بحران فروپاشی اقتصادی (سقوط ۹۷ قسمت دوم)
ابراهیم نبوی - زیتون
آیا گفتههای رهبر ایران مبنی بر اینکه مشکلات اقتصادی ربطی به تحریم و مسائل خارجی ندارد، درست است، یا همچنانکه همواره و اغلب دولتهای اصولگرا گفتهاند همه مشکلات اقتصادی ما ناشی از استکبار و موفقیت ما ناشی از نبوغ خودمان است؟ رهبر ایران همیشه وقتی دولت طرفدار خودش، مشکل اقتصادی فراهم میکند استکبار را عامل مشکلات میداند و وقتی که دولت حدی سویه اصلاحطلبی دارد، عامل مشکلات را دولت میداند. در دوران دولت احمدی نژاد در فاصله یک سال ارزش پول ایران سه برابر سقوط کرد و در شش ماه گذشته نیز همین اتفاق افتاده است. بار پیشین رهبری عامل بحران را آمریکا و تحریمهای بیرحمانه دانست و حالا آن را مستقل از استکبار میداند.
من معتقد نیستم، هیچکدام موضوع اصلی ما باشد. در واقع افزایش قیمت دلار ناشی از سیاستهای ترامپ-سعودی و اسرائیل است، اما بحران اقتصادی ایران نه ربطی به دلار دارد و نه عامل آن استکبار است. مستقل از فشارهای خارجی بر ایران، و جدا از مجموعه مشکلاتی که در سیستم سیاسی و اجتماعی وجود دارد، بحران اقتصادی وارد مرحله پایانی خودش شده است.
این بحران از سالها قبل پیشبینی شده بود و افرادی مانند دکتر رنانی با صراحت و بهطور مبسوط وضعیتی که در آن به سر میبریم را توضیح داده بودند. سیستم اقتصادی در ایران به دلیل دوگانگی که نه معلوم است دولتی است و نه خصوصی است، کشور را دچار فلج کرده است.
بهطور خلاصه، هزینه اداره کشور، فقط پرداخت دستمزد، یارانه و حقوق بازنشستگی به اندازه کل درآمد کشور است. این سیستم کارکرد ندارد و بهتدریج دارد خودش را میبلعد. تنها امکان برای افزایش درآمد کشور افزایش درآمد از نفت است و قیمت نفت نیز به دلایل مختلفی که گفته شده افزایش نخواهد یافت. در نتیجه، روز به روز سیستم اقتصادی در مقابل صف عظیمی از بیکاران، افرادی که چند ماه است که حقوقشان را نگرفتهاند و موسساتی که بهخاطر بحران اقتصادی توان ادامه فعالیت ندارند، مواجه میشود.
در واقع هزینه حکومت جمهوری اسلامی گرانتر از درآمد ایران است. این حکومت تمام بودجه کشور را میبلعد و هیچ پولی برای توسعه و برنامهریزی که هیچ، حتی پرداختهای معمول کشور هم باقی نمیگذارد. این مشکل طابق النعل بالنعل در دوره گارباچف رخ داده بود. دولت شوروی اینقدر هزینهبر شده بود که سیستم اقتصادی توانایی تامین آن را نداشت. اصلاح اقتصادی تنها راه بود، اما بهقول موریس دوورژه، اصلاحات الزاما منجر به آنچه حکومت میخواهد نمیشود.
شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» که در جنبش دی ماه سال گذشته سرداده شد، از یک دید، شعاری کاملا درست و منطقی بود. تقسیم گروههای سیاسی به اصلاحطلب و اصولگرا مبنایی سیاسی دارد، در حالی که مسئله کشور سیاسی نیست. ممکن است تغییر رژیم برای تغییر شکل اقتصاد و رفتار اجتماعی راه حلی از سوی برخی باشد، اما بحرانی که جامعه را با تنش مواجه کرده حالا دیگر بحرانی سیاسی نیست. در واقع اصلاحطلبی منتفی شده است. چون سیاست منتفی شده است.
مشکل قطع برق، آب آلوده، خشکسالی، تورم، بیکاری و کاهش ارزش پول ملی است. همه اینها موضوعات اقتصادی اجتماعی هستند و از همین رو اگر یک اصلاحطلب بخواهد در این موقعیت از منافع مردم دفاع کند، نمیتواند با شعارها و تفکر اصلاحطلبی وارد بازی شود. مشکل کشور مجموعه عظیمی از مافیاهای مختلف اقتصادی است که با استفاده از رانتهای مختلف، در قالب موسسات عظیم پول مردم را گرفتند و این پول را نابود کردند. دولت هزینه مافیاهای گوناگون نظامی فرهنگی اقتصادی را میدهد که ثروت ملی را میبلعند.
حکومت در حال حاضر با همین وضع فقط هزینههای جاری مردم را میتواند بپردازد و پروژههای عظیمی مثل مسکن مهر نیمهکاره خواهد ماند. اگرچه که باآن کیفیت، نیمهماندنش شاید بهتر هم باشد.
در حال حاضر دولت با سیاستهای پولی و مالی، و نه برنامهریزی و تولید، سعی میکند بازار را کنترل کند. در چنین وضعی مردم روزبهروز فقیرتر میشوند، قدرت خریدشان را از دست میدهند، شکاف طبقاتی گستردهتر از پیش میشود و مردم فقیر با دیدن آقازادههای پورشهسوار، ژن خوبهای سوسول توی آب نمک خوابانده شده، و انبوه تبلیغات به شیوه آمریکایی، زندگی لوکسی را میبینند که از آن محرومند و عدهای به راحتی از آن استفاده میکنند. تبلیغات زرد حاکم بر همه وبسایتها و صدا و سیما و کل کشور، جز اینکه مردم را عقدهای کند و ناتوانیشان را برای خرید کفش اسکچرز و کالاهای تبلیغ شده همه روزه نشان دهد، هیچ فایدهای ندارد. مردم خشمگین و در حد خودکشی یا شورش در حال عصیان هستند. همه دنبال عامل گرسنگی و بیکاری و فلاکتشان میگردند: یکی به آخوندها فحش میدهد، یکی به روشنفکران، یکی به اسرائیل و آمریکا، یکی به اعراب صدر اسلام، عدهای به روحانی و خاتمی و گروهی به آقازادهها. اگر چه همه اینها در این مصیبت هر کدام درصدی نقش دارند، اما کلیت موضوع سیستم به فلاکتافتاده نظام جمهوری اسلامی است که دیگر سرآمد تاریخیاش به سر آمده است.
وجود پدیدههایی مانند مافیا در همه بخشها، آقازادهها و طبقه جدید، امپراطوری هزینه بر نظامی، چند دولتی بودن کشور، رهبری نابخردی که تصمیم نمیتواند بگیرد و دولتی که وارفته و مفعول مایشاء است و اینکه حفظ اسلام با تعریف حکومت با بودجه موجود به صرفه نیست. هزینه حفظ تمدن یا دولت اسلامی از درآمد کشور بالاتر است. همانگونه که در دوره انقلاب مشروطه کشف نفت باعث حفظ دیکتاتوری و اسلام شیعی در ایران و حفظ اسلام سنی در عربستان شد، از میان رفتن درآمد نفتی به جایی رسیده است که دیگر قادر به پرداخت هزینه دیکتاتوری موجود نیست.
(سقوط ۹۷- پایان بخش دوم)