۸ سال است که حصری و با توفیق حضرت حق تعالی خم به ابرو نیاوردهای. در آستانه عید قربان آرزوی آزادی همه زنان کشورمان و آزادی تو را دارم. امید آنکه گشایش در امور کشورمان رخ بگشاید. حسین 27 مرداد[1397]».
کتاب نوشته «دارون عجم اوغلو» از ترکیه و «جیمز ای رابینسون» از آمریکاست و از از سوی گروهی از برندگان جایزه نوبل اقتصاد تمجید شده است.
دست کم سه ترجمه از کتاب «چرا ملت ها شکست میخورند» در ایران منتشر شده است. کتابی که میرحسین موسوی به زهرا رهنورد هدیه کرده، ترجمه «محسن میردامادی» و «محمدحسین نعیمی پور» است و«علیرضا بهشتی شیرازی» ترجمه آن را با اصل متن تطبیق داده است. هر سه نفر از زندانیان سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 هستند و کتابی که در زندان ترجمه کرده اند، به چاپ هفتم رسیده است.
کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند» چه می گوید؟ آیا شکست ملتهایی که در کتاب به آنها اشاره شده، به وضعیت ایران و ایرانیان هم قابل تعمیم است؟
کتاب برای نشان دادن اینکه چرا ملت ها شکست میخورند، یک مثال واقعی دارد؛ شهر «نوگالس» که بخش شمالی آن در ایالات متحده آمریکا قرار دارد و بخش جنوبی اش در مکزیک.
مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
میانگین درآمد و امید به زندگی در بخش شمالی بیشتر است، میزان جرم و فساد کمتر است، وضعیت بهداشت و جادهها مناسب است و در آن انتخابات دمکراتیک برگزار می شود و در یک کلام شهروندان آن در وضعیت رفاهی با ثروتی مناسبت قرار دارند. اما در بخش جنوبی یعنی در مکزیک شرایطی کاملا برعکس است، در حالی که «محیط جغرافیایی» مشابه است و جمعیت شهر هم «قومیت واحدی» دارند.
به تعبیر نویسندگان کتاب، دلیل اصلی مرفه بودن شهروندان شمالی شهر نوگالس نسبت به بخش جنوبی آن ساده است: وجود موسسات مختلف در دو سوی مرز است که انگیزه های مختلفی را برای شهروندان این مناطق به وجود آورده است. به طور مثال موسسات اقتصادی در بخش شمالی شهر انگیزه های مالی به وجود آورده که باعث تشویق به تحصیل، پس انداز کردن، سرمایه گذاری مالی فردی، ایجاد خلاقیت و نوآوری و به کارگیری فناوری های جدید می شود. «این فرایند سیاسی است که نحوه زندگی اشخاص و مسیر زندگی آنها را سامان می دهد و این نهادهای سیاسی هستند که توانایی شهروندان برای کنترل سیاستمداران را تعیین و مشخص می کنند سیاستمداران و حاکمان آنها «خدمتکاران شهروندان هستند یا اینکه از قدرتی که از رای شهروندان به دست آوردند در جهت افزایش سرمایه و ثروت خود سواستفاده و اهداف شخصی خودشان را دنبال می کنند».
نویسندگان کتاب می گویند جغرافیا، فرهنگ، وجود متخصص و کارشناس تحصیل کرده هیچ کدام توضیح دهنده این تفاوت نیست: «وجود مشاوران و متخصصان در حالی که نهاد تصمیم گیر دمکراتیک وجود نداشته باشد، هیچ فایدهای برای توسعه کشورها و رفاه ملت ها نخواهد داشت.»
«دارون عاصم اغلو»، یکی از نویسندگان کتاب که از اتباع ترکیه است، میگوید: «کشورها زمانی پیشرفت می کنند که قوانین و مقررات در زمینههای سیاسی و اقتصادی طوری تنظیم شده باشد که ظرفیت های هر شهروند را در جهت نوآوری، سرمایه گذاری و پیشرفت، آزاد گذاشته باشد». آیا قوانین و مقررات ایران سرنوشت شهروندان ایرانی را به سوی وضعیت شمالی شهر نوگالس در آمریکا نزدیک می کند یا بخش جنوبی آن در مکزیک؟ نویسندگان معیارهایی می دهند که کار قضاوت را راحت می کند.
نویسندگان کتاب می گویند ما انسان ها در یک جهان نابرابر زندگی می کنیم که تفاوت آن مثل اختلاف میان بخش شمالی و جنوبی شهر نوگالس است که در سطح جهانی مقایس آن بزرگتر هم می شود. در کشورهای ثروتمند شهروندان از سلامت بیشتری برخوردارند، طولاتیتر زندگی می کنند و تحصیلات بالاتری دارند، دور کاری و حرفه ای غنی تر و بلندمدت را طی می کنند که میتواند به ترقی آنها منجر شود و خلاصه اینکه کیفیت بهتری را در اغلب وجوه مختلف زندگی تجربه می کنند؛ چیزی که برای مردم در کشورهای فقیر رویایی ست.
زندگی شهروندان در کشورهایی که قوانین و مقررات آن برای پیشرفت مردم تنظیم و نوشته شده به طور خلاصه چنین وضعی دارد: در جاده هایی رانندگی می کنند که دست انداز ندارد، دستشویی و سامانه های دفع فاضلاب دارند، آب و برق به صورت دائم در منازل خود دارند و از همه بنیادی تر: دولت های آنها گاه و بیگاه مزاحمشان نمی شوند و آنها را بازداشت نمی کنند و آزار نمی دهند.
این تفاوت های عمده و شکاف های فراوان میان کشورها امروزه برای اغلب مردم روشن شده و به تعبیر نویسندگان کتاب به همین دلیل است که حجم انبوهی از مردم سالانه دست به مهاجرت های غیرقانونی می زنند تا بتوانند شانس زندگی در کشورهای ثروتمند با استانداردهای بالای زندگی را تجربه کنند.
کتاب چرا کشورها شکست می خورند توضیح می دهد که نهادها و موسسات یک کشور بر رفتارها و انگیزه های شهروندان در زندگی شان اثرگذار است و باعث موفقیت یا ناکامی کشورها و ملت ها می شود. استعداد شخصی افراد در جوامع مختلف به طور کمابیش یکسانی وجود دارد اما اینکه همین استعداد به فعل برسد نیازمند نهاد و موسساتی است که بتواند به نیروی مفید و مثبت تبدیل شود.
«سیستم آموزشی در ایالات متحده آمریکا به بیل گیتس شخصیت افسانهای در صنعت فناوری اطلاعات امکان داد که استعداد بی نظیرش را دنبال کند، همین سیستم آموزشی به دیگران امکان داد تا با تحصیلات مهارت و تخصص خود را افزایش دهند و به مجموعه منحصر به فرد بیل گیتس بپیوندند. همین وضعیت به دیگر شهروندان امکان می دهد که شرکتهایی را با سهولت به وجود بیاورند، افراد زبده و ماهر را استخدام کنند، در رقابت با دیگران خلاقیت های تازه به وجود بیاورند و و موانعی برای بهره مندی آنها و تبدیل رویاهایشان به واقعیا وجود نداشته باشد».
«شارل دو مونتسکیو»، فیلسوف نامدار فرانسوی معتقد بود که کشورهای فقیر در نزدیکی استوا قرار دارند و کشورهای ثروتمند در ارتفاعات معتدل آب و هوایی.
او البته معتقد بود که مردمان تنبل، راحت تر در معرض حکومت افراد مستبد قرار می گیرند. خلاصه نظریه او این بود که موقعیت استوایی مردم در کشورهای استوایی عامل فقر و خود فقیر بودن آنها عامل بروز استبداد است.
نویسندگان کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند» فرضیات جغرافیایی درباره شکست کشورها را رد می کنند. مثلا این فرضیه را که افراد در کشورهای استوایی تنبل هستند و از کنجکاوی و خلاقیت به دور هستند را رد میکنند و مینویسند: «این نظریه اخیرا با پیشرفت شگفت انگیز اقتصادی در کشورهای استوایی سنگاپور و مالزی نقض شده است». نویسندگان در توضیخ این وضع دوباره سراغ شهر آمریکایی- مکزیکی نوگالس می روند و می گویند: «کاملا مشخص است که آنچه شمال و جنوب شهر را از هم جدا میکند، اقلیم جغرافیایی نیست. همانطور که اقلیم و نظریه جبر جغرافیایی نمی تواند تفاوت میان نوگالس را توضیح دهد نمی تواند تفاوت فاحش میان وضعیت کره شمالی و کره جنوبی و یا آلمان شرقی و آلمان غربی را قبل از اتحاد این دو نشان دهد.»
«مردم در آسیای جنوبی خصوصا در هند و چین در زمان های دور رفاه و رونق بسیار بالاتری در زندگی شان نسبت به مردم استرالیا و نیوزیلند داشتند اما این فرایند بعدها معکوس شد و به جایی رسید که کشورهایی مثل کره جنوبی، سنگائور و ژاپن امروز از ثروتمندترین ملت ها و کشورهای آسیایی هستند».
این وضعیت به خاورمیانه جایی که ایران در قلب آن قرار دارد، هم قابل تعمیم است، چنانکه نویسندگان کتاب اشاره می کنند «خاورمیانه در جریان انقلاب نوسنگی پرچمدار حرکت و پیشرفت در جهان بوده و اولین شهرها در عراق امروز ساخته شدند و آهن اولین بار در ترکیه ذوب شد و خاورمیانه تا قرون وسطی از نظر فناوری پویا و پیشرفته بود اما این اقلیم خاورمیانه نبود که آن را امروز فقیر یا با شکست های پی در پی رو به کرده است».
از دید نویسندگان «چرا ملت ها شکست می خورند»، ملتها به این دلیل فقیر هستند و شکست می خورند که رهبران آنها و افرادی که در آن قدرت دارند، برای کسب منافع شخصی انتخاب هایی انجام می دهند که عملا به فقر منجر می شود. شکوفایی اقتصادی و سعادت ملت ها در گرو رفاه و رونق اقتصادی و مقررات معلوم و مشخص برای همه و البته یکسان در برابر همه با سیستم قضایی منصف و قانونی است.
«نهادهای اقتصادی فراگیر مانند آنهایی که در آمریکا و کره جنوبی و ژاپن است، نهادهایی هستند که امکان و فرصت مشارکت را برای همه مردم به طور یکسان فراهم می کنند و استعداد آنها بهترین بهره را می برند و به آنها امکان می دهند تا بر اساس تمایل و علاقه خودشان انتخاب کنند. به عبارت بهتر یک نظام حقوقی بی طرف باید به وجود بیاید و ارائه خدمات عمومی هم برای همه یکسان باشد و فرصت و زمینه مشارکت افراد در تبادل کالا و خدمات برابر باشد». وضعیتی که به طور مثال در کره شمالی کاملا بر خلاف آن وجود دارد.
در ایران نیز قوانین به دلخواه رهبران تغییر می کند و مقررات بی ثبات و کم دوام است چنانکه اخیر صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه، تاییدیهای از آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا در بررسی پرونده متهمان اقتصادی به جز محکومان اعدام، تجدید نظر خواهی حذف شود و در احکام اعدام، فرصت اعتراض از سه هفته به 10 روز کاهش یابد.
در زمینه مقررات هم اقدام دولت «حسن روحانی» در زمینه خرید و فروش ارز نمونه ای تازه و مثال جالبی است. دولت راسا خرید و فروش ارز را معادل خرید و فروش مواد مخدر اعلام کرد و کمتر از سه بعد این مقررات را لغو کرد اما طی این مدت شهروندان زیادی به دلیل تبدیل ریال خود به دلار بازداشت و با خطر احکام طولانی مدت زندان مواجه اند.
ایجاد قوانین و مقررات و لغو و شیوه اجرای آن به دلخواه حاکمان است و پیش بینی رفتار آنها برای برنامه ریزی در زندگی شخصی و حرفه ای تقریبا ناممکن است.
نهادهای اقتصادی خصوصی هم عمدتا بنگاه هایی هستند که نهاد نظامی سپاه پاسداران یا دیگر بخش های حکومتی به نام خود کرده اند و به دلیل قدرت نظامی و مالی بی حد و حصر خود، امکان رقابت را از نهادهای واقعا خصوصی گرفته اند. در این وضع عملا راه بروز خلاقیت و تولید ثروت از مسیر توانایی شخصی افراد بسته شده یا با دادن امتیازهای رشوه گونه که به فساد منجر شده، تا حدودی امکان پذیر است.
«فرانسیس فوکویاما»، فیلسوف آمریکایی نقدی بر کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند» نوشته و نقل قولی آورده که به تصویری که نویسندگان کتاب در پی ترسیم آن هستند کمک می کند: «چرا ملت ها شکست میخورند؟ چون دسترسی واقعی به قوانین برابر محدود است و یک مجموعه رانتخوار دستیابی همگانی به اقتصاد را محدود می کند».
نویسندگان کتاب جبر جغرافیا، تاثیر آبوهوا، نقش فرهنگ را به عنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی و منحط و پیشرفته تقسیم کنند، رد کرده اند و معیاری صریح برای شناخت داده اند. ملت های پیشرفته که حاکمانی دارند که حاصل انتخاب بر اساس اصول مشارکتی هستند و روی دیگر سکه شهروندانی که حاکمان شان حاصل انحصارند یا آن طور که مقامهای جمهوری اسلامی ایران خود میگویند «خودی» هستند.
سرنوشت میرحسین موسوی، اهدا کننده کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» به زهرا رهنورد، خود پاسخی به سئوالی است که کتاب مطرح میکند. میرحسین زمانی «خودی» بود و هشت سال نخست وزیر ایران در دوره رهبری «روح الله خمینی» بود اما در دوره رهبری «علی خامنه ای» از دایره «خودیها» خارج شد و بدون طی روند حقوقی و قضایی و کاملا خودسرانه به زندان خانگی با سرنوشتی نامعلوم افتاد.