سایت نقطه - ابوالفضل قدیانی در آخرین مطلبی که از ایشان در سایت کلمهمنتشر شد پیشنهاد کرده است که «برکناری خامنهای خواست علنی خودمان شود». او در مقدمه یا شروع مطلباش به نقد تند از خامنهای و سیاستهای او میپردازد و باور دارد که اگر «برجام دو» روی داده بود شرایط کشور بهتر از آلان میبود و دونالد ترامپ و تیم او دستشان اینقدر باز نبود. ولی بلافاصله ایشان، گویا از دستاش در رفته باشد، اقرار میکند که توسعه مدرن با استبداد دینی در تضاد هستند. بطور واضح نیز از سیاستهای حسن روحانی رییس جمهور انتقاد میکند. قدیانی، حسن روحانی را هم جدا از بافت و دستگاه استبداد دینی نمیداند و تا آنجایی پیش میرود که او را «عمله- استبداد» مینامد. قدیانی در کنار این جمع بندی، کارکرد نظارت استصوابی و تبعات آنرا نیز آنچنان مخرب و مهلک میداند که امکان اصلاح درونی نظام را غیر ممکن میبیند.
(او در نقد سیاستهای دونالد ترامپ - که مخالفت با او در هر لباسی، امروز مد شده است - استراتژیهای خامنهای را مخالف توسعه اقتصاد از سوی بخش آزاد میداند و همین خواست را هدف اصلی تحریمها نیز مینامد، که البته اینطور نیست زیرا هدف اصلی تحریمها فلج کردن اقتصاد دولتی و سپاهی است.)
راهکار آقای قدیانی به نظر آسان و شدنی مینماید که دارای چند مرحله است؛ نخست، «خواست علنی فعالین سیاسی، مدنی و فرهنگی بر برکناری آقای خامنهای از قدرت باشد». دوم اینکه، این حرکت مدنی با قیامهای ملی غیر قابل اجتنابی که در راه است پیوند بخورند - خواهند خورد. سوم اینکه از ظرفیتهای قانون اساسی فعلی برای بسط خفقان سیاسی فعلی تا انجام رفراندوم برای تغییر قانون اساسی جدید استفاده گردد. و طبعا ایشان این شیوه را بهترین و کم هزینه ترین برای برونرفت کشور از بن بست فعلی میداند. اما، اشتباه آقای قدیانی دراین چینش محاسبات و احتمالات سیاسی آن است که ایشان شرایطی چون دوران گذار اتحاد جماهیر شوروی را به تصویر میکشد اما مثال از تونس و اندونزی میآورد، که اینها ابدا در قاب و قالب سیاسی کنارهم نمینشیند.
اما چرا این زبان خوش و خوب حالی خامنهای و آیت اللهها و سپاه نمیشود و آب در هاونگ کوبیدن است؟ برای این بحث، باید به بازبینی چند واژه و ترکیب که این روزها از سوی اصلاح طلبان دیروز، طرفداران ٰگذار بدون خشونت و خونریزی، باور مندان به آرمان هایی که به انقلاب منجر شد و قشر مقتدر و مرفه جامعه تکرار میشود، پرداخت. اینها عبارت از «کم هزینه بودن تغییرات»، «تغییر قانون اساسی»، «آزادی انتخابات یا انتخابات آزاد»، «برگزاری رفراندوم»، «مماشات با زورگوییهای سپاه پاسداران» و «مذاکره با آمریکا» هستند.
وقتی ما سخن از «کم هزینه بودن» تغییرات میزنیم این هزینه را از سوی چه کسی و برای چه کسی حساب میکنیم؟ سیستمی که چهل سال است با گل چیدن دور آرمانهای انقلاب سال ۵۷، هرجنایت و فساد و زشت کاری را بر خودش روا دانسته است و کمترین حقی را برای مخالفان خود روا نداشته است، ابدا با این خوش بینیها نمیتواند، در طول چند ماه، این هزینهی سنگین - خسارت و زیان - ایدئولوژیک و مالی و قدرتی را هضم نماید و بدون آنکه سخت جانی نماید. سخت جانی که آنرا برای مردم سوریه لازم میدانست.
«تغییر ساختاری در قانون اساسی» در همان اولاش، از جمله با مخالفت کسانی که امروز در حصر هستند روبرو خواهد شد. خوش خیالی است که آنها، «احمدی نژاد ها» و بسیاری از طرفداران اسلامیست بودن حکومت بتوانند حتی «درک» کنند مردم کشور به چه قانون اساسی نیاز دارند. زیرا اینها هنوز هویت سیاسی خود، را همچون بعضی از خارج کشوریها، چون «مهاجرانی و کدیور»ها گره خرده با انقلاب و اسلام رحمانی میدانند. این حقیقتی است که اینها نه میتوانند درک کنند و نه میتوانند ذرهای احترام به خواستهای اکثر مردم ایران نشان دهند.
انتخابات آزاد، رفراندوم و از این دست بدون نظارت شورای نگهبان و با اجرای آزادنه و منصفانه، و به خواست اکثریت مردم ایران، یک معنا و تنها یک معنا دارد؛ رژیم و نظام از مشروعیت میافتد. تنها آقای خامنهای از مشروعیت نمیافتد.
اینکه عدهای سخن از بُزک و بهاری میزنند که میتوان با برادران سپاهی ایدئولوگ اشرافی شده، نشست و از منافع ملی مردم ایران و محرومان و جوانان گفت، اوج ناباوری را در این محاسبات میآفریند. گفتیم آنهاییکه لباس غیر نظامی به تن دارند و با قلم و میکروفون کارشان را انجام میدهند، و، نیاز به تحول را برای اینکه زیر دست پا له نشوند دست و پا شکسته میپذیرند، باز نمیتوانند خواستهای مدرن مردم را بفهمند و بدان احترام بگذارند. آنوقت انتظار چنین جهش «دماغی» از برادران سپاهی حاکم بر نه تنها ایران، که بخشی از کشورهای منطقه، بسیار دور از واقعیت است.
میماند مهم ترین فاکتور یا قوی ترین فاکتور این معادله که میخواهد بن بست فعلی کشور را بگشاید: «مذاکره» با دونالد ترامپ و تیم او که بسیار هم تند رو هستند. تن دادن به این راهکار، از همهی دیگر احتمالات بالا، برای رژیم جمهوری اسلامی قابل درک تر و کم هزینه تر است. ولی تا زمانیکه این مذاکره روی دهد و پایان پذیرد، این سیب چرخهای زیادی خواهد زد.
اگر از این معادلات و «آرزوهای سیاسی» صاحبان قدرت و طرفداران اسلام رحمانی، دور شویم، بزرگ ترین و ملموس ترین قدرت و فاکتور در ماههای آینده، میلیونها انسان محروم، زخمی، ناامید و خشمگین هستند یا همان قوی ترین قدرت در هر کشور! و اینجاست که میتوان تونس و اندونزی را هم مثال زد! به بیانی همهی آرزوهای آنهایی که خواهان سر پا ماندن «مترسک» این رژیم هستند این است که این قدرت بزرگ آرام بگیرد و از سر سازش در آید.